رادیو زمانه

تاریخ انتشار: ۱۸ آذر ۱۳۸۷

روایت مسخ در زندگی دیگران

حسین نوش­آذر

«زندگی دیگران» محصول سینمای ِ آلمان آمیختِه­ای­ست از یک درام ِ سیاسی – جنایی، یک مستند ِ اجتماعی و یک تراژدی عشقی. کارگردان در این فیلم استبداد حاکم بر جمهوری دموکراتیک آلمان را برملا می­کند و نشان می­دهد که چگونه وزارت اطلاعات با جاسوسی و دخالت در امور روزانه­ی مردم و ورود به حریم شخصی افراد، مردم را به سرسپردگی وامی­داشت و چگونه مردم در زندگی روزانه­شان ناگزیر بودند میان حقیقت و دروغ، آزادی و استبداد یکی را برگزینند.


پوستر فیلم

یک رویداد تاریخی
آنها که امسال مراسم اسکار را دیدند، شاید این صحنه را به یاد داشته باشند: کارگردان بلندبالا و ناشناس آلمانی با نامی که حتی برای آلمانی­زبان­ها هم چندان ساده نیست، فلوریان هنکل فن دونرسمارک از جا برخاست، همسرش و هنرپیشه­های فیلمش را در آغوش گرفت و اندکی بعد روی صحنه­ی سالن تآتر کداک رفت که جایزه­ی اسکار ۲۰۰۷ را در قلمرو بهترین فیلم خارجی دریافت کند. این فیلم «زندگی دیگران» نام دارد و نخستین فیلم این فیلمساز ِ سی و سه ساله ا­ست.

این حقیقت دارد که سینمای آلمان در جهان ممتاز نیست. با این حال، در سه سال گذشته به ترتیب فیلم­های «روزهای آخر زندگی سوفیا شل» به کارگردانی مارو روتموند و «داستان شتر گریان» به کارگردانی بایام باسورن داوا و لوئیجی فالورینی و«سقوط» به کارگردانی اولیور هیرش بیگل، هر یک نامزد دریافت جایزه­ی اسکار در قلمرو بهترین فیلم خارجی بودند. از میان بهترین فیلم­های آلمانی در ده سال گذشته، فقط «هیج­کجای آفریقا» ساخته­ی کارولینا لینک این اقبال را داشت که جایزه­ی اسکار ۲۰۰۲ را از آن ِ خود کند. بنابراین «زندگی دیگران» رویدادی در تاریخ سینمای ده سال گذشته­ی آلمان است، چندان که توقع همگان از کارگردان جوان این فیلم را به طور تحمل­ناپذیری افزایش می­دهد.


صحنه‌ای از فیلم «زندگی دیگران»

آیا چنان­که گروهی از منتقدان آلمانی ادعا می­کنند «زندگی دیگران» فیلم چندان برجسته­ای نیست و فقط به دلایل سیاسی و وحشت سینماگران آمریکایی از محدود شدن آزادی­های فردی در آمریکا جایزه­ی اسکار را از آن ِ خود کرد، یا این که حق با گروهی دیگر از منتقدان است که ادعا می­کنند یک کارگردان نابغه و خوش­آتیه به سینمای جهان وارد شده است؟

روایت ِ مسخ
سال ۱۹۸۴م است. هنوز کسی نمی­داند که پنج سال آینده دیوار برلین و جمهوری­های سوسیالیستی فرومی­پاشند. وزارت اطلاعات ِ آلمان ِ شرقی از قدرتی بی­حد و حصر برخوردار است. وزیر فرهنگ ِ وقت، شخصی به نام هِمف، دلباخته­ی یکی از هنرپیشه­های سرشناس است. این زن که کریستا ماریا زیلند نام دارد، همسر نمایش­نامه­نویسی است به نام گئورگ درایمن. هر دو این هنرمندان از هنرمندان مارکسیست و معتقد هستند. وزیر فرهنگ برای رسیدن به وصال کریستا ماریا تصمیم می­گیرد برای شوهرش پاپوش بدوزد. به یک سرهنگ اطلاعاتی به نام گِرد ویسلر دستور می­دهد که درایمن را زیر نظر داشته باشند، با این امید که دستاویزی بیابند. مأموران وزارت اطلاعات در خانه­ی نویسنده انواع وسایل شنود کار می­گذارند، به طور شبانه­روزی او را زیر نظر می­گیرند و لحظه به لحظه­ی زندگی روزانه­ و حتی همخوابی­هایش را در گزارش­هایی ثبت می­کنند. به این شکل سرهنگ ِ اطلاعات، گرد ویسلر هر روز شریک زندگی این زوج هنرمند می­شود. او ابتدا از یک فاصله­ی سالم حرفه­ای به زندگی این دو نگاه می­کند، و سپس، به تدریج با دیدن زندگی اشخاصی که آزادانه با هم پیرامون مسائل اجتماعی و هنری گفت و گو می­کنند، جشن می­گیرند، موسیقی گوش می­دهند، به هم عشق می­ورزند و تنهایی­های­شان را پرمی­کنند این فاصله کم­تر و کم­تر می­شود، تا این که سرانجام زندگی یکنواخت و بی­عشقش را با زندگی پررونق این دو مقایسه می­کند؛ در زندگی خود تردید می­کند و به یک معنا به آن دیگری تبدیل می­شود.


