رادیو زمانه > خارج از سیاست > حرفهای خودمونی > من نمیتوانم برقصم | ||
من نمیتوانم برقصمامیر پویان شیوامشاورِ عزیزِ مجلّه، من نمیتوانم برقصم. در کودکی رقص نیاموختهام و حالا به هنگامِ جوانی درماندهتر از همیشهام. گاهی که به ضرباهنگِ موسیقی – البتّه پنهانی و در خفا – تلاش میکنم بدنم را هماهنگ بجنبانم، حاصلْ در نظرم چیزی نیست مگر شلنگتختهانداختنی ناموزون و بیریخت. پیشترها – مثلاً دهپانزدهسال قبل – اصلاً رقص برایم مهم نبود. ابداً به این چیزها فکر هم نمیکردم. آنوقتها شاگردِ اوّل کلاسمان بودم؛ بهتر از همه شنا میکردم و در فوتبالهای دوستانه، گلزنِ اصلی تیم به حساب میآمدم – طوریکه بی من تیممان میباخت. امّا حالا، همهی اینها انگار اعتبار، اهمیّت و ارزششان را از دست دادهاند. به همین خاطر، آرزو میکنم کاش تمام تواناییهایم را میگرفتند و در عوض میتوانستم مثل دیگران برقصم. همهی همسن و سالهایم در پارتیها و میهمانیها، با دوستدخترهاشان میرقصند. یا با دخترها در همین رقصها آشنا میشوند. من امّا مجبور بودم تنها در میهمانیها شرکت کنم و آنجا هم با هزار عذر و بهانه، خواهشِ دوستان و دیگران – به ویژه دخترهای زیبارو – را بیپاسخ بگذارم و تنها تماشاچی فلکزدهی میدانِ رقصی شورانگیز باشم. چند بار پیش آمده بود که دختری را در میهمانیها میدیدم و خوشم میآمد. هرجای دیگری بود – در خیابان یا دانشگاه – میتوانستم دلِ آنها را به آسانی به دست بیاورم. ولی در میهمانیها کاملاً ناتوان بودم. اوّلین بار که در میهمانی احساس کردم دختری از من خوشش آمده، کلّی با هم گفتیم و خندیدیم. امّا چه فایده؟ درست وقتی که باید بیشتر با هم آشنا میشدیم و حرفِ دلمان را میگفتیم، زمانِ رقص فرارسید. دختر بعد از اینکه دید به رقص دعوتش نمیکنم، چارهای نیافت جز اینکه برای خوشگذراندن با کس دیگری برقصد. لابد میدانید چه قدر دردناک است وقتی با چشمان خودم میدیدم که رابطهی دختر محبوبم و همپای رقصش هر لحظه عمیقتر میشود. در طول این چند سال بارها این موقعیّت تکرار شد و هر بار بیشتر از پیش آزرده شدم. هربار هم که با چنین وضعیّتی مواجه میشدم، دلم میخواست موهایم را دانه دانه بکنم. هرچند بعدتر، با خودم فکر کردم گیرم اینبار با یکی دوست شدم؛ دفعههای بعد وقتی به میهمانی برویم و پیشنهادِ رقصیدنش را رد کنم، دوستیمان کمکم خواهد پاشید. وقتی ببیند که درست در زمانِ رقص، خودم را جایی پنهان میکنم؛ یا بیخود و بیدلیل شروع میکنم به کمک کردن به صاحبخانه؛ یا به بهانهای نامربوط میزنم بیرون، مطمئناً با من نخواهد ماند. من شگردهای زیادی برای پنهان کردنِ نقصم بلد بودم. امّا زندگی زیر سایهی وحشت هیچ لذّتی ندارد. بالاخره روزی لو میرفتم. به این ترتیب، امیدوارم بتوانید درک کنید که در میهمانیها چه رنج مضاعفی را تحمّل میکردم: بدیش این بود که درست وقتی همه داشتند حسابی لذّت میبردند و کِیف