رادیو زمانه
>
خارج از سیاست
>
راوی حکایت باقی
>
چرا حُرمتِ انسان را رعایت نمیکنیم؟
|
چرا حُرمتِ انسان را رعایت نمیکنیم؟
ناصر زراعتی
شاید شما هم این روزها، این تصویرهایِ ویدئویی را در اینترنت دیده باشید: ویلایی در شمالِ ایران. چند دختر و زنِ جوان، با آرایشِ غلیظ، موهایِ رنگکرده و پیراهن و بُلوزِ بیآستین و یقهباز، نگران و ناراحت، دورِ میزی نشستهاند. رویِ میز، قوطیهایِ آبجو و شیشههایِ مشروباتِ خارجی است و لیوانهای پُر و خالی و نیمخالی.
دوربین میچرخد. تصویرِ یکی از زنها. صدایی بیرون از تصویر، صدایِ مردی با لهجۀ مازندرانی، از زنِ جوان میپرسد که اینجا چه میکنید و با این مردها چه نسبتی دارید؟ زنِ جوان، مِنمِنکنان، میگوید که به مهمانی آمدهاند و همسر یا نامزدِ این جوانان نیستند اما باهم آشنایی دارند. تصویر یخچال با درِ باز، انباشته از قوطیهایِ آبجو و مشروباتِ خارجی. مردی جلوِ یخچال ایستاده و تعدادیِ قوطیِ آبجو در بغل دارد.
تصویرِ بعدی: جوانی رو به دوربین، خونسرد و بیخیال، که باجسارت و حاضرجوابی حرف میزند. همان صدا از غیرت و مردانگی میگوید (که گویا این جوانِ سینهسپرکرده ندارد) و اینکه چرا اجازه داده خواهرش اینطور بیحجاب و نیمهلُخت، کنارِ مردِ نامَحرَم بنشیند؟ جوان: خودش اینجوری دوست داره... بهمن ربطی نداره... من و شما دوست داریم نماز بخونیم، این دوست داره اینجوری باشه... صدا: این مشروبهارو از کجا خریدین؟ جوان: همهش اینجا بود... این ویلارو با تمامِ وسایل اجاره کردهیم... و بعد تعریف میکند که ویلا را از فلانکس بهمدّتِ دو هفته، بهمبلغِ پنج میلیون تومان اجاره کرده باتمامِ امکانات، ازجمله یخچالِ پُر از مشروباتِ خارجی و غیره، که بیایند اینجا با دوستانشان و استراحت و تفریح کنند. تمامِ این حرفها را هم درکمالِ جسارت و بدونِ هیچ ترس و واهمه، باصدایی محکم بر زبان میآوَرَد.
تصویرِ بعدی یکی از ورزشکارانِ گویا مشهورِ امروزِ ایران را نشان میدهد. (متأسفانه نام و نشان و رشتۀ ورزشیِ این جوان را هم در اینترنت نوشتهاند!) جوانِ ورزشکار از وحشت و نگرانی میلرزد و نزدیک است بزند زیرِ گریه. یکریز التماس میکند و مأموران را قَسَم میدهد که از سرِ تقصیراتش (کدام تقصیرات؟) بگذرند و آبرویش را نریزند. صدایِ کذایی پُشتِ سرِ هم و مُصرانه میپرسد که چرا آمده اینجا؟ ورزشکارِ معروف، عاجز از پاسخ، همچنان وحشتزده است. همان جوانِ جسور میآید جلوِ دوربین و سینه سپر میکند که: من آوردمش، من گفتم بیاد! (و رویِ «من» تأکید میکند!)
با تماشایِ همین چند صحنۀ کوتاه که کیفیّتِ صدا و رنگ و تصویرِ خوبی هم ندارد و یا با دوربینِ ویدئویِ معمولی تصویربرداری شده یا با موبایلتلفن، بیننده متوجه میشود که مأمورانِ انتظامی یا بسیجِ این منطقه از خطۀ مازندران بهاین ویلا ریختهاند و تعدادی دختر و پسرِ جوان را درحالِ نوشخواری، غافلگیر کردهاند؛ جوانانیکه پیداست برای تفریح آمدهاند و وضعِ مالیشان خوب است. از واکُنشِ خونسردانه و تقریباً بیخیالانۀ دخترها میتوان حدس زد شاید بارِ اولشان نیست که گیرِ چنین مأمورانی افتادهاند. جوانِ ورزشکار کاملاً مشخص است که چرا اینهمه میترسد؛ میداند که آبرو حیثیت برایش باقی نمیگذارند و محکومیّت و جریمه و احتمالاً حبس و تعزیر و اخراج از تیمِ ورزشی، یا دستِکم محرومیّت از شرکت در مسابقات، در انتظارش خواهد بود.
