رادیو زمانه > خارج از سیاست > نقد فيلم > تصویری هزارتکه و ناهمگون از پارس | ||
تصویری هزارتکه و ناهمگون از پارسمهدی عبداللهزادهmehdi.abdollahzadeh@gmail.com
سرزمین پارس و تاریخ و تمدن کهن آن همواره منبعی سرشار برای خلق آثار روایی بوده است. از اساطیر پارسی تا ادبیات غنی و پر از داستانسراییهای استادانه و از گیلگمش و شاهنامه تا فتوحات نادری و نبرد میرزا کوچک خان، این سرزمین همواره دستمایههایی جهانشمول را برای اقتباس یا الهامگیری در خود پرورانده است. سینمای هالیوود بیش از یک قرن فعالیت خود را با کمترین میزان توجه به این منبع الهامبخش سپری کرده و تعداد آثاری که در صد سال اخیر با رویکرد به این مضامین ساخته شدهاند، از انگشتان یک دست نیز فراتر نمیرود. در این میان همان معدود دفعاتی که به تاریخ پارس پرداخته شده هم، سطحیتر و سهلانگارانهتر از قبل بوده است. تازهترین محصول هالیوود که داستانش در پارس میگذرد با عنوان «شاهزاده پارس: شنهای زمان» بر پردهی سینماهای آمریکا و اروپاست. اثری که برخی از مدتها پیش، بی آنکه فیلم را دیده باشند در نوشتههای خود از آن به عنوان فیلمی نام بردهاند که همچون «۳۰۰» و «اسکندر» نه به تحریف تاریخ پرداخته و نه اثری ضدایرانی است. این گزاره تقریباً درست به نظر میرسد، اما با یک توضیح مختصر: فیلم به هیچ روی نسبتی با سرزمین و تاریخ پارس ندارد! آن چه باعث شد این فیلم در چرخهی تولید کارخانهی هالیوود ساخته شود، محبوبیت فراوانی بود که بازیهای کامپیوتری با نام «شاهزاده پارس» به دست آورده بودند. در فاصلهی سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ سه بازی کامپیوتری به این نام تولید شدند که شخصیت اصلی آن با جهشهای چابکدستانه بر برج و بارویهای قصر به ماجراجویی میپرداخت. در داستان این بازیها، جز نام مکانها و اشخاص اشاره دیگری به ایران و ایرانزمین نیست و ظاهراً استفاده از صدای چهرههای مشهوری چون «مونیکا بلوچی» اهمیتی بیشتر از وقایع تاریخی داشته است. داستان هیچکدام از این سه بازی بر مبنای متون مکتوب مرتبط با پارس نیست، و قاعدتاً نیز نباید چنین باشد. چرا که شخصیتی که ویژگیاش بالا رفتن از دیوار صاف باشد و ده متر به هوا بپرد و بتواند تقریباً پرواز هم بکند، اساساً در اسطورههای ایرانی وجود ندارد. با همهی اهمیتی که تئوری «گیم» در رسانه و هنر مدرن پیدا کرده است باز هم میتوان (و باید) بازیهای روایی را خارج از دایرهی هنرهای روایی به حساب آورد و بدون توقع و صرفاً از منظر ریاضیات و سرگرمی به آن نگریست. اما وقتی بستر روایت در این بازیهای سهگانهی کامپیوتری بدون کمترین تغییر برای ساخت یک فیلم مورد استفاده قرار میگیرد، حاصل کار، چیزی نیست جز یک اثر مغشوش و خامدستانه. در نسخههای بازی، اهمیت نبردها و رویاروییها بسیار مهمتر از داستان است. به همین دلیل است که خط داستانی در آنجا بسیار کمرنگ است. اما آن چه که به عنوان طرح و توطئه به نسخهی سینمایی منتقل میشود، قابلیت پرداخت در یک قصهی دو ساعته را ندارد. همهی قصه بر پایهی دو کلیشه بسیار دافعهبرانگیز و نخنما استوار است. اول: خیانت فردی از نزدیکان شاه که دیگران را به دردسر میاندازد، و دوم: بازی با عنصر زمان و بهکارگیری وسیلهای که نقش ماشین زمان را به عهده دارد.
