رادیو زمانه > خارج از سیاست > نقد فيلم > مرز خودی و غیرخودی | ||
مرز خودی و غیرخودیبابک مستوفی«بیداری رویاها» که به خاطر موضوعاش از آن به عنوان یکی از جنجالیترین فیلمهای امسال یاد کردند، هنوز اکران نشده و فقط در جشنوارهی فیلم فجر به نمایش درآمده است. تلاش کردند این فیلم را که از حمایتها و کمکهای بیدریغ حوزه هنری برخوردار بوده، با «نوبت عاشقی» و «شبهای زایندهرود» ساختههای محسن مخملباف در دههی شصت مقایسه کنند و چنین وانمود کنند که حوزه هنری یک مخملباف دیگر به عرصه سینمای ایران آورده و حتی از «کشف نسلی نو در ژانر دفاع مقدس» سخن به میان آوردند. «بیداری رویاها» سعی دارد به سبک حاتمی کیا، چهرهای از دوران پس از جنگ به نمایش بگذارد. بابک مستوفی پیش از نمایش عمومی این فیلم، آن را نقد کرده که اکنون میخوانیم:
بیداری رؤیاها ساختهی محمد علی باشه آهنگر از آن فیلمهایی است که قصد دارد جسور باشد و به مدد جسارتش تماشاگر را جذب کند. فیلم قرار است پا به حیطههای ممنوع بگذارد: زن شهیدی که فرزندی هم دارد با برادر شوهرش ازدواج کرده و زندگی آرامی دارد، اما نزدیک به دو دههی بعد خبر میرسد که شوهر زن زنده است و به خانه بازمیگردد. این قصهی ساده البته موقعیت جذابی را ارائه میکند که پیشتر عیناً در فیلم «برادران» ساخته جیم شریدان دیدهایم. حالا اینجا با نمونهی ایرانی آن روبرو هستیم که قرار است همه چیز را به شکل وطنی درآورد. اما در نهایت در این فیلم هیچ نشانی از این که داستان فیلم در ایران اتفاق میافتد وجود ندارد و نشانههای سطحی و کهنهای مانند نشستن پای صحبت پیرمردها تنها عامل ایرانی در این فیلم است. اما اگر فیلم شریدان حداقل در انتقال حس و حساسیت موقعیت جاری در فیلم موفق بود و آن را واقعی جلوه میداد، کپی ایرانی آن هیچ قدرتی برای واقعی نمایاندن موقعیتش ندارد و و تنها کاریکاتوری از موقعیت ارائه میدهد که به هیچ وجه قابل باور نیست. عجیب این که کارگردان در مصاحبهای میگوید او و فیلمنامهنویساش تنها تلاش کردهاند که روایت را به شکلی واقعی ارائه کنند. اما این که چرا این روایت اصلاً واقعی نیست و برعکس کاملاً تصنعی میرسد، نکتهی مهمی است که تمایز بین «سینما» و یک تصویر متحرک را آشکار میکند. برای «واقعی شدن» قصه، تنها خالی کردن صحنه و تلاش برای یک رئالیسم تصنعی در صحنهپردازی کافی نیست. پرهیز از هر نوع سوز و گداز، گام اولی بود که میتوانست فیلم را به پرداختی واقعیتر نزدیک کند، در حالی که در بیداری رؤیاها، تمام فیلم بر مبنای موقعیتهای اغراقآمیز توأم با سوز و گداز تا جای ممکن است که قصد دارد با احساسات تماشاگر عام بازی کند و ظاهراً فیلم را پرفروش کند. در بسیاری از صحنهها ناگهان دوربین روی شخصیت ثابت میشود و او با آه و ناله موقعیت تلخ حاکم را شرح میدهد و موسیقی بالا میگیرد. توضیح پرسوز و گداز آشنایی این زن و شوهر در تظاهرات پیش از انقلاب، از جمله صحنههای زائدی است که هیچ کمکی به فضای قصه نمیکند و برعکس آن را از واقعیتی که فیلمساز قصد دارد به آن نزدیک شود، دور میکند. عجیب است که نسخه فرنگی فیلم که «بیداری رؤیاها» عیناً از روی آن کپیبرداری شده، این ایراد را ندارد و مطلقاً قصد ندارد با آوردن صحنههای پرسوز و گداز با احساس تماشاگر بازی کند، در حالیکه «بیداری رویاها» به یک ملودرام اشکانگیز بدل شده که ظاهراً دقیقاًً خلاف خواستهی فیلمساز و فیلمنامهنویس است.