میکردند، من بینهایت رنج میبُردم. ندانستنِ رقص برایم نقصی بود که به شدّت منزویم میساخت. میدانم به چه میاندیشید. حقیقتش را بخواهید چندبار به این موضوع فکر کرده بودم؛ ولی جرأتش را نداشتم از کسی بخواهم رقص یادم بدهد. میترسیدم مسخرهام کنند. بارِ اوّل فیلمِ آموزش رقص «خُردادیان» را پیدا کردم و در ساعتهای تنهایی دیدمش. امّا فیلم بیش از توانم حرفهای بود. حتّا تصوّر نمیکردم بتوانم با دیدنِ آن چیزی بیاموزم. مردکِ عشوهای با آن بدنِ نرمش بیشتر حرصم را در میآورد و اعتماد به نفسم را از بین میبُرد. وقتی اینطوری به نتیجه نرسیدم، بالاخره از دوستی بينهایت مهربان و صمیمی و رازدار، خواستم تا بدیهیّات را به سادهترین شکل آموزش دهد – تا به گفتهی همان دوستِ شفیق اگر حرفهای نمیرقصم، دستِ پایین خودم را از میهمانیها محروم نکنم. امّا آن دوست هم موفّق نشد و بدتر اینکه دستِ آخر، به شوخی امّا با زخمِ زبانی گزنده گفت «این حرکاتِ سِفت و خُشک و بیقاعده فقط به دردِ گِل لگدکردن میخورَد. تو را چه به رقصیدن؟». چه میکردم؟ رقص نمیدانستم. حرکاتِ پاهایم با هم، دستانم با یکدیگر و نهایتاً دستها را با پاها نمیتوانستم هماهنگ کنم؛ چه برسد به کمر و گردن – که میگفتند و میدیدم که مهمند. وقتی مذبوحانه تلاش میکردم برقصم، در مییافتم که به غایت با بدنم غریبهام. احساسم، احساسِ کسی بود که به تازگی فلج شده. دلم میخواست تکان بخورم، ولی نمیتوانستم. انگار این بدن از آنِ من نبود. دردِ عمیقی ذرّه ذرّه نابودم میکرد: باور نمیکردم بدنم همان بدنی باشد که همیشه گوش به فرمانم بود و زودتر از همه مرا به خط پایانِ مسابقهی شنا میرساند. پاهام همان پاهایی نبودند که ماهرانهترین گلها را به دروازهی کوچهمان میرساندند و فکرم همان فکرِ خلّاقِ هوشمند همیشگی نبود؛ همانی که زمانی مرا از دیگران متمایز میساخت. نافرمانی آنها را درک نمیکردم و وقتی میخواستم برقصم تنم را غریبه مییافتم. جلوی آینه که به خودم نگاه میکردم، سر در نمیآوردم چه شده. اویی که در آینه آن حرکاتِ زننده و غریب را انجام میداد، من نبودم. به خطا نروید؛ در درونم ریتم و ضرباهنگ را میفهمم؛ مشکلِ فیزیولوژیکی ندارم و مثلِ بعضیها «کرِ موسیقیایی» نیستم. امّا نمیفهمم چطور و چرا این ذهن و بدن – که حتّا بیش از دیگران از موسیقی لذّت میبرند – از «من» یا از ریتمِ موزیک فرمانبرداری نمیکنند. مشاورِ عزیز، سنگِ صبور، مشاورِ عزیز، ---------------- |
نظرهای خوانندگان
من هم اويل راه رقص بلد نبودم يعني حدودا 20 سال پيش ، الان ديگه مي رقصم نه خيلي خوب ولي كمي بهتر شده ام. از وقتي كه چشم باز كردم و دانستم توي جمهوري اسلامي به يك ساز ناهنجار بايد خودم را تكون بدم به يك فرهنگ در حال فروپاشي خودم وفق بدم به يك سنت بي محتوا و ظاهري تن بدم . ديگه يك تكون به اعضا و جوارح كه چيز سختي نيست اين همه كارهاي سخت تر انجام داديم .
