رادیو زمانه > خارج از سیاست > هفت هنر > یک زمین، یک خانواده | ||
یک زمین، یک خانوادهایرج ادیبزادهadibzadeh@radiozamaneh.com
رضا دقتی، عکاس- خبرنگار ایرانی، در تازهترین نمایشگاه خود در پاریس، درد مشترک مردم جهان را به نمایش گذاشته است. «یک زمین، یک خانواده» عنوان این نمایشگاه است. ۲۲ پرتره در اندازههای بسیار بزرگ، روی سازههای قرمز رنگ پارک معروف «لاویلت» پاریس، با فضای ۵۵ هکتاری آن، تماشاگران را به گردشی به دور زمین دعوت میکنند.
از رواندا به افغانستان، کامبوج، چین، مغولستان، پاکستان، تا قاهره، تا اورشلیم و تا خیابانهای تهران، تا چهرهای بهیادماندنی از ندا. این سفری است با عبور از مناطق بحرانی، دردها و رؤیاهایی که نابود شدهاند. هر روز هزاران نفر از این پارک عبور میکنند و یا در آنجا به استراحت و تفریح میپردازند. آنها این روزها با تابلوهای بزرگی از عکسهای رضا دقتی روبهرو میشوند که آنها را به فکر فرو میبرد. رضا دقتی دلبستگی ویژهای به نمایش عکسهایش در فضاهای شهری یا جغرافیایی دارد. در نمایشگاه «یک زمین، یک خانواده»، با پرترههایش هماهنگی جالبی ایجاد کرده از زیبایی چهرههای انسانی، رنجهای بشری، رؤیاهای نابوده شده و البته فضای عمومی زندگی شهری که بهخوبی مفهوم این سخن سعدی را یادآور میشود: «بنیآدم اعضای یک پیکرند.» رضا دقتی در اینجا نیز چون نمایشگاههای پیشین خود در باغ لوگزامبورگ، متروی لوگزامبورگ و درهی پنجشیر در افغانستان، دردهای مشترک انسانی را برایمان بهتصویر میکشد. پرترهای که در پوستر اصلی نمایشگاه «یک زمین، یک خانواده» دیده میشود، خشم دختر جوانی از رواندا را در سال ۱۹۹۴ نشان میدهد که مورد شکنجه و آزار قرار گرفته است. ماسک ندا روی صورت دختری در نزدیکی برج ایفل پاریس، سمبل مردان و زنانی است که گرفتار بیرحمی و شقاوت یک رژیم شدهاند. همهی عکسها ازجمله عکس دختری ۱۶ ساله در پاکستان که به او تجاوز شده، تصاویری هستند که به تماشاگران یادآور میشوند اتفاقهایی که در گوشه گوشهی دنیا روی داده و میدهد، روی همین کرهی زمین، در همین خانوادهی بشری اتفاق میافتد و به همهی ما مربوط است. لحظهای بیاندیشیم.
