رادیو زمانه > خارج از سیاست > نقد فيلم > از تبعیض و تجاوز تا خوشبختی | ||
از تبعیض و تجاوز تا خوشبختیتارا نیازیخوشبختی (Mutluluk) ساختهی «عبدالله اوگوز» کارگردان ترک و محصول سال ۲۰۰۷ است. این فیلم در سال ۲۰۱۰ به صورت دیویدی در آمریکا عرضه شد. به بهانهی پخش خانگی این فیلم نگاهی داریم به این اثر معروف و پربیننده از سینمای ترکیه:
«خوشبختی» با عنوان انگلیسی Bliss فیلم برگزیدهی فستیوال فیلم بمبئی در سال ۲۰۰۷ و همچنین فیلم منتخب فستیوال مدفیلم (Medfilm (۲۰۰۷ رُم شد. اثر حاضر همچنین فیلم منتخب تماشاگران در جشنوارهی فیلمهای ترکی در فستیوال نورنبرگ سال ۲۰۰۸و نیز برندهی جایزهی بهترین فیلم در جشنوارهی بینالمللی فیلم میامی در سال ۲۰۰۸شد. به دلیل پرداختن به مضامین انسانی، خشونت و تجاوز علیه زنان و به چالش کشیدن تبعیض علیه زنان، خصوصاً در کشورهای اسلامی، جایزهی حقوق بشری پریکس اودیسه (Prix Odyssee) از طرف اتحادیهی اروپا به این فیلم تعلق گرفت. اما مهمترین جایزهی ملی جشنوارههای داخلی ترکیه که به این فیلم تعلق گرفت، جایزهی پرتقال طلایی در چهل و چهارمین فستیوال فیلم آنتالیا بود. موتلولوک روایت غمانگیز خشونت علیه زنان و معضل تجاوز جنسی و قتلهای ناموسی است در تقابل با باورهای دینی و سنتها. عوامل گوناگونی در کشورهای مذهبی دست به دست هم دادهاند تا فرآیند تجاوز جنسی به زنان همواره لکهی ننگی برای آن زن و خانوادهاش محسوب شود و فرد متجاوز اغلب یا مصون از مجازات است و یا در خوشبینانهترین حالت ممکن، کیفر شدن او تغییری در وضعیت زن مورد تجاوز و دیدگاهها و قضاوت عمومی در خصوص او ایجاد نخواهد کرد. این فیلم اما نگاهی تلطیفشده و انسانی به این مقوله دارد، به گونهای که تلخی و سیاهی و پلیدی «عمل خشونت و تجاوز جنسی» با حوادث و رویدادهای عاطفی که در مسیر داستان رخ میدهند، مخاطب را بیش از حد نمیآزارد، اگرچه زشتی و پلشتی این فاجعه به خوبی به تصویر درمیآید. داستان «خوشبختی» که از روی رمانی به همین نام ساخته شده، داستان دختری است هفده ساله به نام «مریم» با بازی اوزگول نامال Ozgu Namal که در روستای محل زندگیاش به او تجاوز میشود. صحنهی آغازین فیلم، مریم را بیهوش و زخمی در ساحل نشان میدهد که چوپانی او را پیدا میکند، پیکر نیمهجان وی را در پتویی میپیچد و به روستا میآورد. خیلی زود مشخص میشود که به مریم تجاوز شده است.
