رادیو زمانه > خارج از سیاست > نقد فيلم > نتیجهی سینمایی که پاسخگو نیست | ||
نتیجهی سینمایی که پاسخگو نیستمسعود نوبختوقتی در یک برنامه رادیویی، منتقدی به محمدعلی باشه آهنگر، کارگردان فیلم «بیداری رویاها»، گفت که حوزه هنری (تهیهکننده فیلم) حداقل در ده سال اخیر هیچ اثر تصویری یا غیر تصویری تولید نکرده که با مردم و تماشاگران ارتباط برقرار کند، و مثالهایی هم از این نبود جذابیت کارهای حوزه هنری زد، آقای کارگردان برآشفت که فیلمش تاکنون بیش از صد اکران دانشجویی داشته است! این برخورد نشاندهنده فهم او از حرفی بود که به نظر بیربط نمیآید. «بیداری رویاها»، آخرین فیلم باشه آهنگر هم در میان فیلمهایی که حوزه هنری مسئولیت تهیه آن را برعهده داشته، جزو همان فیلمهای بیمخاطب و البته پر مدعای این نهاد دولتی است. فیلم روایت کهنه ازدواج همسر یک مفقود الاثر دوران جنگ است، که با برادر آن مفقود الاثر ازدواج میکند و بعد از جنگ خبر میآید که شوهر اول زن زنده است. این داستان کهنه در زمانی روایت میشود که مسئله جامعه ایران اصلاً چنین ماجراهایی نیست. به گفته باشه آهنگر، این طرح ده سال در دفاتر تهیهکنندههای مختلف دست به دست شد و در آخر حوزه هنری مسئولیت تولیدش را بر عهده گرفت. خودتان حدس بزنید که چنین فیلمی چه سرنوشت بیمخاطبی پیدا خواهد کرد. روایت دوربین معلق بیدلیل در «بیداری رویاها» بدسلیقگی موج میزند. این بدسلیقگی در تار و پود فیلم تنیده است. از فیلمنامه و کارگردانیاش گرفته تا سبیل امین حیایی به عنوان بازیگر نقش اول فیلم. فیلمنامه خیلی ابتدایی گرههای داستانی را ایجاد میکند و همانها را هم به سادگی خرج میکند، بدون آنکه روند مثبتی در جریان فیلم ایجاد شود. اگر فیلم روش دیگری را برای ادامه دادن داستانش در پیش میگرفت بیشک میتوانست جذابتر از این باشد.
مثلاً اینکه ایوب پارسا پشیمان نمیشد و خودش را پنهان نمیکرد و بعد از سالها وارد زندگی برادر، فرزند و همسرش میشد. آن موقع در صورت اجرای درست، شاهد یک درام پرتعلیق میشدیم که میتوانست فضای بحرانی یک خانواده در آستانه فروپاشی را به تصویر بکشد. اما حالا به جای اینها شاهد آه و ناله و واکنشهای عصبی و بیمنطق شخصیتهای فیلم هستیم. فیلم فرمولهای کهنهای را برای به تصویر کشیدن ایدههایش به کار میبرد. در «بیداری رویاها» (چه در اجرا و چه در فیلمنامه) همهچیز خیلی رو و بیظرافت است. از زوم کردنهای پیدر پی روی شیشه قرصها گرفته (که قرار است تماشاگر را در تب و تاب این قرار دهد که رخشانه خودکشی میکند یا نه) تا انتخاب اسم ایوب پارسا برای شخصیت رزمنده، اسمی که دست فیلمساز را خیلی زود برای تماشاگر باهوش رو میکند. مثلاً در صحنهای که وصیتنامه ایوب به پسرش میرسد، خیلی بیمقدمه اسماعیل خلج وارد کادر میشود و صندوقچهای را به پسر ایوب میدهد. صندوقچهای که اصلاً معلوم نیست چرا باید تا به امروز مخفی مانده باشد و ایوب سفارش کرده باشد تا وقتی مادرش زنده است کسی آن را نبیند. به این نقاط ضعف، موسیقی آزاردهنده آریا عظیمینژاد را هم اضافه کنید که بهزحمت میخواهد بار احساسی سکانسها را بالا ببرد. شخصیتها هم آن چنان که باید پرداخت نشدهاند. مانند شخصیت مادر ایوب که میتوانست از این پر رنگتر باشد، اما حالا جز بغض کردن و گوشهای نشستن کار دیگری انجام نمیدهد. نکته دیگر، برخی واکنشهای غیرمنطقی شخصیتها در طول فیلم است. مثلاً دکتری که نقشش را سارا خوئینیها بازی میکند، بعد از دیدن رخشانه طوری رفتار میکند که انگار سالهاست او را ندیده، از بیمعرفتی و دوستیهای قدیمی میگوید اما چند لحظه بعد متوجه میشویم اتفاقاً چند روز پیش رخشانه را دیده و او بوده که شیشه قرصها را به رخشانه داده است.
