رادیو زمانه
>
خارج از سیاست
>
راوی حکایت باقی
>
«مرا ببوس!» ـ بخش دوم
|
تاریخچۀ ترانۀ «مرا ببوس!»
«مرا ببوس!» ـ بخش دوم
علیرضا افزودی
سرایندۀ شعر ترانۀ «مرا ببوس» که بود؟
خلق به بانگ «مرا ببوس» تو برخاست شهر به ساز «مرا ببوس» تو رقصید هر که به هر کس رسید نام تو پرسید هر که دلی داشت بوسه داد و ببوسید
آنچنان که از زندگی دیگر شاعران معاصر نوشتهاند و خوانده و میدانیم، از زندگی «حیدر رقابی» متخلص به «هاله»، اطلاعات و جزئیات چندانی در دسترس عموم نیست. آنچه که بنا به مکتوبات موجود مسلم است، این است که او از نظر گرایش و بینش سیاسی، فردی ملیگرا و در عینحال فعال بوده.
در خواندن تعریفی که «بیژن ترقی» از «حیدر رقابی» دارد، نوع فعالیت سیاسی او را بیشتر به شکل «بههم ریختن بساط مخالفین»، و «به دفعات مکرر، مجروح و راهی بیمارستان شدن» میبینیم.
«بیژن ترقى» دربارۀ نسبت خود با «حیدر رقابى» میگوید: «ما دو كودك همسن و سال بودیم كه از آغاز طفولیت اكثرا در خانۀ پدربزرگ، یكدیگر را ملاقات میكردیم. مادرانمان دخترعمو بودند. . . او از آنجا كه طبعى حماسى و مبارزهجو داشت، بهزودى در ردیف طرفداران «دكتر مصدق» و «حزب جبهه ملى» درآمد. [. . .] او جوانى شجاع و رشید و موجودى پاک و بىشائبه بود، چنان كه بارها به علت احساسات تند، یكه و تنها درصدد بههم ریختن بساط مخالفین برمىآمد. بههمین جهت به دفعات مكرر، مجروح و خونین راهى بیمارستان مىشد، ولى دست از مبارزه نمىكشید. بالاخره با بروز وقایع 28 مرداد از آنجا كه در جستوجو و دستگیرى او بودند، به ناگزیر ما او را از تهران دور كرده، در حالى كه بیش از ۲۰ سال نداشت مخفیانه راهى كشور آلمان شد.»
در کارنامۀ فعالیتهای هنری او به مجموعه اشعار «آسمان اشک» برمیخوریم که اول بار در سال 1329، [سه سالی قبل از وقوع شروع اعدام افسران سازمان نظامی حزب توده] و توسط «انتشارات امیرکبیر» چاپ و منتشر شد.
از «عبدالرحیم جعفرى»، مدیر وقت «انتشارات امیركبیر» و ناشر كتاب نقل است که: «اوایل سال 1329 در كوران مبارزات مردم و دولت و احزاب چپ و راست، با جوان پرشورى آشنا شدم به نام «حیدرعلى رقابى» که از خویشان «بیژن ترقى» مدیر «كتابفروشى خیام» بود. ملیگرایى بود شوریده و شیفته دكتر «محمد مصدق». جوانى بود فروتن و مومن و معتقد، و در مبارزات ملى سخت فعال.
دفتر شعرى داشت كه آن را در هزار نسخه به نام «آسمان اشك» چاپ كردم. در این دفتر قطعه شعرى بود با عنوان «مرا ببوس» كه بعد ها «مجید وفادار»، ویولنیست معروف براى این شعر آهنگى ساخت. اجرای این ترانه از رادیو ایران اقبال عام یافت، و برحسب خواهش شنوندگان به دفعات از رادیو ایران پخش شد.»
«ناصر انقطاع» در معرفی خود از «حیدر رقابی» مینویسد: « . . . او در سال 1334 از ایران رفت و در کشور آمریکا سرگرم تحصیل در دانشگاه کلمبیا شد و در رشتۀ «حقوق بینالملل» از این مرکز عملی لیسانس و فوقلیسانس خود را گرفت. ولی چون دست از ستیز با رژیم پس از 28 مرداد برنمیداشت، با سفارت ایران در آمریکا درگیر شد و زمانی که کارشکنیهای سفارت عرصه را بر او تنگ کرد، بهناچار به «آلمان» رفت و دورۀ دکترای فلسفه را در دانشگاه برلین گذرانید. و در برلین هم خاموش نماند و «سازمان دانشجویان ملی» را پایهریزی و هفتهنامهای بهنام «پیشوا» را منتشر کرد. (این پیشنامی بود که دکتر «حسین فاطمی» به «مصدق» داده بود.)
پایاننامهای را که «رقابی» برای گذرانیدن آزمایش دکترای خود نوشت «مکتب انقلابی ملتها» نام داشت و در آن پیشبینی کرده بود که سرانجام دو آلمان خاوری و باختری دوباره بههم خواهند پیوست. «ویلی برانت» صدراعظم آلمان، این پایاننامه را بهصورت کتابی با هزینۀ خود چاپ کرد. . .
دکتر «حیدر رقابی» سپس از آلمان، دوباره به آمریکا بازگشت و در دانشگاههای این کشور با سمت استادی به تدریس «حقوق بینالملل» پرداخت.
«حیدر رقابی» پس از انقلاب بهمن 1357، بعد از بیست و چهار سال دوری از میهن، با این امید که بتواند خدمات سیاسی و اجتماعیاش را از سر بگیرد، به ایران بازمیگردد. ولی چندان توجهی به او نمیشود و بهناچار دوباره به آمریکا برمیگردد. ده سال بعد از این بازگشت، به بیماری سرطان طحال در بیمارستانی در کالیفرنیا بستری میشود. با وخامت حالش، و با توسل به برادرش «جهانگیر رقابی»، در آخرین روزهای زندگی دوباره به ایران بازمیگردد، و 19 آذر ماه سال 1367 در تهران، رخت از جهان برمیچیند.
او در گورستان «ابن بابویه» در شهر ری دفن است و از آنجایی که هرگز ازدواج نکرد و زندگی زناشوئی نداشت، از خود بازماندهای ندارد. [« پنجاه سال تاریخ با پانایرانیستها، آرمانخواهان و آرمان فروشان» نوشتۀ «ناصر انقطاع».]
بخش سوم [حسن گلنراقی و ترانۀ مرا ببوس!]
|