رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۵ مرداد ۱۳۸۹
نگاهی به فیلم کپی برابر اصل

در ستایش مردانگی

مهدی عبدالله‌زاده
mehdi.abdollahzadeh@gmail.com

زنی فرانسوی که در ایالت توسکانی ایتالیا صاحب گالری است، برای دقایقی در سخنرانی نویسنده‌ای انگلیسی حاضر می‌شود و پس از آن در کنار او گشت و گذاری یک روزه را آغاز می‌کند. هر دو در کوچه پس کوچه‌های زیبا و چشم‌نواز دهکده‌ی مجاور قدم می‌زنند، می‌ایستند و برای نوشیدن فنجانی قهوه و صرف ناهار سر یک میز می‌نشیند و در همه‌ی این مدت با هم «حرف می‌زنند.»

کپی برابر اصل یک فیلم پر گفت‌وگوست که تقریباً تمامی آن میان زن و مرد قصه می‌گذرد. گفت‌وگوها عمدتاً پیچیده و دشوارند، به‌خصوص وقتی که موضوع بحث درباره‌ی هنر و مفاهیم مرتبط با آن است.

هرچند طنز ظریف و آشنای کیارستمی – که این بار پخته‌تر از همیشه بیانگر حرف‌های پیچیده در بیانی ساده است - گاه به گاه از سنگینی بار گفتگوها کم می‌کند، اما در مجموع تماشاگر باید سر حال باشد تا بتواند حجم فراوان دیالوگ‌ها را بدون خستگی بشنود.


اهمیت اشارات طنز‌آمیز در میان گفت‌وگوها، بیش از آن که به ایجاد فراغتی چند لحظه‌ای کمک کند، در خدمت ارائه‌دادن برگردانی ساده و دلچسب از درون‌مایه‌های فیلم است.

با آن که به ظاهر و به نظر برخی از منتقدان وطنی و فرنگی، این فیلم با آثار پیشین کیارستمی تفاوت‌های بنیادین دارد، اما تصور می‌کنم دامنه‌ی این تفاوت‌ها صرفاً به جغرافیا، زبان و خاستگاه بازیگران محدود است و فیلم اتفاقاً به طور مکرر یادآور آثار قبلی اوست.

در این میان، اشاره‌‌ای اصلی، بیش از همه به فیلم «باد ما را خواهد برد» است. سکانس اصلاح صورت و آینه در آن فیلم، این بار با آرایش زن و شستشوی صورت مرد در مقابل آینه در ذهن زنده می‌شود. زن قهوه‌چی آن فیلم که از زندگی و شغل سوم مردان سخن می‌گفت این بار در هیأت یک صاحب کافه همان موضوع را پیش می‌کشد.

آقای باقری فیلم «طعم گیلاس» نیز در مقام یک مرد اندیشمند و ناصح، جایش را به پیرمردی داده است که نقشش را ژان کلود کریر بازی می‌کند. توصیه‌ی او به مرد نویسنده برای این که به هنگام پیاده‌روی دستش را روی شانه زن بگذارد، به همان اندازه ساده و پر معناست که توصیه‌ی آقای باقری برای به خاطر آوردن طعم خوش گیلاس.

جاده‌های «زندگی و دیگر هیچ»، «زیر درختان زیتون»، «طعم گیلاس»، «ده» و «باد ما را خواهد برد»، این بار تبدیل شده‌اند به کوچه پس کوچه‌های دهکده‌ای در توسکانی؛ و اتومبیل که همیشه مکانی بود برای گفت‌وگوی انسان‌ها با هم، دیگر آن اهمیت پیشین را ندارد. دوربین ثابتی هم که نیم‌رخ آدم‌ها را در گفت‌وگو با هم به تصویر می‌کشید روان و سیال است و در انحنای کوچه‌ها به انعطاف و ملایمت نزدیک می‌شود.


کپی برابر اصل یک فیلم پر گفت‌وگوست که تقریباً تمامی آن میان زن و مرد قصه می‌گذرد

پس از فیلم «گزارش»، این نخستین باری است که کیارستمی فرصت پیدا می‌کند روایت خود از مقطعی از زندگی یک زوج را به نمایش بگذارد. این موضوع، بهانه‌ای شده برای پرداختن به روابط پیچیده‌ی زناشویی که در تمام این سال‌ها دغدغه‌ی دیرین او بود و در همه‌ی فیلم‌های پس از «گزارش» به شکلی گذرا و مبهم و در لایه‌ای از رمزوارگی بیان شده بود.

