رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۹
نگاهی به رابین هود ساخته‌ی ریدلی اسکات، فیلم افتتاحیه‌ی جشنواره‌ی کن

اسطوره‌زدایی یا تکرار یک اسطوره‌ی آشنا؟

امیر رسولی

جشنواره‌ی فیلم کن، امسال با به نمایش گذاشتن «رابین هود» ساخته‌ی کارگردان کهنه‌کار ریدلی اسکات آغاز به کار کرد. رابین هود البته یک موضوع کاملاً تکراری‌ست. با این حال ریدلی اسکات قصد داشت از یک زاویه‌ی تازه به این موضوع نگاه کند و انتظاراتی را به وجود آورده بود. آیا این کارگردان سرشناس موفق شد این انتظارات برآورده کند؟


اسطوره‌زدایی یا تکرار اسطوره‌ی آشنا؟

سال گذشته ریدلی اسکات اعلام کرد قصد دارد داستان «رابین هود» را از یک منظر تازه روایت کند. رابین هود که اسطوره‌ی مردی‌ست که مال و ثروت پولدارها را می‌دزدد و به فقرا می‌بخشد و به اصطلاح حق را به حق‌دار می‌رساند، در روایت اسکات می‌بایست به یک مرد فراری و به یک قانون‌شکن تبدیل می‌شد. قرار بود که در روایت اسکات ما رابین هود را از دریچه‌ی چشم کلانتر شهر ناتینگهام ‌بینیم. رابین هود در این داستان می‌بایست در حال گریز باشد و ناگزیر گاهی هم حق کسی را پایمال ‌کند. قرار بود که او یک جنایتکار باشد.

اسکات وقتی طرح این داستان را اعلام کرد، هوادارانش به شوق آمدند و هیاهوی زیادی پیرامون او ایجاد شد. هر چه باشد ریدلی اسکات کارگردان آثار جاودانه‌ای است مانند بیگانه و بليدرانر و افسانه و باران سياه و فتح بهشت و تلما و لوییز، گلادیاتور، هانیبال، سقوط شاهین سیاه، سرباز جین، قلمرو بهشت و یک سال خوب و گانگستر آمریکایی و بالاخره يك مشت دروغ.

اما با این حال ظاهراً حتی چنین کارگردانی این شهامت را در خود ندید که از رابین هود اسطوره‌زدایی کند و از او که در فرهنگ آنگلوساکسون نماد عدالت‌خواهی است، یک دزد و یک شریر و یک شخصیت قانون‌گریز ظالم بسازد. دست آخر، حاصل کار او، یعنی فیلمی که در کن به نمایش درآمد یک داستان حماسی است که به قرن دوازدهم میلادی برمی‌گردد و انگلستان را در آن سال‌ها نمایش می‌دهد، همراه با داستان یک شخصیت از نوع بتمن، و یک داستان عاشقانه‌ی رمانتیک که تماشاگرانی را که انتظار دارند حتماً یک ماجرای عاشقانه به پایان خوش برسد ارضاء می‌کند.

رابین هود، ساخته‌ی ریدلی اسکات به رغم همه‌ی جار و جنجال‌ها در یک کلام یک فیلم متوسط، اما سرگرم‌کننده است که به گیشه نظر دارد و به اسطوره‌ها و باورهای مردم نزدیک نمی‌شود.


تاج پادشاهی انگلستان و شمشیر یک اشراف‌زاده‌ی غلتیده در خون

رابین لانگ‌استرید یک تیرانداز ماهر است که در رکاب ریچارد شیردل به بهانه‌ی جنگ‌های صلیبی دور دنیا راه افتاده و به قتل و غارت و چپاول مشغول است. در روایت اسکات، ریچارد شیردل از شرف، جوانمردی و همه‌ی ارزش‌های اشرافی و شوالیه‌گری در قرون وسطی بی‌بهره مانده. او همانی است که باید باشد: یک جنگجوی ظالم، آدمکش و بی‌رحم. رابین لانگ‌استرید که در او هنوز به رغم جنگ و کشتار و چپاول، ندای وجدان خاموش نشده، این آدمکشی‌ها و چپاولگری‌ها را نمی‌تواند تحمل کند. وقتی ریچارد شیردل در نبرد کشته می‌شود، رابین از این فرصت استفاده می‌کند و از سپاه صلیبی‌ها فرار می‌کند و تصادفاً تاج پادشاهی انگلستان به دستش می‌افتد. او تاج را به دربار می‌برد و تحویل می‌دهد.

