رادیو زمانه > خارج از سیاست > نقد فيلم > جهان واقعی کجاست؟ | ||
جهان واقعی کجاست؟تارا نیازیInception آخرین ساخته کریستوفر نولان، فیلمی است مهیج که به مسئله رؤیا میپردازد. به گفتهی خود نولان برای فیلمنامهی این فیلم ده سال وقت صرف شده است. هر چند او از شانزده سالگی به شکلی پراکنده به این داستان فکر میکرده و برایش جذابیت داشته است. نولان کارگردانی است که اغلب آثار او در این همین محدوده بودهاند. Memento در سال ۲۰۰۰فیلمی بود که با مسئلهی حافظه درگیر بود و بسیار پرطرفدار شد. پس از آن در سال ۲۰۰۲بی خوابی Insomnia را با بازی آل پاچینو ساخت که آن هم بسیار مورد توجه قرار گرفت و باز هم به رویدادی ذهنی مشغول بود. اما در آخرین اثر او مسئله از مشکلات روانی و ذهنی خارج شده و تبدیل به فیلمی علمی - تخیلی شده است. اما از آن نوعی که بیننده را در مقابل پرده میخکوب میکند.
«سرآغاز» روایتی است پیچیده از دنیایی که برای ما نا آشناست، ولی همهی ما با آن درگیر بوده و هستیم. اول بار گویا متفکری چینی بود که این پرسش را مطرح کرد که «در خواب پروانهای را دیدم، آیا من آن پروانه هستم که اینک خواب انسان بودن را میبینم یا انسانی هستم که خواب پروانه را دیده است؟» پرسشی که به کرات در تاریخ تکرار شد و هیچگاه جوابی نگرفت. این پرسشی است که گویا راهی برای پاسخگویی به آن وجود ندارد؛ و دلیل اصلیاش هم این است که کسی که در خواب است، نمیداند که در خواب است. ولی به هر حال هر پاسخی که به این پرسش داده شود، از جذابیت آن نمیکاهد و نولان دقیقاً با بهرهگیری از این جذابیت فیلم را ساخته است. فیلم روایتی است از افرادی که این قدرت را دارند که در خواب افراد دیگر نفوذ کنند و اطلاعاتی را که میخواهند از ذهن افراد خارج کنند، مانند اطلاعات تجاری و شخصی و هر چیز دیگر. فرایند این عمل به این شکل است که شخصی که در خواب است، تا زمانی که در خواب قرار دارد، نمیداند که در خواب است، و تنها پس از بیدار شدن است که متوجه میشود که خواب بوده است. اما به جز بیدار شدن نیز راهی برای این کار وجود دارد: از سطحی از خواب به سطحی دیگر رفتن. این افراد کاری دیگر نیز میتوانند انجام دهند و آن آموختن حفاظت اطلاعات در خواب به افراد است. آنها به دیگران و در واقع به ذهن آنها آموزش میدهند که چگونه در خواب از اطلاعات موجود در ذهن و ضمیر ناخودآگاه در مقابل سرقت محافظت کنند. اما داستان اصلی فیلم نه اخذ اطلاعات از ذهن، که قرار دادن اطلاعات در ذهن کسی است که مالک سازمانی تجاری شده است. در این فرایند Dom Cobb با بازی لئوناردو دیکاپریو مسئول برنامه میشود. آنها با استفاده از ضمیر ناخودآگاه افرادی که در برنامه هستند محیطهایی را طراحی میکنند و با استفاده از آنها وارد ضمیر ناخودآگاه فرد مورد نظر به نام رابرت فیشر با بازی Cillian Murphyمیشوند. هدف نیز متقاعد کردن او برای جدایی از شرکت پدرش است. اما برای این کار باید به عمیقترین لایههای ذهن رفت. و این کار تنها با خوابیدن در خواب و باز هم خوابیدن در آن خواب تا چند مرحله ممکن است. اما شاید جذابترین بخش فیلم که بتوان آن را از تخیل فاصله داد و به علم نزدیک کرد، همسر کاب است که اگر چه مرده است، اما در ضمیر ناخودآگاه حضور دارد و نمیگذارد که کارها به خوبی پیش روند. زنی که در انتهای فیلم متوجه میشویم در خواب گرفتار شده بود و با آنچه کاب به ذهن او القاء کرده بود دست به خودکشی میزند. حس گناه همواره باعث وقوع این اتفاقات در عالم خواب میشود. در ضمیر ناخودآگاه، جهانی برساخته میشود که همهی احساساتِ اینسو، در آنسو بازتاب داده می شود. اما همهی تلاش این فیلم در این است، که اینسویهها را بشکافد و اهرمش هم این است که کسی که در خواب است، نمیداند که در خواب است. در فیلم مرزی مشخص میان این