رادیو زمانه > خارج از سیاست > نقد فيلم > ضد مسیح؛ فیلمی که به آندره تارکوفسکی تقدیم شد | ||
ضد مسیح؛ فیلمی که به آندره تارکوفسکی تقدیم شدتارا نیازیدجال (ضد مسیح) یا همان Antichrist آخرین ساخته لارس فون تریر، کارگردان برجسته دانمارکی است که آثار درخشانی همچون «داگویل»، «رقصنده در تاریکی» و «شکستن امواج» در کارنامه او ثبت شدهاند. اما دجال که از سوی سازنده اثر به آندره تارکوفسکی کارگردان برجسته روسی تقدیم شده، فیلمی است که بسیاری از دوستداران آثار فون تریر را در شوک فرو برد. اثری به غایت پیچیده که به باور بسیاری از دوستداران سینما (تأکید میکنم دوستداران سینما، چرا که دیدن این فیلم برای مخاطب عادی قدری ناممکن است) نتوانسته فهم مخاطب را با خود همراه کند و لذتی که برای مثال از دیدن داگویل به او منتقل کردهبود، در این فیلم نیز منتقل کند. دجال حتی در میان منتقدان نیز با استقبال مواجه نشد و برخورد سردی را نسبت به خود برانگیخت. لارس فون تریر در این فیلم از دو بازیگر (Charlotte Gainsbourg و Willem Dafoe) استفاده کرده و فیلم در چهار بخش به علاوه یک مقدمه و یک مؤخره ساخته شده است. شارلوت گینزبرگ بازیگر زن فیلم جایزه بهترین بازیگر را در جشنواره کن سال ۲۰۰۹ برای بازی در این فیلم از آن خود کرد. دجال روایت زوجی است که کودکشان را از دست دادهاند و در کلبهای در جنگل در حال استراحت و درمان خود هستند. در مقدمه و در صحنه آغازین که یکی از درخشانترین سکانسهای فیلم است، آنها با هیجان در حال معاشقه هستند، کودکشان (Nick) در همان اتاق از یک صندلی بالا میرود، از روی میزی که در کنار پنجره قرار دارد، و پنجره رو به آسمان برفی باز میشود، خود را به بیرون پرتاب میکند.
در هنگام پرتاب شدن بچه در خیابان برفی، زن در نقطه اوج لذت جنسی نشان داده میشود. این صحنه سیاه و سفید که با سرعت کمتر از معمول پخش میشود و موسیقی هندل آنرا همراهی میکند، به قدری درخشان ساخته شده، که مخاطب با یکی از سکانسهای عالی سینما مواجه میشود. بخش نخست؛ حزن (grief) زن در مراسم تدفین کودک دچار از هم گسیختگی روانی شده و بیهوش میشود. او مدت یک ماه را در حالی که درکی از زمان ندارد در بیمارستان سپری میکند. شوهرش که درمانگر است و از مراقبتهای پزشکی از همسرش رضایت ندارد، تلاش میکند از همگسیختگی روانی او را درمان کند. پس از مدتی که در خانه از او مراقبت میکند، متوجه میشود که بزرگترین ترس زن از کلبهای است در محلی که عدن (Eden) نامیده میشود و زن تابستان گذشته را به همراه پسرش برای نوشتن رسالهای در مورد کشتار زنان در قرون وسطی در آن سپری کرده است.
آنها برای فائق شدن بر این ترس به جنگل میروند. پس از رسیدن به کلبه، در حالی که زن مشغول استراحت است، مرد به جنگل میرود و در راه آهویی را میبیند که از او نمیترسد. مرد بچهآهوی مردهای را میبیند که از رحم آهوی ماده آویزان است. بخش دوم؛ درد (آشوب حکم میراند) آنها به سفر ادامه میدهند. اما زن دچار هیجان و حزن زیاد است و نمیتواند از آن رهایی یابد. شب هنگام از ریختن میوههای درخت بلوط بر سقف کلبه صدای بلند و عجیب و مستمری تولید میشود و صبح، وقتی مرد از خواب بیدار میشود، دست راستش به خاطر آنها تاول زده است. در انتهای این بخش مرد در جنگل روباهی میبیند که شکمش دریده شده و میگوید «آشوب فرمان میراند». بخش سوم؛ یأس (کشتار زنان) مرد در این بخش دست نوشتهها و منابع رساله همسرش را در طبقه بالای کلبه پیدا میکند که مجموعهای است از قطعات بریده شدهی نوشتهها و کتابهای قدیمی در مورد زن ستیزی و کشتن و سوزاندن زنان در سدههای میانه به جرم جادوگری. مرد متوجه این واقعیت میشود که زن در هنگام نوشتن رساله باور کرده است که زنان حقیقتاً موجوداتی شرور و شیطانی هستند و به همین دلیل بسیاری از زنان به فجیعترین شکل ممکن به قتل رسیدهاند. در نیتجه تلاش میکند همسرش را متقاعد کند که باور او اشتباه است. در صحنه بعدی زن در میانهی سکس از مرد میخواهد که او را بزند و مرد امتناع میکند. زن با عصبانیت کلبه را ترک کرده و در زیر درختی بزرگ مشغول خودارضایی میشود. در نهایت مرد قبول میکند و به او سیلی میزند. در میان معاشقهی آنها دستهای زیادی از ریشهی درخت خارج شده و نمایان میشوند. به طور کلی در دوره بیماری زن، تنها چیزی که او را به ناگهان آرام میکند سکس است. به همین دلیل در بسیاری از صحنههای فیلم و در هنگام فشار روانی و عصبی مرد را مجبور به سکس میکند.