ماجرای تاج پادشاهی اما به این سادگی‌ها نیست. در ابتدا قرار بود رابین تاج را به رابرت فن لاکسلی بسپرد که او آن را به دربار تحویل دهد. اما لاکسلی تیر می‌خورد و کشته می‌شود و این وظیفه، یعنی بردن تاج و تحویل دادن آن به دربار به گردن رابین می‌افتد. قبل از آن که لاکسلی نفس‌های آخر را بکشد، رابین به او قولی داده است و حالا باید به آن عمل کند. او به جنگجوی محتضر قول داده است که شمشیر شوالیه‌ی محتضر را به پدر او، اشراف‌زاده و نجیب‌زاده‌ای به نام والتر لاکسلی بسپرد. حال رابین به دهی که زادگاهش است برگشته، تاج را تحویل داده و می‌بایست شمشیر را هم به اشراف‌زاده لاکسلی برساند.


زندگی یک جنگجو که از آن جنگجوی دیگری می‌شود

لاکسلی، اشراف‌زاده‌ی پیر با دیدن رابین، در وجود این مرد جایگزین و جانشینی برای فرزندش می‌بیند. لاکسلی با پدر رابین هم دوست بوده. پدر رابین یک مرد آزادخواه و جنگجو بوده.

رابین به خواسته‌ی لاکسلی تن می‌دهد. با بیوه‌ی رابرت (همان اشراف‌زاده‌ای که در جنگ تیر می‌خورد و می‌میرد، پسر والتر پیر) ازدواج می‌کند. بیوه‌ی رابرت در زندگی قدیم‌اش زنی بدبخت بوده که شوهرش با او بدرفتاری می کرده. اما حالا با رابین خوشبخت است. این زن و شوهر با خوشی روزگار می‌گذرانند تا آن‌که فرانسوی‌ها با مشاور ولیعهد بی‌کفایت انگلستان، شخصی به نام گادفری متحد می‌شوند و به انگلستان حمله می‌کنند. سرنوشت انگلستان اکنون در دستان رابین و لاکسلی است. آنها می‌توانند انگلستان را نجات دهند.


تکرار یک داستان آشنا

این داستان کاملاً آشناست. رابین هود ساخته‌ی ریدلی اسکات با رابین‌هودهایی که تاکنون میلیون‌ها نفر بر پرده‌ی سینماهای جهان دیده‌اند چند تفاوت دارد: در روایت ِ اسکات از «رابین‌هود» تأکید کارگردان بر شخصیت رابین هود است. از صحنه‌های خشونت چندان نشانی نیست و مهم‌تر از همه داستان در جنگل اتفاق نمی‌افتد. در مجموع اسکات به جای آن که از شخصیت رابین هود اسطوره‌زدایی کند، تلاش کرده با دست بردن در داستان، با تأکید بر شخصیت‌پردازی و با تغییر فضا روایتی نسبتاً تازه ارائه دهد. کلانتر ناتینگهام هم که قرار بود داستان از دریچه‌ی چشم او روایت شود، یک شخصیت کاملاً فرعی را به نمایش می‌گذارد. البته امکان دارد، به زودی، مثلاً سال آینده، ادامه‌ی همین داستان را این بار کلانتر برای ما تعریف کند.

پرسش اصلی اما این است که چرا فستیوال کن، امسال با چنین فیلمی افتتاح شد؟ هر چه باشد کن، مهم‌ترین فستیوال فیلم جهان پس از هالیوود است و دقیقاً در نقطه‌ی مقابل هالیوود قرار دارد. آیا نمایش فیلم ریدلی اسکات در افتتاحیه‌ی کن به این معناست که هالیوود حتی کن را هم به زودی تسخیر خواهد کرد؟ باید منتظر ادامه‌ی این داستان در سال آینده ماند.

Share/Save/Bookmark