رادیو زمانه > خارج از سیاست > نقد فيلم > کپی برابر اصل نیست | ||
کپی برابر اصل نیستمحمد عبدیخوشحالم که عباس کیارستمی تجربهی متفاوتی را در کارنامهاش رقم زده؛ با خلق جهانی به کل متفاوت از جهان به تکرار رسیدهی قبلیاش- با آدمهای روستایی ساده و مایهی بارها تکرار شدهی یافتن و درک سادگی در زندگی- این بار در اروپا و با بازیگر طراز اولی چون ژولیت بینوش (که بازی ستایش برانگیزش در این فیلم، قابل توجهترین بخش آن است)، در «کپی برابر اصل» [که نباید «رونوشت برابر اصل» ترجمه اش کرد، چون رونوشتی وجود ندارد و آنها دربارهی کپی کردن آثار هنری بحث میکنند]، میخواهد متفاوت باشد.
این تلاش برای «متفاوت» بودن البته از فیلم قبلی- شیرین- شکل گرفت، اما حاصل کار شوخی تلخی با سینما بود که میتوانست یک ویدئو آرت چند دقیقهای باشد که در یک گالری به نمایش در میآید. مشکل تجربه کردن کیارستمی از جایی آغاز میشود که به عنوان «تجربه» میخواهد خودش یک بار دیگر همه چیز را کشف کند و حاضر نیست که برگردد و نگاه کند که چطور همهی این تجربهها چند دهه قبل توسط گدار و اندی وارهول و بسیاری دیگر انجام شده، تا در نتیجه مثلاً نیازی به یک تجربهی مجدد چند ساعته از خواب بودن یک نفر در فیلمی از کیارستمی نباشیم. اینجا در «کپی برابر اصل» اما استثنائاً این تجربه میتواند راههای جدیدی را برای کیارستمی باز کند و جهان نویی خلق کند که او را از این بنبست هنری نجات دهد. شاید برای اولین بار در «کپی برابر اصل»، کیارستمی «کارگردانی» میکند و به مفهوم «میزانسن» نزدیک میشود.
همهی نماها به شدت حساب شدهاند و بر خلاف نماهای بسیاری در «زندگی و دیگر هیچ»، «طعم گیلاس»، «ده» و فیلمهای مشابه - که به نظر میرسید کارگردان پشت صحنه خوابش برده و دوربین به امان خودش کار میکند و عده ای از آن به عنوان «سبک» یاد میکردند - این بار در یک تولید حرفهای اروپایی، کیارستمی برای هر نمای فیلم زحمت میکشد و سعی دارد در رنگ و نور و اتمسفر صحنه و جزء جزء اجزای آن، دقت کند و به زبان «سینما» از نوع برگمان و اوزو نزدیکتر شود. هرچند این تجربه خالی از اشتباه نیست- مثل چرخش ۳۶۰ درجه ی دوربین دور شخصیتها در زمان ملاقات با ژان کلود کاریر در فیلم؛ که به نظر میرسد کاملاً آگاهانه و در جواب انتقادها از بیحرکتی دوربین در دیگر فیلمهای کیارستمی صورت گرفته - اما در نهایت تجربهای است که نشان از تولد یک «کارگردان» دارد. تا همین جایش - به گمانم- با فیلم قابلقبولی روبرو هستیم که قطعاً با فیلمهای قبلی کیارستمی قابل قیاس نیست؛ و همین البته دستاورد کمی هم نیست. اما کار فیلم به همین جا ختم نمیشود. کیارستمی که گویا «مؤلف» بودن برایش مسألهی مهمی است - و تمجیدها و تحسینهای بی پایانی که نثارش شده، او را بر این باور استوارتر کرده - سعی دارد جدای از گذاشتن امضای خود بر برخی صحنهها- مثل اولین دیالوگ طولانی دو شخصیت اصلی در اتومبیل که دوربین روی کاپوت ماشین قرار گرفته و به مدت زیادی حرف زدن آنها را ثبت میکند؛ کاملاً شبیه طعم گیلاس و ده؛
یا نماهای حرکت اتوموبیل در بیشهزار که شبیه «خانه دوست کجاست» است - قصد دارد «حرفی» برای گفتن داشته باشد. در نتیجه تمام فیلم به یک بیانیه تبدیل میشود که در آن دو شخصیت اصلی دربارهی همه چیز حرف میزنند و قصد دارند تمام مشکلات بشری دربارهی رابطهی زوجها تا هنرمندان و بیان هنری را حل کنند. فیلم از همین جا لطمه میبیند: فیلمساز نمی خواهد از خلال قصهاش- ملاقات یک زن با یک مرد نویسنده و یک روز بیرون رفتن آنها در توسکانی ایتالیا که رفته رفته به نظر میرسد آنها زن و شوهر هستند و این سالگرد پانزدهمین ازدواج آنهاست - به عمق برسد و فکر میکند که نیاز دارد تا همه چیز را به زبان بیاورد و در دیالوگها بر آنها تأکید کند و اصلاً حواس سازنده به این نیست که دیالوگهای آنها گاه چقدر کسالتبار و طولانی میشود و گاه چقدر شعاری و سطحی. از جمله مهمترین این صحنهها دیالوگهای اولیهی آنها در اتومبیل است که به درازا میکشد و نتیجهای هم ندارد و هیچ کمکی به درک شخصیتها و نزدیک شدن به آنها نمیکند.