جواناولِ جسور و باشهامتِ این «فیلم» پیداست پُشتش به کوهِ اُحُد است که اینطور سینهسپرکرده، زُل میزند تو چشمِ آقایانِ مأموران و اینچنین میرود تو شکمشان. احتمالاً یا از «آقازاده»هاست، یا فرزندِ یکی از ثروتمندانِ تازهبهدورانرسیدۀ اینسالها، یا اصلاً خودش یکی از آن ثروتمندان است! (از اینگونه جوانان که ثروتهایِ بادآوردهشان از پارو بالا میرود، امروزه، کم نداریم!) بههرحال، کسیکه برایِ اجارۀ دو هفتۀ یک ویلا، پنج میلیون جرینگی وَجهِ رایج میپردازد، حتماً خوب میداند که میتواند رویِ ریش و سبیلِ رییسکُلِ همین مأمورانِ معذورِ مازندرانی بنشیند و نقاره بزند! بههرصورت، تا اکنون که این مطلب را میخوانید، حتماً مسأله یکجوری حلّ شده و این «گُناهکاران» به جزایِ اعمالِ «شنیعِ» خود رسیدهاند!
فعلاً واردِ این بحث نمیشویم که حریمِ خصوصی و حُرمتِ شخصی این چند دختر و پسرِ جوان چرا باید شکسته شود؟ چند انسانِ (زن و مرد) بالغِ عاقل دوست دارند در ویلایی دورِهم جمع شوند و خوش بگذرانند. چه لطمه و صدمهای به جامعه و مردم، یا حتی همین مأمورانِ مؤمنِ مازندرانی میزنند؟ اگر هم بهقول یا بهتعبیرِ همینها، «فسق» و «فُجور»ی انجام میدهند، به من و ایشان چه ربطی دارد؟ گناهشان گردنِ خودشان! من و شما را که با ایشان تویِ یک گور نمیخوابانند... در روزِ مَحشَر هم هرکس پاسخگویِ اعمال و کردارِ خویش است و هیچکس را بهجایِ دیگری نمیاندازند تویِ جهنم! بهاین موضوع هم کاری نداریم که چرا انواع و اقسامِ مشروباتِ الکلی تا این اندازه و بهاین راحتی همهجا وجود دارد و در دسترسِ همگان است تا جاییکه اجارهدهندۀ ویلا میتواند چنان یخچالهایی را آنطور پُرکند؟ فضولی هم نمیکنیم که بگوییم آیا بهتر نیست این آقایانِ مأموران را بفرستید دنبالِ جُستوجو و کشفِ سرمنشاءِ قاچاقِ مشروباتِ الکلی؟...
فرض را بر این میگذاریم که «قانون» در آن سرزمین، داشتن و نوشیدنِ مشروباتِ الکلی را ممنوع اعلام کرده و برایش مجازات قائل شده است (که البته اینگونه هست) و نیز گردِهمآمدنِ زن و مردِ نامحرم در زیرِ یک سقف، عملی است غیرِقانونی (که البته اینگونه نیست) و درنتیجه، این چند جوانِ مُرتکبِ اعمالی غیرِقانونی شدهاند و باید که دستگیر شوند و در دادگاه محاکمه شوند و «قاضی» رأی بدهد که چه مجازاتی باید ببینند. اینها افرادِ جامعه هستند و گویا این جامعه هم مدتی است «مَدَنی» شده است! آیا حُرمت و حقوقِ انسانی و فردیِ افرادِ جامعه نباید رعایت شود؟
این آقایانِ مأموران بهچه حقّی و باکدامِ مُجوزِ قانونی، از این «مُتهمان» (یعنی افرادیکه فعلاً فقط موردِ «اتهام» قرار گرفتهاند و نمیتوان آنان را «مُجرم» دانست)، تصویربرداری میکنند؟ چهکسی این تصویرها را میگذارد رویِ شبکۀ اینترنت؟ بهچه حقّی نامِ آن جوانِ ورزشکار را در سایتها مینویسند؟ چرا؟
در ممالکیکه «قانون» معنی دارد، حُرمت و حقوقِ فردی و انسانیِ بدترین و شریرترین خلافکاران و مُجرمها، حتی قاتلها و دزدها و کودکآزارها و نژادپرستها و امثالِ آنان رعایت میشود. هیچ شخصِ حقیقی یا حقوقی، هیچ رسانۀ گروهی و هیچ قدرتِ حتی دولتی اجازه و حق ندارد نام و تصویرِ آنها را عَلَنی کند. گمانم چنین موردی در «قانونِ اساسیِ ایران» هم باید بوده باشد. حتماً حقوقدانها میدانند و خواهند نوشت و خواهند گفت.