مرد نامهی کالبد شکافی پسرش را میخواند و متوجه میشود که در ساق پایش نقصی وجود داشته است. او عکسهایی را از تابستان سال گذشته پیدا میکند که در تمام آنها چکمههای فرزندشان جابجا به پا شدهاند. در طول فیلم مرد به دنبال ریشه ترس زن است که در آغاز گمان میبرد که از جنگل و آن کلبه است. سپس از جنگل (طبیعت) به شیطان رسید. اما در میانهی فیلم متوجه میشود که هراس زن از شیطان نیز نیست. تنها در انتهای فیلم است که متوجه میشود که زن از خودش، به عنوان یک زن، متنفر و هراسان است. در این هنگام زن ناگهان به مرد حمله میکند و با خشونت او را مجبور به سکس میکند و در حین سکس با قطعه چوبی بزرگ به آلت جنسی مرد میکوبد. مرد بیهوش میشود و زن ساق پای او را سوراخ میکند و وزنهای به آن آویزان میکند. مرد بعد از بههوش آمدن به سختی فرار میکند. بخش چهارم؛ سه گدا در این بخش زن همسرش را پیدا میکند و به خانه برمیگرداند. وقتی مرد از او میپرسد که آیا واقعا میخواست او را بکشد، زن پاسخ میدهد هنوز نه. اما وقتی سه گدا از راه برسند، یک نفر باید بمیرد. در این صحنه فلاشبکی به مقدمه فیلم زده میشود که زن در هنگام مرگ پسرش نیک کاملا متوجه او بوده، اما عکسالعملی نشان نداده بود.
در این هنگام زن قیچی را بر میدارد و کولیتوریس (بخشی از آلت تناسلی) خود را میبرد و فریاد میزند. مرد گلوی زن را میفشارد و او را میکشد، در حالی که آهو و روباه و کلاغ در کلبه بودند. مؤخره مرد در راه بازگشت است که زنانی بسیار با چهرههایی مبهم به سوی او میآیند.
موضوعی که فونتریر برگزیده در تاریخ، بویژه تاریخ مسیحیت بسیار با اهمیت است: تنفر تاریخی زنان از خودشان و از جنسیتشان. اما این فیلم را بدون فهم ریشههای مسیحی و گنوسیسی (گنوسیس به معنای معرفت، واژهای یونانی از ریشه هند و اروپایی) به سختی میتوان درک کرد... ادامه دارد لینک تیزر فیلم بر روی یوتیوب: |
نظرهای خوانندگان
تشویق شدم که امشب ببینمش.
-- بدون نام ، Sep 8, 2010 در ساعت 11:29 PMمعرفی خوبی بود. مرسی. من فیلم رو دیدم ولی خوب سیرش رو نفهمیدم. بعضی نکات مبهم اینجا روشن شد برام. ولی هنوز نمی دونم چرا فیلم رو اینجوری تموم کرد
-- بدون نام ، Sep 8, 2010 در ساعت 11:29 PMنقد خوبی بود. سیر فیلم رو مشخص کرد. اما به هر حال من نفهمیدم چرا فیلم اینجوری تموم شد. کلا فیلم سختی بود
-- بدون نام ، Sep 9, 2010 در ساعت 11:29 PMاین که نشد مقاله یا نقد.فقط داستان فیلم بازگو میشود!!!
-- بدون نام ، Sep 9, 2010 در ساعت 11:29 PMدوست عزیز نقد فیلم رو در این لینک بخونید: http://zamaaneh.com/radiocity/2010/09/post_588.html
-- تارا نیازی ، Sep 9, 2010 در ساعت 11:29 PMهمونطور که بالای مطلب می بینید نوشته شده: بخش اول. چون مطلب طولانی بود در دو قسمت نوشته شد و چون فیلم پیچیده بود ترجیح دادم در قسمت اول فیلم بطور خلاصه روایت بشه و در قسمت دوم نقد بشه. به هر حال ممنون از توجه شما.