مورد آشکارتر دیالوگ بسیار طولانی بینوش با زن رستوراندار است که با وجود دلچسب بودن برخی جملهها، از حوصلهی تماشاگر خارج میشود و آشکارا قصد دارد پند و اندرز بدهد. همین نصیحت اخلاقی را در مواجه آنها با ژان کلود کاریر به عنوان یک جهانگرد می بینیم که میخواهد همهی مشکلات بشری را با دست گذاشتن یک مرد بر شانهی یک زن حل کند(مشابه چنین نگاهی را در طعم گیلاس و زندگی و دیگر هیچ هم دیدهایم: پیرمردی که اندرز میدهد و می خواهد معنای زندگی را در جای دیگری سراغ کند.) نمونهی دیگر اظهارات طولانی راهنما دربارهی یک اثر هنری در موزه است که آنقدر طولانی میشود که خود شخصیت اصلی هم از گوش کردن به ادامهی آن صرفنظر می کند و همهی اطلاعاتی که این راهنما دربارهی این اثر میدهد، میتوانست در چند جمله کلیدی خلاصه شود تا به کار جهان فیلم بیاید و تماشاگر را خسته نکند. در «بحثهای هنری» دو شخصیت اصلی – که به درازا میکشد و از جهان فیلم دور میشود و برعکس میتوانست با ساده کردن این بحثها دربارهی زندگی روزمره و نه آثار هنری، به عمق تم مورد علاقهی کیارستمی یعنی سراغ کردن زندگی در چیزهای دم دست نزدیکتر شود - جیمز نویسنده میگوید که اندی وارهول با انتخاب و بردن کوکا کولا به نمایشگاه به مردم میگوید که به گونهی دیگری به آن نگاه کنند و زن - که به درستی نامی در فیلم ندارد - اشاره میکند که اگر این هنرمندان، بهنام و شناخته شده نبودند، کسی این اجازه را به آنها نمیداد که این کار را بکنند، اما نویسنده - که در واقع خود کیارستمی است - میگوید که حتی یک شخصیت عادی هم میتواند این کار را بکند. اما حقیقت چیز دیگری است: به گمانم اگر کسی غیر از کیارستمی در جهان شناخته شده، فیلم شیرین یا حتی همین فیلم کپی برابر اصل را دقیقاً به همین شکل و با همین میزانسنها میساخت، کسی برای این فیلمها تره هم خرد نمیکرد؛ و این دروغ بزرگی است که بر جشنوارههای سینمایی و نقدها و نوشتههای غالب منتقدان سایه افکنده؛ و چه حیف. |
نظرهای خوانندگان
آقای عبدی ، اینقدر با کینه و عقده درباره ی کیارستمی حرف نزنید .
-- سینا ، May 18, 2010 در ساعت 11:36 PMمهم این است که کیارستمی جهانی ترین کارگردان ایران و بهترین کارگردان در حال حاضر آسیاست .کسی که هر فیلمش اتفاق مهمی در سینمای دنیاست .
این نگاه مارکسیسم نو است که می خواهد همه چیز را ثقیل و کلفت جلوه دهد .
ویژگی سینمای کیارستمی و سادگی اش عیب نیست .
