رادیو زمانه > خارج از سیاست > نقد فيلم > «من عشق هستم» و مرگِ اقتصادِ محلی | ||
«من عشق هستم» و مرگِ اقتصادِ محلیونداد زمانیv.zamaani@gmail.comاز ماه پیش سینماهای آمریکای شمالی در کنار فهرست پر سر و صدای فیلمهای انفجار و کشتار ، مردان تفنگ به دست، انبوه جادو جنبلهای تکنیکی و عشقهای ملودرام، فیلمی ایتالیایی به کارگردانی « لوچا گاداگنینو» را به روی پرده آوردهاند که یادآور افسونگری حقیقی سینماست. فیلم «من عشق هستم» با زیبایی تمام، بیش از هر چیز بازتاب تحولات جهانی است که اقتصاد ملی ایتالیا را نیز از دور خارج میکند. در سکانس اول فیلم، به آرامی شاهد رفت و آمد دهها خدمتکار، آشپز و میهماندار هستیم که مشغول تدارک شام برای جشن تولد آقای « ریچی» هستند، پدر بزرگ خانواده و رئیس یکی از بزرگترین تولیدکنندگان صنعت پارچه بافی ایتالیا. از سویی، دستمال سفرههای ابریشمی، وسایل نفیس پذیرایی، ظروف چینی، ظروف نقره و شمعدانها بر روی میز بزرگ میهمانی شام چیده میشوند و از سوی دیگر اعضای خانواده و میهمانان نیز در یک شب برفی، با آرامشی اشرافی وارد ساختمانی بزرگ و قدیمی میشوند که متعلق به پسر ارشد کارخانهدار است. دوربین در نقش یک راوی مدرن تاریخ، اصراری به ضبط یکجانبه زندگی اشرافیت ایتالیا ندارد و از همان ابتدا با اصراری برابر، به اعمال خدمتکاران و بهویژه زنی که نقش دایه بچهها و دوستِ خانم صاحبخانه «تیلدا سوینتون» را دارد نظر میاندازد. آرامش دوربین و حرکات حسابشده آن، در کنار نورپردازی موضعی و رنگهای سنگین و پر حاشیه، خبر بازنشستگیِ رئیس کارخانه را در شب تولدش با غروری اشرافی در اتاقها میپراکند. ترفندهای تصویری حکایت از این دارند که امپراطوری اقتصادی خانواده «ریچی» که قدمتی طولانی در اقتصاد ایتالیا دارد، در حال انتقال به نسل بعدی است. پسر ارشد که انتظاری جز تحویل گرفتن کارخانه از پدرش را ندارد، با نگاهی سرد که رد هیچ احساسی را نمیتوان در آن جستجو کرد، با نگاه شاداب و آرمانگرای پسرِ خودش که سرشار است از لطافتِ زندگیِ متمولانه، در هم میآمیزد. در همان هنگام، تیلدا سوینتون در نقشِ همسرِ پسر ارشد، با لبخندهای شدیداً مهار شده، ورود میهمانان را به خانه خیر مقدم میگوید. همه دور میز جمع شدهاند و پس از آنکه پدربزرگ شمع تولدش را فوت میکند، از زبان او مطلع میشوند که کارخانه باید مشترکاً به دست پسر و نوه اداره شود. پدر بزرگ با این تصمیم به طور ضمنی ابراز میکند که راز بقا و اندوختن ثروت بیکران خاندواده «ریچی» در این است که پسر خشک و حسابگر منافع صاحبان ثروت را حفظ کند و رعایت حقوق کارگران نیز به عهده نوه لطیف و عاری از حرص باشد. همه چیز میتوانست به همان آرامش چندصدساله تکرار و حفظ شود ولی تغییرات جامعه ایتالیا و جهان به گونهای دیگر در حال رقم خوردن است. مهمترین و اصلیترین پشتیبانان دگرگونی به تعبیر نویسنده و کارگردان فیلم، زنان هستند که در این نمایشِ انتقال