رادیو زمانه > خارج از سیاست > نقد فيلم > توازنی بین زنانگی و آزادی | ||
توازنی بین زنانگی و آزادیپانتهآ بهرامیایران پیش از جمهوری اسلامی؛ سال ۱۳۳۲ شمسی. کاراکتر دو زن غیرواقعی - مونس و زرین - و دو زن واقعی - فخری و فائزه - درهم تنیده میشود تا روایتگر زندگی آنان به سبک رئالیسم جادویی گردد. فضای داستان بین واقعیت و تخیل در نوسان است.
دوربین از فضای آسمان به زمین میآید و ما را به باغی رهنمون میسازد که پر است از نور و غبار و پر است از زیبایی و ترس. فیلم «زنان بدون مردان» ساختهی شیرین نشاط، به همراه یار و شریک زندگی او، شجاع آذری، دارای لایههای گوناگونی است. درست مانند جامعهی ایران در اوایل دههی ۳۰ خورشیدی. فیلم از رمانی به همین نام از شهرنوش پارسیپور الهام گرفته شده است. البته حکومت ایران تاب این کتاب تابوستیز را نیاورد و چندی پس از انتشار، نسخههای آن جمعآوری و نویسنده به زندان افکنده شد. اما فیلم از رمان فاصلهی زیادی گرفته است. تولید فیلم شش سال به طول انجامید. شجاع آذری و شیرین نشاط چالشهای زیادی برای فیلمنامه کردن این اثر پشت سر گذاشتهاند. این دو از چالشهای این دوران، علل حذف یکی از کاراکترها و پررنگ کردن حوادث سیاسی در فیلم میگویند: شجاع آذری: شهرنوش ابتدا این کتاب را به صورت داستانهای کوتاه و به طور مجزا نوشته بود که داستان پنج زن است. بعداً در یک زمانی تصمیم گرفت این پنج داستان را به هم ملحق کند و بعد آن را تبدیل به یک رمان کوتاه کرده بود.
از یک سو به خاطر شکل ساختمان رمان و از طرف دیگر با توجه به اینکه در یک داستان سینمایی معمولا یک شخصیت اصلی وجود دارد و یک شخصیت متقابل، دنبال کردن پنج شخصیت کار بسیار مشکلی است. به همین دلیل، مجبور شدیم یکی از شخصیتها را حذف کنیم. رمان به صورت رئالیسم جادویی نوشته شده است و تبدیل رئالیسم جادویی به زبان سینما، بسیار کار مشکلی است. شما در ادبیات با تخیل تک تک افراد سروکار دارید، اما سینما بسیاری چیزها را خیلی مشخص میکند. مثلا در ادبیات شما میتوانید بگویید که فلانی پرواز کرد و به آسمان رفت و به خورشید رسید. اما تبدیل این به یک زبان سینمایی، خیلی کار مشکلی میشود. بنابراین این جنبهی رئالیسم جادویی و این که چگونه با آن برخورد کرد که بیمورد و لوس نشود هم خیلی مشکل بود. جنبهی سیاسی داستان هم در رمان خیلی عمده نبود و ما تلاش کردیم آن را عمده کنیم. به این ترتیب، باید با یک دورهی تاریخی مشخص برخورد میکردیم که تبدیل آن هم به سینما مشکل است. شیرین نشاط: بیشترین تلاش ما تبدیل کردن زبان هنری تصویری، به زبان سینمایی بود. باید تعادل بخصوصی بین این مساله و کارهایی که سابقا کرده بودم و الان باید زبان داستانگویی پیدا کند، برقرار میکردیم که کار آسانی نبود. ضمن این که ما میخواستیم این داستان که خیلی ایرانی است و راجع به تاریخ و فرهنگ ایران نوشته شده است، داستانی باشد که برای خارجیها هم کشش داشته باشد و قابل درک باشد. چرا که مسائل سیاسی ایران از پیچیدگی خاصی برخوردار است که فقط ایرانیها آن را میفهمند. این مساله هم که چگونه میتوانستیم در این داستان که راجع به زنان است، مسائل سیاسی ایران را وارد کنیم، کار آسانی نبود. همچنین شیوهی داستان که رئالیسم جادویی است کار ما را سخت میکرد. بنابراین یک دلیل این که اینقدر طول کشید که داستان خانم پارسیپور سینمایی شود، به خاطر این مشکلات بود. فیلم چهار زن را به تصویر میکشد که فصل مشترکشان جستوجو است؛ جستوجو برای هویت و جستوجو برای تغییر وضعیت زندگی. نکتهی قوی در فیلمنامه آن است که کاراکتر هر چهار زن در طول فیلم تغییر میکند. زرین، زن جوانی که در «شهر نو» کار میکند، ناگهان در یک حادثه، در پیوند با مردی که آمده بود تا خریدار بدناش باشد، با بازبینی، از فروختن بدن خود فاصله میگیرد. زرین شروع به سابیدن بدناش در حمام عمومی میکند؛ به حدی که پوستاش قرمز میشود و خراش برمیدارد. در واقع، زرین در حمام بدن خودش را تنبیه میکند.
