رادیو زمانه > خارج از سیاست > حرفهای خودمونی > «اولین گریه سینماییام را روی شانه خسرو کردم» | ||
«اولین گریه سینماییام را روی شانه خسرو کردم»لیدا حسینینژادlida@radiozamaneh.comروز شنبه دوم ماه مه در سومین جشنواره نور در لسآنجلس فیلمی برای اولین بار اکران شد به اسم «سلامی دیگر». سازندهی این فیلم مستند- داستانی حسین خندان است. آقای خندان سالها در ایران فعالیت سینمایی داشته است و دستیار کارگردان فیلمهای زیادی بوده است؛ مثل دادشاه، گراند سینما و سارا. حسین خندان در روزهای انقلاب به کلاسهای فیلمسازی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان زیر نظر اسدالله نیک نژاد میرود و در بهار ۱۳۵۸ اولین فیلم کوتاه خود را با نام «کارت تبریک» بر اساس یکی از داستانهای کوتاهاش با کمک غلامرضا کریمی (فیلمساز) با دوربین هشت میلی متری میسازد. او سپس در تابستان ۵۸ کارش را به عنوان دستیار کارگردان و دستیار فیلمبردار در سریال تلویزبونی «خاک شیرین» به کارگردانی کیانوش عیاری ادامه میدهد و نقش کوچکی را نیز بازی میکند. این سریال که فقر جامعه را به تصویز میکشید هیچگاه پخش نشد، به دلیل این ادعا که در جمهوری اسلامی فقر وجود ندارد. فیلم سلامی دیگر که با حضور دو بازیگر معروف ایران یعنی بهروز وثوقی و زندهیاد خسرو شکیبایی ۹ سال پیش ساخته شده است، در این جشنواره به نمایش در آمد، اما به دلایلی که آقای خندان میگوید تا امروز نه حرفی از این فیلم در میان بوده و نه این فیلم اکران شده است. همچنین این فیلم در فستیوال فیلم نور با استقبال تماشاگران ایرانی روبهرو شد. در مورد این فیلم و اینکه چرا تا بعد از فوت خسرو شکیبایی هنوز خبری از چنین فیلمی در رسانهها نبوده است با کارگردان آن حسین خندان صحبت کردهام.
ما تا اوایل سالهای هفتاد با کارهای شما به عنوان دستیار کارگردان آشنا هستیم. ولی بعد از ایران رفتید. چه شد که از ایران رفتید و در این سالها چه کارهایی کردید؟ من شش فیلمنامه نوشتم و همه این فیلمنامهها رد شد. یک بار مجله فیلم گزارشی چاپ کرده بود از فیلمنامه نویسان ناکام. من فکر میکردم تنها کسی هستم که شش بار تلاش کردهام و نشده است. ولی در آن لیست آدمهایی بودند که ۱۸ فیلمنامه داده بودند و همچنان به نوشتن ادامه میدادند. اما من بعد از فیلم سارا موقعیتی شد با فیلم سارا رفتم جشنواره شیکاگو و گفتم که من تا اینجا آمدهام و به هر حال بنا بر دلایلی میتوان گفت که آمریکا پایخت سینمایی جهان است و میتوانم از اینجا بروم به لسآنجلس و سعی کنم که آنجا ببینم آیا فضای بازتری هست یا نه که ادامه کار بدهم. در عمل وقتی به آمریکا آمدم با یک سانسور دیگری مواجه شدم و آن سانسور اقتصادی بود. به این دلیل که نوع فیلمها و فیلمنامههایی که حداقل من میخواستم که بسازم نوع خاصی بود. میتوان گفت بیشتر هنری بود تا تجاری و برای این نوع فیلمها باز باید از صفر شروع کرد و اگر پولی داری بسازی و اگر نداری که نمیشود. من فیلم بلندی را بعد از ۶ ماه از ورودم به آمریکا به نام رودل در قطع ۱۶ میلیمتری ساختم. ولی متاسفانه دوست تهیه کننده آن فیلم دلایل دیگری در ذهن داشت و با اینکه قول داده بود که آن فیلم مبنایی بشود بر اینکه برای من اجازه اقامت و ویزا بگیرد ولی در عمل کار به جایی رسید که میخواست فیلم را از آن خودش بکند.