عموی مریم، «علیرضا» که مقام و منزلتی در روستا دارد، این واقعه را لکهی ننگی برای طایفهی خود میداند و از پدر مریم میخواهد که برای نجات شأن خانوادگی در این خصوص تصمیم درست بگیرد؛ که تصمیم درست همانا کشتن مریم است. همسر علیرضا طنابی برای مریم که زخمی و ترسیده در طویله نگهداری میشود، میبرد و از او میخواهد که برای جبران این شرم و رسوایی، خود را حلقآویز کند. در عین حال، همهی اعضای خانواده اصرار دارند که هویت فرد متجاوز را بدانند تا او را هم به سزای عملش برسانند، اما خودداری مریم از افشای هویت وی و سکوت او همه را به این نتیجه میرساند که این عمل با رضایت مریم انجام شده، پس برای کشتن او جای هیچ تردیدی نیست. مریم طناب را به گردن خود میاندازد، اما در لحظهی آخر، تصویر همسر علیرضا که از پنجرهای آن سوی طویله دیده میشود و در نگاهش خشم و نفرت پدیدار است، مریم را از تصمیمش منصرف میکند. با آمدن «جمال» پسر عموی مریم به روستا، این مأموریت به وی محول میشود. علیرضا اسلحهای در اختیار جمال قرار میدهد و از او میخواهد مریم را به استانبول ببرد و بدون اینکه کسی متوجه شود، او را بکشد. اما آغاز سفر جمال به همراه مریم به سمت استانبول، سرآغاز دلدادگی جمال است. علاقهای که حس دوگانهای در جمال پدید میآورد؛ نجات غرور و ناموس خانوادگی در کنار حس محبتی که به مریم احساس میکند. جمال با بازی مراد هان Murat Han از عهدهی انتقال این حس دوگانه و چالش درونی به مخاطب به خوبی برآمده است. جوانی روستایی که در ارتش خدمت میکند و به تازگی از جنگ با کردها برگشته، برایش وطنپرستی بالاترین عشقهاست و در جایی از فیلم می گوید: «زمانی که موفق شویم مام وطن را از هر تهدید و آسیبی نجات دهیم و اختیار این سرزمین به دست ما بیفتد، آنگاه مشخص میکنیم که زن، زن است و جایگاه و وظایفش چیست و به این وضعیت بیبند و باری و فساد زنان خاتمه خواهیم داد.» کارگردان با ظرافت محسوسی خطر قدرت گرفتن مسلمانان افراطی در ترکیه را با به تصویر کشیدن ایدهها و طرز تفکر جمال در جایجای فیلم گوشزد میکند.جمال اما به همان میزان که افکار افراطی و نگاه متعصبانه به مقولهی جنسیت و آزادی زن دارد، به همان میزان هم رئوف و مهربان است و این دوگانگی فیلم را در مسیری جذاب قرار میدهد.
ورود «عرفان» با بازی تالات بولوت Talat Bulut استاد دانشگاه و شاعر و نویسندهی روشنفکر به داستان، مسیر قصه را عوض میکند. جمال که از کشتن مریم منصرف شده و این تصمیم را با پرتاب گوشی تلفن خود به رودخانه به شکل نمادین نشان میدهد؛ تلفنی که پیدرپی از سوی پدرش برای دریافت خبر کشته شدن مریم زنگ میخورد. مریم را به شهر بندری مارماریس میبرد تا از او محافظت کند، اما همچنان با خود در حال کلنجار است تا جایی که یک شب که خواب وسوسهآمیزی در مورد مریم می-بیند، سراسیمه بیدار میشود و مریم را فاحشه خطاب میکند و او را شیطان و عامل وسوسه میداند. جمال نمیداند با علاقهی خود و نیز با لکهی ننگی به نام مریم چه کند. عرفان که از زندگی ماشینی، از هیاهو و دوندگی زندگی مدرن خسته و دلزده به نظر میرسد، نامهای به همسرش مینویسد و او را ترک میکند و تصمیم میگیرد باقی عمر خود را در سفری دریایی بگذراند، خصوصاً که این اواخر متوجه بیماری قلبی لاعلاج خود شده است. عرفان که گمان میبرد جمال و مریم زن و شوهر هستند به آنها پیشنهاد میکند به او بپیوندند و روی کشتی کوچک تفریحی او کار کنند اما پس از اندکی متوجه میشود جمال همسر مریم نیست و درمییابد آنها برای چه اینجا هستند.