من این فیلم را روی دی وی دی دارم ولی هنوز ان ندیده ام با خواندن این مقاله تشویق شدم و ان را اخر هفته خواهم دید در سایتی المانی که بسیاری از فیلم ها که حتی قبل از سینما برای Download میگذارند این فیلم ارزشگذاری ٧ را از ١٠ گرفته بود پس باید فیلم بسیار خوبی باشد
-- kk ، Sep 10, 2010 در ساعت 11:29 PMMan az in film khosham oomad. Bishtar az karhayeh ghablieh in filmsaz. Montazereh film e baadisham "Melancolia" moteasefaneh be nazaram in film e arzeshmand be dorosti tavasoteh montaghedin tahvil gerefteh nashod. Shayad be zaman niaz dareh ta arzesh hash be dorosti shenakhteh besheh. Shayadam Lars von trier bayad yekhordeh az showmanship esh dast bekesheh va bezareh mardom ba khial rahat faghat filmesho tamashah konan. Oon ba harfash yeh khordeh javve manfi piramooneh khodesh dorost kard o film ro ham tahteh taasir gharar dad. ba sepas
-- Alireza ، Sep 10, 2010 در ساعت 11:29 PMفیلم را قبلأ دیده بودم ولی متوجه اشاراتش به تفکراتی که در مسیحیت از زن وجود دارد نشده بودم. اصولأ نمیدونستم این قبیل تفکرات ضد زن در مسیحیت وجود دارد. بنابراین برداشتی غیر مذهبی از فیلم داشتم: زنی که در اثر فقدان کودکش دچار زوال عاطفی شده و نوعی نیمفومانیای جایگزین بروز میدهد که در انتها به دگر اشکال مانیای تحویل میشود. راستش بعد از دیدن فیلم هیچ ضرورتی در وارد کردن دین در معادلات ندیدیم و از این بابت نام فیلم برایم قدری نامأنوس هم بود. هنوز هم حس میکنم میتوان فیلم را صرفأ از دیدگاهی فارغ مذهب دید. زن را میتوان بدرستی مصدر زایش پدیده ها دانست و این پدیده ها میتوانند به پیچیدگی خود او باشند و خطاست که تصور کنیم این زایشها همواره زیبا و خجسته اند.
-- رضا ، Sep 10, 2010 در ساعت 11:29 PMمن تقریبا تمام فیلم های این کارگردان و دیدم ولی با دیدن این فیلم متعجب شدم که با وجود شروع عالی چرا کارگردان تا این اندازه در انتخاب نماد ها گنگ عمل کرده.
-- شاهین ، Sep 10, 2010 در ساعت 11:29 PMچیز دیگه ای که به نظرم به فیلم لطمه می زد لهجه بد و نداشتن تسلط شارلوت گینزبورگ به زبان اینگلیسی بود. البته این خانم هنرپیشه بسیار خوبیه و هیچکس منکر این موضوع نیست . ولی به طور مثال جایی که ابراز احساس احتیاج به بیان کلامی داشت این نقص به خوبی قابل مشاهده بود. این فیلم برای من که فکر می کنم بیننده حرفه ای سینما باشم اصلا راضی کننده نبود.
مطلبی هم که شما انتشار داده اید فعلا تنها داستان را واگو کرده و هنوز وارد نقد نشده. دوست دارم در ادامه نقدتان را بخوانم تا شاید چیز جدیدی در مورد نمادگرایی فیلم برام روشن بشه.
ممنون
اگه بخواهیم کم لطفی کنیم و فیلم رو جزئ شاهکارهای سینمایی ندونیم حداقل همه میتونن توافق داشته باشیم که جز آثار سینمای متفاو ت است-بنظرم فیلم بنوعی میخواد نقش مذهب رو در تفکرات یه زن نشون بده زنی که خودرا شیطان یاحداقل عامل و وسیله دست شیطان میدونه چیزی که ما به کرات در جامعه خودمون هم میبینیم که نگاه هر دو جنس نسبت به مادینگی منفیه.بنظرم لایه رویی فلم اصلا مد نظر نیست و این دیالکتیک تبدیل زن به شیطان و بالعکس و رستگاری مردکه مد نظره واصلا جنسیت مد نظر نیست-یه نکته جالب جایی که مرد از بهشت خودش میره بیرون و زن در جایی میگه این بهشتی که میگن زیاد هم همه چیزش قشنگ نبوده-و در جایی زن میگه:طبیعت کلیسای شیطان است که نگاه منفی مذهبه نسبت به لذایذطبیعی -بنظرمن فیلم شاهکاره
-- arash ، Nov 11, 2010 در ساعت 11:29 PM