از سوی دیگر، آهنگر بیدلیل دوربین را روی دست برده، حتی در فضاهای داخلی بدون اینکه اتفاق ویژهای در جریان باشد، با این توجیه که قرار است از این تکنیک برای نشان دادن التهاب درونی شخصیتها سود ببرد. حتماً آقای آهنگر نمیداند که دوربین روی دست برای التهاب درونی به کار نمی رود؛ بلکه التهاب بیرونی هدف این تکنیک است. پس کارگردان ما نشان میدهد که در این مورد چقدر بیهدف و ناآگاهانه عمل کرده است. بازیگران نامتناسب با فضای چرک و کدر فیلم «بیداری رویاها» یکی از بدترین روندهای انتخاب بازیگر را در سینمای ایران به نام خود ثبت کرد. انتخاب امین حیایی یکی از بیربطترین انتخابهای بازیگری سینمای ایران در سال جاری است؛ آن قدر بیربط که ضربه جبرانناپذیری به فیلم زده است. حیایی و هنگامه قاضیانی در نقش داوود و رخشانه قرار است بار اصلی درام فیلم را به دوش بکشند و عامل اصلی برانگیختن همدلی تماشاگران باشند. اما در عمل، به یک زوج ناجور تمامعیار تبدیل شدهاند که بیشتر تماشاگر را دفع میکنند تا جذب. اتفاقاً اگر انتخاب درستی صورت میگرفت و زوج رخشانه و داوود جذابتر درمیآمدند، تماشاگر بیشتر درکشان میکرد و بیشتر برایشان دل میسوزاند و برای فروپاشی احتمالی زندگیشان نگران میشد. متاسفانه بازی هنگامه قاضیانی و بهخصوص امین حیایی (سکانس آزاردهنده گریه داوود در ماشین را به یاد بیاورید) نیز به فیلم ضربه زده است. در واقع، بازیگران نتوانستهاند در برقراری ارتباط تماشاگر با فیلم نقش موثری ایفا کنند. دلیل انتخاب حیایی وقتی بیشتر مشخص میشود که نگاهی به پوسترها و تبلیغات تلویزیونی فیلم میاندازیم. تبلیغاتی که مانورشان کاملاً روی حیایی است، طوری که این فرضیه به ذهن میرسد که سازندگان فیلم حیایی را نه برای مناسب بودنش برای نقش داوود، بلکه به منظور جذب مخاطب و موفقیت در گیشه انتخاب کردهاند. فیلمنامه؛ پاشنه آشیل فیلم گروه فیلمنامهنویس این فیلم همان گروه کارهای قبلی باشه آهنگر است. فیلمنامهنویس «بیداری رویاها» محمدرضا گوهری است که علاوه بر نوشتن فیلمنامه «فرزند خاک»، همکار فیلمنامهنویس سیدرضا میرکریمی در فیلم «خیلی دور و خیلی نزدیک» هم بود. به این ترتیب، در ابتدا زوج باشهآهنگر و گوهری برای ساختن فیلمی با مضمون «بیداری رویاها» زوج مناسبی به نظر میرسند. هر چند نتیجه چیز دیگری را نشان میدهد.
فیلم موقعیت داستانی و ایده اولیه بسیار جذاب و درگیرکنندهای دارد: یک رزمنده به نام ایوب پارسا که خانوادهاش گمان میکنند شهید شده، پس از ۲۲ سال قصد بازگشت به خانه را دارد، در حالی که همسرش با برادر کوچکترش ازدواج کرده و صاحب فرزندی هم شده است. پسرش هم که در زمان رفتن ایوب دو سال بیشتر نداشته حالا یک جوان ۲۴ ساله است و در آستانه ازدواج قرار دارد. این ایده کاملاً مناسب است برای یک فیلم درگیرکننده که جنبههای کمتر دیدهشدهای از زندگی رزمندگان جنگ و خانوادههایشان را به تصویر میکشد. اما «بیداری رویاها» کاملاً به بیراهه میرود و به سادگی این ایده اولیه را خرج میکند و از بین میبرد. علاوه بر این، فیلم میتوانست نمونه مناسبی از فیلمی باشد که به نقش زن و وضعیت خانوادههای رزمندگان و شهدا در جامعه امروزی بپردازد و مشکلات ناشی از جنگ را در زندگی امروز آنها واکاوی کند. به هر حال، خانوادههای رزمندگان هم آسیبهای جدی و جبرانناپذیری از جنگ متحمل شدهاند. از این رو، فیلم میتوانست به یک اثر ضد جنگ و تا حدی ساختارشکنانه در سینمای جنگی ایران تبدیل شود. اما مشکل اینجاست که فیلم جسارت کافی را برای تبدیل شدن به چنین اثری نداشت. بنابراین آن اتفاقی که باید، رخ نداد و ایده اولیه فیلم به سادگی به هدر رفت. اما مشکلات فیلم به همینجا ختم نمیشود. طرح ده سال پیش، امروز ساخته میشود در کنار همه اینها، نکته مهمتر این است که کارگردان ما اصلاً نقدپذیر نیست و مدام در صدد توجیه