اونقدر سواد نمی خواهد که به ویژگی یک هنرمند ایراد بگیرید ، بیشتر بی سوادی و عقده و کینه می خواهد .
امیدوارم با بردن جایزه ای در کن امسال ، بر دشمنان و درونیات پر حب و بغضشان افزوده شود .
من فیلم را ندیده ام اما با شناختی که از زبان سینمایی کیارستمی دارم می توانم حدس بزنم که نقد شما نقدی واقع بینانه است. زبان کودکانه و گاهی شوخ کیارستمی و سینمایی که تحت تاثیر سینمای او درست شد ظرفیت رفتن به درون مفاهیم پیچده را ندارد. و ما می دانیم که بدون ساختن چهارچوبی ژرف از ابزار و تکنیک های ژرف نمی توان مسائل یپچیده را در سینما و به واقع در هر رشته ی دیگر هنری مطرح کرد. اینرا کیارستمی نمی داند و ظاهرن نمی خواهد بداند. این نادانی را می توان از خلال درس هایی که در باره سینما هم می دهد، و ویدوی آن در یو تیوپ هم هست فهمید. کیارستمی آنقدر در مورد سینما کم می داند که "کستاگاوراس" و سینمای زیبایش را بخاطر اینکه سیاسی است سینمایی بی اعتبار و فراموش شدنی می داند. خوشحالم که اروپایی ها فرصتی به او دادند که توانایی خودش را بهتر بشناسد و اینجوری شاید کمی فروتن بشود و یا حتا مجبور بشود سینما را و تاریخ سینما را بخواند و بداند که حتا یکی از شگردهایی که در فیلمسازی بکار گرفته تازه نیست و این تنها با کنار هم چیدنشان است که استایلی شخصی برایش خلق کرده نه بیشتر. شکست فیلمش را خودش هم از پیش فهمیده بود و با گفتن اینکه نقش زیادی در ساختنش نداشته سعی می کرد گناه را به گردن سیستم فیلمسازی اروپا بیندازد. من در عکس هایش هم هیچ نشانه ایی که یک عکاس عکس شناس پشت دوربینش بوده ندیدم غیر از اینکه عکس ها مال کیارستمی است پس حتمن خوبه.
-- بدون نام ، May 18, 2010 در ساعت 11:36 PMکسانی که تاکنون در این صفحه در باره فیلم تازه کیارستمی کامنت گذاشته اند ،بیشتر در باره خودشان حرف زده اند ویا حد اکثر با توجه به چند فیلم قبلی کیارستمی،کمی در باره او ومتاسفانه توجه نکرده اند که صحبت از فیلم است و نه فیلمساز.و هر فیلمی ارزش خودش وجایگاه خودش را دارد و درحالیکه پیداست هیچ کدام هنوز فیلم را ندیده اند معلوم نیست به چه چیز حمله می کنند واز چه چیز دفاع. من اینجا مایلم شیوه نگرش ونقد نویسی آقای عبدی را تحسین کنم و لاغیر.
-- بدون نام ، May 18, 2010 در ساعت 11:36 PMسينماي كيارستمي سينماي سادگي هاست ولي چون ساده است بد نيست.يادمان باشد كه خيلي ها امدن و مثل كيارستمي فيلم ساختن و به جايي نرسيدند.به نظر من كيارستمي در عين سادگي حرف هاي بزرگ رو ميزنه.اين فيلم هم ژنجره اي نو به سينماي ايران خواهد بود
-- مهدي ، May 18, 2010 در ساعت 11:36 PMآقای سینا، کارگردان های بسیار بهتر از کیارستمی در آسیا پرند. از جمله وانگ کا وای، تسائی مینگ لیانگ و هو زیائو زی ین. نمیدانم فیلم "مادر"، فیلم اخیر باگ جون هو، را دیده اید یا نه. به نظر من این فیلم بهترین فیلمی است که در سال های اخیر در آسیا ساخته شده است. کیارستمی بیشتر از ده سال است که فیلم قابل بحثی نساخته است.
