رادیو زمانه > خارج از سیاست > نقد فيلم > یک هیولا یا یک انسان دردمند؟ | ||
یک هیولا یا یک انسان دردمند؟امیر رسولیچائوچسکو، دیکتاتوری که سالها بر رومانی حکومت میکرد، در زمان ریاست جمهوری رفسنجانی به ایران سفر کرد و پس از بازگشتش از ایران در رومانی اعدام شد. چائوچسکو دیکتاتوری که به خونآشامی و استبداد معروف بود. او هم مثل دیکتاتورهای ستمگری که جهان به خود دیده، به صحنه و صحنهآرایی و خودنمایی علاقهی فراوان داشت. هزاران حلقه فیلم از او به جای مانده است. فیلمهایی که چائوچسکو را در مراسم رسمی دولتی، در میدانهای ورزشی یا مناسبتهای فرهنگی نشان میدهند و در همه حال او در مرکز توجه قرار دارد.
چائوچسکو به دوربین و به فیلم علاقه داشت. عاشق این بود که از او فیلم بگیرند. فیلمهایی که از نیکولا چائوچسکو به جای مانده، تضاد عجیبی را آشکار میکنند: چائوچسکو در فضای خصوصیاش و چائوچسکو در فضای عمومی. در حالت اول پیرمردی دیده میشود کاملاً متعارف که در خانهی ویلاییاش برای مثال والیبال بازی میکند و در حالت دوم چائوچسکو، مرد قدرتمندی در قاب تصویر به چشم می آید که در مراسم رسمی، مثلاً در دیدار از کرهی شمالی مردم برای او ابراز احساسات میکنند. از چائوچسکو با هر دو چهرهاش نزدیک به هزار ساعت فیلم در دست است. کارگردان رومانیایی، آندره اوجیکا اکنون از این فیلم ها مستدی تهیه کرده است. نکتهی قابل تأمل در این مستند این است که کارگردان تصاویر را تفسیر نمیکند. به عبارت دیگر چائوچسکو را همانگونه به ما نشان میدهد که بوده است: یک مرد دو چهره. یک پیرمرد نحیف و آسیبپذیر از یک طرف، و از طرف دیگر یک مرد مقتدر و مستبد و ظالم. آندره اوجیکا اعتقاد دارد که فیلمهای تبلیغاتی و دولتی گاهی برخی حقایق ناگفته را افشاء میکنند. هدف او از ساختن این مستند این بوده که تماشاگر به تنهایی به این حاشیهها دست پیدا کند با حقیقتِ چائوچسکو از زبان تصویر و در فاصلهی بین سکانسها آشنا شود. این یک پروژهی خطرناک است، با این حال استثنائاً در مورد این یک فیلم جواب میدهد. به عبارت دیگر آندره اوجیکا از هزار ساعت فیلمی که دربارهی زندگی خصوصی و اجتماعی نیکولا چائوچسکو در دست داشته یک فیلم مستند ساخته است. این مستند در واقع می بایست بیوگرافی یا شرح حال دیکتاتور باشد.