از طرف دیگر اگر قرار است با نوعی سینمای رئالیستی روبرو باشیم، این بازیهای اغراقآمیز بهخصوص در مورد امین حیایی از کجا نشأت می گیرد؟ این همه تکان دادن دست و صورت و عکسالعملهای شدید- مثلاً در صحنهی روبرو شدن با دو نفری که خبر بازگشت شوهر زن را آورده اند- بازیهای اغراق آمیزی است که تنها در نوعی از تئاتر میتوان سراغ گرفت و نه در فیلمی که ادعای رئالیستی بودن دارد. بقیهی بازیگرها هم همه به همین شکل هستند: همه دارند «بازی میکنند» در حالی که این فضا و موقعیت بازیگرانی را میطلبد که «بازی نکنند» و تنها خودشان باشند. از طرفی داستان شاخ و برگهایی اضافی پیدا میکند که هیچ لزومی ندارند و قصه را منحرف میکنند؛ از جمله باید به پناهنده شدن ایوب و همهی حواشی پرتردید گذشتهی او اشاره کرد که در نهایت هم هیچگاه به طور کامل روشن نمیشوند و به کار قصه نمیآیند. همین طور صحنهی آغازین فیلم که ایوب را نشان میدهد، صحنهی عجیبی است که هیچ کمکی به شناسایی شخصیت او به تماشاگر نمیکند و تنها وصلهی زائدی است در ابتدای فیلم. از سویی دو شخصیت مأمور که خبر بازگشت او را آوردهاند، بیجهت عمده میشوند و قرار است نقشی در پیشبرد داستان داشته باشند، اما هر بار حضور آنها و حرفهای گاه متناقضی که میزنند، هیچ مشکلی از قصه حل نمیکند و برعکس قصهای را که قرار است فضای رئالیستی داشته باشد، دراماتیک میکند و گرههایی میافزاید که هیچ گاه باز نمیشوند. با این حال تنها نکته مثبت پردازش قصه، صحنهی آخر است که پایانی باز را برای فیلم نوید میدهد و با تأکید بر این که مشکل حل نشده، راه را برای برداشتهای مختلف تماشاگر برای آیندهی ماجرا باز میگذارد( البته امیدوارم این پایان باز، فیلمساز و فیلمنامهنویس را وسوسه نکند که قسمت دوم این فیلم را بسازند!) فیلم از طرفی اما باز یک سؤال مهم را طرح میکند و مرز خودی و غیرخودی را در سینمای ایران گوشزد میکند. مشخص است که دست گذاشتن بر سوژهای مرتبط با چیزی که حکومت از آن با حساسیت به عنوان «دفاع مقدس» یاد میکند و از طرفی نشان دادن موقعیت یک زن با دو شوهر در آن واحد، سوژهای نیست که هر کسی در سینمای ایران اجازه نزدیک شدن به آن را داشته باشد. اما به پشتوانهی حوزه هنری این امر در «بیداری رویاها» میسر شده و فیلم ظاهراً هیچ مشکلی ندارد. خود تهیهکنندهی فیلم میگوید که بدون جانبداری حوزه هنری امکان ساخت این فیلم وجود نداشت. این مسأله تناقض عمدهای را در سینمای ایران مطرح میکند که از سالها پیش مسألهی بسیار مهمی است و با این حال کمتر مورد توجه قرار میگیرد: مسألهی دسته بندی آدمها از سوی حکومت به خودی و غیر خودی و این واقعیت که پرداختن به برخی سوژهها برای خودیها کاملاً آزاد است و همزمان پرداختن به همان سوژه برای غیر خودیها یک گناه کبیره به شمار میآید. بدبختانه این مرز هیچ گاه کاملاً روشن نیست و همیشه سؤالبرانگیز است. مشخصات فیلم: |