فیلمش بر آمده است. حرفهای پرطمطراق و کهنهای میزند که در حال حاضر خریداری ندارد: «برای خود من، این که بتوانم حرفهایم را بگویم در طول یک دهه اتفاق افتاد. از زمانی که طرح «فرزند خاک» و «بیداری رویاها» مطرح شد تا زمانی که بتوانم آنها را بسازم حدود ۱۰ سال طول کشید. این وظیفه من سینماگر یا نویسنده است که بگویم تا همه بدانند که در کنار مثلاً زنانی که فداکارانه در کنار جانبازان ما ماندند و با آنها زندگی کردند، کسانی هم بودند که شوهرانشان را به خاطر اینکه در جنگ جانباز شده بودند رها کردند و به زندگی خودشان پرداختند. همه اینها مسائلی است که در جامعه بعد از جنگ ما وجود دارد اما متاسفانه آن چیزی که مطرح میشود فقط شرح فداکاریهاست و هنوز خیلی از مردم ما درباره تنهاییها، زندگیهای از هم پاشیده و آسیبهایی که جنگ به مردم ما زده خبر ندارند. ما به زور میخواهیم همه را ایثارگر نشان بدهیم در حالی که بعضیها واقعاً نمیتوانند ایثارگر باشند. آدمها باید به مرحلهای برسند که بتوانند خودشان را وقف همنوعشان کنند و این هم جزئی از جنگ و مسائل بعد از آن است. ما حتی نتوانستهایم بین بار معنایی کلمات هم فرق بگذاریم. این روزها وقتی به مخاطب میگویی سینمای ارزشی، حالش به هم می خورد. آخر مگر ممکن است کسی از ارزش بدش بیاید؟ در حالی که این بار معنایی کلمه است که بد جا افتاده.» حرفهای دهان پرکن بیخریداری است البته!
به بیداری رویاها ظلم شده است! در این میان، مجری طرح فیلم اعتقاد دارد که به فیلمش ظلم شده است. جالب است، در جایی که مردم باید شاکی باشند از اینکه سرمایهشان بابت فیلمی هدر رفته که هیچ سودی برایشان نداشته است، آقای مجری طرح شاکی هستند: «من نسبت به بیتوجهی به فیلم «بیداری رویاها» در جشنواره فیلم فجر واقعاً اعتراض دارم. ما در جشنواره با بغض رو بهرو بودیم و این قضیه کاملاً مشهود بود. جالب اینجاست که داوران نسبت به این فیلم اظهار لطف داشتند و همهشان این فیلم را پسندیدند اما نتیجه داوریها چیز دیگری بود. انگار همه قضاوتهای جشنواره امسال هدفمند انجام شد. در زمان جشنواره، ما از سوي داوران آنطور كه شايسته بود ديده نشديم و دلم نميخواست زمان اكران هم اين اتفاق دوباره براي فيلم بيفتد. به خاطر همين، زمان خوبي را براي اكران انتخاب كردم. قبل از اين زمان كه امتحانات دانشگاهها بود و بازيهاي جام جهاني و مردم خيلي وقت صرف ديدن فيلم در سينما نميكردند و بعد از اين زمان هم به ماه رمضان بر ميخورديم كه باز سينماها در اين ايام خيلي شلوغ نيست. بايد اين را هم بگويم كه كسي در اين زمينه به ما كمك نكرد. تبليغات شهري براي فيلم «بيداري روياها» بسيار ضعيف است. هزينههاي اين نوع از تبليغات واقعاً سرسامآور است. شهرداري در مورد اكران بعضي از فيلم ها خودش وارد عمل ميشود اما در مورد اين فيلم اين اتفاق نيفتاد. ما مجبور بوديم براي تبليغات شهري قراردادهاي گزاف ببندیم. حتي من خيلي سعي كردم كه تلويزيون و مديرانش را راضي كنم تا بين دو نيمه فينال جام جهاني فرصتي براي تبليغات به ما بدهند اما نتوانستم متقاعدشان كنم. هزينه زيادي را از ما طلب كردند و من هم تسليم شدم که اين هزينه را بپردازيم اما آنها گفتند از قبل مشخص شده كه كدام كالاها در اين قسمت تيزر پخش كنند. ما مدام مردم را به ديدن فيلمهاي فرهنگي ترغيب ميكنيم اما امكاناتمان در مورد اين فيلمها حداقلي است. هزينهاي كه براي اين فيلمها و ديده شدنشان قرار است پرداخت شود آنقدر سنگين است كه كاري از دست تهيهكننده برنميآيد.» این است نتیجه بها دادن به سوژههایی که جایی برای کار ندارد؛ تماشاگر با فیلم ارتباط برقرار نمیکند و تهیهکننده هم شاکی میشود که به فیلمش توجه نشده است. این وسط تکلیف مردمی که پولشان از کیسه دولت صرف ساختن چنین فیلمی شده مشخص نیست. یکی بیاید پاسخگوی این بی سر و سامانی باشد. |