رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۹ شهریور ۱۳۸۶

وبلاگ‌ها، روی صحنه‌ی نمایش

ندا رضوی

نظریه‌ی نمایشی اروین گافمن، یکی از آن نظریه‌هايي است که احتمالاْ برای هر فرد تازه‌وارد به دنیای جامعه‌شناسی، جذاب و جالب توجه است. شاید از همین رو است که جرج ریتزر از گافمن به عنوان یکی از «مهیج‌ترین شخصیت‌های نظریه‌ی نوین کنش متقابل نمادین» نام می‌برد.

طبق نظریه‌ی گافمن، آدم‌ها برای حفظ تصویر ثابتی از خود در زندگی اجتماعی، به یک رشته اجرای نقش‌های نمایشی (همانند ایفای نقش در صحنه‌ی نمایش) دست می‌زنند. او برای این نمایش، سه محدوده‌ی روی صحنه، پشت صحنه و خارج صحنه را تعریف می‌کند.

روی صحنه محل اجرای نقش‌های رسمی است. در پشت صحنه مثل هر پشت صحنه‌ی دیگری، واقعیت‌های جلوی صحنه وا پس زده می‌شود و انواع کنش‌های غیررسمی ممکن است توسط ایفا کنندگان نقش اتفاق بیفتد، در عین حال بازیگران باید اطمینان داشته باشند که هیچ یک از افراد جلوی صحنه در پشت صحنه ظاهر نمی‌شوند. و بالاخره خارج صحنه جایی است که جلو یا پشت صحنه‌ی یک نقش نباشد.

گافمن می‌پنداشت افراد در هنگام کنش متقابل می‌کوشند جنبه‌ای از خود را نمایش دهند که مورد پذیرش دیگران باشد. از همین رو ناگزیر‌ند ضمن اجرای نقش، چیزهایی را پنهان کنند و در عین حال، حضار را نیز، به نوعی کنترل نمايند تا نمایش باورپذیرتر، موفق‌تر و بدون اختلال اجرا شود. از این شیوه‌ها گافمن تحت عنوان «مدیریت تأثیرگذاری» نام می‌برد. بازیگر در فرآیند مدیریت تأثیرگذاری، به انواع دوراندیشی‌های نمایشی رو می‌آورد؛ تدبیرهایی همچون از پیش مسیر عملکرد اجرای نقش را تعیین کردن، برنامه ریزی در جهت برخورد با موارد اضطراری، گزینش هم‌گروه‌های وفادار، گزینش حضار مناسب، کارکردن با گروه‌های کوچک که امکان عدم توافق در آن‌ها ضعیف باشد و ممانعت از دسترسی حضار به اطلاعات خصوصی.

گافمن به عنوان یک نظریه‌پرداز کنش متقابل نمادین، معتقد است موفقیت یک نمایش در گرو مشارکت همه‌ی طرف‌های نمایش (از جمله حضار) است. حضار از طریق تمهیدهایی چون علاقه و توجه شدید نشان دادن به نمایش، خوددداری از فوران‌های مخل عاطفی، چشم‌پوشی از لغزش‌های دیگران، و نشان دادن عنایت خاص به یک اجراکننده‌ی تازه‌کار، در جهت توفیق نمایش عمل می‌کنند.

از حدود شش سال پیش، زمانی که وبلاگ‌های فارسی باب شدند و به سرعت رواج یافتند، بسیاری از کاربران جوان اینترنت، ذوق‌زده از این آخرین معجزه‌ی دنیای مجازی، به سمت آن هجوم آوردند و بخش عمده‌ای از وقت‌گذرانی اینترنتی‌شان را به خواندن و نوشتن وبلاگ اختصاص دادند. «ظاهراً» وبلاگ‌ها ابزاری ساده، سریع و کم‌هزینه بودند که آزادی مطلق بر فضایشان حاکم بود و مزیت گمنامی در این فضا، به هر کسی اجازه می‌داد هر چه دل تنگش می‌خواهد، با هر سبک و سیاقی بگوید. به نظر می‌رسید اگر کسانی هم بودند که تردیدی در روبه‌رو شدن با این موقعیت داشتند، هنجارشکنی‌های وبلاگ‌نویسان پیشروتر به آن‌ها جسارت عمل می‌داد.