او نقش ساختارهای جامعه را در بدبختیهایاش نمیبیند و در عوض سکوت، خاموشی و تنبیه بدنی را برای خود برمیگزیند. زندگی او نماد قشرهای محروم و فرودست است. فخری زن میانسالی است که به زندگی با همسر نظامی خود پشت میکند. باغی را میخرد تا زندگی روشنفکری و هنری خود را در آن دنبال کند. در رؤیاهایاش با مردی که در جوانی عاشقاش بود، زندگی میکند. او به نوعی، بیانگر لایههای مرفه جامعه است. فائزه زنان و دختران سنتی را نمایندگی میکند. او به شدت خرافاتی است و عاشق برادر دوستاش، مونس، است. فائزه در طول فیلم از یک زن سنتی تبدیل به زنی میشود که بدون حجاب در برابر کسی که دوستاش میداشت، ظاهر میگردد و به درخواست ازدواج مرد، به خاطر این که میخواهد او را تبدیل به زن دوم خود کند، نه میگوید. اما سرنوشت مونس، کسی که به دنبال آگاهی و کنجکاوی است؛ او در طول فیلم از فردی که ابتدا زورگوییهای برادر را تحمل میکند، تبدیل به شخصیتی میگردد که این موانع را میشکند و به تظاهرات خیابانی میرود و اعلامیه پخش میکند. به خاطر ساختار رئالیسم جادویی داستان، تحولات مونس در زندگی پس از مرگاش انجام میگیرد. ولی مونس بیشتر تماشاگر مسائل سیاسی است، تا فردی که درگیر مشکلات سیاسی باشد. لایههای جادویی فیلم به خاطر تجربیات ارزشمند شیرین نشاط، در فضایی بصری و شاعرانه، بسیار باورپذیر تصویر شدهاند. اما قسمتهایی که مربوط به درگیریهای مونس با فضای سیاسی آن دوران است، به نوعی در سطح میماند. شاید به این دلیل که مونس عمیقا وارد مسائل سیاسی دوران خود نمیگردد. شیرین نشاط و شجاع آذری، در بارهی چالشهای کاراکتر مونس میگویند: شیرین نشاط: من همیشه به داستانهایی که یک پا در مسائل شخصی و احساسی یک زن، یک انسان دارد و ضمن آن رابطهای هم با مسائل سیاسی و اجتماعی پیدا میکند، علاقهمند هستم. بنابراین سیاسی کردن داستان، تصمیمی بود که ما از ابتدا داشتیم. میخواستیم با یکی از کاراکترها وارد موضوعات سیاسی و اجتماعی ایران بشویم. به این دلیل فکر کردیم از طریق مونس که در داستان خانم پارسیپور فقط زنی بود که نسبت به دنیا و دوروبر خود خیلی کنجکاو بود، مسائل ایران را دنبال کنیم. مونس برعکس آن سه زن دیگر خودخواه نبود و فقط به مسائل شخصی خودش فکر نمیکرد. به عدالت و مسائل کشورش خیلی علاقه داشت. این که ازدواج کند، بچهدار شود و مسائلی از این دست، برایاش زیاد مهم نبودند. از این نظر، مونس مقداری به بچههای سیاسی ایران شباهت داشت که به دفاع از دمکراسی و عدالت علاقه دارند. منتها مونس نه راجع به کمونیسم چیزی میدانست و نه راجع به مسائل دیگر. برای من حالتی مانند ندا را داشت. سادگی این