رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲ شهریور ۱۳۸۹
نگاهی به زندگی و آثار جیمز نکت‌وی؛ شناخته‌شده‌ترین عکاس جنگ معاصر – بخش دوم

در سوگ رنگ‌های روزگار

گردآوری و برگردان از احسان سنایی

«چرا باید از جنگ عکاسی کرد؟ اصلاً هیچ امکان دارد این رفتار آدمی را که طی تاریخ وجود داشته، آن‌هم با عکاسی خاتمه داد؟ این‌دو به‌شکلی مضحکانه نابرابرند؛ هرچند، همین تصور به من انگیزه داده است. قدرت عکاسی از دید من، در توان‌اش در برانگیزش احساسات بشری نهفته، و اگر جنگ‌ها تلاشی برای نفی انسانیت‌اند؛ آنگاه عکاسی را می‌توان در ضدّیت با جنگ حس کرد و اگر حتی به‌درستی از آن استفاده شود؛ می‌تواند که عنصری مؤثر در توقف جنگ باشد.»


مادر و فرزند – دارفور غربی – سودان / جیمز نکت‌وی / VII

نگاه آشکار و هدفمند نکت‌وی را به عکاسی جنگ از همین متن موجز و گویا می‌توان دریافت. او بر هرآنچه از موانع فنی، فیزیکی و احساسی‌ای که حین حضور در محل بر فراروی عکاسان خبری قد علم می‌کند، فائق آمده تا ترکیب‌بندی‌هایی چنان قوی ارائه دهد که گاه حتی چیدمان اجزای عکس، عمدی به‌نظر می‌رسد. حضور او در صحنه به چنان شفافیتی رسیده که بیینده را به‌جای درجازدن در تحسین عناصر هنری عکس، از آنچه که عکاسی شده «آگاه» می‌کند. برای وی، نحوه‌ی انتقال دیده‌های قاب‌بندی‌شده‌اش به بیننده، بی‌اهمیت؛ و آگاهی‌مان از نابرابری‌های حسّاس جوامع انسانی‌مان حائز اهمیت است.

«اگر که کسی پذیرای مخاطرات رفتن در میانه‌ی یک جنگ باشد تا هرآنچه که رخ می‌دهد را به گوش جهانیان برساند؛ به‌نحوی درتقلای ترویج صلح است. شاید از این‌رو هم متهمین به تداوم یک جنگ، هیچ تمایلی به حضور عکاسان در کنار خود ندارند. در آن میدان جنگی که تجربیات‌تان شدیداً آنی‌ست؛ آنچه می‌بینید، عکس نقش‌بسته‌ بر صفحه‌ی یک مجله که صفحه‌ی بعدش از تبلیغات ساعت Rolex پوشانده شده، آن‌هم ده‌هزار مایل آن‌سوتر، نیست؛ آنچه که می‌بینید، نکبت است و ظلم و درد بی‌تسکین.


پاره کردن پوستری از میلوشویچ – ۱۹۹۹ – کوزووو / جیمز نکت‌وی / VII

برای خودم رخ داده که هرکس، حتی یک‌بار می‌تواند آنجا باشد و خود ببیند که فسفر سفید با چهره‌ی یک کودک چه می‌کند؛ برخورد یک گلوله چه درد وصف‌ناپذیری دارد و چگونه ترکشی نخراشیده، پای کسی را پاره می‌کند. اگر هرکسی می‌توانست آنجا باشد و خود آن ترس و غم را فقط یک‌دفعه ببیند، آنگاه خواهد فهمید که هیچ چیز ارزش‌‌اش را ندارد که یک نفر حتی دچارشان شود؛ چه برسد به هزاران نفر.

اما همه نمی‌توانند آنجا باشند و به‌همین‌سبب عکاسان بدانجا می‌روند، تا که بدانها نشان دهند؛ ارتباط برقرار کنند و به چنگ‌شان گیرند تا دست از هر آنچه که بدان سرگرم‌اند، بکشند و بدانچه رخ می‌دهد، اهمیت دهند ... تا تصاویری چنان قوی بسازند که بر آثار فریبنده‌ی رسانه‌های جمعی فائق آید و مردم را در پیله‌ی خونسردی‌‌شان تکانی دهد؛ تا که اعتراض کنند و با دوام این اعتراض، دیگران نیز معترض شوند.»