آندره اوجیکا چهارده ساله بود که چائوچسکو در رومانی به قدرت رسید. او در سالهای آغاز جوانیاش به نویسندگی روی آورد و به زودی تحت تعقیب قرار گرفت و مجبور شد وطنش را ترک کند. اوجیکا سالیان دراز است که در آلمان، در تبعید زندگی میکند. مستندی که او اکنون از زندگی مردی که جوانیاش را تباه کرده ساخته، از تلاش این هنرمند برای خوددرمانی نشان دارد و نوعی تسویه حساب با این پیشینیهی دردناک است. آندره اوجیکا میگوید: در سالهای جوانی من، ما از چائوچسکو نفرت داشتیم. هر جا میرفتیم با تصویر او روبرو میشدیم. پیش میآمد که اصلاً به همین خاطر تلویزیون را خاموش کنیم. چائوچسکو به مدت ده سال ستارهی صحنهی سیاست جهانی بود. شخصیتهایی مانند نیکسون یا ملکهی انگلستان دست او را در مجامع بینالمللی فشردهاند. چائوچسکو از این حضور لذت میبرد و قدرت سیاسی در نظر او هدف و غایتی جز رسیدن قدرت بلامنازع نداشت. چائوچسکو از پیروان مائو بود و از الگوی چینی در کیش شخصیت پیروی میکرد. آرزو داشت که مانند مائو او را سکاندار خلق بنامند. در دیداری که با مائو داشت، بیشتر به یک شاگرد مدرسهای شباهت دارد تا به یک شخصیت سیاسی. چائوچسکو واقعاً به مارکسیسم اعتقاد داشت و یک کمونیست کاملاً متعصب بود. در مستند چائوچسکو، ما میبینیم که قدرت انسان را چگونه تغییر میدهد. چائوچسکو در این فیلم به تدریج به یک سلطان تبدیل میشود. در این مستند دربارهی ساز و کار قدرت و رابطهی انسان با قدرت هیچگونه توضیحی داده نمیشود. تصاویر به اندازهی کافی گویا هستند: انسان مسخ میشود و برای اینکه ضعفها و ناتوانیهای خودش را فراموش کند، از خودش یک سلطان میسازد. بادمجان دور قابچینها، مداحان، همراه با سلطهی ترس و دروغ و نیرنگ در جامعه زمینههایی برای استبداد سلطانی فراهم میآورند.
چائوچسکو هر چه قدرتمندتر میشود به همان اندازه نسبت به اطرافیانش مشکوکتر است. پارانویا بهایی است که دیکتاتور برای حفظ قدرتش میپردازد. به هیچکس نمیتوان اعتماد کرد. همه خائن اند، مگر آنکه خلافش ثابت شود. آنها هم که خیانت نمیکنند، احتمالا از عهدهی این کار برنمیآیند یا هنوز فرصت آن را به دست نیاوردهاند. برای همین در این فیلم میبینیم که چگونه اطراف دیکتاتور خالی میشود و او سرانجام تنها میماند. میبینیم که چگونه دیکتاتور مردم را تحقیر میکند. در این تصاویر چائوچسکو را میبینیم که با بیمیلی هدایای مردم را قبول میکند و با وجود آن که مردم در اثر سیاستهای ویرانگر او از گرسنگی و کمبود مواد غذایی رنج میبرند، انبارهای خانهها و ویلاهای او پر از مواد غذایی و اجناس لوکس و مصرفی است. چائوچسکو در سالهای پایانی زندگانیاش از مردم نفرت پیدا کرده بود. او اعتقاد داشت که رومانیاییها تنبل و تنپرور هستند و برای به دست آوردن بهشت کمونیستی به اندازهی کافی تلاش نمیکنند. در پایان وقتی که مردم میخواهند از او انتقام بگیرند و او را به سزای جنایتهایش برسانند، ناگهان ما مردی سالخورده را میبینیم که کاملاً گیج شده است. وزارت اطلاعات، پلیس و همهی نهادهای سرکوبی که از او و قدرتش محافظت میکردند ناگهان نابود شده و او آن قدر با واقعیتها بیگانه شده که حتی نمی داند چه اتفاقی دارد میافتد. تریلر بیوگرافی چائوچسکو، جشنوارهی فیلم کن |
نظرهای خوانندگان
خامنه ای هم بعداً همین جوری می شه. پیر و درمانده. منتظر عفو یا اعدام. بعد دلمون براش می سوزه. اما به نظر من مجازات اعدام کلاً باید حذف شود.
-- حسین ، Jul 6, 2010 در ساعت 03:39 PMبرای اینکه خامنه ای به انجا برسد فشار مداوم لازم است.تغییر خویش در وی از راه اجبارمیگذرد.وی بلوغ بیش از این ندارد .
-- بدون نام ، Jul 7, 2010 در ساعت 03:39 PM