-- شهاب ، Mar 24, 2008 در ساعت 02:33 AMحالا مشكلت اينه كه نمي توني واسه دل خودت ، خودت برقصوني ؟ مشكلت اينه كه نمي خواهي به سازي كه دوست داري برقصي ؟ ببين عزيزم جماعت دختران را رها كن فعلا به اين فكر كن به سازي كه بايد بهش برقصي! به اين فكر كن كدوم تيكه بدنت رو روي كدوم نت بايد تكون بدي اينهاست كه مهمه وگرنه دخترهاي امروزي اين مجالس براشون مهم نيست تو بلدي برقصي يا بلد نيستي برقصي. چون تقريبا مطمئن هستند به ساز اونها هم خواهي رقصيد. بنده خدا سالهاست آدمهايي رو ميشناسم كه خيلي خوب ميرقصند ولي دخترك زيبايي جلوشون نمي رقصه به جاش از صبح تا شب تو خيابون هاي اين شهر در حال رقصيدن ، همين قبل از عيدي دو سه تا از اين حاجي فيروز ها را سر چهاراهها ميديدم كه بهتر از ممد خرداديان ميرقصيديند ولي هيچ دخترك دلربايي حتي بهشون نگاه هم نميكرد.
برقص وقتي مي رقصي به دختر ها فكر نكن چون همون موقع است كه حواست پرت ميشه ;)
خوب من هم بلد نيستم!کلی هم دوست دختر خوشگل داشتم و دارم.
-- اشکان ، Mar 24, 2008 در ساعت 02:33 AMاصولاً رقص هنريست زنانه.
من بدون رو در بايستی ميگم رقص بلد نيستم.
من روانشناس نيستم،اما فکر کنم بهترين راه مقابله با ترس مواجهه با ترس.خودتو بنداز وسط برقص
فوقش طنز ميشی بهت مي خندن،دل يه عده رو شاد می کنی ثواب داره.
چقد سخت مي گيري. تو که پسري. من يه دختر 21 ساله م که بدتر از توام! خوب عزيز من هر کسي را بهر کاري ساختند. بي خيال بابا خودتو عشقه!
-- من ، Mar 24, 2008 در ساعت 02:33 AMسلام
-- طلوع ، Mar 24, 2008 در ساعت 02:33 AMدیشب اتفاقا یکی از کانال های ماهواره ای فیلم shall we dance رو داشت نشون می داد.فیلم جالبی بود که شاید حال و روز قهرمان های داستان کمی شبیه نویسنده ی این مطلب بود.
راستش فکر می کنم این دوست اول باید اعتماد به نفسش رو تقویت کنه وبعد از قضاوت دیگران انقدر نترسه وبعد هم یک کلاس رقص پیدا کنه و رقص رو یادبگیره به همین سادگی!
با طلوع موافقم. حال و روز این دوستمان تا حدودی شبیه این قهرمان فیلم shall we dance هست. البته من هم این مشکل را داشتم. اوایل واقعا همین احساسات دوستمان را داشتم. اما یکبار در یک میهمانی تصمیم خودم را گرفتم و به قول همین دوستمان شلنگ و تخته انداختم. کسی آنطور ها که فکر می کنید به نحوه ی رقصیدنتان در یک مهمانی شلوغ توجه نمی کند. سود این شجاعت به خرج دادن این است که اعتماد به نفس خود را به دست میآورید. بعد هم که دیگر طبیعی شد تازه می فهمید که دیگران هم آنچنان رقصی بلد نیستند.