میدانم که گفته خواهد شد منشاءِ همۀ این بیقانونیها و هَتکِ حُرمتها حاکماناند. اما اینگونه حرفها از بارِ مسؤلیّتِ فردی و شخصیِ من و شما نمیکاهد. منِ نوعیِ صاحبِ سایتِ اینترنتی یا یک وبلاگِ فسقلی وقتی چنین تصویرهایی را از بُغضِ معاویه، در شبکۀ اینترنت قرار میدهم یا لینکش را برایِ این و آن میفرستم، همانقدر مقصرم که آن شخصِ تصویربردار و آن مأمورانِ کذایی و رییس رؤساشان تا بالا بالاها... در این مورد، یعنی هَتکِ حُرمتِ انسانی، همهمان سر و تهِ یک کرباسیم.
چند سالی است هرکس تصمیم میگیرد به یکی از این ممالکِ اروپایی پناهنده شود، برایِ بهاصطلاح «کِیسِ» قابلِ قبولِ خود، یک دوربینِ ویدئو برمیدارد، راه میافتد تو کوچه و خیابان و این شهر و آن روستایِ ایران و از یک مُشت زن و مرد و بیشتر بچۀ بیپناه و مظلوم و بدبخت (یعنی قربانیانِ بیعدالتیهایِ رایج) تعدادی تصویرِ (هرچه فجیعتر، بهتر) میگیرد و باهاشان مصاحبه میکند و وامیداردشان هر حرفی (بازهم هرچه بدتر، بهتر) بگویند و انگاه این تصویرها و صداها را میآورد بیرون و گَلِهمبندی میکند و جماعتی هم بهاصطلاح «اپوزیسیون» اینجا هستند که میریزند دورِ این بابا و برایشان جشن و مَشن برپا میکنند و نمایش و سخنرانی و سخنپراکنی میگذارند و بهخیالِ خودشان پدرِ صاحببچۀ حکومت و حاکمان را با اینچنین «افشاگری»ها درمیآورند! و هیچکس هم نیست که بگوید: شما بهچه حقی و با کدام اجازهنامه از این بندهخداهایِ اسیر و ذلیل، تصویرِ واضحشان را اینچنین درمَعرَضِ دیدِ عموم قرار میدهید؟ آیا این قربانیان «انسان» نیستند؟ ایا اینها فقط وسیلهاند؟ منهم که یکی دو بار چنین حرفهایی زدهام، برخی دوستانِ اهلِ هنر و فرهنگ، بهم توپیدهاند که: «تو قضاوتِ اخلاقی میکنی! ازلحاظِ هنری به قضیه باید نگاه کرد!»
به یک نمونهاش، آنهم بدونِ ذکرِ نام، اشاره میکنم: یکی دو سال پیش، فیلمی آوردند اینطرفها که در یکی از روستاهایِ گمانم اطرافِ اصفهان تصویربرداری شده بود. سازنده تعدادی پسربچه را نشان میداد که تویِ خاک و خُلِ کوچهها بازی میکردند. با آنها مصاحبه میکرد و آن طفلکهایِ معصوم را وامیداشت که دقیق و ریز به ریز تعریف کنند چگونه فلان کسها با آنها لواط کرده و همچنان میکنند!
