رادیو زمانه > خارج از سیاست > آینده ایران از نگاه روشنفکران > لباسِ تنگ بر تنِ جامعهی چاقِ ایران | ||
لباسِ تنگ بر تنِ جامعهی چاقِ ایرانمجتبا پورمحسنmojtaba@radiozamaneh.comرضا علیجانی، فعال ملی- مذهبی، خودش را یک روشنفکر دینی در مکتب شریعتی میداند. او که سردبیر مجلهی توقیف شدهی ایران فردا بوده، معتقد است که وضعیت فعلی جامعهی ما مثل آدم چاقی است که بر تنش لباس تنگ پوشاندهاند. در قسمت دیگری از مجموعهی نگاه روشنفکران به آینده، با رضا علیجانی گفت و گو کردم.
آقای علیجانی، اگر انقلاب مشروطیت را به عنوان آغاز حرکت جامعهی ایران به سمت پیشرفت و مدرن شدن بدانیم و انقلاب اسلامی را هم یکی از ایستگاههایش قلمداد کنیم؛ به نظر شما در شرایط حاضر جامعه ایران همچنان به آینده امیدوار است؟ البته امید به آینده را هم میشود یک مقدار از این حافظه تاریخی تفکیک کرد چون امید به آینده الاناصطلاحی است که در اسناد سازمان ملل هم میآید و یک شاخصهایی را برای این مساله در نظر میگیرند، شاید یک مقدار روانشناختی باشد و متکی بر بعضی از عوامل اجتماعی. درواقع من میخواهم بگویم که سوال شما دو سوال است که آیا در این صد سال ما پیشرفتی داشتیم یا نه؟ دوم اینکه الان ما در چه وضعیتی بسر میبریم؟ درمجموع معتقدم که به هر حال ما در این صد سال در اکثر حوزهها با گامهای آهسته جلو رفتیم. دررابطه با امید به آینده اگر بخواهیم یک مقدار دقیقتر نگاه بکنیم، فکر میکنم تحلیل این مساله برای اقشار مختلف فرق میکند. این یک واقعیت است که جامعه ایران، الان یک جامعه متکثر است. بهعبارتی میشود گفت، از یک جامعه ناموزون با غلبه وجه سنتی، به یک جامعه ناموزون با غلبه وجه مدرن تغییر کرده است. اما همچنان این ناموزونی و این تکثر را میبینیم و یک قضاوت واحد در رابطه با کل اقشار اجتماعی، شاید یکمقدار سخت باشد. اما اگر بخواهیم برای بررسی یکمقدار صورت مساله را ساده بکنیم؛ میتوانیم بگوییم که این امید به آینده را در دو طیف کلان باید بررسی بکنیم. یک طیف روشنفکران، فعالان سیاسی و اجتماعی، به هرحال آنهایی که به دنبال روشنگری و یا تغییر اجتماعی در حوزههای مختلف هستند. سیاست، امور اجتماعی، امور زنان، اقوام، امور صنفی و غیره. یعنی کسانیکه فقط برای خودشان زندگی نمیکنند و یک اهداف فرا خود دارند. امید به آینده در این طیف براساس تنفس یا فضای عملی است که ساخت قدرت به آنها میدهد. این یکمقدار متفاوت است با آن طیف دومی که زیاد هم پیرامون ما هستند و شاید بشود گفت اکثریت جامعه را تشکیل میدهند و خب، عمدتاً اهداف شخصی و خانوادگی دارند. یعنی نه بهدنبال روشنگری و روشنفکری هستند و نه بهدنبال تغییر در یک حوزه خاص، حوزه زنان یا مثلاً اقوام و روشنفکران و غیره و یا حوزه عام، یعنی دموکراسیخواهی بهمعنای عام آن. اینها میخواهند زندگی بهتری داشته باشند و البته حق آنها هم هست. بین اینها هم امید به آینده، براساس امکان رشد و کسب رفاه و نیز آرامش روانی است که میتوانند در زندگی داشته باشند.
