رادیو زمانه

تاریخ انتشار: ۱۶ بهمن ۱۳۸۷

داستان عشق فهيمه

همايون خيری
روزنامه نگار در استراليا

داستان و دليل مهاجرت برای خانواده‌ی ايراني هر چه که هست اما تأثير مهاجرت بر زن ايراني خود داستان ديگری ست که گاه بر دليل اصلي مهاجرت نيز تأثير مي گذارد. حتي شايد بشود گفت خانواده‌ها گاه بيش از آن که تحت تأثير کشوری باشند که به آن مهاجرت کرده اند از نگاه زنان خانواده خود بر جامعه‌ی جديد تأثير مي پذيرند. برداشت های جديد محيطي در زندگي مهاجرتي، چه قابل انتظار و چه غير قابل انتظار، اثراتي از خود بر روابط زنان با جامعه و با خانواده باقي مي گذارد که به سختي مي توان نمونه ای مشابه با آن را در جامعه ی ايراني غير مهاجر سراغ گرفت. عاشق شدن يکي از آن هاست. خانواده ی ايراني به عشق زنان در کشوری که به آن مهاجرت کرده‌‌اند چه نگاهي دارد؟


فهیمه در فیلم مستند داستان فهیمه

شبکه‌ی تلويزيوني اس بي اس استراليا برای دومين بار فيلمي مستند درباره‌ی يک زن ايراني به نام فهيمه و به کارگرداني يک فيلمساز ايراني به نام فرامرز رهبر را پخش کرد که هم فيلمساز و هم سوژه‌ی فيلم تا مدت‌های مديد آماج انتقادهای تند و گاه تلفن‌های تهديدآميز مخاطبان ناشناخته‌اش بودند.

فرامرز رهبر در گفتگويي که با او داشتم مي گويد که کم کم به شنيدن انتقادهای بي پروا و تهديد تلفن‌کنندگان ناشناس عادت کرده بود و ديگر مي دانست بايد منتظر شنيدن چه نوع حرف‌هايي باشد. از او پرسيدم:

واقعأ موضوع اصلي انتقادها و تهديدها چه بود؟
خوب مي گويند حتي اگر فهيمه عاشق يک مرد استراليايي شده اما تو نبايد زندگي‌اش را به تصوير مي‌کشيدی. فکر مي کنند فهيمه تا همين جا هم آبروی زن ايراني را برده و ديگر نمي بايست او را به صفحه‌ی تلويزيون کشاند. اما من اتفاقأ فکر مي کنم فهيمه نماينده‌ی مليت يا عقيده‌ی خاصي نبود که حساسيت برانگيز باشد، خودش بود و همين برای من جالب بود و مرا ترغيب کرد که زندگي‌اش را برای ساخت يک فيلم مستند انتخاب کنم.

بد نيست داستان فهيمه را خودت بگويي
فهيمه يک خانمي ست که در ايران همسر داشته، و سه پسر و يک دختر. سال ها در ايران با همسرش اختلاف عقيده داشته اما چون نمي توانسته حق حضانت فرزندانش را بگيرد بنابراين ترجيح مي دهد به زندگي مشترکش ادامه دهد. تا اين که فرصتي دست مي دهد و از ايران خارج مي شود و پسرانش را با خودش مي برد. اول مي روند پاکستان و بعد مي آيند استراليا. به اين جا که مي رسد با استفاده از قوانين استراليا از شوهرش در ايران جدا مي شود و خودش از بچه هايش نگهداری مي کند. شش سال بعد عاشق يک مرد ۷۹ ساله ی استراليايي مي شود که سي سال از خودش بزرگتر است. برای ازدواج از او مي خواهد که مسلمان بشود و همزمان برای اين که پدر بچه هايش که در ايران است بتواند فرزندانش را ببيند او را دعوت مي کند به استراليا ولي ابتدا به او نمي گويد که ازدواج کرده. پدر را به يک شهر ديگر مي فرستد تا با يکي از پسرانش زندگي کند و مدتي بعد به ديدن کسي مي رود که حالا ديگر همسرش نيست. اين اصل داستان است.

در فيلم يک جاهايي فهيمه برای شوهر جديدش درخت کريسمس هم تزئين مي کند اما از آن طرف مراسم دعاخواني اسلامي هم دارد. اين از موضوعات حساسيت برانگيز داخل ايران است.
من دو سالي که برای ساخت فيلم در زندگي آن ها بودم خيلي از اين اتفاقات ديدم. معتقد بود که شوهرش با کريسمس بزرگ شده و او هم مي تواند بپذيرد که اين کريسمس تولد يک پيغمبر ديگر است که اديان ديگر هم قبولش دارند بنابراين او مي تواند مسلمان باشد اما کريسمس را هم جشن بگيرد. اتفاقأ همين ها را خيلي از کساني که فيلم را ديده بودند نمي پذيرفتند و هنوز با من درباره اش بحث مي کنند، يا مي گويند چرا فهيمه مثلأ با شوهرش مي رقصد، يا چرا روسری ندارد.

جواب شما به عنوان کارگرداني که دو سال با آن ها زندگي کرديد چيست؟
من متخصص امور ديني نيستم اما وقتي يک نفر برای ازدواج کردن آنقدر مقيد است که شوهرش بايد به دين او دربيايد و به هر مناسبت مذهبي مراسم دعا برگزار مي کند خوب مي شود حدس زد که در مسلمان بودن کاملأ جدی است. اما بيشتر به نظرم مي رسد کساني که انتقاد مي کنند بيشتر دوست دارند او را هميشه در يک حال و روز ببينند در حالي که من هم شادی و رقصيدن او را در جشن و هم دعا خواندنش را برای امام حسين هر دو را در فيلم گذاشته ام. اين واقعأ خود فهيمه بود که يک‌جا خوشحال بود و يک‌جا عزادار.