این پسربچههایِ نابالغِ بیگناه آیا پدر و مادر و خواهر و برادر و خویش و قوم ندارند؟ قرار نیست اینها فردا بزرگ شوند و در آن جامعۀ نکبتی زندگی کنند؟ اینها که یک بار و چند بار از طرفِ یک مُشت پدوفیلِ مُنحرفِ کثیف موردِ سوءِاستفادۀ جنسی قرار گرفتهاند و بهشان تجاوز شده، حالا شما آقایانِ مُدعیِ فیلمسازیِ مخالفِ حکومت هم آنان را باید موردِ سوءِاستفادۀ سیاسی و اجتماعی و تجاوزِ هنری قرار بدهید؟ آیا حُرمتِ انسانیِ اینها نباید رعایت شود؟
من هم دلم خوش است! چه حرفها میزنم! وقتی فلان هنرمندِ قدیمی و نامآورِ تبعیدیِ هموطن (اسم نمیبرم!) در مصاحبه با فلان رادیویِ آمریکایی، در پاسخ به پُرسشِ خبرنگار که: «نظرتان در موردِ حملۀ آمریکا و برپا شدنِ جنگ در ایران چیست؟» باصراحت و شهامتِ فوقالعاده میگوید: «فوقش آمریکا حمله کند به ایران و جنگ بشود. مگر چند نفر کشته میشوند؟ همین الانش در ایران، هر ساله در تصادفاتِ رانندگی، بیست و پنج هزار نفر دارند کشته میشوند. از اینکه بیشتر کشته نخواهند شد!»، من و شما دیگر از چندتا تصویربردارِ جِغِله و نامشهور چه توقعی میتوانیم داشته باشیم؟ شما فکر میکنید در پاسخ آن شخصِ هنرمندِ بسیار مشهور، یک نفر آمد بگوید: «آقاجان! به انسان اینطوری نگاه نمیکنند و دربارۀ جانِ انسان اینطوری حرف نمیزنند!»؟
حُرمتِ انسان باید رعایت شود!
گوتنبرگِ سوئد 25 آوریلِ 2007
در موردِ همین مبحث، همچنین نگاه کنید به[اینجا]
|
نظرهای خوانندگان
ناصر عزیز
-- بدون نام ، May 3, 2007 در ساعت 08:30 PMاین صدای افتادن پول خرد ه! اسکناس که صدا نمیکنه.
شاید کسی میخواد ویلا را مال خود کنه. اینه که هپلی هپو شده! بهش میگن ایده و لوژی، جهانبینی مال ژیگولهاست.
وقتی ازش پرسیدن چرا شاعردزیدی وخفه کردی میپرسه مگر کشورهای دیگر نمیکشند؟
شاید یکی میخواد بره تیم ملی. میدونی؟ ورزش سیاست که نیست، رقابت شدیده.
شاید قوه قضاییه قرار بوده غیر متمرکز بشه تا به طالبان برسه.
یه مدتی میگفتن قرار عوض شده. لو رفته. کسی میخواست دو کلمه رو خیلی خیلی گرونتر بفروشه، چه بازیهایی دراورد که دو صد لعنت بر این تقلید باد.
حرمت انسان را نمیشه فروخت. نمیشه باش بهشت رفت. نمیشه باش شلاق زد، سنگسار کرد.
حرمت انسان یه دختر بچهست که جیغ میزنه: نمیخوام سوار ماشین پلیس حجاب بشم.
یه عده دارن ازش استفاده میکنن. در میرن.
آدم به بعضی زخمها عادت میکنه.
آدم به بعضی حرفها عادت نمیکنه.
دوستدارت: رضا
ناصر عزیز
-- Mitra ، May 3, 2007 در ساعت 08:30 PMاز دل گفتی و بر دل نشست. در آن مملکت فلکزده با حقوق بشر چه بازیها که نمیشود. چند سال پیش به نمونهای برخوردم از نوع خود بینظیر.