حسین درخشان، دومین کسی که وبلاگ فارسی ساخت، و اولین و پرشورترین مروج وبلاگ‌نویسی در دنیای اینترنت فارسی زبان، در یکی از یادداشت‌هایش به تاریخ ۲۷ فوریه ۲۰۰۲ می‌نویسد:

«وب‌لاگ هم در ذات خودش يک جور «خانه» است: خانه‌ی منِ نويسنده،‌ يا شاعر يا معلم يا هر چی. تنها تفاوت آن است که اين خانه، شيشه‌ای است و اتفاقاْ خودمان هم داده‌ايم که به جای آجر، برايش شيشه بگذارند. (دليلش بماند که چرا اين مرض را داريم) خلاصه اين که وب‌لاگ، اگر چه می‌تواند نوعی از روزنامه‌نگاری محسوب شود،‌ ‌ولی هر چه باشد از روزنامه‌نگاری حرفه‌ای ذاتاً جداست و اصولاْ نمی‌خواهد به همه قواعد آن پايبند باشد. (که به نظر من قشنگی‌اش هم به خصوص برای ما ايرانيانِ رياپيشه، همين است.) هرکس در خانه‌ی خود آن جور است که دوست دارد،‌ حتی اگر ديوارهای خانه‌اش از شيشه‌ باشد.»

وی در همان جا تمثیلی می‌آورد به این شرح: «همه ما، وقتی به ميهمانی رسمی می‌رويم، لباس درست و حسابی می‌پوشيم؛ خود را جنتلمن يا خوش‌برخورد نشان می‌دهيم (به خصوص اگر مجرد باشيم) و از اين قبيل. ولی هيچ کداممان وقتی که با زيرپوش رکابی و شورت (آقايان) يا لباس گل و ‌گشاد خنک و راحت، ترجيحاْ با شکل جانورهای بامزه مثل خرس روی آن (خانم‌ها) صبح جمعه لم داده‌ايم و الکی تلويزيون می‌بينيم، احساس عذاب وجدان نمی‌کنيم. چرا؟ چون‌ که در «خانه» خودمان هستيم.»

مرتضی نگاهی، نویسنده ایرانی مقیم امریکا نیز در یادداشتی در وبلاگش «یولداش» به تاریخ ۲۸ فوریه ۲۰۰۲ نوشت: « وبلاگ‌نويسى بر پايه صداقت بنا مي‌شود. تراوش آنى ذهن است كه بر زبان مي‌آيد و بر قلم جارى مي‌شود و بر لوح شيشه‌اى كامپيوتر نقش مي‌بندد. بنابراين، اين جريان سيال ذهن بايد همان گونه كه تراوش مي‌كند، جارى بشود.»

زن وبلاگ‌نویس جوان‌تری هم در همین اثنا که بحث از کاربرد زبان بهداشتی در وبلاگ‌ها در میان بود، وبلاگ را «آیینه‌ی کنج دل» خویش خوانده بود.

به این ترتیب افراد مختلف با یادداشت‌ها واشاراتی از این دست نشان می‌دادند که وبلاگ‌ها را پشت صحنه‌ی دنیای واقعی (واقعی در برابر مجازی) در نظر گرفته بودند. چنین یادداشت‌هایی البته در میان وبلاگ‌نویسانِ از قید «لباس درست و حسابی» رهیده، طرفداران و اقتداکنندگان بسیاری یافت. ظاهراْ همه‌شان دوست داشتند ساکن خانه‌های شیشه‌ای باشند؛ در آن جا لباس راحتی بپوشند؛ با صدای بلند فکر کنند؛ «تراوشات آنی» ذهن شان را در وبلاگی که «آیینه‌ی کنج دل» خود قلمداد می‌کردند، جاری کنند و هر گونه تعیین تکلیف از جانب موجودی خارج از وجود خود را تقبیح کنند و پس بزنند.

اما آیا واقعاْ همه‌ی آن‌ها در این خانه‌های شیشه‌ای که پیش‌تر هیچ تجربه‌ای از زیستن در آن نداشتند، همان‌گونه بودند که «دوست داشتند»؟ آیا واقعاً شیشه‌ای بودن دیوارها (ولو این که کسی سنگی به سمت این خانه‌ها پرتاب نکند) هیچ الزامی را به ساکنان خانه‌های شیشه‌ای تحمیل نمی‌کند؟ این ظاهراً سؤالی بود که در آن روزها یا کم‌تر کسی به آن فکر می‌کرد یا پیشاپیش جوابش منفی بود. و احتمالاْ هنوز هم جوانانی که به تازگی نوشتن وبلاگ را تجربه می‌کنند چنین دیدی دارند.