جایگاه نگاه عکاسانه‌ی نکت‌وی را اگر نتوان از منظری واقع‌بینانه و به‌دور از نقدهای گذرایی که در اتاق‌های آرام و ‌به‌دور از صحنه‌های تکان‌دهنده‌‌ی یک جنگ می‌شود، دست‌نیافتنی پنداشت؛ بی‌شک آن را بایستی‌‌که محصول تماشای مدام و بی‌واسطه‌ی جریان شفاف تاریخ از برابر دیدگان‌‌اش دانست. برای وی که خود را «عکاس ضدجنگ» نامیده، زیبایی همیشه پس از مضمون مطرح شده. حال‌آنکه برخی منتقدین، نکت‌وی را به خلق شگفتی‌های بصری، به‌جای جنگیدن با جنگ متهم می‌کنند. هنگامی‌که وی عکس‌های رنگی می‌گیرد؛ تداعی احساس زیبایی برآمده از تماشای ترکیب استادانه‌ی رنگ‌ها، از دهشت رویارویی با حقیقت تلخی که در آن قاب خفته، می‌کاهد ... اما او در سالیان اخیر، تقریباً به‌کلی به عکاسی سیاه‌وسفید روی آورده1.

فضای پرتضاد و تلخ این عکس‌ها، بستری برازنده برای مکث است و مواجهه با بی‌عاطفگی‌های عصر پس از جنگ سرد.


از قربانیان قحطی، در مراکز تغذیه‌ی سیّار – سودان – ۱۹۹۳ / جیمز نکت‌وی / VII

نکت‌وی از سال ۱۹۸۴ تاکنون، عکاس قراردادی نشریه‌ی «تایم» بوده و پیوسته عکس‌هایش در قالب گزارش‌های تصویری در آن منتشر می‌شوند. از سال ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۵، آژانس عکس Black Star را همراهی کرده و از ۱۹۸۶ تا ۲۰۰۱ نیز به‌مدت پانزده سال از اعضای آژانس عکس صاحب‌نام «مگنوم» بوده است. در سال ۲۰۰۱، او عضو هیئت مؤسس آژانس عکس VII (هفت) گردید. این آژانس، که نام‌اش را از شمار اعضای همین هیئت گرفته، درصدد گردآوری و نشر عکاسی از منازعات و بحران‌های متنوع و معاصر اجتماعی، سیاسی و زیست‌محیطی‌ست.

دو روز پس از تشکیل نخستین جلسه‌ی اعضاء آژانس عکس VII در نهم سپتامبر همان سال؛ حادثه‌ی دهشتناک یازدهم سپتامبر رخ داد و نکت‌وی نیز اتفاقاً از نزدیک‌ترین شاهدان حادثه بود. او در این‌باره می‌گوید:
«حمله‌ها که آغاز شد، درست پایین منهتن و در آپارتمان‌ام بودم. صدایی غیرعادی شنیدم. آنقدرها از آن دور بودم که نترسم، اما مطمئناً غیرطبیعی بود. از سمت مرکز تجارت جهانی می‌آمد. پشت پنجره رفتم و دیدم که برج، می‌سوزد.»

پس از ثبت چندین عکس از بام خانه، نکت‌وی به سمت برج‌ها دوید و به‌محض رسیدن‌اش، برج دوم نیز مورد حمله واقع شد و مردم همچنان از صحنه می‌گریختند. با فروریزش نخستین برج، همه آشفته در غباری تیره به‌سوی نور می‌دویدند و نکت‌وی هم در میان‌شان. او مسلط و آرام، از آن روز چنین می‌گوید: «برج که فروریخت، مردم اصلاً ناپدید شدند. آن‌ها همه از صحنه گریخته، یا مدفون شده بودند و حسی درون من، مرا به‌سمت برج فروریخته کشاند. راهم را میان گرد و خاک در پیش گرفتم. مثل آخرالزمان. طرحی غریب از نور آفتابی که بر غبار و بازمانده‌ی ویران ساختمانی خوابیده بر خیابان تابیده بود.


شیون، در سوگ برادر – افغانستان – ۱۹۹۶ / جیمز نکت‌وی / VII

حین عکاسی از ویرانه‌های برج اول، دومی هم فروریخت و من درست زیرش ایستاده بودم؛ درست زیرش. خوشبختانه برای من و بدبختانه برای مردمی که در ضلع غربی بودند؛ برج به جانب غرب خم شد. با این وجود هنوز زیر بهمنی از آوار و فولاد و آلومینیم و شیشه بودم. چندین تن آوار، درست به سمتم می‌آمد. می‌دانستم که فقط چند ثانیه‌ای را فرصت پناه گرفتن دارم و در غیراینصورت از میان خواهم رفت.»