پس از سوءقصدی که به جان شاه صورت میگیرد «دستان» یکی از دو پسر غیرنسبی شاه که مظنون به قتل وی است متواری میشود. در همین اثنا خنجری مرموز در دستان او قرار میگیرد. خنجری که در دستهی شیشهایاش شنهای زمان ریخته شده و فشار بر دکمهای در انتهای آن امکان حرکت در بعد زمان را به صاحبش میدهد. اما با حضور خائن اصلی و بیم او از برملا شدن حقیقت ازطریق این خنجر، جدال و تعقیب و گریزی در میگیرد که بار بیش از نود درصد فیلم را به دوش میکشد؛ تا جایی که همهی فیلم همچون یک مسابقهی بسکتبال به نظر میرسد که خنجر به مثابه توپ، هر لحظه از چنگ یکی بیرون میآید و در اختیار دیگری قرار میگیرد. در این میان خطوط فرعی قصه چنان بیمنطق و آشفته در کنار هم قرار گرفتهاند که پس از تکرار این تعقیب و گریزها و دست به دست شدن خنجر، بعد از مدتی تماشاگر انگیزهاش را از دست میدهد و دیگر دلیلی برای تماشای بقیه ماجرا ندارد. این داستان میتوانست نه در پارس، که به سادگی در هر موقعیت زمانی و مکانی دیگر نیز رخ دهد. فیلم در عین حال که کوچکترین ارتباطی با سرزمین و تاریخ «پارس» ندارد، به خاطر ارجاعات مدامش به پارس و پارسیها تصویری به غایت مخدوش و غیرواقعی از این کشور و نظام پادشاهیاش به دست میدهد. مثل این است که در این فیلم همه چیز تنها یک بهانهی کودکانه برای تفریح و سرگرمی است. فیلم با نقشهای از امپراطوری پارس آغاز میشود که متعلق به دوران کورش کبیر است. اما از معماری و لباسآرایی چندپاره و غیرایرانی گرفته تا در هم آمیختن تاریخ پیش از میلاد با دوران حسن صباح و قلعه الموت و از نامهایی اسطوره ای چون «دستان» و «تهمینه» تا صوفیگری و سماع، چنان آش شلهقلمکاری حاصل شده که انگار خواب آشفته یک مورخ هذیانگو به تصویر کشیده شده است. اما به روشنی پیداست که این روایت هذیانی، ریشه در برخورد سطحینگرانه و خامدستانهی هالیوود و سهلانگاری در نوشتن فیلمنامه دارد. ظاهراً نه تهیه کننده و نه کارگردان مایل نبودند برای نوشتن فیلمنامه از ایرانشناسان و تاریخدانان استفاده کنند. آنچه که مسلم است برای آنها نه تاریخ مهم بوده و نه پارس. شاهزادهی پارسی به سادگی میتوانست مغول باشد یا عرب و یا هندی و یا افغان و یا چینی. بر خلاف نظرات اشتباهی که برخی در مقالاتشان در نقد این فیلم ابراز کردهاند، چنین رویکردی به تمدن کهن ایرانزمین در این فیلم، بسیار توهینآمیزتر و گمراه کنندهتر از آثاری همچون ۳۰۰ است. اگر ۳۰۰ و اسکندر مقدونی جلوهای تحریف شده از یک واقعهی تاریخی را به تصویر میکشیدند، و به جعل رخدادهای تاریخی میپرداختند، «شاهزاده پارس» به سان یک شوخی بسیار بیمزه و تهوعآور چنان تصویری مخدوش و مبهم و غیرواقعی از کلیت پارس و پارسیان به دست میدهد و آنچنان وجوه متمایزکنندهی پارس از دیگر تمدنها را از بین میبرد که نتیجهاش ویرانی و انهدام بخش بزرگی از تاریخ کهن دنیا در برابر چشمان مخاطب نامطلع است. به هر روی، یک فیلم بیارزش و مخرب دیگر نیز به جمع ناچیز تولیدات هالیوودی دربارهی ایران اضافه شد. نکته غمانگیزتر ماجرا این است که از دست هیچکس کاری بر نمیآید. هالیوود به سلطنت خود بر سینمای تجاری ادامه میدهد و مخاطب ناآگاه، رعیتی است که فقط میتواند سرگرم شود، بی آنکه انتظاری و حقی برای دانستن داشته باشد. باید نشست و دید پروژهی بعدی که سال آینده با نام «شاهنامه: کتاب شاهان» ساخته میشود چگونه از کار در خواهد آمد. |
نظرهای خوانندگان
"سرزمین پارس و تاریخ و تمدن کهن آن همواره منبعی سرشار برای خلق آثار روایی بوده است. از اساطیر پارسی تا ادبیات غنی و پر از داستانسراییهای استادانه و از گیلگمش و .."