انسان و آنطور که از بین رفت، بیگناه از بین رفت. شجاع آذر: در رمان شهرنوش پارسیپور در شخصیت مونس حالت کنجکاوی وجود دارد و نمیخواهد درگیر در خانه ماندن باشد. این جنبه از شخصیت مونس در داستان عمده است. بعد که او خودکشی میکند و از روی مرگ برمیگردد، در کتاب یک بار دیگر برادرش را میکشد. برادرش را با چاقوی میوهخوری میکشد که چیز خندهدار و مضحکی است. در رمان شهرنوش همین این که او بیرون میرود، آگاهی جنسی پیدا میکند. یعنی این زن میرود و برای اولین بار کتابی در کتابفروشی میبیند که در مورد زن و مرد نوشته شده است و این آگاهی او، آگاهی جنسی است. ما کنجکاوی مونس و این که نمیخواهد پایبند خانه باشد را نگاه داشتهایم و با توجه به این که جریانات سیاسی سال ۳۲ در ایران خیلی مهم بود، آگاهی او را تبدیل به آگاهی سیاسی کردیم. یک نکتهی اساسی توازنی است که باید بین این زن، خواستههایاش برای آزادی، آزادی جنسی، آزادیهای زنانه، و آزادیای که کل کشور در پی آن بود، وجود میداشت. ما دنبال چنین توازنی میگشتیم و شخصیت مونس خیلی به ما کمک کرد که بتوانیم چنین برشی بزنیم. هر فیلمسازی بخشی از خود را در کاراکترها بازتاب میدهد. شیرین نشاط هنرمندی است بیپیرایه. او در گفتارش صمیمی و صادق است و با خلوص از شباهتهای کاراکترها با خودش گفت: شیرین نشاط: من هم مانند مونس همیشه علاقهی زیادی به مسائل اجتماعی و دفاع از عدالت و دمکراسی دارم. خیلی دوست دارم با جامعه همراه باشم و نه این که فقط به خودم فکر کنم. یا زرین و احساس گناهی که میکند و آنطوری که همیشه تنها است و با هیچ کسی نمیتواند به آن صورت رابطهای انسانی برقرار کند، یا این که آنطور که همیشه بدناش مسالهی خیلی بزرگی میشود، من هم به عنوان یک زن مسلمان این مسائل را با بدنام داشتهام.
مسالهی فخری، زنی که سناش دارد بالا میرود و هنوز احتیاجاتی دارد که زندگی را دوباره شروع کند و زیبا بماند، هر زنی آن را تجربه میکند؛ من هم همینطور. بالاخره به فائزه میرسیم که تنها چیزی که دنبال آن میگشت، یک زندگی سنتی معمولی است که به خاطر تجاوز از دستاش میدهد. من هم فکر میکنم که زندگی معمولی سنتی را هیچوقت نداشتهام و همیشه مقداری آرزو میکردم که کاش من هم مانند دیگران بودم. در هرصورت فکر میکنم حالتهایی از همهی اینها را بر اساس احساسات و زندگی خودم البته تا حدی ساختهام و توانستهام به آنها نزدیک بشوم. فکر میکنم، پرداخت شخصیت زرین از همه مشکلتر بود. به خاطر این که ایشان اصلا یک کلمه هم صحبت نکرد. ایفاگر نقش خانمی از مجارستان بود و کاراکترش طوری بود که ما به راحتی میتوانستیم حس کنیم با دنیای خارج از خودش