او به‌سرعت خود را به درون لابی هتل ملنیوم پرتاب کرد و در همین حین آوار از پس‌اش همچون طوفان به درون می‌خزیدند و در یک آن، او اتاقک باز آسانسوری را دید و به درون‌اش پرید. «نمی‌شد هیچ چیز را دید و نفس کشیدن به‌شدت دشوار شده بود. دهان، بینی و چشمان‌ام پر از خاکستر بود. کلاهی داشتم و از میان‌اش نفس می‌کشیدم. اول‌اش گمان بردم که ساختمان بر رویمان فروریخته و ما زیر آواریم؛ چون به‌شدت تاریک بود.

شروع به خزیدن کردیم و نور چشمک‌زنی دیدیم ... و من فهمیدم این فلاشر خودرویی‌ست که از بین رفته و من در همان‌جا متوجه شدم که در خیابانیم». هرچند فروریزش دومین برج، بزرگ‌ترین تهدید جان نکت‌وی بود؛ وی از جنبه‌های بسیاری، نخستین نگاه‌اش به Ground Zero (محل خالی برج‌ها) را از همه بدتر می‌داند.

«باورم نمی‌شد. انهدامی چنین گسترده در شهر خودم، در کشورم؛ شدیداً آشفته‌کننده بود. صحنه‌ها بسیار عادی بودند. هنگامی‌که «گروزنی» (Grozny - پایتخت جمهوری خودمختار چچن) توسط توپخانه‌ و هواپیماهای روس، در هم کوبیده شد، من آنجا بودم. دو سال در بیروت بودم که چندین‌بار محاصره و بمباران شد. پس این ویرانی برایم آشنایی داشت؛ اما حالا، درست در پشت خانه‌ام بود و گمان کنم از چیزهایی‌که آمریکایی‌ها از این [حادثه] آموختند، این بود که حال، ما هم به‌نحوی جزئی از جهانیم، که تا پیش از این نبوده‌ایم.»


پرورشگاه یتیمان لاعلاج – رومانی – ۱۹۹۰ / جیمز نکت‌وی / VII

این نمای آشنا برای نکت‌وی، اما مردمانی متفاوت از دیده‌های پیشین‌اش به گرد خود داشت. «سربازان خط مقدم این نبرد، آتش‌نشان‌ها بودند و خودشان را در خطر انداخته بودند. بسیاری از آن‌ها جان‌باختند. اما آنان سربازانی بودند که کسی را نمی‌کشتند؛ آنان بدانجا رفتند تا مردمان را نجات دهند و این، از آن چیز متفاوتی ساخته بود».
تفاوت دیگر ۱۱ سپتامبر، عدم تماشای مستقیم جان‌باختگان بود و همین، عکس‌العمل نکت‌وی را نسبت به صحنه‌هایی که ثبت می‌نمود؛ پیچیده‌تر کرده بود.

در اواخر دهه‌ی هشتاد، نشریه‌ی «لایف» او را به‌منظور تهیه‌ی گزارشی از قحطی سودان، روانه‌ی آنجا کرد. آنان ضبط صوتی به نکت‌وی دادند تا وی احساسا‌تش را با پایان کار روزانه‌ در آن ثبت کند. هنگامی‌که برگشت، عکس‌هایش عالی بودند اما نوار، خالی. دلیلش چه بود؟ او نگران از این بود که بیان دیده‌هایش حتی بر روی نوار، خشم‌اش را خواهد افروخت و او برای ابقای قاطعیت‌ عکس‌هایش، این خشم ناگفته را نیاز داشت. در مرکز تجارت جهانی اما کسب چنین انگیزه‌ای، به‌سهولت نبود.

«فکر کنم چون هیچ مرده‌ای نمی‌دیدم. آنان همه مدفون بودند و در آن لحظه، مشخص نبود چه‌تعداد انسان آنجاست. من شاهد رنج مردم نبودم؛ چون‌که آنان نهفته بودند. من این [حقیقت] را به قدرت مثلاً تماشای مرگ یک نفر از گرسنگی و به‌زمین‌افتادن مردم از ضرب گلوله‌های تک‌تیر‌اندازان، حس نکردم. من هرگز اینچنین [وامانده] نبودم. واقعاً نوعی شوک و ناباوری بود.»