فهمیمه و همسرش جان

مي دانيد که فيلم از اين جهت که فهيمه رعايت شئونات اسلامي را نمي کند مثلأ در ميان جمع مي رقصد ممکن است در نگاه سنتي موضوعي منفي قلمداد بشود؟
خوب مي شود حدس زد که اينطور است، اما فهيمه به آنچه در اجتماع اطرافش مي گذرد واکنش نشان مي داد. در يک جای فيلم به همسر سابقش که آمده استراليا مي گويد تو هيچوقت در ايران به من نگفتي دوستت دارم اما حالا مي بيند همسر تازه مسلمان شده اش خيلي راحت به او مي گويد دوستت دارم. خوب طبيعي ست که راحت تر مي تواند در خوشي ها با همسر جديدش برقصد. لااقل از نظر من که اين ها را مي ديدم فهيمه داشت به اعتقادات خودش نگاه مي کرد. حتي مي توانم بگويم معتقدتر مي شد اما دليلي هم نمي ديد که خوش نباشد.

اين گفتگويي که گفتي را ديدم، شوهر قبلي فهيمه هم مي گفت مگر چند نفر در سن و سال ما در ايران به همديگر مي گويند دوستت دارم.
دقيقأ. شايد بايد گفت ضوابط نانوشته‌ی اجتماعي دست و بال آدم ها را برای ابراز علاقه هم مي‌بندد. حالا در محيط جديد امکان بروز احساسات عاطفي و شخصي برای فهيمه فراهم شده بود و دوست داشت احساساتش را بگويد.

تصويری که از فهيمه به ذهن مخاطب ايراني مي رسد خيلي طغيانگر است قبول داريد؟
من اسمش را مي گذارم آدمي که دارد در يک جامعه‌ی جديد باورهای خودش را دوباره مرور مي کند. به هر حال هميشه بعضي فشارهای اجتماعي و عقيدتي در جامعه‌ی جديد وجود ندارند بنابراين مي شود آزادانه‌تر به عقايد قديمي‌ نگاه کرد و آن ها را پذيرفت يا ردشان کرد، گاهي اين‌ها را در زندگي مهاجران بهتر مي شود ديد. البته اين که آزادانه‌تر بشود فکر کرد و تصميم گرفت شايد نوعي طغيانگری زنانه باشد در ذهنيت جامعه‌ی مردانه‌ی ايراني.

شنيده بودم وقتي "داستان فهيمه" برای دريافت جايزه‌ی بهترين فيلم مستند استراليا معرفي شده بود بعضي‌ها فکر مي کرده‌اند کارگردانش يک خانم است. درست است؟
بله، برای همان مراسم که در ملبورن بودم يکي از تهيه‌کنندگان معروف تلويزيون استراليا مي‌گفت اين تصويری که فيلم تو از فهيمه به مخاطب مي دهد خيلي به کار يک کارگردان زن که مي خواهد يک زن ديگر را به تصوير بکشد نزديک است. برای خودم هم جالب بود.

موسيقي فيلم تم ايراني داشت اما يک قسمت‌هايي از آن تغيير داده شده بودند چرا اين اتفاق افتاده برای موسيقي؟
چند بار از موسيقي ايراني استفاده کردم ديدم اصلأ روی فيلم نمي نشيند. مثلأ برای تصاوير مربوط به عروسي از موسيقي مرسوم عروسي ايراني استفاده کردم بعد ديدم واقعأ اين زوج ايراني نيستند، استراليايي هم نيستند ولي دارند به رسم ايراني‌ها مراسم‌شان را برگزار مي کنند برای همين از سازبندی‌های متفاوت استفاده کردم. يک قسمت‌هايي را که به نظرم بيشتر استراليايي بود از سازهای غربي برای نواختن تم‌های ايراني استفاده کردم که بيشتر با فيلم سازگار بودند.

بعد از دو سال چقدر فهيمه تغيير کرده بود؟
اولين کسي که فيلم را بعد از مونتاژ شدن ديد خود فهميه بود. خيلي از مرور اتفاقات احساساتي شده بود، خيلي. همان وقت گريه کرد که چقدر مشکلات داشته تا رسيده به اين جا. خيلي راهي که آمده بود خاص بود. واقعأ نمي دانم اگر زن ديگری بود چه پيش مي آمد برايش در يک مسير مشابه.

شناسنامه فيلم:
نام فيلم: داستان فهيمه
زمان: ۸۳ دقيقه
نويسنده و کارگردان: فرامرز رهبر
پخش از: شبکه اس بي اس استراليا

Share

نظرهای خوانندگان

عشق پيري گر بجنبد ... چي؟
آفرين!
سر به رسوايي زند...

-- حسين ، Jan 8, 2007 در ساعت 01:00 PM

با توضیحی که در مورد فیلم خواندم علاقه مند شدم که آنرا ببینم آیا امکان دیدن این فیلم هست. موفق باشید

-- bibipik@web.de ، Jan 10, 2007 در ساعت 01:00 PM

مردم هر جور دلشان بخواهند زندگی می کنندو نمی توانند اسیر تاریخ یا هر چیز دیگری باشند.

-- احمد ، Jan 10, 2007 در ساعت 01:00 PM

I am an iranian nationalist and patriot, and I never like to see an iranian woman marrying a non-iranian particularly an Anglo-saxson, regardless of the circumstances. I agree that it is shameful that she married a non-iranian and should not be made into a film.

-- ardeshir ، May 6, 2007 در ساعت 01:00 PM

bebakhshid chejori mishe in film ro did?

-- fahime ، Feb 4, 2009 در ساعت 01:00 PM