کیارستمی به سبک و سیاق همیشگی‌اش، این بار هم سعی می‌کند حرف‌هایش را چندپهلو و غیرمستقیم و مبهم به زبان تصویر در بیاورد. اما روشن است که نگاه وی به زن، کماکان نگاه چندان خوش‌بینانه‌ای نیست. هر چند چهره‌ی «مرد»ی که با سهل‌انگاری‌هایش «زن» عاطفی را به ستوه می‌آورد به ظاهر سرد و پرتقصیر جلوه می‌کند، اما آنچه که به عنوان یک تم اصلی پرورانده می‌شود «وابستگی زن به مرد» است.

از بحث هنری درباره‌ی تفسیر مفهوم مجسمه‌ی زنی که به شانه‌ی مردی تکیه زده تا تأکید پیرمرد بر نیاز زن به دست مرد بر روی شانه‌هایش، و از تمنای زن برای باهم بودن تا اصرار مرد برای رفتن و نماندن، و از صحبت‌های مردخواهانه‌ی زن کافه‌دار تا متلک‌های طنزآمیز پسرک بازیگوش به مادرش درباره‌ی گرایش‌های او به مرد نویسنده، همه چیز بر مدار وابستگی زن به مرد استوار است.


اهمیت اشارات طنز‌آمیز در میان گفت‌وگوها، بیش از آن که به ایجاد فراغتی چند لحظه‌ای کمک کند، در خدمت ارائه‌دادن برگردانی ساده و دلچسب از درون‌مایه‌های فیلم است

حتی زبان گفت‌وگو که در این فیلم نقشی برجسته دارد نیز در همین راستا به کار گرفته شده است. با آن‌که مرد انگلیسی‌تبار قصه به زبان فرانسه مسلط است و ایتالیایی نیز می‌داند، تمام دیالوگ‌های میان زن و مرد به زبان انگلیسی است نه به زبان مادری زن؛ مگر این که مرد بخواهد غیر از این باشد. زن فرانسوی فیلم همواره دستپاچه، مشتاق، آرزومند و پراضطراب و در پی تمنای خود، به دنبال مرد است. اما هنگامی که برای جلب نگاه مرد چهره‌اش را می‌آراید نیز چیزی جز بی‌توجهی نمی‌بیند.

گفت‌وگوهایی که در نیمه‌ی نخست فیلم با اشارات مستقیم به هنر و مباحث هنری مطرح می‌شود به همان اندازه در نگاه شخصی کیارستمی ریشه دارد که گفت‌وگوهای معمولی نیمه‌ی دوم، مثلاً درباره‌ی مضحک بودن چشیدن طعم شراب، پیش از آن که پیشخدمت آن را سرو کند.

این را می‌توان بدون آن که شناختی از شخصیت کیارستمی داشت هم فهمید. چرا که نگاهی که در سراسر فیلم جاری است از یک سو بسیار شخصی و خاص به نظر می‌رسد و از سوی دیگر، در این متن غربی به شدت «شرقی» جلوه می‌کند.

همین نگاه ظریف و هوشمندانه و متفاوت و «شخصی» کیارستمی است که بیشترین جذابیت را برای فیلم به وجود می‌آورد. چنین رویکردی با همراهی تصاویر رؤیایی و کارت پستالی از فضایی که بیشتر به یک ناکجا آباد بهشت‌گونه شبیه است، با روایت روان دوربین و تدوین، نتیجه‌ی کار را به فیلمی درخشان بدل کرده که به نظرم پخته‌ترین و کامل‌ترین فیلم کیارستمی تا به امروز به شمار می‌آید.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

تمام دیالوگ های فیلم به زبان انگلیسی نیست، بلکه درست از آنجایی که شیمل از نقش نویسنده خارج می شود و با شوهر بینوش یکی گرفته می شود بازی عامدانه ای با زبان فرانسه و انگلیسی صورت می گیرد که تا پایان فیلم ادامه پیدا می کند. به این صورت که بحث های مثلا فلسفی - و متاسفانه بسیار سطحی - درباره هنر و رابطه عاطفی به زبان انگلیسی و دعواها و ابزار احساسات عاطفی به زبان فرانسه بیان می شوند.

-- عابد ، Aug 6, 2010 در ساعت 10:46 PM