رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۶ اسفند ۱۳۸۸
نگاهی به «سبه»، اولین فیلم بلند بابک نجفی

«سبه»؛ از ایران تا سوئد

محمد عبدی

«سبه»، اولین فیلم بلند بابک نجفی، جوان ایرانی مقیم سوئد که در دانشکده‌ی سینما و رادیو تلویزیون استکهلم تحصیل کرده - با سابقه ساخت چند فیلم کوتاه و مستند - شروع نویدبخشی است از یک فیلم‌ساز اصالتا ایرانی که در سینمای اروپا جایی برای خود باز کرده است.


«سبه»، برای نخستین بار در جشنواره گوتنبرگ به نمایش درآمد (و جایزه جنبی کلیسای سوئد را نصیب برد؛ بی آن‌که البته ارتباطی با مذهب داشته باشد) و بلافاصله در جشنواره برلین به موفقیت قابل توجهی رسید: جایزه پنجاه هزار یورویی بهترین فیلم اول جشنواره.

مشخص نیست که نجفی در چه سالی به سوئد مهاجرت کرده اما سابقه تحصیل‌اش در دانشگاه سوئد (از ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۲) نشان می‌دهد که سال‌های زیادی را در این کشور اسکاندیناوی سپری کرده و این البته در فیلم هم محسوس است؛ چرا که اساساً نوع نگاه و دنیایش به نگاه یک سوئدی نزدیک‌تر است تا یک شرقی.

از این‌رو «سبه» فیلمی با شخصیت‌ها و مختصات سوئدی است که جایگاه و معنای خود را در جامعه سوئد جست‌وجو می‌کند.

هرچند بحث اصلی فیلم - تنهایی آدم‌ها و رابطه‌ی مادر و فرزند - موضوعی است جهانی و می‌تواند در هر نقطه‌ای اتفاق بیفتد، اما نجفی به خوبی با درک فضای اطراف خود و جامعه‌ای که در آن سال‌های زیادی از عمر خود را گذرانده، سردی محیط و شخصیت‌هایش را از خصایل آدم‌های اطرافش وام می‌گیرد و می‌تواند تصویری از زندگی امروز جامعه سوئد ثبت و ضبط کند.

فیلم بسیار تلخ است و فضای ضدقصه‌اش، این فرصت را به فیلم‌ساز می‌دهد تا بیش و بیشتر بر کادرهای سرد و تلخ و فارغ از تنوع رنگ خود تکیه کند. در واقع فیلم سعی دارد برشی از زندگی یک پسر پانزده ساله با مشکلات خانوادگی و اجتماعی را تصویر کند و در این راه تاکید فیلم بر رابطه‌ی پیچیده عشق و گاه نفرت مادرش با اوست که گاه به صحنه‌های احساسی موثری بدل می‌شود و گاه به تراژدی‌های دردناکی چون صحنه خشم مادر از لو رفتن ترفندش در هدیه دادن یک ژاکت دزدی به پسرش که به بیرون پرتاب کردن وسایل از پنجره و مستاصل شدن پسر می‌انجامد و زمینه را برای قصد او جهت منفجر کردن مدرسه آماده می‌کند.

فیلم بی آن‌که به ورطه شعار بغلتد، از فقر حرف می‌زند و از اجتماع سرد و آزارنده‌ای که یک نوجوان را به سوی بزهکاری سوق می‌دهد. در عین حال اما مساله فیلم بیش از شرایط اجتماعی، درون پیچیده شخصیت انسانی‌اش است در برهه‌ای بسیار حساس از زندگی که رفته رفته او را به خشونت نزدیک می‌کند. اما بر خلاف دنیای گاس ون سنت- که فیلم نجفی از لحاظ سبک به آن نزدیک است- قهرمان فیلم در نهایت از خشونت می‌گریزد و به تنهایی خود در راستای جاده‌ای ظاهراً بی‌انتها پناه می‌برد.

در واقع همه فیلم تلاشی است از سوی فیلم‌ساز برای نزدیک شدن به تصورش از سینما: «فیلم باید مثل یک آواز باشد؛ یک سفر احساسی به یک مقصد ناشناس.»

بر این اساس فیلم روایتش را به طور مستقیم از دنیای سرد یک نوجوان به نام سباستین که «سبه» می‌خوانندش، می‌آغازد و به رغم روایت سردش از این شخصیت و پرهیز از هر نوع دراماتیزه کردن وقایع و تلاش برای تحریک احساسات تماشاگر، موفق می‌شود ضمن فاصله گرفتن عامدانه از شخصیت و تلاش برای روایت غیرجانبدارانه - به شکلی که در آن نه پسر نوجوان محکوم است و نه مادرش؛ و نه حتی نوجوان‌های شرور مدرسه- تماشاگر را با شخصیت اصلی‌اش پیش ببرد و با او همراه کند.

در نتیجه تلاش او برای تروریسم انتحاری، برای تماشاگر قابل درک است و عملی ناشی از شرایط خاص او (و این البته طعنه آشکاری هم هست به فضای موجود که در آن تروریسم و بمب‌گذاری انتحاری را تنها به نوع مذهبی آن خلاصه می‌کنند).

در اغلب نماها شخصیت اصلی حضور دارد و قاب های باز او را در چنبر محیط اطرافش به نمایش می‌گذارد.

سردی نماها سردی سوئد را به یاد می‌آورند و عدم ارتباط به کمک نماهای نسبتا طولانی و غالبا تک نفره، به تم اصلی فیلم بدل می‌شود.

در صحنه‌ای که او لامپ‌های زیادی را در خانه کار گذاشته، فضای شاعرانه‌ی ذهن او با فضای تلخ و تاریک محیط اطرافش به تضاد می‌رسد و برخورد مادرش با این به شکلی اثر هنری او، پرخاش تندی است که به او پول برق حاصل از کارش را یادآوری می‌کند.

در واقع این صحنه چکیده‌ی جهان فیلم است: نوجوان رویاپردازی که با واقعیت تلخ زندگی روبرو می‌شود و در انتها تنهایی‌اش را با جهان قسمت می‌کند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

من که این فیلم را ندیده ام بسیار مشتاقم تا آنرا ببینم
در واقع من از همین متن ِکوتاه دریافتم که سازنده اش می خواهد واقعیتی را باز گو کند از دوران هجر- وریایی که محاصره امان کرده است
ونامش شاید شیوۀ زیستن در مغرب زمین است
نمی دانم چرا عطر نوروز را از آن استنباط کردم
بابک نجفی به نا خود آگاهی نقب زده که آرزوی زیستن در آنم را به واقعیتی دستبند زده که خود مستلزم کراهت و دو باره اندیشیدن است.
دنیای امروز پر از فحاشی است که دنیای واقعی امروز را می تواند به طعم آدمهای ساکن در آن واژ گونه مصور کند.
مهدی رودسری

-- بدون نام ، Mar 17, 2010 در ساعت 08:00 PM