رضا دقتی، خود همین مفهوم را از عنوانی که برای نمایشگاه تازهاش برگزیده، روایت میکند: من برای انتخاب عنوانهای بیشتر کاریهایم، از شعرهای ایرانی تأثیر میگیرم و بعد آنها را به نوعی به فرانسه ترجمه میکنم و تیتر میشود. این کار جدید باز بیشتر با همان مفهوم «بنیآدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند»، مطرح شده است. هدف من این است که با ۲۲ پرتره و عکس مختلف نشاندهندهی آن باشم که هرچقدر انسانها از نظر ظاهر متفاوت باشند، هرقدر انسانها از نظر فکری، ایدئولوژی یا مذهبی متفاوت باشند، اما در نهایت آنچه انسان نامیده میشود، یکسان است و یکی است. این انسان است که از همه مهمتر است و نه رنگ پوست و تفکر مذهبی یا ایدئولوژیک او. دلبستگی رضا دقتی به نمایش عکسهایش در فضاهای آزاد و عمومی، به حدود ۴۰ سال پیش برمیگردد؛ به میلههای فلزی دانشگاه تهران که منجر به دستگیریاش میشود و حالا پارکهای لوگزامبورگ، لاویلت پاریس، ایستگاه مترو و درهی پنجشیر: عکسهای من در دانشگاه تهران برمیگردد به ۴۰ سال پیش. موقعی که من هنوز محصل و دانشجو بودم. از همان زمان میدانستم که عکس یک زبان جدید است و تصویر نوعی الفبا و زبان جدید است که باید بتواند مخاطبان زیادی داشته باشد. از همان زمان که ۱۶، ۱۷ ساله بودم، شروع کرده بودم به اینکه بتوانم عکسها را در معابر عمومی بگذارم. البته آن زمان حکومت شاه زیاد خوشش نیامده بود و داستانهای بعدی پشت آن بود. بعد از آن هم این برنامهها را ادامه دادم. نمایشگاه عکس، آنهم به صورت بسیار بزرگ، مانند نمایشگاه الان که طول عکسها به ۱۰، ۱۵ متر میرسد، در خیابانها و معابر عمومی و حتی در خانهی مردم، به نوعی داستانهای عمومی است. داستانهایی که به همهی مردم مربوط میشود. متأسفانه الان از این فضاهای بزرگ توسط شرکتهای تبلیغاتی و افرادی که میدانند تأثیر چنین عکسهایی در معابر عمومی چگونه است، فقط برای فروش شامپو، ماست و ... استفاده میشود. من با اینکارم، در عین حال، نوعی مقابله با این تبلیغاتچیها میکنم تا فضای آنها را بگیریم و وقایع جدی دنیا را با مردم مطرح کنیم.
این روزنامهنگار- عکاس سرشناس ایرانی با نمایش پرترههای غولپیکرش در پارکها و متروها، فرهنگ جدیدی را نیز معرفی میکند. عکسهای تبلیغاتی تکراری، جای خود را به منظرههای جدید و عکسهایی بخشیدهاند که تماشاگران را میخکوب میکنند: من در جایی که همین تبلیغاتچیها گرفته بودند، عکسهایی میگذارم تا مردمی که دیگر این عکسهای تبلیغاتی را نمیدیدند و رد میشدند، بارها در همین ایستگاه مترو انگار که شوکه شده باشند و یکهو چیز جدیدی ببینند، چیز عجیبی که فکرش را نمیکردند از مترو که پیاده میشوند، میایستند و عکسها را تماشا میکنند. این حالت است که من الان دارم بهوجود میآورم. نه تنها در پاریس، بلکه در خیلی از شهرهای دیگر فرانسه و یا کشورهای دیگر دنیا. نمایشگاه در فضای آزاد را دارم ادامه میدهم. واکنش مردم و رسانههای فرانسه نشان میدهد که نمایشگاه عکسهای رضا دقتی در فضاهای عمومی، طرفداران بسیاری پیدا کرده است: خوشبختانه مدتی است اکثر کارهایی که انجام میدهم، چه نمایشگاهها و چه کتابهایم، طرفدار زیادی بین مطبوعات فرانسه یافته است. چرا که آنها فقط به هرکدام از کارهای من بهتنهایی توجه نمیکنند. میدانند هرکدام از این کارها، چه کتاب باشد، چه نمایشگاه و برنامههای آموزشی، ورقی از یک کتاب بزرگتر هستند. خیلی از مطبوعات فرانسه داستان کتاب را متوجه شدهاند و هربار که کاری میکنم، به عنوان اینکه فصل یا ورق جدیدی به این کتاب اضافه شده است، خود هم بهدنبال آن میآیند و هم مردم را تشویق به دیدن آن میکنند. خود مردم هم، همانطور که میدانید، به دیدن نمایشگاههای من میآیند. اکثر نمایشگاههای من، در تاریخ فرانسه، جزو پربینندهترین نمایشگاههایی بودهاند که تابهحال در اینجا برپا شده است.