خانواده ای در ایران دختر 14 سالهشان را به مرد ایرانی 40 ساله در سوئد شوهر داده بودند. هزار جور کلک زده بودند تا سن دخترک را بیشتر بنمایند تا اینجا برای داماد دردسر نشود. بعدش هم به بهانه شرکت در مراسم عروسی همه با ویزا به اینجا آمده و تقاضای پناهندگی دادند. با خودم گفتم هیهات! در دیزی باز است حیای گربه کجاست!!؟
دخالت در زندگی خصوصی افراد در ایران موضوعیست که از طرف دولت مجاز شمرده شده است، از این طریق میتوان باجگیری کرد، میتوان طرف را به دردسر انداخت، خلاصه اهرم فشاری قابل اتکائیست که طرفت را بیچاره کنی بهخصوص علیه زنها بسیار کاربرد دارد. زندگی خصوصی افراد در جامعه ایران حرمت ندارد. این مسئله مثل اعدام میماند وقتی دولت رسما، علنا و با نقشه قبلی آدم میکشد، برخی افراد نیز حالا نه رسما و علنی ولی به راحتی میتوانند بکشند چون حرمت جان انسان توسط دولت از بین رفته است.
-- Nasim ، May 3, 2007 در ساعت 08:30 PMبازی کردن با حیثیت و آبروی افراد که از دیدگاه اسلامی و شرعی، اجتماعی و انسانی، وجدانی و آزاد اندیشی، در همه مذاهب و ادیان دارای منفورترین درجه و شدیدترین عقوبت است چرا بازیچه دست عدهای میشود و اقدام قاطعی برای برخورد با آن صورت نمیگیرد؟
-- Azadkhani ، May 3, 2007 در ساعت 08:30 PMروزنامهای اگر به عمد یا سهو مقالهای بنویسد با شدیدترین نحو با آن برخورد میشود، اما چرا با تولید کنندگان و تکثیر کنندگان اینگونه فیلمها برخورد نمیشود؟ چرا با دزدان ناموس و شرف و حرمت و حیثیت افراد برخورد نمیشود؟
اخیرا مسئله افشای فیلم و تصویرمنتسب به هنرپیشه زن سریال نرگس، زهرا امير ابراهيمی (نقش زهره)، خبر دستگیری و بازجوئی از وی و خبر خودکشیاش سوژه رسانهها و حتی سایتها و وبلاگها در اینترنت بود.
-- Parichehr ، May 3, 2007 در ساعت 08:30 PMمیدانید تاکنون چند دختر جوان که معصوم بودهاند و عاری از گناه، فقط بخاطرتوزیع و تکثیر فیلم جشن تولد یا مهمانی ساده زنانهاشان که روحشان هم خبر نداشته که روزی آن میهمانی خصوصی در ملاء عام به نمایش گذاشته خواهد شد، دست به خودکشی زدهاند؟ چند انسان هنرمند و. . . بخاطر این حریم شکنی حیثیت خود را از دست دادهاند؟
آقای زراعتی گرامی
-- Ronak ، May 3, 2007 در ساعت 08:30 PMبه موضوع بسیار حیاتی ومهمی اشاره کردید. به امید اینکه گوش شنوائی باشد.
چرا عدهای حریم خصوصی و شخصی دیگران را مورد حمله قرار میدهند و به کثیفترین شکل به انتشار ان مبادرت میورزند؟ بگذریم از اینکه شخصی مرتکب گناه یا لغزشی شده است یا خیر!
اما محلی امن به نام خانه دارد که نگاه کردن از بالای دیوار به داخل آن مجازات شرعی دارد چه برسد به اینکه مانند دزدها به آن خانه هجوم ببریم و یا به دروغ هتک حرمت کرده و حریم شخصی و آبروی دیگری را مورد هجمه قرار دهیم. کدام عقل سلیم و وجدان بیداری اینگونه حریم شکنیها را میپسندد؟
این اولین بار نیست و مطمئنا اگر برخورد قوای انتظامی و قضائی بههمین نحو باشد آخرین بار هم نخواهد بود .
ناصر زراعتی عزیز
-- ali ، May 3, 2007 در ساعت 08:30 PMبا سلام. روی نکتۀ بسیار حساسی انگشت گذاشتهاید. اینهم از آن سنتهای دیرینه در فرهنگ ماست که حتی روشنفکران ما هم و شاید شدیدتر از بقیه به آن مبتلا هستند.
فقط در عرصه فیلمسازی نگاه کنید به کارگردانهایی که از بازیگران آماتور استفاده میکنند. از مخملباف تغییر عقیده داده (در فیلم سینما، سینما) گرفته تا بهمن قبادی طرفدار خلق کُرد (در فیلم زمانی برای مستی اسبها).
موفق باشید.
I have just finished the article "Why We Do Not Respect Human Dignity" and this is my reaction to it. I also read the other article about the Iran's Lioness and the Historical Women.