رابطه برقرار نمیکند. حال مساله این بود که چگونه میتوانستیم داستان زرین را روایت کنیم، بدون این که حتی یک کلمه از دهان او دربیاید؟! اما خوشبختانه ایشان آنقدر هنرپیشهی قویای هستند که فکر میکنم با حسی قوی، آنچه ما میخواستیم را به ما داد. پیاده کردن کاراکتر زرین به نظر من، از همه مشکلتر بود. شجاع آذری بر این باور است که شخصیتهای فیلم، نوعی کالبد شکافی جامعهی پدرسالار ایران است و شخصیت زرین را پرچالشترین کاراکتر فیلم از زاویهی تصویری میداند. شجاع آذری: ساختار جامعهی پدرسالاری طاعون عظیمی در تاریخ کشور ما بوده است. این که چالشها و علل و مسائل چه هستند، کجا هستند و چگونه در زنان نمودار میشوند، این چهار زن از چهار طبقهی متفاوت جامعهی سنتی، له شده در فاحشهخانه و یا طبقهی مرفه و حاکم جامعه، همه به شکلی برشی دارند به ساختار جامعهی پدرسالار. زرین به خاطر جنبهی سمبلیکی که پیدا کرد، از همه مشکلتر بود. در رمان شهرنوش، زرین یک فاحشه است. شهرنوش خیلی تحت تاثیر داستان مسیح و مری مگدالن بوده که زن فاحشه از طریق مسیح نجات پیدا میکند. زرین با باغبان ازدواج میکند که باغبان نمود خدا است. از طریق این ازدواج بچهای به وجود میآید. زرین و این بچه سوار یک برگ بودا میشوند و به آسمان پرواز میکنند. ما این را کاملا تغییر دادیم و مرگ زرین در حقیقت سمبلی است از لهشدگی طبقهی بدبخت جامعه. در عین حال، زرین جنبهی بسیار عرفانیای پیدا میکند و به شکل خود قربانی کردن، یعنی گذشتن از خودش، میتواند جامعه و این زنان را به طرف یک جریان متعالی رهنمون بشود. در یک کار هنری، وقتی آدم شروع به کار میکند، نمیداند چه اتفاقی میافتد. فکر این که زرین بمیرد، به ذهن من آمد. اما دقیقاً نمیدانستم چه مفهومی میتواند داشته باشد. منتها میدانستم که کار میکند و این کار کردناش بود که مهمترین قسمت جریان بود. آن لحظه، لحظهی اکتشاف بود که مرگ او تاثیر خیلی اساسیای در داستان میگذارد. به خاطر عدم امکان فیلمبرداری در ایران، فیلم در مراکش فیلمبرداری شد و سه کشور فرانسه، اتریش و آلمان، با حدود چهار میلیون یورو، در تولید فیلم شرکت داشتند. بازی زرین و شهرنوش پارسیپور در فیلم، از پرتوانترین بازیگریهای این اثر ماندگار است. کارگردان فیلم از مشکلات انتخاب هنرپیشهها و روند دو سالهی گزینش آنها سخن میگوید: شیرین نشاط: پیدا کردن هنرپیشهها خیلی کار مشکلی بود. برای این که بودجهی این فیلم از اروپا تامین شده بود و ما مجبور بودیم فقط با هنرپیشههایی که شهروند اروپا هستند، همکاری کنیم. بنابراین شروع کردیم تمام کشورهای مختلف اروپا را دنبال هنرپیشههایی در سنهای مختلف گشتن.
