رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۹ فروردین ۱۳۸۹
درباره‌ی «کافر»، فیلمی از امید جلیلی

رقص جانانه‌ی زنی با روبنده

بابک مستوفی

امید جلیلی هنرمند ایرانی- بریتانیایی، با سال‌ها کار مداوم با شوهای تک نفره‌ی کمدی، حالا دیگر به چهره‌ی مشهوری در بریتانیا بدل شده و در فیلم تازه‌اش «کافر» نقش اصلی را به عهده دارد؛ با داستان پر سر و صدایی درباره‌ی یک مسلمان که ناگهان می‌فهمد در یک خانواده‌ی یهودی به دنیا آمده و بعد یک خانواده مسلمان سرپرستی او را به عهده گرفته است.

همه‌ی موفقیت نسبی این فیلم کم‌هزینه در گیشه سینماهای بریتانیا به همین قصه جنجالی‌اش باز می‌گردد، از اینرو که به دلیل مهاجرت ‌های انبوه به بریتانیا و تنوع گسترده فرهنگ‌ها در این کشور مسأله‌ی دین وآئین‌ها و اعتقادات مذهبی و تضادهای آنها به یک مسأله اساسی و بحث‌انگیز بدل شده است.

فیلم می‌خواهد با تکیه بر قصه و کاراکتر امید جلیلی ضعف‌های آشکار تکنیکی اش را بپوشاند. در واقع فیلم بیش از آن که به «سینما» نزدیک باشد، ادامه‌ای است از شوهای تک نفره‌ی جلیلی که حالا این جا بجز بازیگر، نقش‌های عمده‌ی دیگری در تولید این فیلم داشته است. اما فضای فیلم بر کلیشه‌های از پیش تعیین شده‌ای پیش می‌رود که کاملاً قابل حدس است.

همه‌ی شخصیت‌ها در فیلم اغراق شده‌اند و به خوب ِ خوب یا بد ِ بد تقسیم می‌شوند. در واقع آدم خاکستری ای که می‌تواند خوبی‌ها و بدی‌ها را توأم در خود داشته باشد وجود ندارد، بجز یک مورد استثناء: همسایه‌ی یهودی که یک راننده تاکسی معمولی و ملموس است با دنیای خودش. اما باقی شخصیت‌ها کارتونی و غیر قابل باورند.

شخصیت روحانی تندرو که تلویحاً خشونت و اعمال تروریستی را تبلیغ می‌کند، شدیداً بر کلیشه استوار است و در پایان هم به عنوان یک کلاهبردار( یک خواننده‌ی موسیقی غربی که برای فرار از مالیات خودش را به این شکل درآورده) معرفی می‌شود. از طرفی یکی از دستیاران او یک دست ندارد و به جای آن یک دست آهنی قرار داده‌اند که او را به شخصیت کارتونی هوک نزدیک می‌کند. شخصیت زن اصلی هم هیچ کاراکتری ندارد و تنها نمونه‌ای از زن کلیشه‌ای شرقی است که همه چیز را به راحتی می‌پذیرد و یک زن مطیع است.


صحنه‌ای از فیلم «کافر»

اما شخصیت اصلی با بازی امید جلیلی هم تنها در سطح کلیشه باقی می‌ماند. او به عنوان یک مسلمان به طرزی قراردادی و از پیش‌تعیین شده با یهودی‌ها رابطه‌ی خوبی ندارد. تبلور این رابطه‌ی پرتنش در ارتباط روزانه‌ی او با همسایه یهودی‌اش دیده می شود. او ناگهان می فهمد در واقع در یک خانواده یهودی با نامی یهودی به دنیا آمده است. این آغاز مشکلاتی است که دنیا و تفکرات و خانواده‌ی این مرد را برهم می‌زند.

در شکل ایده‌آل این قصه می‌توانست موقعیت مناسبی را فراهم کند تا مفهوم مذهب و باور دینی از نوع خانوادگی و آباء و اجدادی را به چالش بطلبد و جهان پر تلاطم و درونی فرد را به افق‌های تازه‌تری هدایت کند، اما با نگاهی محافظه کارانه، همه چیز در نهایت ختم به خیر می شود: مرد در یک سخنرانی طولانی و کلیشه‌ای پیام روشن فیلم را درباره‌ی این که همه مذاهب یکی هستند تکرار می کند و برای برنخوردن به انبوه مسلمانان بریتانیا- که احتمالاً پیامد آن می‌توانست تحریم فیلم باشد- در نهایت اعلام می کند که یک مسلمان است.

تنها رقص انتهایی فیلم است که آن را از فضای شعاری‌اش کمی بیرون می آورد: ازدواج سرمی‌گیرد و همه با هم در این مراسم می‌رقصند و شادی می‌کنند؛ از جمله زنی که روبنده دارد و در تمام فیلم صورتش دیده نمی‌شود، یک رقص جانانه تحویل حضار می‌دهد و شوخی‌های فیلم را بالاخره از هزل به طنز نزدیک می‌کند.

در واقع ایده‌ی اولیه فیلم هم که خط قصه اصلی را شکل می دهد، نوعی به سخره گرفتن باورهای افراطی مذهبی است که زندگی انسان‌ها در کنار هم را مورد تهدید قرار می‌دهد، اما فقدان جسارت و عدم توانایی فیلمنامه‌نویس در پرداخت این دنیا و فارغ شدن از نگاه غالب و وارد شدن به عمق، فیلم را دچار معضلات جدی می‌کند و همه همّ و غم آن به چند شوخی گاه بامزه خلاصه می‌شود و فضای راکد و سرد فیلم بدون توانایی باز کردن وجوه درونی و اعتقادی این مرد، به تصویری ساده از یک کمدین تبدیل می‌گردد که می‌خواهد به هر بهایی تماشاگرش را بخنداند و سرگرم کند. اگر مفهوم و کارکرد اصلی سینما را فراموش کنیم و به آن به شکل شوخی های کنار هم قرار گرفته نگاه کنیم، می بینیم که گاه موفق است و تماشاگر عام را جذب می‌کند و گاه شدیداً کلیشه‌ای است و همین این امر نبود کارگردانی و ضعف‌های فیلم را آشکارتر می‌کند.

Share/Save/Bookmark