با این روند، به نظر می‌رسید وبلاگ‌ها طی توافقی جمعی و نانوشته، پشت صحنه‌ی نمایش زندگی روزمره‌ی وبلاگ‌نویس‌ها در خانه و جامعه شده بود. در آن جا می‌شد هر کس و هر چیزی را ستود یا از هرکس و هر چیزی آزادانه خرده گرفت یا ریشخند کردش: مادر، پدر، همسر، همکار، همکلاس، دوستِ جدید یا قدیم، زنان، مردان، نویسندگان، روشنفکران، سیاست پیشگان، روحانیان، مردم، مسئولان حکومتی و ... در آن جا می‌شد از ماجراهای زندگی خصوصی پرده برداشت و از هر راز مگوی دیگری که در جلوی صحنه (زندگی اجتماعی و خانوادگی) زهره‌ی گفتنش نبود، نوشت.

دنیای مجازی وبلاگ‌ها، علیرغم تفاوت‌هایش با دنیای واقعی، ویژگی مشترکی هم داشت: وبلاگ‌ها اجتماعی آنلاین را شکل داده بودند که افراد در آن لاجرم با یکدیگر کنش متقابل داشتند. اگر چه وبلاگ‌ها در ابتدای رونقشان حالتی متمرکزتر داشتند؛ اما به تدریج و با افزایش سرسام‌آور تعداد آن‌ها، پراکنده‌تر شدند.

اما وجود حلقه‌های دوستانه‌ی وبلاگی متعدد که افرادی با علایق و گرایش‌های مشابه را به صورتی غیررسمی، دور هم جمع کرده بود، مجموعه‌های وبلاگی متنوعی را شکل داد. افراد در این مجموعه‌ها، به نوبت، نقش بازیگر-تماشاگر را ایفا می‌کردند و همچنان که گافمن ادعا می‌کند، همگی (اعم از بازیگر و حضار) خود را ملزم می‌دانستند که در اجرای نمایشی موفق با تدابیری به یکدیگر کمک کنند.

رفتار در این اجتماع آنلاین عرف خاص خودش را داشت که بی‌شباهت به عرف دنیای واقعی هم نبود. آدم‌ها حرف‌های همدیگر را می‌خواندند و نسبت به هم واکنش نشان می‌دادند: گاه تأیید و تحسین می‌کردند؛ و گاه دست به رد، انتقاد یا حمله می‌زدند؛ گاهی نیز حضور یکدیگر را نادیده می‌گرفتند و ...

قابل انکار نیست که تک‌تک واکنش‌ها برای نویسنده‌ی مطالب یک وبلاگ، معنادار و واجد اهمیت بود و می‌توانست در جهت‌گیری آینده‌ی او در نوشته‌هایش و جهت گیری‌های دیگر وبلاگ‌نویسان و شکل دادن به عرف اجتماع نوپای وبلاگی مؤثر باشد. زد و خوردهای لفظی، سکوت‌های بهنگام و نابهنگام در بحبوحه‌ی جدال‌های وبلاگی، عطف توجه‌های خاص، لینک دادن‌های مکرر، تشکیل حلقه‌های دوستی وبلاگی ( معروف به باند!) که کسی جز اعضای محرم و وفادار حلقه به آن راه نداشتند؛ شیوه‌های مدیریت تأثیرگذاری در این نمایش آنلاین بود.

بخت با نویسندگان وبلاگ‌ها یار بود که گمنامی در فضای اینترنت و فاصله‌های جغرافیایی، مانع از این می‌شد که حضار از خطاها، لذت‌های پنهان ناسازگار با شخصیت مجازی نویسندگان، و زد و بندهای پشت صحنه‌ی وبلاگ‌ها باخبر شوند. این‌ها تقریباً همه‌ی آن چیزهایی بود که بنا به نظر گافمن برای اجرای نمایشی موفق، مورد نیاز است و دنیای مجازی با قابلیت‌های خاص خود به نحوی مطلوب امکان آن را فراهم آورده بود.

اما واقعیت این است که وبلاگ، آیینه‌ای نبود (و نیست) که هر کس «خود»ش را درآن ببیند؛ یا ویترینی که هر کسی «خودش» را در آن به نمایش بگذارد. «خود»ی که در وبلاگ‌ها جلوه‌گر می‌شود، به تعبیر گافمن «یک اثر نمایشی» است که «از صحنه‌ی نمایش بر می‌خیزد.» در اغلب موارد (به ویژه در مورد وبلاگ‌های پربیننده‌تر) محتوای پنجره‌ی کامنت‌ها، آمارهای شمارش‌گر وبلاگ و واکنش‌های دیگر وبلاگ‌ها، مشخص می‌کند که در هر زمان، هر کسی بهتر است از چه چیز بنویسد ( یا ننویسد) و پرداختن به چه موضوعات و با چه سبکی، تصویری مطلوب‌تر از نویسنده به حضار نمایش خواهد داد.