او هیچ‌گاه از عکاسی، و فلسفه‌ی عکس‌هایش که همان رجحان محتوا بر عناصر زیبایی‌شناختی‌ست؛ دور نیافتاده. استعداد نکت‌وی در ثبت حقایق کوبنده در مسیر حس بشردوستی‌اش، برای وی در این سه دهه جوایز متعددی به همراه آورده که از بین‌شان، می‌توان به مدال طلای رابرت کاپا برای بهترین گزارش تصویری برون‌مرزی منتشره در سال، که گویای شجاعت و تهور عکاس باشد (پنج بار)، برترین عکس خبری سال جهان (دو بار)، عکاس سال نشریات جهان (هشت بار)، جایزه‌ی Infinity مرکز بین‌المللی عکاسی (سه بار)، جایزه‌ی کمپانی لایکا (دو بار)، جایزه‌ی Bayeaux برای خبرنگاران جنگ (دو بار)، جایزه‌ی «Alfred Eisenstaedt»، جایزه‌ی گزارش‌نویس تصویری کمپانی Canon، جایزه‌ی یادبود W. Eugene Smith برای عکاسی بشردوستانه، جایزه‌ی ۲۵۰‌هزار دلاری بنیاد خانوادگی Heinz و نیمی از جایزه‌ی ۱میلیون‌دلاری بنیاد Dan David (۲۰۰۳)، اشاره کرد.

در سال ۲۰۰۷، بنیاد بشردوستانه‌ی TED، توانایی نکت‌وی در ایجاد تحولات اساسی در افکار عمومی را با اهدای جایزه‌‌ی سالانه‌‌اش به ارزش یکصد‌هزار دلار، به‌منظور تحقق تنها یکی از آرزوهای این عکاس بزرگ؛ به‌روشنی نشان داد. او مبلغ این جایزه‌ را به‌عنوان ترجمانی میان دیدگان بی‌همتای‌اش از دردهای نادیده‌ی انسان، و ایجاد و انتشار عکس‌هایی بی‌نظیر و تکان‌دهنده از مبتلایان به XDR-TB، به‌کار گرفت؛ زنجیره‌ای زهرآلوده از امراض سل به‌شدت مقاوم در برابر دارو که هر ۲۰ ثانیه، خاموشانه یکی را در جهان از پای در می‌آورد و ناباورانه در این بین حتی از ایدز نیز پیشی جسته است؛ هرچند هیچ از آن نمی‌دانستیم. XDR-TB، که تقریباً آن را می‌توان خط پایان زندگی بیمار خواند؛ محصول پیشرفت سل معمولی، در نتیجه‌ی فقدان عملیات درمانی‌ست؛ حال‌آنکه هزینه‌ی درمان نسبی هر بیمار مبتلا به سل عادی در کشورهای در حال توسعه، فقط ۲۰ دلار است. پس آنچه در اینجا بس مهم‌تر از تخصیص مبالغی با هدف درمان XDR-TB رخ می‌نماید؛ ضرورت پر کردن این خلأ رسانه‌ای‌ست که نکت‌وی آغازین گام مؤثرش را برداشت2.

در سال ۲۰۰۱، مستندی تکا‌ن‌دهنده در شرح حیات کاری و اندیشه‌های بشردوستانه‌ی این عکاس اکران شد؛ که یک سال بعد، نامزد اسکار بهترین مستند سال گردید.

ادامه دارد ..

پانوشت:

* – عنوان این مقاله، اشاره‌ای‌ست به فلسفه‌ی عکاسانه‌ی نکت‌وی در ثبت عکس‌های تک‌فام از صحنه‌های دردناک بشری؛ به‌منظور غلبه‌ی محتوا بر عناصر زیبائی‌شناسانه.

۱– در معدود صحنه‌هایی همچون زمین‌لرزه‌ی اخیر هائیتی، حضور رنگ در پیکره حزن‌آلوده‌ی عکس‌های نکت‌وی، ایجاد بُعد دیگری رو به فردا و امید به بازگشت کرده است.

۲– مجموعه‌ عکس‌های نکت‌وی از مبتلایان به XDR-TB

منابع:

1- Critical Biography of James Nachtwey – Beth Geors
2- Seeing the Horror - James Nachtwey by Peter Howe – The Digital Journalist

Share/Save/Bookmark

بخش نخست:
عکاس صلح؛ عکاس جنگ

نظرهای خوانندگان

روح‌ام را لرزاند. با آنکه حساسیت انسان‌ها در رویارویی با رنج‌ها متفاوت است، ولی ترجمه و بخصوص عکاسی رنج بشریت؛ ورای انجام وظیفه حرفه‌ای است. هر انسانی در اثر گرسنگی،بیماری و یا جنگ یک‌بار کشته شد، اما عکاس احتمالا هر بار با انسان‌هایش رنج مرگ ناخواسته را چشید.
و کدام مزد و جایزه‌ای ابهت لرزاندن بی‌خبران را جبران می‌کند؟
سپاس فراوان از زحمات شما
چه خوب که زمانه شما را دارد!

یک مشتری دائمی

-- بدون نام ، Aug 24, 2010 در ساعت 11:35 PM