جهانها وجود ندارد و می توان گفت که فیلم به خوبی از عهدهی این کار بر آمده است. داستان در نهایت با موفقیت گروه پایان مییابد، اما تردیدی دیگر را به مخاطب القاء میکند. هر کدام از آن افراد چیزی در اختیار دارند که توسط آن میفهمند که آیا در جهان واقعی هستند یا خیر. کاب نیز فرفرهای دارد که در جهان خواب اگر آن را بچرخاند نمیافتد و تنها در عالم واقعیت میافتد. در انتهای فیلم کاب گمان میکند به جهان واقعی برگشته است، فرفره را میچرخاند و پیش بچههایش میرود. فرفره اما از حرکت باز نمیایستد و این مسئله تماشاگر را با فکری دیگر از سالن سینما خارج میکند؛ همان پرسش نخستین. آیا جهان فعلی او جهانی واقعی است؟ و اساساً واقعیت چیست؟ اما انتقال داستان فیلم آنگونه که هست، مشکلتر از آن مینماید که بتوان در چند سطر بیان نمود. دلیل آن هم تناقضاتی است که اگر چه در داستان قرار دارد، اما از خود داستان نمیآید. بلکه از نظراتی میآید که داستان بر روی آنها سوار شده است. جهان واقعی، که البته نیاز به توضیح دارد که منظور جهان فعلی است که در آن فیلم اکران شده است، دارای قانونمندیهایی است که زندگی را ممکن کرده است. تقریباً تا جایی از داستان عین همین قانونمندیها در عالم خواب نیز وجود دارد، در حالیکه تا جایی که پای ضمیر ناخودآگاه در میان باشد، قانونی در کار نیست، یعنی همهی قوانین زمان و مکان و فیزیک در آنجا به هم میخورد. در فیلم نیز از جایی این ایده وارد میشود. اما کاملاً به انتخاب است. برای مثال فرفرهای که میچرخد و تنها در جهان واقعی میافتد. ولی همهی اینها به علت سرعت و هیجان بالای فیلم، به ذهن مخاطب نمیرسد. این نخستین بار نیست که نولان با داستان فیلم، مخاطب را گیج کرده است. در Memento نیز این اتفاق افتاد و در اینجا نیز مانند آن فیلم مخاطب شاید نیاز دارد که فیلم را چند بار ببیند تا گوشههای داستان را متوجه شود. طولانی بودن فیلم نیز مزید بر علت است. فیلم 148 دقیقه است و در این مدت بیینده دائما جدای از آنچه که روی پرده سینما میبیند، به تجربههای خود نیز در آن زمینه میاندیشد. در مجموع اما «سرآغاز» به خوبی توانست نظر منتقدان را به خود جلب کند و همانطور که انتظار میرفت، فروش خوبی نیز داشت. فیلم با بودجهای معادل 160 میلیون دلار ساخته شد و در مدت تقریباً یکسال فیلمبرداری و در ماه ژوئیه در سینماهای آمریکا اکران شد. اما جدای از انتقاداتی که بر فیلم، در واقع به روایت فیلم، وارد شد، با فیلمی مواجه هستیم که میتواند همزمان فیلمی مهیج باشد و بیینده را در سالن سینما میخکوب کند، ذهن او را درگیر کرده و پرسشهای زیادی در ذهن او برانگیزد. از این جهت شاید بتوان این فیلم را، به گفته مت گلدبرگ، منتقد سینمایی، به ماتریکس تشبیه کرد. در هر دو فیلم یک پرسش در میان است: جهان واقعی کجاست؟ لینک تریلر فیلم در یوتیوب: |
نظرهای خوانندگان
من فیلم را دیدهام و منظورم از این کامنت نقد فیلم نیست، زیرا تخصصی در آن ندارم. تنها اشاره صریح شما در رابطه با اینکه در رویا هرگز نمیدانیم که خوابیم صحت ندارد. بخصوص روانشناسان و رواندرمانگران، بسیاری از مواقع در رویا میدانند که خوابند و با دقت بیشتری امور و نشانههای ضمیر ناخودآگاه را ثبت میکنند.
-- بدون نام ، Sep 30, 2010 در ساعت 03:55 PMدر مورد افراد غیر متخصص هم هیجانات قوی، در زمان خواب آنان را دچار فشار روی قلب و یا اختلالات تنفسی و یا دردهای موضعی میکند و در بسیاری موارد شخص متوجه میشود و سعی میکند چشمها را باز کند و یا بطرفی بغلتد و خود را بیدار کند. این تجربهی خطیر، بسیار دردناک است و گاه شخص از واهمهی تکرارش از خوابیدن وحشت میپرهیزد.
تا زمانی که فشار روانی شخص کاویده نشود و یا شوک از واقعهای دیگر، ریتم روانیاش را برهم نزند؛ تجربه فوق ادامه مییابد.