حتی در مجلات داخلی ایران این ادعا را مطرح کرد. چون خارج از مرزهای بینالمللی کپی رایت بود، ادعا کرد که حتی کارگردان این فیلم او است. با اینکه در همان مجله قبل از اینکه یک مشت دلار بگیرند و این آگهی را چاپ کنند، خودشان گزارش مفصلی نوشته بودند که من فیلم را ساختهام و در مراحل تدوین است. به هر حال ماجرا از آنجا شروع شد. بعد از آن تجربه تلخ به طور پراکنده سعی کردم که دوربین فیلمبرداری را هم خودم بگیرم. بعد پناه بردم به دیجیتال که ارزانتر است و میتوان گفت هر سال یا هر دو سال یک فیلمی کار کردم و اکثر این فیلمها اگر دیده نشدند مثل همین فیلم سلامی دیگر، دلایلی داشتهاند. یا اگر دلایل خاصی به آن شکل نبوده است من سعی کردم که خودم آن فیلمها را تدوین نکنم. چون سعی دارم فیلمنامههایی بنویسم یا کارهایی را بکنم که در بند زمان نباشند و بعد از چهار یا پنج سال همچنان تازه باشند در نتیجه زیاد نگران نیستم. چون فکر میکنم که موضوعاتشان هر موقع که تدوین تمام بشوند همچنان تازه است. اشاره کردید به فیلم سلامی دیگر. از کی شروع به ساخت این فیلم کردید؟ یک مقدار برای ما راجع به موضوع این فیلم بگویید و چطور شد که اصلاً به فکر ساخت این فیلم افتادید؟ من بعد از اینکه در شیکاگو ساکن شدم با جشنواره فیلمهایی از ایران در حدی که اگر مشکلی داشتند شخصاً نمیتوانستند با کارگردانی تماس بگیرند چون همه کانالها باید از طریق بنیاد سینمایی فارابی انجام میشد، گاهی کارشکنیهایی دیده میشد با من تماس میگرفتند که شما میتوانید فلان کارگردان را پیدا کنید؟ چون یعد از مدتها ایمیل یا تلفن را جواب نمیدادند. به هر حال من یک همکاری در حد مشاوره با جشنواره سینمایی از ایران داشتم و سعی میکردم به دوستانی که کارشان ارزش دیدن دارد اگر مشکل اجرایی است سعی کنم در حد توانم آن مشکلات را حل کنم. لذا هر سال میدانستیم که چه بازیگرانی میآیند و چه فیلمهایی قرار است روی پرده برود. در آن سال هم من میدانستم که خسرو شکیبایی قرار است بیاید. خسرو را من از فیلم دادشاه اولین کار سینماییام بعد از آن دو تجربهای که گفتم در کانون فیلمسازی داشتم، میشناختم. در فیلم دادشاه روزهایی بود که فشار کار خیلی سخت بود و من که تجربه سینمایی نداشتم فقط آن کار تلویزیونی آقای عیاری بود و آمده بودم به سینمای حرفهای، از نامردمیهای حاکم بر صحنه گاهی به تنگ میآمدم. اولین گریه سینماییام را روی شانه خسرو کردم. یک شب رفته بودم تلفنخانه زاهدان و آنجا فکر میکنم آن پیوند عمیق دوستی بین من و او شکل گرفت که سالهای سال ادامه داشت.
کارهایی که حتی من با ایشان همکار نبودم ولی همچنان در تماس بودیم و از احوال هم باخبر. این ماجرا گذشت تا سریال روزی روزگاری. که طی یک سالی که با هم بودیم که این پیوند عمیقتر شد تا رسید به سارا. بعد از فیلم سارا من آمدم بیرون و سارا برای خود من هم خبر خوشایندی بود که خسرو شکیبایی قرار است بیاید. همان لحظه ایدهی ساخت چنین مستندی بلافاصله شکل گرفت. آقای شکیبایی یک مقدار به دلایل کارهای شخصی که در تهران داشتند و خانواده ایشان منتظرشان بودند و غیره، وقتی که من یک همچین ایدهای را بیان کردم، تعلل کرد و گفت من میدانم که تو بد من را نمیخواهی و نمیخواهی که کارنامه هنری من در ایران به خطر بیافتد. ولی میخواهی چیکار کنی؟ گفتم ایده این است که ما فیلم را میسازیم و هیچ جا، در هیچ مکانی، به هیچ دوستی چیزی را از این نشان نمیدهم تا موقعی که تو به من بگویی. من همین کار را کردم. حتی برادرم چند روز پیش از من گله میکرد که وقتی من آمدم شیکاکو تو چرا فیلم را به من نشان ندادی و آقای وثوقی هم که در این فیلم بازی کرده است همچنان از من گلهمند هستند که من چرا ۹ سال فیلم را به ایشان نشان ندادم و من گفتم به قولی که داده بودم عمل کردم و فیلم را نشان ندادم. تا اخیرا که میشود گفت دو ماه پیش که خانواده شکیبایی این اجازه را به من دادند و من در اولین جایی که فکر میکردم ایرانیهای بیشتری هستند، یعنی در شهر لسآنجلس در جشنوارهی نور، جشنوارهای که حتی تاریخ ارسال فیلمها گذشته بود، ولی آقای قهرمانی با شنیدن این که این فیلم درباره کیست و چیست بلافاصله گفت که مشتاق هستیم که این فیلم را در جشنواره داشته باشیم و من شبانهروزی سعی کردم که در کمتر از دو ماه این فیلم را که از نظر من هیچ چیزش آماده نبود و فیلمهای خام را با خودم داشتم، تدوین بکنم و دیروز اولین نمایش جهانیاش را در شهر لسآنجلس داشت و به روی پرده رفت. چطور شد که جشنواره نور را انتخاب کردید؟ چون اولین جشنوارهای بود که بعد از اجازهی خانوادهی شکیبایی برگزار میشد، یا اینکه دلیل خاص دیگری داشت که این جشنواره را برای اکران فیلم انتخاب کردید؟ دلیل اصلیاش این بود که شهر لسآنجلس از نظر تعداد ایرانیها بیشترین ایرانیها را در خود دارد و از طرفی به آقای بهروز وثوقی نزدیک بود. دوست داشتم که ایشان در مراسم نمایش فیلم حضور پیدا کنند و نسخه فیلم را شخصا به ایشان تقدیم کنم. به این دو دلیل. چون جشنواره دیگری به این زودیها برگزار نمیشد از طرفی جشنواره شیکاگو دوست داشت که اولین نمایش جهانیاش را آنجا داشته باشد. ولی به دلیل اینکه فکر کردم که این جا ایرانیهای بیشتری خواهند آمد و این بزرگمرد تاریخ بازیگری و سینمای ایران را قدر خواهند دانست اینجا را انتخاب کردم. ولی متاسفانه در نمایش سالن با اینکه فکر میکنم به اندازه کافی اطلاعرسانی شده بود از سالن ۴۰۰ نفری فقط ۳۰۰ نفر آمده بودند و این نشان داد که من در میزان فرهنگی بودن این شهر اشتباه میکردم.
از واکنش تماشاگران برایمان بگویید، چطور از این فیلم استقبال کردند؟ خوشبختانه استقبال بسیار خوبی شد. از طرف کسانی که آمده بودند در سالن، خصوصاً وقتی که تماشاگران از سالن داشتند میآمدند بیرون. آقای رضا بدیعی آمدند و بسیار تبریک گفتند و گفتند که خیلی خوششان آمده است و اثر خیلی سینمایی بوده است و بلافاصله میروم با آقای وثوقی تماس میگیرم و این خبر خوب را به ایشان میدهم. دوستان دیگری که در سالن بودند و توانستند با من شخصاً صحبت کنند تشکر خاص خودشان را داشتند، و به طور پراکنده جمع نادیدهای که من در سالن ندیدمشان ولی از طریق فیس بوک دارند تشکر میکنند و دارند میگویند که خودشان و خانوادهشان بسیار از فیلم لذت بردند و صحنههایی بوده است که اشک آنها را در آورده است. آقای بهروز وثوقی خودشان در سالن حضور نداشتند؟ متاسفانه نه. به دلیل شرایط کاری باید از آمریکا سفر میکردند و این شانس را ما نداشتیم که ایشان را در کنار خودمان ببینیم. برنامههای بعدی شما برای اکران این فیلم چیست، قصد دارید فیلم را به جشنوارههای دیگری هم بفرستید؟ چندین جشنواره درخواست نمایش فیلم را کردهاند و من فکر میکنم که باید مدیتر عمل کنم و فعلاً تصمیم من همین نمایشهای جشنوارهای است. تا این که فرصتی پیش بیاید و با آقای وثوقی هم مصاحبهای انجام بدهم و همانطور که برای آقای شکیبایی عمل کردم میخواهم برای ایشان کل فیلم را نشان بدهم و روایت آقای وثوقی و خاطراتی را که از پشت صحنهی فیلم دارند را ضبط کنم و شاید آنها دست به دست هم بدهند و نماهایی که از فیلم استفاده نشده، چون نسخهی فعلی فیلم در ۵۰ دقیقه تدوین شده، در حالی که من میتوانستم این را در ۹۰ دقیقه یا بیشتر داشته باشم. به خاطر این که فیلم، فیلمی است مستند - داستانی. یکی از شرطهایی که آقای شکیبایی با من داشت این بود که من تمام صحنهها را بنویسم و ایشان متنی در دست داشته باشند، که من این کار را کردم چون به خصوص صحنههایی هستند که با کلماتی که به دقت انتخاب شده باید بازی میشد و نمیشد که فیالبداهه جلوی دوربین بروم و هر آنچه که در لحظه شکل میگرفت را ضبط کرد. در هر حال تمام صحنههای قبل از دیدار نوشته شده است. لذا