-- محمود خوش چهره ، May 18, 2010 در ساعت 11:36 PMمشکل کیارستمی فقط این نبوده و نیست که آگاهی عمیق و همه جانبه از سینما ندارد. کیارستمی مفهوم و معنای سینما را کمی ناقص گویا برای خودش ترجمه کرده. از خلال فیلمهایش گاهی متوجه نمیشوی که این یک فیلم خبری خیلی ساده است یا یک فیلم که کارگردانی شده. من شخصا هیچوقت متوجه درک سینمایی او از خلال فیلمهایش نشدم. خصوصا وقتی که شاهکار نوری جیلان و جایزه به حقش برای فیلم سه میمون را دیدم بیشتر این سئوال برایم مطرح شد:
-- س.ر ، May 18, 2010 در ساعت 11:36 PMکلا برداشت وترجمه کیارستمی از سینما چیست و چگونه حق این هنر مستقل را ادا میکند؟ هیچوقت کیارستمی این سئوال را از خودش کرده؟
صرف نظر از همه ی دلخوری هایی که از ضد سیاسی بودن سینمای کیارستمی و تا حدودی شخص کیارستمی وجود دارد ، در این شک نیست که کیارستمی یک مولف سینماست . شما می نویسید که اگر این فیلم ها را کس دیگری ساخته بود ، مورد توجه واقع نمی شد . دو حالت دارد، یا می خواهید بگویید کیارستمی دچار افت و نابودی شده ، که به نظر با بقیه ی مقاله تان سازگار نیست ( مثلا می گویید که چه خوب دارد به میزانسن توجه می کند و غیره ) یا این که می خواهید بگویید که از اول هم تحفه ای نبوده ، که آن وقت معلوم نیست مقبولیت جهانی اش را چطور توضیح می دهید.
-- آرمان ملک ، May 19, 2010 در ساعت 11:36 PMبرعکس ، اگر کیارستمی را به عنوان یک مولف جدی بگیریم ، این که اگر این فیلم ها را کس دیگری می ساخت ، کمتر مورد توجه واقع می شد ، عیب به شمار نمی آید. فیلم های یک مولف را باید در ارتباط با آثار قبلی ( و در آینده بعدی ) اش دید. این خیلی طبیعی است که مجموعه ای از آثار سینمایی قوی ، توجه بیشتر مخاطب و منتقدان را به تک تک این آثار بر می انگیزد.
من البته هنوز فیلم را ندیده ام ، ولی می گویید که برخی دیالوگ ها مخاطب را خسته می کند . بعید نیست قصد کارگردان دقیقا همین باشد ( یعنی نشان دادن خسته کننده بودن راهنمای موزه ، یا بی حاصل بودن بحث های روشنفکری ، چیزی که قبلا هم از کیارستمی سراغ داریم .) فکر درستی نیست که بخواهیم در لحظه لحظه ی فیلم به ما خوش بگذرد ، در عوض بهتر است توقع داشته باشیم که فیلم به صورت یک کل ، تجربه ی سینمایی قابل قبولی عرضه کند . ( مثلا بر خلاف فیلم های کسی مثل فون تریر ، که از آغاز تا پایان تجربه ی دردناک و خسته کننده ای به مخاطب ارائه می کند و به نظر من مطلوب نیست . ) فیلم های کیارستمی معمولا در کل دل چسب اند. گاهی خسته می شویم ، گاهی شوکه می شویم ، اما در نهایت با خاطر مسرور از صندلی سینامی بر می خیزیم.
در نهایت ، کیارستمی واقعا یک کارگردان جهانی است . این به این معنی هم هست که از بسیاری از دقدقه های ذهنی جذاب ایرانی ها دوری می جوید . جهانی بودن ، چنین هزینه ای هم به کارگردان تحمیل می کند . یعنی به این ترتیب او را به موضوعاتی که از دید بومی در اولویت اول نیستند محدود می کند . با علم به این موضوع ، اگر برای یک سینمای جهانی ارزشی قائلیم ، می توانیم بسیاری از کاستی هایی که سینمای کیارستمی از دید یک ایرانی دارد را بر او ببخشیم.
آقایان کوتاه بیایید.
-- Amir Rezaei ، May 19, 2010 در ساعت 11:36 PMآقای خوش چهره ، در رده بندی ها ، در جوایز و در کلاس کاری کیارستمی و نو آوری ها و زبان سینمایی خودش ، کارگردانانی که نام بردین کجا هستند ؟( گرچه نام های بزرگی هستند و منکر نیستم )
-- سینا ، May 19, 2010 در ساعت 11:36 PMاین سلیقه شخصی شماست .