-- طاها ، Mar 24, 2008 در ساعت 02:33 AMboro baba delet khoshe
-- emo ، Mar 25, 2008 در ساعت 02:33 AMmaloome ke kheili sar khoshi ke moshkelet ragh balad naboodane!!!:
سلام
-- mimi ، Mar 25, 2008 در ساعت 02:33 AMیه زمانی منم همین مشکل رو داشتم، یعنی حتی در جشن نزدیک ترین افراد خانواده ام هم خجالت می کشیدم که برقصم... به جای اینکه من مجلس رو دستم بگیرم خیلی کسانی که به لحاظ نسبی بودند مجلس رقص را اداره می کردند به نوعی... هنوز که هنوزه دلم برای خجالت های ناشیانه ی اون روز می سوزه اما، اما امروز و در هر مجلسی که به این صورت باشه حتی در جمع ادمهایی که اصلا در فکر رقص نیستند و گاهی هم به جای شاد بودن با این حرکات زیبا به غیبت، صحبت از در و دیوار کردن و زندگی خسته کننده را گاهی ادامه دادن در جمع های دوستانه و خانوادگی و ...، با یه اهنگ ملایم شروع می کنم و کم کم صدا بالا و بالاتر و بدون اینکه کسی متوجه بشه می بینه که کل این ادمهایی که به نوعی در فکر و فکر و فکر بودند حالا دارند فقط شادی می کنند و می رقصند... چه جوری این اتفاق افتاد در من؟ تنها کاری که کردم با خود و بدنی که داشتم و خجالت می کشیدم که در حین رقص نگاه کنم دوست شدم، نزدیک شدم و بعد، رفتم یه آینه ی قدی گرفتم و شروع کردم اول به تنهایی بعد یواش یواش در کنار اطرافیان و حالا گرفتن شور و حرکت رقص در مجلس را به دست می گیرم و خیلی خیلی هم خوشحالم چون اول خودم بعد اطرافیان رو شاد می کنم و کلی انرژی تخلیه می شه... البته که رقصیدن با "عشقم" بهترین لحظه های رقص من هست که خیلی دوستش دارم خیلی زیاد.
نترس، برقص، شاد باش
توصیه میشود در یک دکانِ نانوایی به کار مشغول شوید شاید توفیق نسیب شد و دستِ کم رقص ِ شاطری آموختید.
-- بدون نام ، Mar 25, 2008 در ساعت 02:33 AMبرخی این دوستایی که نظر دادن یه جورایی ضدجال می زنند. مساله اینه که شیب منحنی تغییر رفتار در یه جاهایی تندتر می شه که همین باعث می شه داد طرف در بیاد. این که کسی بیاد بگه بابا بیا کاسه کوزه ات رو جمع کن که نشد حرف. یاره دوست داره برقصه ولی تو فرهنگی بزرگ شده که این توانایی رو سرکوب کرده. اتفاقن من فکر می کنم این نوشته خیلی واقعی و صمیمی بود. اگه کسی رقص بلد نیست و یه جورایی دوست دختر باحال پیدا کرده نتیجه نمی ده که رقص بلد بودن برای این منطور چیز چرتی هست.
-- مرتیا ، Mar 26, 2008 در ساعت 02:33 AMبه نظر من آدم باید از همه ی چنبه ها به موضوع نزدیک بشه: یه کم زورکی اعتماد به نقسش رو بالا ببره و خودشو بزنه به پررویی، یه کم از اینو اون رقص یاد بگیره و یه کم هم اگه مردم چپ چپ نگاش کردن بی تقاوت باشه.
ولی نمی شه کسی که هیچی بلد نیست همین جوری بره وسط. مثل این می موننه بگین کسی که از سخنرانی می ترسه باید یهو بره جلو هزار نفر سخنرانی کنه. من خودم رقص درست حسابی بلد نیستم ولی فکر می کنم آم می تونه در تنهایی از رقصیدن خودش فیلم بگیره و بعد ببینه چه جوری می تونه بهترش کنه. با احترام
khoda ro shokr ke balad nisti ,
-- monkerat ، Mar 26, 2008 در ساعت 02:33 AMba raghsidan dar i az darhaye behesht ro be rooye khodet mibandi va Visaye Jahannam ro baraye khodet be armaghan miyari !