ثروت، مثل همیشه بینصیب میمانند. انتخاب تیلدا سوینتون و بازی صامت و صورتِ مدرن که غم و شادی را همزمان در خود دارد، آگاهانهترین انتخاب کارگردان فیلم بوده است. بازیگرِ معروف فیلمهای تجربی «درک جارمن»، و قهرمان اصلی فیلم «من عشق هستم» در بین میهمانان، میتواند سرآسیمه از لبخند سرد و مصنوعی فاصله بگیرد و به جای آن، برق تلخی در چشمان مشوش خود بنشاند. تلخی و تشویشی که همراه با تنهایی، غریبهگی و بیاعتنایی نسبت به ارزشهای خانواده اشرافی، همه وجود او را به اسارت گرفته است. نوه دختری خانواده «ریچی»، اولین زنی است که نظم سنتی اشرافی را در هم میریزد. او به جای کشیدن تابلوی نقاشی، بر خلاف رسوم طبقه مرفه، یک تابلوی عکس از کارهای خودش برای هدیه تولد پدر بزرگ میآورد. همین دختر در فردای روز انتقال قدرت و سرمایه خانواده، به دانشکده هنر در لندن میرود و در یادداشتی که برای مادرش به جا گذاشته است، از رابطه عاشقانهاش با یک دختر دیگر میگوید. از قضا، در همان لندن یک شرکت بینالمللی به مدیریت یک امریکایی هندیالاصل، پیشنهاد خرید همه اموال و دارایی شرکت «ریچی» ایتالیایی را به پدر و پسر، که صاحبان جدید شرکت هستند میدهد. پیشنهادی که به گفته یکی از شخصیتهای فیلم، خانواده ریچی را ثروتمندتر میکند. بهرغم مخالفت اولیه ولی نیمبندِ نوه لیبرال، فروش شرکت «ریچی»، مدل اقتصاد ملی ایتالیا به انگیزه سود بیشتر، بر سرعت فروپاشی ارزشهای اخلاقی و مذهبی ایتالیایی میافزاید. بعد از جسارتی که نوه دختری خانواده «ریچی» به خرج میدهد، اینکه نامزد از پیش تعیینشدهاش را رد میکند، موهایش را کوتاه میکند، ابزار هنری که از او توقع داشتند را تغییر میدهد و در نهایت از پَستو بیرون میآید و به یک زن دیگر ابراز عشق میکند، در منطقه ممنوعه سنتی، شکافی ایجاد میشود که موضوع اصلی فیلم یعنی عشق را در مقابل ازدواج قرار میدهد. تیلدا سوینتون که یکی از درخشانترین توانمندیهای بازیگریاش را در فیلم «اورلاندو» اثر ویرجینیا وولف ایفا کرده بود، نیمه دوم فیلم «من عشق هستم» را یکتنه و با جادوی هنرمندانهاش به دوش میکشد و قدم به قدم با راهنمایی سینمایی«لوچا گاداگنینو»، بنیان ارزشهای سنتی ایتالیا را پس از فروپاشی سرمایهداری ملی ایتالیا، به شاعرانهترین و گستاخانهترین شکل ممکن در هم میریزد. با تمام وجود، دوست دارم که باز هم از این فیلم بگویم، بهویژه از نیمه دوم آن که تقریباً صامت است، ولی وصفِ این بخش از تجربه زیبایِ تصویری را به فرصتی دیگر میسپارم و شما را به دیدن فیلم «من عشق هستم» دعوت میکنم. |
نظرهای خوانندگان
میرویم فیلم را می بینیم ولی اگر آنطور که گفتید! خوب نبود باید پول ما را پس بدهید.
-- دو طرفدار قدیمی تیلدا خانم ، Jul 30, 2010 در ساعت 11:59 PMman ham film ra dar avalin molaghat ba yek doost khoob didam. khooshbakhtaneh har doo salighe moshtareki dashtim
-- بدون نام ، Jul 30, 2010 در ساعت 11:59 PM