ارزش‌ها و هنجارهای حاکم بر جامعه‌ی وبلاگی نقشی پررنگ در تعیین موضوع و نحوه‌ی پرداخت و ارائه‌ی آن برای کسب اقبال عمومی دارد. این از آن رو است که وبلاگ (به مثابه یک رسانه) بدون مخاطب، فاقد معنا است. پس نویسنده به مخاطب و استقبال او نیازمند است. محبوبیت، اعتبار و نفوذ کلام نویسنده به پربیننده بودن وبلاگ‌اش گره خورده است. پس وبلاگ‌نویس باید چیزی بنویسد که به مذاق خیل متنوع خوانندگان خوش بیاید؛ پس او باید چیزی را طوری بنویسد که تصویری جذاب و هیجان‌انگیز از خود، طرز فکر و سبک زندگی‌اش ارائه دهد. از این رو گزافه نیست اگر بگوییم دنیای وبلاگ‌ها «پشت صحنه» نیست، بلکه «جلوی صحنه»ی تازه‌ای است برای حضاری جدید از جنس آنلاین!

رضا قاسمی، نویسنده ایرانی مقیم فرانسه، کم‌تر از سه ماه بعد از شروع وبلاگ‌نویسی، ۳۱ اکتبر ۲۰۰۱ در «الواح شیشه‌ای» نوشت: «از روزی كه شروع كردم به نوشتن اين روزنوشت‌ها (۱۰ اوت) فقط يك نيت داشتم: چالشي بزرگ با هويت خويش. می‌دانستم با به آفتاب انداختن عرصه‌ی خصوصی، يا با خودم صادق خواهم ماند و نظرم را در باره‌ی خودم، چيزها و كسان، همان طوری كه هست، خواهم نوشت؛ يا همين الاغی كه هستم، باقی خواهم ماند. می‌دانستم كه در حالت اول كسان بسياری را با خود دشمن می‌كنم (احتمالش هم هست كه دوستانی پيدا كنم كه در هيچ حالت ديگری امكان پيدا كردنشان وجود نداشته باشد.)

حالا اعتراف می‌كنم كه اين كار آساني نيست. پاره‌ای وقت‌ها خودم را سانسور كرده‌ام. نه اين كه دروغ بنويسم؛ نه، اساساً وارد بعضي مسائل نشده‌ام. از ملاحظات شخصی و اجتماعی تا حسابگری‌های حقير شخصی، همه جور مانعی سر راه آدم هست.»

او احتمالاْ حدود یک سال بعد که پرونده‌ی «الواح شیشه‌ای» را برای همیشه بست؛ دریافته بود که امکان به آفتاب انداختن عرصه‌ی خصوصی در عرصه‌ی عمومی از کانال وبلاگ، خیالی خام پیش نیست.

شاید از همین رو بود که مدتی بعد، یک وبلاگ‌نویس جوان‌تر برای رفع هر گونه سوءتفاهمی در مورد خود و یادداشت‌های شخصی آنلاین‌اش، در حاشیه‌ی وبلاگ‌اش نوشت: «هر چه می‌نویسم همان است که هست؛ نه هر چه که هست، می‌نویسم» او نیز دریافته بود که وبلاگ، بر خلاف اظهار برخی، معادل دفترچه خاطرات شخصی نیست و خصلتی به شدت اجتماعی دارد.

دست‌نوشته‌های دفترچه خاطرات، واسطه‌ی تعامل ما با دیگری قرار نمی‌گیرد. حال آن که وبلاگ قائم به حضور حضار است و بدون کنش متقابل متمرکز یا غیرمتمرکز، نویسنده و خواننده رنگ و معنا نمی‌گیرد.

کشف این نکته که وبلاگ، نه پشت صحنه یا خارج صحنه، بلکه عین جلوی صحنه است؛ باعث شد افرادی چون رضا قاسمی وبلاگ نوشتن را برای همیشه رها کنند. وبلاگ (برخلاف تصور برخی) جایی نیست که افراد فارغ از کنش متقابل با «حضار» و بی دغدغه‌ی حضور تماشاگران والزامات اجتماعی، بتوانند به حیاتِ وبلاگی خود ادامه دهند. اگر کسی حال یا مجالی برای تدبیر صحنه و نمایش نداشته باشد، گریزی جز ترک صحنه نمی‌ماند.