سلام این موضوع به نظرم زیاد مهم نیست من مربی رقص هستم اما همسرم بلد نیست و علاقه ای به یادگیری رقص هم ندارد . فکر نمی کنم که موضوع این قدر هم اهمیت داشته باشد که در ذهن تو است و البته من خیلی ها را در مهمانی ها میبینم که خیلی بد می رقصند اما به این موضوع کوچکترین اهمیتی نمی دهند و از رقصشان خیلی هم لذت می برند
-- ساناز ازهند ، Mar 26, 2008 در ساعت 02:33 AMچطور ممکنه مرد ایرونی نتونه نیش اش را باز نگه داره و حرکات زننده رقص ایرونی رو انجام نده ؟ بیا این عروسی ها و میهمونی ها ببین مردها چطوری میرقصن! همون بهتر که رقص بلد نیستی مثل آقاها سنگین و رنگین هستی.بخدا من از رقصیدن ایرونی مردها حالم بهم میخوره.
-- خودم ، Mar 26, 2008 در ساعت 02:33 AMDance, as though no one is watching,
-- مازیار ، Mar 26, 2008 در ساعت 02:33 AMLove, as though you've never been hurt before,
Sing, as though no one can hear you,
Work, as though you don't need the money,
Live, as though heaven is on earth. ~Rumi~
يكي ميمرد زدرد بي نوايي.....يكي پرسيد خانم زردك ميخواهي؟
-- اي بابا ، Mar 26, 2008 در ساعت 02:33 AM.
.
.
مردم دارن از گشنگي ميميرن تو ناراحتي كه رقص بلد نيستي؟
.
.
.
به قول زنده ياد حسين پناهي : اي هوااااار....فسفر و گوگرد رو تشخيص نميدن
Dear My Friend,
It was really interesting article. I was as same as you many years ago. I did not learn dancing when I was child (there are not many possibilities in Iran) and when I was teenager, I reach to your idea. I think I was 19 when I decided to dance without any familiarity to basics of Iranian dance for the first time. I think that was the first day I enjoyed dancing and I saw others laughing at me. But you have to know, everything has basics.
Dance is one of 7th arts. You can not be a good painter, actor or any other thing before learning the basics. Another point is the amount of interest you will show to sth. If you want to dance, you must think that you like it. Another point, do not think that you will dance in order to attract girls. You must think that you dance as you enjoy dancing and you like dance per sei.
Now I am 29 and I live in Germany. I like dance per sei. When I dance, I enjoy it and at the moment I do not think that I must attract girls in the middle. In Germany, I learned to dance like Latinos, Salsa, Meringue, Bachata, Samba, Rumba etc. I have learned to dance and they are not so easy as you have to handle yourself and your partner by the retimes of songs and music. I have learned them and I think you can do it and any body can do it but you have to think that you like dance as art. That is my idea.
Good luck
-- IranianHuman ، Mar 26, 2008 در ساعت 02:33 AMIt is not such a big deal, specially for men. The only thing you need is to get your confidence back, then you can dance better the other guys. I had the same problem you have, I just started to dance when i was 32, and I get lots of complements and attention in dance floor
-- mahtab ، Mar 26, 2008 در ساعت 02:33 AMRaghs honar be hesab miyad,va nabayad in hameh sakht ba uon barkhord koni.man naghash nistam va besyar ham alaghehmandam,aya bayad khodam ro bekosham.
-- Hamid ، Mar 26, 2008 در ساعت 02:33 AMبا سلام
-- u ، Mar 26, 2008 در ساعت 02:33 AMشما اون همه موقعیتهای خوب مثل شنا ووو رو ول کردی رقص رو چسبیدی؟>؟واقعا" که!
رقص برات نون و آب نمیشه، دختر هم نمیشه.همون بهتر که بلد نیستی و از یه چیزیایی محروم هستی .چون اگر بلد بودی بیشتر حرصت در میومد که یکی رو ببینی که باهاش رقصید و حالا اون با یکی دیگه میرقصه و محبتش الکی بوده وووو
رقص یک هنر است یک هنر ذاتی که بطور حرفه ای در توان همه نیست مثل نقاشی اگر به کودکان یک کلاس بگویی از چیزی نقاشی کنند بعضی نقاشی زیبا می کشند و خیلی ها هم خط خطی می کنند و اصلا نقاشی نیست من خودم هم این مشکل را دارم آن چیزی که شما می فرمایید رقص به صورت حرفه ای است اما در معمولان در مجالس رقصیدن با یک خانم آرام و بیشتر برای صحبت کردن است و از این بابت مهم نیست در ضمن در خیلی از شهرها رقص جدید و قدیم مانند بریک و تکنو و غیره را آموزش می دهند اگر شما یکی از این رقصها را یاد بگیرید با کمی تفاوت و ابتکار می توانید بقیه را هم فرابگیرید.