حدود دو سال گشتیم و در نهایت، زرین را از مجارستان انتخاب کردیم. فخری هم یکی از دوستان من، خانم آریتا شهرزاد بود که اصلاً هنرپیشه نبود. یکی از مشکلات این بود که کسانی که در خارج از ایران هستند، یا فارسی بلد نیستند و یا لهجهی زیادی دارند و واقعا برایشان مشکل بود. شجاع آذر: داریم فیلمی میسازیم که در سال ۱۳۳۲ اتفاق افتاده است. بعد یک فاحشهی شهرنو را دارید، از سوی دیگر زنی سنتی و خیلی مذهبی را دارید… در حالی که تمام بچههای نسل دومی که میخواهند این صحنهها را بازی کنند، همه بچههایی هستند که در خارج بزرگ شدهاند و رابطهای با آن فرهنگ ندارند. حتی از نظر زبانی مشکل داشتند. خیلی تلاش کردیم کسانی را پیدا کنیم که فارسی را با لهجه صحبت نکنند. اساساً مشکلات زیادی داشتیم که چگونه بتوانیم هنرپیشههایی پیدا کنیم که درکی از آن شرایط جامعه و اقشار مختلفی که در فیلم حضور داشتند را داشته باشند. در همه جای دنیا به دنبال هنرپیشه گشتیم. حال که راجع به مشکلات زبان صحبت شد، میخواستم در مورد سیاهی لشکرها بپرسم. هیچ امکانی نبود که بتوانید سیاهی لشکرها را از ایران بیاورید؟ شیرین نشاط: اولاً ما بودجه نداشتیم. بعد هم این فیلم، فیلمی نبود که کسی از ایران بتواند با آن کار کند. به خاطر مسائلی که بر علیه این کتاب و کار من وجود دارد، امنیت کسی که از ایران میآمد، مساله بود. اما باغ؛ مکانی که نقطهی تلاقی هر چهار کاراکتر با یکدیگر است. باغی که از سویی جای آرامش است و از سوی دیگر، زندگی ماورای این جهان. باغی که بیشتر در تخیلات زنده است و بین واقعیت و رؤیا در نوسان. کارگردان نقش این باغ جادویی را اینگونه توصیف میکند: شیرین نشاط: باغ خیلی بامعنی بود. اولا از این نظر که به زنان حداقل موقتا، یک احساس امنیت میداد. میتوان گفت که مانند یک بهشت موقتی بود که زنان در آنجا میتوانستند آزاد باشند و از مشکلاتشان دور باشند. ما این باغ را برعکس کتاب خانم پارسیپور که میگوید این باغ برای او خیلی معمولی بود، مخصوصاً خیلی غیرمعمولی و اسرارآمیز نشان دادیم. برای این که اینطوری تماشاچی میتوانست تفاوت بین شهر و آنجا را کاملا حس کند. از نظر این که چگونه توانست زندگی این زنان را زیرورو کند. وقتی زنان وارد این باغ شدند، ما دیگر در آن را ندیدیم. یک هویت عجیب و غریب داشت. در ضمن جایی بود که هم خیلی زیبا بود و هم خیلی ترسناک. جایی بود که معنای زمان در آن با زمانی که در شهر جریان داشت، فرق میکرد. یک حالت عرفانی بود و برای ما نقش خیلی مهمی داشت. متاسفانه زمانی که فخری تصمیم میگیرد که میهمانیای ترتیب بدهد و در این باغ را بر روی دوستاناش باز کند، زیبایی که در باغ وجود داشت، از بین رفت. کمکم درختها افتادند، زرین مریض شد، سربازها آمدند و… ساخت این باغ، معنای آن و برداشتی که تماشاچی میتوانست از آن داشته باشد، در داستان ما خیلی مسالهی مهمی بود. از اواسط دههی ۹۰ میلادی، شاهد رشد سینمای در تبعید ایران هستیم. نسل دومیها پا به عرصهی میدان گذاشتهاند و فیلمهای تبعیدی، جوایز جشنوارههای بینالمللی را ربودهاند. تولید فیلم «زنان بدون مردان» بیشک سینمای در تبعید را پرتوان نمود.