من با این تعهد که اینها را بنویسم و در واقع شرایطی را ایجاد بکنم که این دیدار شکل بگیرد رفتم و این کار را کردم. بعد نشستم تمام این چیزهایی که فیلمبرداری کرده بودیم را به نوعی فقط پشت سر هم ردیف کردم، بدون تدوین نهایی. آنها را قبل از بازگشت آقای شکیبایی به ایران نشان دادم و برای نسخهی دی وی دی فیلم روایت ایشان یا خاطرات دیگری جز آنچه که دوربین ضبط کرده را باز هم فیلمبرداری کردم. به هر حال فعلاً این شانس از آقای وثوقی دریغ شده است به دلیل بعد مکانی و زمانی. الان من در شهر لسآنجلس هستم. امیدوارم که طی چند روزه آینده ایشان را ببینم و روایت ایشان را هم ضبط بکنم و اگر این کار صورت بگیرد شاید مرحلهی بعد این باشد که فیلم را در قالب دی وی دی عرضه کنم. مسلما با توجه به این که شما از دو هنرپیشهی محبوب و به نام ایرانی، یکی هنرپیشهی قبل از انقلاب و دیگری هنرپیشهی بعد از انقلاب در این فیلم استفاده کردید بسیاری از مردم در ایران میخواهند که این فیلم را ببینند. فکر میکنید که فیلم تو بتواند در ایران مجوز بگیرد و در ایران اکران شود؟ آیا اصلا اقدامی برای اخذ مجوز کردهاید؟ من تا این لحظه اقدامی نکردم و فقط منتظر بودم که واکنش رسانههای داخلی را در ارتباط با نمایش فیلم بدانم. با این که از طرف مجلهی آنلاین «سینمای ما» با من مصاحبه شده بود و سه هفته پیش گزارشی در رابطه با این فیلم ارسال شده بود، تا این لحظه انتشار پیدا نکرده است و تا لحظهی نمایش فیلم حتا سطری دربارهی فیلم نوشته نشده بود. برای اولین بار از روز گذشته تا الان قبل از این مصاحبه، من متوجه شدم که روزنامهی (سایت عصر ایران) عصر ایران به نمایش جهانی این فیلم اشاره کرده است. ولی جالب است که نام آقای وثوقی را سانسور کرده است. با توجه به دو مصاحبهی قبلی من با صدای آمریکا و تلویزیون تپش فکر میکنم که در حال حاضر اکثراً از ماجرای ساخت فیلم اطلاع پیدا کردهاند. چون تعداد بازدیدکنندگان تریلر فیلم نشان میدهد که از دو روز قبل تا الان حدود ۱۵۰۰ نفر اضافه شده است. این نشان میدهد که تازه مردم باخبر شدهاند. من شک ندارم با این که این فیلم مستند است و شاید کمتر فیلم مستندی این گونه اکران شده، ولی قطعا اگر این فیلم مجوز بگیرد و اکران شود صفهای بلندی خواهد داشت. برای این که در داخل ایران خسرو شکیبایی و بهروز وثوقی (با این که سعی کردهاند نامش برده نشود) هواداران فراوانی دارند. در نتیجه از نظر کلی مخاطب این فیلم باید داخل ایران باشد و روزی نمایش عمومی خواهد یافت. کی؟ نمیدانم. |
نظرهای خوانندگان
I came to know about this movie just now but i bet it is a great work . I'm very impressed by the way the idea of this movie sparked the imagination of Mr. Khandan. I wish him good luck and I am looking forward to watching the movie.
-- Hossein ، May 8, 2009 در ساعت 07:03 PMخوشحالم که اين فيلم بالاخره نمايش داده شد و برای آقای خندان آرزوی موفقيت می کنم.
-- پرويز جاهد ، May 8, 2009 در ساعت 07:03 PMاز شنیدن این خبر بی نهایت خوشحال شدم ای کاش در ایران بتوانیم این فیلم را ببینیم خسرو شکیبایی تا ابد ماندگار خواهد ماند
-- بدون نام ، May 8, 2009 در ساعت 07:03 PMHala hei shoma ba tazvir o ria va kolli lapooshani dam az hoghooghe bashar va azadie bayan bezanin!!
Shoma ke nazarate montaghed ra tahammol nemikonid va lajeram inja ham chap nemikonid banabarin maaloom shod ke shomaha modafeane sarsakhte hoghooghe bashar va "AZADI" tanha doost dard majiizetan ra begooyand.
Mahmood Ahm...
-- Asghar ، May 9, 2009 در ساعت 07:03 PMایشان دوست قدیمی اند وسالها خبری نداشتم لطفا emailمرا به ایشان بدهید یا emailشان را برایم بفرستید با تشکر.
-- احمدرضا نعیم ، Aug 19, 2010 در ساعت 07:03 PM