ازاین رو برای برخی دیگر، دو سه سالی طول کشید تا بی‌بنیاد بودن تلقی «وبلاگ به مثابه خانه‌ی شیشه‌ای» اندک اندک برملا شود: مطالب آرشیوها حذف یا اصلاح شود؛ وبلاگ‌هایی موقتاً یا برای همیشه تعطیل شود و در خط مشی وبلاگ‌نویس‌های قدیمی‌تر و باتجربه‌تر، که تاب دل‌کندن از ایفای نقش در این نمایش جذاب آنلاین را نداشتند، تغییرات کلی رخ بدهد. این همه البته در راستای مدیریت تأثیرگذاری توسط بازیگران نمایش وبلاگستان بود. جلوی صحنه باید طوری آراسته می‌شد که نمایشی موفق را تضمین کند.

اینترنت البته این امکان را هم مهیا کرده است که افراد با هویت‌های مجازی متعدد در صحنه‌های متنوعی ظاهر شوند. ماهیت گمنامی در اینترنت، مدیریت تأثیرگذاری در نقش‌های مختلف را برای افرادی که رنگ‌ها و نقش‌های مختلفی را در نمایش‌های متعدد انتخاب می‌کنند، کاملاْ آسان کرده است. ساختن یک وبلاگ تازه و ثبت یک شناسه‌ی جدید، بی آن که حضار بتوانند کوچک‌ترین اطلاعی از دیگر شناسه‌ها و وبلاگ‌های بازیگر مذکور داشته باشند؛ کاری سهل و بی دردسر است.

این ویژگی اینترنت، فرصتی را برای بازیگر فراهم می‌آورد که نقش و نمایشی کاملاْ متفاوت با نقش‌ها ونمایش‌های دیگرش اجرا کند. اما البته اگر سهواً یا به هر دلیل دیگری، هویت دو یا چندگانه‌ی یک وبلاگ‌نویس برملا شود، به معنی راهیابی حضار به پشت صحنه‌ی این نمایش اینترنتی است و قطعاً موفقیت هر کدام از نمایش‌هایی که او در آن‌ها دخیل بود، تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

برای برخی داشتن شناسه‌ها و وبلاگ‌های متعدد، از دیگر جذابیت‌های این بازی بی‌پایان اینترنتی است. هر چند آن‌ها که نمایش پربیننده‌ای دارند، اغلب ترجیح می‌دهند انرژی و توانشان را تنها برای موفقیت‌آمیزتر اجرا کردن یک نمایش و جذب مخاطب بیشتر هزینه کنند.

وبلاگ‌ها همچنان به مسیر خود ادامه می‌دهند در حالی که هرچه وبلاگ‌نویسی پخته‌تر شود یا در حلقه‌های تقریباً مشخص وبلاگی بیشتر حل شود، بیش از پیش به این مسأله وقوف پیدا می‌کند که: وبلاگستان «روی صحنه»ی نمایش است!

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

تحليل هوشمندانه و زيبايي بود. من از علاقه مندان پرو پاقرص بررسي هاي جذاب اروين گافمن هستم. پس از خواندن کتابهاي گافمن، آدم در زندگي روزمره از روي هيچ چيز به سادگي نمي گذرد و در هربرخورد و رويارويي ساده و معمولي در طول روز، از کافه و مغازه گرفته تا رفتار به هنگام رانندگي و مهماني، و کلاس درس و هرچيز ديگري، دقيق می شود. حضور در ميان جمع براي آدم صحنهء نمايشي مي شود با قواعد تاکتيکي و استراتژيکي ارائهء «خود» به ديگري، کنترل موقعيت، دست بالا را گرفتن و بازي قدرت در زبان، ژست هاي بدني، و حرکت هاي کوچک و موضعي روي صحنه، نظارهء خود از چشم ديگري، پيش بيني حرکت هاي احتمالي بازيگران ديگر و دستکاري در پنداشت ناظران و تماشاچيان و از اين قبيل. تشکر بسيار از ندا رضوي براي کاربرد هوشمندانهء و بکر گافمن در فضاي مجازي و تحليل رفتارهاي وبلاگي./// عبدی کلانتری

-- عبدی کلانتری ، Sep 10, 2007 در ساعت 12:56 PM