فلوریان هنکل فن دونرسمارک

داستان ِ فیلم، داستان مسخ یک کارآگاه به موضوع مورد تجسس است. داستان شکار و شکارچی­ست که در ادبیات جهان و در داستان­نویسی فارسی پیشینه­ای دراز دارد.

وقتی درایمن مقاله­ای درباره­ی خودکشی در کشورهای سوسیالیستی می­نویسد و این مقاله را خبرنگاری با خود به آلمان غربی می­برد و آن را در هفته­نامه­ی اشپیگل منتشر می­کند، ویسلر که حالا دیگر اشعار برشت را می­خواند، در گزارش­های روزانه­اش دست می­برد و بدون آن که نویسنده آگاه باشد، با او همدست می­شود. ویسلر در فرآیند مسخ به آزادی رأی می­دهد، در حالی که همسر نویسنده هر چند که از همخوابی با وزیر فرهنگ سرباز می­زند، اما سرانجام در بازجویی­ها شوهرش را لو می­دهد و سرانجام او که نمی­تواند این خیانت را برتابد، خودکشی را به سرسپردگی ترجیح می­دهد. زیبایی و پیچیدگی داستان در واقع به دلیل نقاط عطفی­ست که در داستان ِ فیلم پیش می­آید: هنرمندی به نفع هنرش تن به جاسوسی و خیانت به همسرش می­دهد، در حالی که یک مأمور اطلاعاتی که در سختگیری به مجرمان سیاسی شهرت دارد، به نفع آزادی هنرمند در گزارش­ها دست می­برد.


صحنه‌ای از فیلم «زندگی دیگران»

روایت ِ داستانی و روایت سینمایی
روایت سینمایی و روایت داستانی هر چند دو روایت کاملاً مجزا می­توانند باشند، اما گاهی به هم نزدیک می­شوند. با نگاهی به سینمای آلمان به این حقیقت پی­می­بریم که به اعتبار فیلم­هایی مانند «سرهنگ کوپنیک» ساخته­ی هلموت کویتنر (نامزد اسکار ۱۹۵۶)، «ترس دروازه­بان از پنالتی» ساخته­ی ویم ویندرز، «آبروی از دست­رفته­ی کاتارینا بلوم»، «طبل حلبی» ( برنده­ی اسکار ۱۹۷۹) و «هومو فابر» ساخته­ی فولکر شولندورف، «قایق» (نامزد اسکار ۱۹۸۱) ساخته­ی ولفگانگ پترسن، «مومو» ساخته­ی یوهانس شارف و ... سینمای آلمان در سینمایی کردن روایت ِ ادبی کامیاب­تر از روایت ِ سینمایی محض است.

به نظر من از مهم­ترین دلایل کامیابی «زندگی دیگران» همین روایت داستانی ِ فیلم است. پیش از این در سه­گانه­ی «ملوی»، «مالونه می­میرد» و «نام­ناپذیر» نوشته­یِ ساموئل بکت و در اغلب ِ داستان­های کوتاه ِ بورخس مضمون مسخ به دیگری و تبدیل شکارچی به شکار آمده است.

برای مثال در تریلوژی بکت، «ملوی» یک مأمور اطلاعاتی­ست که در جنوب فرانسه در پی شخصی خیابانگرد ا­ست به نام «مالونه». «ملوی» سرانجام به «مالونه» تبدیل می­شود که در آخرین بخش از این سه­گانه کل هویت خود را از دست بدهد و به موجودی که نه «ملوی» است و نه «مالونه» و یک موجودِ «نام­ناپذیر» است فروبکاهد. (در داستان­نویسی معاصر «مردی با کراوات ِ سرخ» هوشنگ گلشیری دقیقاً ِبه موضوع مسخ یا هویت­باختگی مأمور اطلاعاتی به موضوع تجسس که نویسنده­ای­ست با کراوات سرخ می­پردازد. در این داستان هم مأمور اطلاعاتی شریک زندگی روزانه­ی یک نویسنده می­شود، چندان که در یک هویت­باختگی محض تلاش می­کند مثل نویسنده سخن بگوید، لباس بپوشد و با دیگران آمد و شد داشته باشد).