-- بدون نام ، May 3, 2007 در ساعت 08:30 PMI am very much in line with you about the dignity and rights of privacy of the people in Iran which are being violated over and over again.
It is a problem as long as it has something to do with disrespect to women and being religious fanatic.
This is a long process and has a deep root in the mentality of a people who are so devoted to a religion that would not allow to step beyond a certain line.
As long as the human behavior is being investigated and leave no room for privacy we are going to face these kinds of problem unsolved.
Ba salam be shooma!
-- بدون نام ، May 3, 2007 در ساعت 08:30 PMJag skulle säga att det här artikel är väldigt bra.
در دنیایی خشن و ناملایم زندگی میکنیم که آزمودن مرزها و بدعت پلشتی قاعده است و نه استثنا. هر حرمتشکنی مجوز دوام، مانایی، نشست و بسط بدی است.
-- bahram ، May 3, 2007 در ساعت 08:30 PMناصر عزیز خسته نباشی و این مبحث را پی بگیری. راستی حکومتها نماینده کدام انسان و کدام حرمتها باید باشند! وقتی هنرمند تبعیدیمان بهقول تو اینگونه آسان از جان انسان و شبههنرمندان داخلیاش آنگونه از حیثیت او میگذرند؟
-- ملیحه ، May 3, 2007 در ساعت 08:30 PM27سال میگذرد 27سال تجربه ی . . .ول کن بابا بذار فقط خودم بدونم و خودم فقط دوباره زخمهایم رو تازه کردی
-- morteza ، May 5, 2007 در ساعت 08:30 PMSalam aghay zeraati
-- Sousan ، May 6, 2007 در ساعت 08:30 PMmatne jalebi bood ,valy haghighatie ke nemishe ghabool kard valy dar hale hazer in hast ke agar in 5 million tooye jibe khodeshon miraft hich eshkaly nadasht ke dar villa che etefaghate digeii miofte ..valy mishe dar moghabelesh kary kard? faghat harf na ,amal moheme....
Sousan 6 may 2007
آقای زراعتی عزیز.
-- ناجی ، May 7, 2007 در ساعت 08:30 PMاواخر دههی شصت و اوایل دههی هفتاد بود با تعداد زیادی از دوستان جمع میشدیم بحث میکردیم از مکاتب فلسفی ومباحث جامعهشناسی گرفته تا تاریخ و روانشناسی و . . . در آن دوران هر کس اززاویهای به زندگی، نیازها، آزادی انسان مینگریست. ولی اکثرا به این نتیجه وچند اصل اتفاق نظر داشتند: کار، مسکن، آزادی. ولی در آن دوران من همیشه وصلهی ناجور گروه بودم و همیشه بچهها نق میزدند که به واقعییات توجه کن.
در ان دوران من میگفتم همهی حرفهای شما درست، ولی به چه درد من میخورد که کار داشته باشم، تو خانه خودم هم باشم و بقول شما متینگ و راهپیمایی هم داشته باشیم. ولی جامعهی ما و حاکمیت ما هم مذهبیست ودولت به بهترین نحو از این ابزار استفاده میکند. من با پیراهن بدون آستین یا هر رنگی که خودم دلم بخواد نمیتوانم در خیابان قدم بزنم. رنگ جوراب، موی سر، شلوار همه منع قانونی و در برداشتی منع مذهبی دارد و. . . به اینجا که میرسید بچهها همه طوری نگام میکردند مثل نگاه عاقل اندر سفیه. منم سفیانه گورم را گم میکردم.
سلام آقا ناصر با تشکر از زحمات شما
-- فاطمه ، May 7, 2007 در ساعت 08:30 PMباورکن همان مامورها و لباس شخصیها که مدعی امر به معروف و نهی از منکرند و مجری قانون، خودشان همه کار میکنند و باعث و بانی کل این خرابی و ویرانی جامعهاند.
مردم دارند از گرسنگی میمیرند و آنها به چهار تا جوان که کاری به کار کسی ندارند گیر میدن وباعث بیآبرویی آنها میشوند.
البته خود مردم ما هم مقصرند، چون بعد از این جریانه که برای هر کی پیش میاد طوری دیگه نگاه میکنند و حتی به نوعی دوری میکنند وسرزنششان میکنند.