رادیو زمانه > خارج از سیاست > نقد فيلم > پردهبرداری از یک کتاب | ||
پردهبرداری از یک کتابتارا نیازی(Ghostwriter در این متن به «کتابنویس» ترجمه شده است و به معنای کسی است که خاطرات دیگران را برایشان در قالب کتاب مینویسد.) «کتابنویس» به کارگردانی «رومن پولانسکی» بر اساس رمانی به همین نام، نوشتهی رابرت هریس و با بودجهای چهل و پنج میلیون دلاری در سال ۲۰۱۰ ساخته شد. هریس، نویسندهی رمان در نوشتن فیلمنامه با پولانسکی همکاری داشته است، در نتیجه میتوان امیدوار بود که نقاط محوری داستان در فیلم نیز حفظ شده باشد. داستان فیلم روایت یک نویسندهی انگلیسی (با بازی ایوان مکگریگور) است که میپذیرد خاطرات نخستوزیر سابق بریتانیا را به رشتهی تحریر درآورد. هر چند که این پذیرش، به دلیل چهرهی منفی نخستوزیر در افکار عمومی، تصمیمی دشوار است. پیش از او نویسندهای دیگر به نوشتن این کتاب مشغول بوده، اما همانطور که در اولین سکانس فیلم متوجه میشویم، او در دریا غرق شده است و در نتیجه این کار به این نویسندهی انگلیسی (که در فیلم بدون نام است) سپرده میشود. این نویسنده با بیمیلی و به اصرار همکارش کار را میپذیرد و قرارداد میبندد که کتاب را در مدتزمان یک ماه به اتمام برساند. بنابراین به آمریکا محل زندگی فعلی «آدام لانگ» نخستوزیر سابق، پرواز میکند. اما روزی که او به آمریکا میرسد اعضای کابینهی سابق، لانگ را به جنایات جنگی و دستور برای شکنجهی یک شهروند بریتانیایی توسط CIA متهم میکنند. و در نتیجه دادگاه جنایات جنگی نیز علیه او اعلام جرم میکند. لانگ دو راه در مقابل خود دارد، یا اینکه به دادگاه جنایات جنگی برود و یا در آمریکا یا کشورهایی که این دادگاه را به رسمیت نمیشناسند اقامت کند. این مناقشه خبرنگارها و تظاهراتکنندهها را به محل زندگی او میکشاند. در نخستین جلسهی کاری میان کتابنویس و آدام لانگ، نخستوزیر سابق بیان میکند که دلیل ورود او به سیاست، همسرش روت (با بازی الیویا ویلیام) بوده که یکی از اعضای حزب بوده است. نویسنده اما در جریان کار متوجه میشود که در اتاقی که نویسندهی پیشین زندگی میکرده است (اتاقی در خانهی لانگ)، اطلاعات و عکسهایی وجود دارد که نشان میدهد ادعای لانگ در مورد ورودش به سیاست دروغ است. او تلاش میکند که حقیقت را دریابد و در پیگیریهای خود به خانهی پیرمردی در نزدیکی مکانی میرسد که جسد نویسندهی پیشین پیدا شده است. پیرمرد به او میگوید که امکان ندارد دریا، جسد را از جایی که غرق شده به اینجا بیاورد. تردیدهای نویسنده باعث پیگیری بیشتر او میشود و در این میان روت را نیز از این اطلاعات باخبر میکند.
روز بعد او با اتومبیل مخصوص مهمانان که در خانه قرار دارد، قصد بازگشت به هتلش را دارد که متوجه میشود GPS اتومبیل فعال است و او را به سوی خانهی کسی هدایت میکند که در یکی از عکسهای دوران دانشجویی آدام لانگ حضور دارد و در حال حاضر در دانشگاه تدریس میکند. اما صاحب خانه هر گونه رابطه با آدام لانگ را تکذیب میکند. در نهایت پس از مرگ آدام لانگ، کتاب نوشته میشود و در روز پردهبرداری از کتاب، کتابنویس وقتی روت را در حال صحبت با امت میبیند، مسائلی را در مییابد و با نشانههایی که نویسندهی قبلی در دستنوشتههای خود از کتاب به جا گذاشته بود، حقیقت را در مییابد. در واقع کسی که عامل CIA بود، نه آدام لانگ، بلکه همسر او بود. روت در دوران دانشگاه از شاگردان اِمِت بود و در واقع با نزدیک شدن به آدام لانگ و ازدواجشان، توانسته بود در سیاستهای انگلستان دخالت کند. کتابنویس بعد از فهمیدن این حقیقت، آن را روی کاغذی مینویسد و به دست روت که در سالن مشغول سخنرانی است میرساند. پس از این کار و دیدن واکنش روت، سالن را ترک میکند. بیرون سالن دوربین ثابت میماند و او از کادر خارج میشود. ماشینی با سرعت عبور میکند، صدای ترمز میآید و دستنوشتههای کتابنویس معلق در باد درون کادر دیده میشوند و همهی اینها دلالت میکند بر کشته شدن کتابنویس.