شصت و ششمین جشنوارهی ونیز جایزهی «شیر نقرهای» را به فیلم «زنان بدون مردان»، نخستین ساختهی شیرین نشاط، کارگردان مقیم نیویورک اهدا نمود. شیرین از دلبستگیهایی میگوید که او را جذب انتخاب این رمان ویژه کرد و شجاع از سختیهای این راه پرسنگلاخ: شیرین نشاط: در همان زمان که داستان چهار زن را که در پی آزادی هستند، دنبال میکنیم، میتوانم کشور ایران را نشان بدهم که دنبال دمکراسی و آزادی و رهایی از استعمار بود. خود داستان از نظر تخیلات خانم پارسیپور هم بسیار تصویری است و بلافاصله جذب تصاویری که میتوانست از آن بهوجود بیاید، شدم. هر لحظهاش مرا به این فکر میانداخت که این تصویرها خیلی قشنگ خواهند شد. این که داستان یک داستان عجیب و غریب است، داستانی معمولی نیست و در رئالیسم جادویی میگذرد، برای من که اولین بار میخواهم یک فیلم بسازم و از دنیای هنر به دنیای سینما میآیم، بعد جالبی داشت. فکر کردم که سبک داستانگویی هم نوع جدیدی است و میتواند خیلی جالب باشد. آشنا شدن با خود خانم پارسیپور هم برای من خیلی ارزشمند بود و میتوانم بگویم که واقعاً عاشق ایشان شدم. فکر کردم باید حتما این فیلم را بسازم که یک روزی همهی ما یادآوری کنیم که این زن و این نویسنده چقدر در ایران مهم بوده و هست. شجاع آذر: وقتی شیرین این داستان را انتخاب کرد، فکر کردم دیوانه است. ولی نهایتا از نتیجهای که داد خیلی راضی هستم. فکر کردم آدم باید دیوانه باشد که کار به این مشکلی را برای ساختن فیلم در دست بگیرد. ولی خوشبختانه و اتفاقاً چقدر خوب بود که ما این راه را رفتیم و برای من زبان جدید سینمایی در کار کردن به وجود آمد. اتفاقی که در ۳۰ سال اخیر در جامعهی ما افتاده است، دو بعد دارد؛ یکی این که این رژیم اسلامی تمام تلاش خود را کرده که از طریق تبلیغات خیلی وسیع هم به دنیا بقبولاند و همینطور توی خود ایران جا بیاندازد که جامعهی ایران یک جامعهی اسلامی و مذهبی بوده، هست و خواهد بود.
یکی از دلایلی که ما دوست داشتیم به آن دورهی تاریخی برویم و آن را زنده کنیم، این بود که شکل لائیک جامعهی ایران را نشان بدهیم و این که جامعهی ایران همیشه مذهبی نبوده و متاسفانه در دوران رژیم اسلامی است که همهی آزادی در تمام شئون اجتماعی از بین میرود. این بازنگری تاریخ برای ما هم از این نظر که مذهبی بودن یک خصلت همیشگی نیست، نبوده و احتمالاً نخواهد بود، خیلی جالب بود. هم این که مخاطبان خارجمان که باز به جامعهی ایران به عنوان یک جامعهی نهایتاً مذهبی و عقباندیش نگاه میکنند، ببینند که دورهای بوده که فعالیتهای سیاسی وجود داشته، حتی دورهی نسبتاً دمکراتیکی در ایران بوده است و جامعهی ما فرهنگی داشته که از نظر فکری و اجتماعی با دنیای بیرون و غرب تماس داشته است. اینها مسائلی هستند که نباید مخفی بمانند، هم جوانان ما و هم مردم دنیا باید به آن آگاهی پیدا کنند. سخن آخر آن که در نمایش فیلم «زنان بدون مردان» در موزهی هنرهای معاصر نیویورک، آکسیونی کوتاه به یاد و برای آزادی جعفر پناهی، فیلمساز دربند، صورت گرفت. |
نظرهای خوانندگان
سالهای گذشته چند مطلب در مورد کتاب -زنان بدون مردان -نوشتیه نویسنده مبرز خانم شهر نوش پارسی پور خوانده بودم و اخیرن پس از تقدیم جایزه به خانم شیرین نشاط ،هنرمند خوبمان بخاطر ساخت فیلم - زنان بدون مردان - این سئول بود که چطور صحنه های آن کتاب را به فیلم درآورده اند،توضیح خانم شیرین نشاط و جناب شجاع آذری نشان از کاری بزرگ و هنرمندانه است که مشوق خواننده به امید دیدار فیلم میباشد .
-- bahram ، Apr 10, 2010 در ساعت 09:50 PM