تصویر بزرگ ندا، تنها عکسی است که روی آن نامی نوشته شده است: ندا. نماد دختری جوان و بیگناهی که تصویر کشته شدنش دنیا را تکان داد. این فیلم در فاصلهی کوتاهی به سراسر جهان ارسال شد: انقلاب دیجیتالی ایران. خود کلمهی ندا، خود همین کلمه که به انگلیسی چهار حرف است NEDA، در ذهن مردم مانده است. بههرحال فیلمی که نشان داده شده و داستانی که گفته شده است باید تکرار شوند تا مردم فراموش نکنند که بیگناهی کشته شده است. کشتن حتی یک انسان، کشتن یک بیگناه، مانند آن است که همهی انسانیت را کشته باشند. بهنظر من، مهم است که این مسئله دائم تکرار شود و گفته شود. در این میان یک انسان سمبل شده است. هزاران نفر دیگر را همین ملایان هر روز میکشند. در این مدت هم کشتهاند و این همچنان ادامه دارد. یک مسئله این است که توسط این تصویر ما اعلام کنیم که یک انسان بیگناه کشته شده است. دوم اینکه وقتی در چنین جای مهمی که مرکز فرهنگ پاریس و اروپا است و در چنین پارک بزرگی، عکس ده متری ندا را به مدت پنج، ششماه بهنمایش بگذارید، روزی دهها هزار تماشاگر بیایند، آن را ببیند، اهمیت زیادی دارد. تکرار دیدن چنین تصاویری بسیار مهم است تا جنایت حکومت ایران یا حکومت ملایان که حکومت ایران را در دستشان گرفتهاند، فراموش نشود و گفته شود. بههرحال خونی ریخته شده و خونهایی هنوز در ایران ریخته میشود. موضوع دیگری که من با این داستان، با مردم دنیا مطرح میکنم، این است که ببینید! آن انقلاب دیجیتالی که صحبت آن بود و در دانشگاهها تدریس میشد و مطبوعات دربارهی آن مینوشتند و گفته میشد که بالاخره روزی میرسد هر شهروندی یک خبرنگار شود، برای اولین بار و بهصورت واقعی، در ایران اتفاق افتاده است.
ایرانیان در تاریخ مطبوعات جهان، ملتی هستند که توانستند این انقلاب دیجیتالی را به عرصهی عمل برسانند. با این کار، ورقی دیگر به آنچه ایران در چندهزار سال گذشته به فرهنگ دنیا داده است، اضافه شد. یعنی ما ایرانیها نشان دادیم که چنین روش پیشرفتهای که انقلاب دیجیتالی مینامند، برای اولینبار در خیابانهای تهران اتفاق افتاده است. بسیار مهم است که این موضوع مطرح شود و من حتی به خاطر مسئولیتی که به عنوان یک خبرنگار و کسی که با مطبوعات کار میکنم دارم، باید این مسئله را طرح کنم. تصویر معصومانهی ندا، چه پیامی به دنبال دارد؟ بسیار مهم است تا اینکه میگویند ندا یک کلام و یک صدا است و «ما همه یک صداییم، ما همه یک نداییم» تکرار شود و مردم داخل ایران هم بدانند که این کار ادامه پیدا میکند تا وقتی که آن کلمهای که مردم ایران هزاران سال است برای آن جان میدهند و کار میکنند، یعنی آزادی، به تحقق برسد. مطمئن هستم، همانطوری که فرهنگ ایران همیشه در دنیا تابناک بوده، این ما هستیم، ما خواهیم بود که به مردم دنیا، روزی که آزادی داشته باشیم، نشان خواهیم داد که این آزادی چیست و ما چگونه از آن نگهداری خواهیم کرد. رضا دقتی دو نمایشگاه دیگر در فضاهای عمومی، در ایتالیا و بورکینافاسو آماده کرده است، اما آرزوی او، برپایی نمایشگاهی از تمامی عکسهایش در تهران و نیز در تبریز، محل زادگاهش است. خودش که امیدوار است و میگوید: «در آیندهای نه چندان دور ...» |