-- مهران ، Mar 26, 2008 در ساعت 02:33 AMمشکلات ما را باش! .. مشکلات ملت را باش!
-- سیزیف ، Mar 26, 2008 در ساعت 02:33 AMنظرات خوانندگان خیلی جالب تر از متن بود ! این نوشته یه داستانه به نظر من .اما خوانندگان مشاور سنگ صبور رو جدی گرفتن و هر کدومشون یه سنگ صبور شدن ...خیلی جالبه :)
-- مرجان ، Mar 26, 2008 در ساعت 02:33 AMدوست عزیز مگر در رقص قاعده و قانونی برای نحوه رقصیدن هست .
وقتی شما می رقصید کسی شما را بازخواست نمی کند چرا بد می رقصید چون رقاص آن مجلس که نیستید و فقط نیت شما حرکتی بر روی ریتم آهنگ جهت تغییر حالت در روحیه خودتان هست .
طبق گفته خودت موسیقی رو میشناسی یعنی بالا پایین شدن موسیقی و حس آن که دو آیتم مهم برای رقاصان هست.
پس شما آهنگ رو می شنوی و حرکات موزون خودت را میسازی
نکته ای که اینجا باعث رنجش شما هست رقص نیست.بلکه اعتماد به نفس و قبول نکردن نوع رقص شخصی خودتان هست.که همین نکته سبب القای بد بودن حرکات شما می شود و در پی آن شاید دوستی یا آشنایی از شما انتقادی برای رقص بد شما بکند.
اگر دقت کنید 2 مدل رقص برای مردم عادی وجود دارد.
1.رقص در مجالس خاص
2.رقص در مهمانیهای ساده
در 2 مورد کسی شما را بازخواست نمی کند چرا بد می رقصید چون رقاص آن مجلس که نیستید و فقط نیت شما حرکتی بر روی ریتم آهنگ جهت تغییر حالت در روحیه خودتان هست .
-- بابک ، Mar 27, 2008 در ساعت 02:33 AMدر مورد اول :اینجور مهمانیها اصولا آهنگها دارای ضرب پایینی هستند پس متعاقبآ شما هم آهسته حرکاتی انجام می دهید پس سخت نگیرید و ساده خود را تکان دهید.
در مورد مهمانیهای دوم: اینجور جاها هر مدل کاری انجام دهید برای تمام افراد خوش است از جهش تا خزش .
در هر صورت فکر کنم مشکل از درون خودتان هست نه تواناییتان.
در آخر رقاص حرفه ای بودن کاری نسبتا سخت است که وقت زیادی هم برای تمرین نیاز دارد.پس توجه داشته باشید شما رقاص نیستید بلکه فقط قصد رقصیدن دارید
سلام
-- شهرام ، Apr 1, 2008 در ساعت 02:33 AMاین موضوع رو منم تجربه کردم. وقتی 18 سالم بود . تو یه عروسی مجبورم کردن برقصم و کاری کردم کارستان . ملت ریسه رفتن از رقص من. همین موضوع باعث شد روزی نیم ساعت با فیلم این یارو خردادیان تمرین کنم . الان صاحب سبکم . تو هم تلاش کن و به نظر من رقص از هنر های والاست که زن و مرد نمیشناسه .
من هم رقص بلد نبودم حتی تو عروسی خودم هم نتونستم برقصم هر وقت فیلمشو می بینم خندم می گیره و همسرم مسخرم می کنه .بعد معلم خصوصی گرفتم الان کمی یاد گرفتم اونقدر که کارم راه بیافته
-- zara ، Jul 31, 2008 در ساعت 02:33 AM