غلط است. نویسنده باید در مورد اشاراتی که به موارد اسطوره ای و تاریخی می کند، اول برود مطالعه کند. اسطوره ی ادبی گیلگمش حداقل 4500 سال قدمت دارد، این قدیمیترین اسطوره ای است که تا حالا شناخته شده، آن موقع سرزمینی به اسم پارس وجود نداشته، پارسها هم زبانشان (پارسی باستان) تا زمان داریوش اصلا خطی نداشت، حالا چه جور است که "سرزمین پارس" شده منبع الهام گیلگمش؟ چرا برعکسش را نمی گوئید که حتا با منابع مستند هم شده؟
-- شکیب ، Jun 1, 2010 در ساعت 07:03 PMآیا می توانید ثابت کنید که شاعران سومری و بابلی گیلگمش را با الهام از "سرزمین پارس" می نوشتند؟ آخر بدون مسئولیت که نمی شود هر حرفی را منتشر کرد. ....
به شکیب:
من هم مانند شما فکر می کردم اما تمدن کشف شده در جیرفت از تمدن سومر و سیلک (کاشان) نیز قدیمی تر است و در چند سال اخیر کارشناسان دارند در مورد پیدایش ریشه بسیاری از نشانه های فرهنگ از جمله خط در سومر تجدید نظر می کنند.
(در عین حال صرف نداشتن خط دلیل بر بی فرهنگ بودن یک قوم خاص نبوده و نیست. بوده و هستند اقوامی که خط را کنار گذاشته اند یا تغییر داده اند و غیره ...)
و جیرفت در پارس است.
http://www.ask.com/web?o=101755&l=dis&gct=&gc=&q=jiroft%20civilization&qsrc=2869
این که افسانه ای در جایی و در زمانی "مکتوب" شود دلیل بر تعلق و پیدایش آن به و از آن مکان خاص نیست. آنچه به نام اوستا در زمان ساسانی و به عنوان "مذهب" تحریر شده ربط چندانی به اصل "دین و آیین" زرتشت ندارد و چه بسا زرتشت اصلاً ایرانی به آن مفهومی که ما فکر می کنیم نبوده باشد. فاصله زمانی بین ظهور این فرد و مکتوب شدن گفته هایش نیز چیزی بین هزار تا چهار هزار سال تخمین زده شده ...
خود تمدن جیرفت هم شاید از سومر و سیلک قدیمی تر باشد اما از شهر سوخته و موهنجودارو باستانی تر نیست و غیره ...
سرزمین "پارس" برای غربیان با امپراطوری ظاهراً عادلانه هخامنشی و غلبه زبان پارسی بر منطقه وسیعی از خاورمیانه و آسیا معنا و مفهوم دارد و علاوه بر خیلی مسایل عاطفی، مذهبی یا عرفانی دیگر، "قدرت امپراطورانه" را نیز برایشان تداعی می کند ... (چیزی شبیه به آمریکای امروزی) نوعی تصویر بیشتر ذهنی «ایدهآلیزه» شده از اولین باری که یک "حکومت واحد جهانی" برای یکپارچه سازی و قانونمند کردن گروههای وسیعی از مردم در منطقه ای بزرگ در تاریخ پدید آمده.
در ارتباط میان پارسیان و اهالی میانرودان (سومریان، آشوریان و بقیه) نیز شکی وجود ندارد کمااینکه نشانه های آن را در طراحی و معماری بنای پارسه (تخت جمشید) و آثار به دست آمده در آنجا می توان یافت ...
سخن کوتاه، این طور فیلمها و قصه ها و اشعار شاید صد در صد ایرانی و شرقی نباشند و حتی "سروده" شده توسط پارسیان هم نباشند اما بی ارتباط به رؤیاها و تخیلات غربی ها (و در مواردی حتی شرقی ها، یعنی خود ما ایرانیان!) از «پرشیا» یا همان پارس نیستند.
نمونه های دیگر را می توان در شخصیت شهرزاد و داستان های هزار و یک شب یا کلیله و دمنه و بسیاری آثار دیگر یافت.
-- پارسی ، Jun 2, 2010 در ساعت 07:03 PMبا مهر و سپاس
شما می خواهید بگوئید در شهر سوخته پارسیان و ایرانیان بوده اند؟ غلط است. در شهر سوخته الواح عیلامی پیدا شده، عیلامی ها پیش از هخامنشیان و مادها خود دارای قلمرو و امپراتوری بوده اند. شهر سوخته هیچگونه ارتباط تاریخی پیوسته ای را با ایرانیانی که بعدها به فلات آمدند نشان نمی دهد.
در ضمن هنوز قدیمترین شهرهایی که کشف شده اند در منطقه ی بین النهرین است، تل زیدان در سوریه سابقه هفت هزار و پانصد ساله دارد. به هر حال ایرانیان در این منطقه متأخر بودند و با تصرف مناطقی وسیع از تمدن و فرهنگ بسیار کهن و غنی آن اقوام و مردم منطقه بسیار تأثیر گرفتند.
-- شکیب ، Jun 7, 2010 در ساعت 07:03 PM