هنر ِ کارگردان جوان آلمانی، فلوریان هنکل فن دونرسمارک در این است که روایت داستانی ِ مسخ دو شخصیت به یکدیگر را در متن یکی از مهم­ترین دوره­های تاریخ معاصر آلمان به یک روایت ِ سینمایی تبدیل می­کند.

گفتمان قومی و گفتمان جهانی
با این حال رویکرد به روایت داستانی تنها دلیل کامیابی «زندگی دیگران» نیست. مشکلات اجتماعی، بی­عدالتی، بیکاری و فقر در آلمان موجب شده است که عده­ای فجایع انسانی در آلمان شرقی را فراموش کنند و با نگاهی نوستالژیک به تاریخ شرق آلمان بنگرند. یادمان­هایی از روزگار رفته در آلمان شرقی در برخی برنامه­های تلویزیونی آلمان با طنز و مطایبه، به گونه­ای روی صحنه اجرا می­شوند که انگار مردم آرزوی آن دوران را دارند. این یک گفتمان قومی و از مشکلات خاص ِ آلمانی­ها­ست که ممکن است برای ملت­های دیگر جالب نباشد.

از سوی دیگر در جهان به دلیل مبارزه با تروریسم، این واهمه وجود دارد که آزادی­های فردی در نظام­های دموکراسی لیبرال هر دم محدودتر شوند. ترس از محدود شدن آزادی­های فردی و مبارزه با تروریسم، یک گفتمان جهانی­ست که برای همه جالب است. «زندگی دیگران» به هر دو این گفتمان­ها در دو سطح قومی و جهانی پاسخ می­دهد. از یک سو «زندگی دیگران» برای آلمانی­ها حکم ِ بازنگری در گذشته و تاریخ را دارد، و از سوی دیگر در سطح جهانی فجایع انسانی را که در یک نظام توتالیتر می­تواند اتفاق بیفتد یادآوری می­کند. قهرمانان فیلم در کانون وفاداری و خیانت، سرسپردگی و خودیابی، توانایی و ناتوانایی زندگی می­کنند. این موضوعات همگی از ترس­ها و مشکلات انسان معاصر اند. علاوه بر این دیالوگ­های دقیق و صحنه­آرایی­های بسیار واقع­گرایانه، فضایی واقعی ایجاد می­کند و به فیلم اصالت می­دهد. راز ِ کامیابی فیلم در این است که به دلیل جزئی­نگری و واقع­گرایی کارگردان و تسلط او بر فن، بیننده شریک زندگی شخصیت­های فیلم می­شود و به جای داوری درباره­ی آنان، ترس­ها، درماندگی­ها و هویت­باختگی­ شخصیت­های فیلم را درک می­کند.

فلوریان هنکل فن دونرسمارک در «زندگی دیگران» هم در آلمان و هم در جاهای دیگر جهان کامیاب است. جایزه­ی اسکار برازنده­ی اوست و هر چند چیزی به ارزش فیلم­اش نمی­افزاید، اما راه را برای ساختن فیلم­های دیگر هم‌وارتر می­کند.

------------------------------------
شناسنامه­ی فیلم:
Das Leben der anderen
Deutschland 2005
Regie: Florian Henckel von Donnersmarck
Darsteller: Martina Gedeck,Ulrich Mühe, Sebastian Kock, Ulrich Tukur

Share

نظرهای خوانندگان

Ey kash nevisandeh gerami beh jaye radif kardane in hameh esm va onvan, kami ham az sahne haye film minevesht!

-- Give ، Mar 11, 2007 در ساعت 07:27 PM

با تشكر از شما واينكه آيا درباره سوفيا شل فقط يك فيلم ساخته اند؟

-- محسن ، Jul 12, 2007 در ساعت 07:27 PM

با تشكر از شما واينكه آيا درباره سوفيا شل فقط يك فيلم ساخته اند؟و اين فيلم را از كجا ميشود تهيه كردچون خيلي دنبال اين فيلم گشته ام و پيدايش نكرده ام

-- محسن ، Jul 12, 2007 در ساعت 07:27 PM

khili khili khob bod,,,lotfan ye sari etelaat dar bare tarikhche sinamaye alman be man bedid{ya chan ta sait moarefi konid ya ketab}montazere javabeton hastam,,mer30

-- ramtin ، Jul 16, 2007 در ساعت 07:27 PM

اين فيلم رو مدتها پيش براي اولين بار ديدم و جزء قيلمهايي است كه دوست دارم حداقل سالي يكبار دوباره تماشايش كنم. به نظرم فيلم فوق‌العاده‌اي است.

-- آذين ، Dec 8, 2008 در ساعت 07:27 PM