کیارستمی جریان ساز بود ، بدون اینکه وابسته به جریانی باشه .
به نظر بعضی آقایون کیارستمی چند سال فیلم مهمی نساخته ، نظر شخصی شماست . شیرین از نظر بنده فیلم کم ارزشی نیست .
سینمای کیارستمی سیاسی نیست، اما به خاطر سیاست بزرگ شد. فستیوال ها زمانی چینی ها را بزرگ کردند و زمانی هندی ها را. یک دوره هم نوبت ایران رسید که عرضه نداشتیم تا پی گیری کنیم. کنارمان گذاشتند. کیارستمی اسم خوبی برای فیلمش انتخاب کرده، چون کارهایش کپی برابر اصل است از ژاپنی ها بخصوص. فقط آدمی مثل اوزو را کشف می کردند، کیا رستمی دوره افتاد و خودش را زور چپان کرد. اصلا تعجب نکنید کهاگر در فیلم بعدی شارون استون را آورد و لخت کرد. فعلا که رسیده به بینوش و حامد بهداد! طرفدارانش هم مثلا مثل طرفداران جارموش هستند که هیچی سر در نمی آورند، اما می خواهند کوتاه نیایند. اگر کیارستمی معرف هنر مندان امروز ایران باشد که باید بنشینیم و زار بزنیم.
-- خواننده ، May 20, 2010 در ساعت 11:36 PMمن به شخصا هیچوقت کارهای اقای کیارستمی را دوست نداشتم ایران کارگردانهای بسیار بااستعدادتر از ایشان دارد مثلا خانم تهمینه میلانی که هرکدام از کارهایش بینطیرند. اقای کیارستمی باید سرشناسایی اش را مدیون تبلیغات کشورهای غربی باشد که به هر قیمتی میخواهند فیلمهای جهان سوم را نشان دهند و اه و ناله بکشند.
-- اریا ، May 20, 2010 در ساعت 11:36 PMجدا از این همه مغرضانه برخورد کردن باآقای کیارستمی و آثارشان در تعجبم ؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
-- بدون نام ، May 21, 2010 در ساعت 11:36 PMاز اینکه در حین سادگی عمق دیالوگهای آثار این هنرمند بزرگ از گوشها و دیده ها پنهان می ماند در تعجبم؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!
مایل بودم از دوستانی که آقای کیارستمی و آثارشان را تا این حد مغرضانه زیر سوال میبرند بپرسم که آیا بجای دیالوگهای عمیق ترجیح میدادید فیلمی پر از حوادث و هیجانات لحظگی ببینید؟ بسیار خب برید ببینید. اکنون که بیشتر از ٩٩% فیلمها (آن هم با سرمایه های کلان) چنین است.
البته احتمال دیدن چنین فیلمهائی در فستیوال کن از همه جا کمتر است
بهروز
من در عکس هایش هم هیچ نشانه ایی که یک عکاس عکس شناس پشت دوربینش بوده ندیدم غیر از اینکه عکس ها مال کیارستمی است پس حتمن خوبه.(نقل از آقای بدون نام)بنده به عنوان یک عکاسی خیابانی آنالوگ با این دوستمان در زمینه عکس های آقای کیارستمی موافقم.میدانم که آقای کیارستمی خود را یک عکاس نیز میداند (این طور نیست) و قبول دارم که در آن نمایشگاه آن عکس ها چون عکس کیارستمی بود پس خوب بود.من به شخصه با این دید مخالفم.و اما در مورد سینمای ایشان من آنچنان آغشته به سینما نیستم . اکثر کارهای کیارستمی را دیده ام و با سینمای او ارتباط بر قرار میکنم اما امروز دوست من حرف جالبی زد (فیلم تن را میتوان تنها شنید مثل یک برنامه رادیویی)موافقم.پس فعلا بین دیدگاه آقای عبدی و دیدگاه بعضی از موافقان مردد هستم.
-- سپهر خلیلی ، Nov 7, 2010 در ساعت 11:36 PMاما من چندان سخت نمیگیرم البته این شاید به این علت باشد که به سینما آغشته نیستم شاید اگر به جای فیلم در مورد عکاسی سخن در میان بود از کار های آقای کیارستمی و امثال ایشان حسابی آتش به جانم می افتاد.تجربه انکم به من میگوید :با قطعیت سخن نگویم.