هم در رمان و هم در فیلمی که پولانسکی در مقابل دوربین برده است، به باور بسیاری، شخصیت آدام لانگ کنایهای است از «تونی بلر» نخستوزیر سابق انگلستان. یا دست کم آنطور که بسیاری بیان کردهاند، شخصیت آدام لانگ از تونی بلر الهام گرفته شده است. و این در حالی است که در چند روز اخیر، کتاب تونی بلر با عنوان «سفر» به بازار آمده است. برای این ادعا نمونههای زیادی میتوان نشان داد. از چهرهی «پیرس بروزنان» در نقش آدام لانگ که شباهت زیادی به تونی بلر دارد تا مسئلهی جنگ عراق و جنگ با تروریستها و نیز رابطه با آمریکا، همه را میتوان نمونههای این همسانی تصور کرد. به هر صورت اتهامی که در فیلم متوجه آدام لانگ است (تحویل دادن یک شهروند بریتانیایی به آمریکا و شکنجه شدن او) اتهامی نیست که برای آن به جنایت جنگی و نیز جنایت علیه بشریت متهم شود. پولانسکی پیش از ساختن فیلم گوسترایتر، قرار بود رمان دیگری از هریس را در سال کارگردانی کند. فیلمی که قرار بود پر هزینهترین فیلم اروپا باشد. اما این همکاری به دلایلی، مانند اعتصاب بازیگران در پاییز همان سال متوقف شد. اما این بار این همکاری به ثمر نشست و رمان گوسترایترِ هریس در مقابل دوربین قرار گرفت. اختلافات رمان و فیلم چندان قابلتوجه نیست و میتوان فیلم را اقتباس خوبی از کتاب دانست. بویژه به این دلیل که نویسندهی رمان نیز در ساخت فیلم مشارکت داشته است. این فیلم در سال ۲۰۰۸ در کشور آلمان کلید خورد و قرار بر این بود که نیکلاس کیج نقش کتابنویس و تیلدا سوینتون نقش روت را بازی کنند. اما با به تأخیر افتادن فیلم، ایوان مکگریگور و الیویا ویلیامز جایگزین آن دو شدند. پولانسکی در شصتمین دورهی جشنوارهی برلین، موفق شد که خرس نقرهای بهترین کارگردان را برای کارگردانی این فیلم دریافت کند. فیلم در نگاه منتقدان به طور کلی فیلم موفقی بوده و توانسته است نقدهای مثبتی را به خود اختصاص دهد. با توجه به وضع روحی پولانسکی در ماههای اخیر، میتوان اذعان کرد که موفقیت این فیلم قدری میتواند به آرامش فکری او کمک کند. لینک تریلر فیلم: |
نظرهای خوانندگان
این نقد نیست. بلکه حلاصه داستان و حواشی فیلم است!
-- م. شهبازی ، Sep 11, 2010 در ساعت 11:24 PMمن کتاب رو نخوندم. ولی اینکه شخصیت توی فیلم از تونی بلر الهام گرفته شده. جالب بود. معرفی خوبی بود از فیلم. مرسی
-- کاوه ، Sep 12, 2010 در ساعت 11:24 PMسلام ببخشید می توانم بپرسم چرا رادیو زمانه تمام نظر ها را نمایش نمی گذارد؟ تا حالا پنج بار در بخش نظرات نوشته ام که از آن ها فقط دو تایشان در بخش نظرات ثبت شده اند. آخرین نظر برای نقد فیلم تارکوفسکی بود. ممنون می شوم اگر توضیح دهید
-- عابد ، Sep 12, 2010 در ساعت 11:24 PM