دیالوگهای دونفره میان جمال و عرفان، چالش میان سنت و افراطیگری از یک سو و تحمل و مدارا در افکار و نظریههای مدرن و روشنفکری قرن حاضر از سوی دیگر را به تصویر میکشد. نظامیگری و توسل به قوهی قهریه توأم با نظریهی سرکوب مذهبی در سخنان جمال، و دعوت به عشق، آرامش، صلح و مدارا و به رسمیت شناختن زن به عنوان موجودی کامل و برابر با مرد در سخنان عرفان، هدف فیلم را با توجه به فضای کنونی کشور ترکیه (کشکمش میان تشکیل حکومت مذهبی و سکولاریسم) آشکار میسازد. و در نهایت این افکار و عقاید عرفان است که فضای خشن و اندوهبار فیلم را تلطیف میکند، نه راهکار خشونتبار خانوادهی مسلمان مریم و نه وطنپرستی افراطی جمال. عرفان، روشنفکری که خود از سرسام و سرعت، رقابت و دوندگیهای بیهوده مدرنیسم خسته است، در نگاه فیلمساز تنها گزینهی مطلوب برای نجات کشور ترکیه از خطر قدرت گرفتن اسلام افراطی در این کشور است. شخصیت عرفان اگرچه برای باورپذیری و عینیت داشتن در فضای زندگی روزمره، بیش از حد مثبت و نیک است، روند معقول و جذاب فیلم این ناباوری را کمرنگ میکند. پیگیریهای عصبی و بیمارگونهی علیرضا برای کشتن مریم، آرام آرام بیننده را به این نتیجه میرساند که فرد متجاوز کسی غیر از خود او نمیتواند باشد و درست به همین دلیل هنگامی که این راز بر بیننده آشکار میشود، شوک کمتری وارد میآید. جمال با خشم و کراهت اسلحه را رو به صورت پدرش میگیرد تا او را بکشد، همان اسلحهای که برای پاک شدن این ننگ از دامان خانواده در اختیار جمال گذاشته شده بود.
جمال میگوید: «حالا میخواهم این ننگ را پاک کنم.» اما دستانش میلرزند، اسلحه را به کناری میاندازد و میرود. اما پدر مریم که شاهد این صحنه است، کار را تمام میکند و جنازهی خونآلود علیرضا آردهای تلنبارشده در آسیاب را رنگین میکند. در سکانس پایانی مریم و جمال را در آغوش هم در کنار دریا میبینیم که از آرامش و حس تعهد و فراموش کردن تلخیهای گذشته سخن میگویند. فیلمساز با بهرهگیری از طبیعت زیبای سواحل مارماریس در جنوب غربی ترکیه، گوشهای از بهشت که در طول سال میتوان همنشینی همهی طیفهای سبز و آبی را در آن مشاهده نمود، به جذابیتهای بصری فیلم بیش از حد توجه نموده است و این تصمیم درست شاید برای خنثی کردن بخشی از فضای سیاه و اندوهبار فیلم است؛ واقعیتی به نام تبعیض و تجاوز و قتلهای ناموسی که ذهن مخاطب را میآزارد و درگیر میکند. فیلمبرداری حرفهای فیلم در برخی سکانسها، نظیر سکانسی که مریم به همراه عرفان برای ماهیگیری رفتهاند و جمال پس از بیدار شدن متوجه غیبت مریم میشود و از خشم به خود میپیچد، شاهکاری است که رشد و بلوغ سینمای ترکیه در سالهای اخیر در بهرهگیری از عناصر تکنولوژی را به خوبی به نمایش میگذارد.«خوشبختی» فیلمی است که به همهی ما گوشزد میکند برای رسیدن به «خوشبختی» راهی وجود ندارد مگر اینکه تبعیض و خشونت علیه زنان از میان برود. لینک تریلر فیلم در یوتیوب: |
نظرهای خوانندگان
من این فیلم رو دیدم. فیلم خیلی جالبیه. ممنون از نقد خوبتون. موفق باشید.
-- هدا ، Oct 14, 2010 در ساعت 10:30 PM