بنابراین اگر این را مقدمه قرار بدهیم، من بین روشنفکران و فعالان سیاسی و اجتماعی و کسانیکه اهداف شخصی و خانوادگی دارند؛ امید به آینده را به این دو دسته میشکنم. آن دسته اول بازهم به نظر من دو دسته میشوند. آنها که وجودیاند. یعنی زندگی آنها در این تغییرطلبی و روشنگری معنا پیدا میکند و آنهایی که صرفاً کارکردگرا هستند. درمجموع هر دو طیف این روشنفکران و فعالان سیاسی و اجتماعی؛ الان امیدشان به آینده خیلی پررنگ نیست. هرچند آنهایی که وجودی هستند شاید همیشه یکمقدار خوشبینانهتر به زندگی و آینده نگاه میکنند. ولی بهعلت اینکه فضای تنفس و فضای عمل اجتماعی تغییرطلبانه، برای این طیف محدود شده؛ اینها الان در یک سرگشتگی و حتی میشود گفت ناامیدی و نگاه تردیدآمیز به آینده بسر میبرند. و حتی از منظر حال و اکنونی که در آن بسر میبرند وقتی به گذشته نگاه میکنند، شاید این تاریخ صد ساله را هم یکمقدار مثبت نبینند. البته نظر شخصی من این نیست. اما آنهایی که اهداف شخصی و خانوادگی دارند و بیشتر دنبال زندگی با کسب رفاه و آرامش برای خودشان و خانوادهشان هستند؛ اینها را در جامعه میتوانیم طیفبندی بکنیم. کسانیکه نزدیکیهایی به ساخت قدرت دارند. یعنی خودشان یا والدینشان یا نزدیکانشان در ساخت قدرت هستند؛ خب اینها شاید امیدوارانهتر به آینده نگاه کنند. یک طیف اینها هستند. یک طیف کسانی هستند که از امکانات متوسط به بالایی برخوردار هستند، بهلحاظ مالی و امکانات مادی زندگی. اینها هم به علت اینکه میتوانند در بخش خصوصی و حوزههای مختلف فعال باشند، چشمانداز متوسط و خوبی برای آینده خود قائل هستند. یعنی به هر حال فکر میکنند در این فضای درهمریخته اقتصادی، بهقول عامیانه گلیم خود را بهخاطر پشتوانه و تکیهگاه ارثی و میراثی و خانوادگی از آب بیرون بکشند. دسته سوم که به گمان من بیشتر هستند و در اکثریت بسر میبرند، کسانی هستند که پشتوانه اقتصادی چندانی ندارند و تنها میخواهند از طریق تحصیلات و شایستهسالاری، خودشان را به جایی برسانند، اینها امید چندانی ندارند. چون شایستهسالاری در نظام اجرایی ما قوی نیست و میشود گفت کاملاً در حاشیه است. بنابراین اگر بخواهیم نگاه به آینده را ببینیم باید یک طیف اینطوری را در نظر بگیریم و بهنظر من اکثریت جامعه، حالا روشنفکران و مردم را یک کاسه بکنیم، بجز یک اقلیتی که در یک سیستم حامیپروری و کلاینتاریستی به آینده خوش بین هستند؛ سایرین به آینده خوشبین نیستند. بهگمان من جوانها را در همین طیفها باید توزیعشان کنیم. با یک فاصله که برخی از جوانان ما الان اهداف کوتاه مدتی دارند. همه دستهبندیهای من تا حالا جزو انسانهایی بود که درازمدت به زندگی نگاه میکنند. جوانهایی که اهداف کوتاهمدت دارند و درحال و اکنون زندگی میکنند، اینها هم از نظر امید به آینده در نوسان هستند. یعنی فرض کنید یک مدت شرایط زندگی آنها مناسب است، در دانشگاه هستند و خوب تحصیل میکنند، یا دوستی دارند و جنس مخالفی و روابط حسنهای دارند؛ در این دوره چون اساساً به آینده درازمدت نگاه نمیکنند، خوشبین هستند. همین که این شرایط به هم میریزد، آن دوستی به هم میریزد، ممکن است همه چیز ناگهان تیره و تاریک بشود. درواقع اینها امید و ناامیدیشان در نوسان و قبض و بسط است. من وضعیت کنونی را در مجموع اینطوری میبینم. شما فرمودید که بخش زیادی از جامعه که خارج از حیطه روشنفکران قرار میگیرند به مسایل، فردی و خانوادگی نگاه میکنند. اما آیا فکر نمیکنید که حاکمیت باید در مهندسی اجتماعی، این خواستهای فردی را طوری هدایت کند که امیدواری به آینده بوجود بیاید؟ در جامعهای که امید به آینده وجود دارد، افراد نیازی نمیبینند که از طریق دور زدن قانون یا دور زدن هنجارهای اجتماعی به موفقیت برسند. اما وقتی که ما میبینیم مثلاً در دو سال اخیر، درآمد نفت کشور چندین برابر شده، گفته میشود که در یک سال و نیم اخیر ۱۵۰ میلیارد دلار ما درآمد داشتیم، اولاً این در جامعه توزیع عادلانه نمیشود و دوم اینکه چشمانداز مثبتی هم برای یک جوان یا یک میانسال ایرانی، کمتر وجود دارد که بتواند با حفظ همه آن معتقدات خود، با حفظ همه آنچه که میخواهد در زندگی و آن را در زندگی خود هنجار تلقی میکند؛ رشد بکند. در این سیستم بوروکراسی و اداری کشور که در یک دولت نفتی کاملاً مردمان متکی به دولت و این بوروکراسی هستند و غیر قابل پیش بینی است، رفتاری که با او میشود از بیرون، خوب نیست. ما این را در تعلیقهایی که به دانشجویان میدهند؛ در جابجاییهای وسیعی که در قدرت و در نظام اداری ما اتفاق میافتد، میبینیم. طبیعی است که یک نوع تردید، یک نوع ناامیدی بوجود میآید. این ناامیدی در طول قرنها برای مردم ایران وجود داشته، به ویژه اینکه ساخت اصلی جامعه ما هم دهقانی بوده، یعنی دهقانی که محصول خود را میکاشته، امیدوار نبوده که این کاشتش به برداشت خودش منجر بشود. یک ناامنی تاریخی که ما داشتیم، هجوم قبایل به حیطه همدیگر، هجوم نیروهای خارجی، هجوم مباشرین ارباب، یک نوع ناامیدی و ناامنیتی روانی برای یک دهقان ایرانی بوجود میآورد و خب این در ناخودآگاه او مدتی متراکم میشده و این، شاید در ناخودآگاه قومی ما هم هنوز وجود داشته باشد. آن ناامنی تاریخی شاید الان به آن شکل نظامی وجود نداشته باشد ولی به شکل ناامنی روانی دررابطه با امنیت شغلی، امنیت تحصیلی و دیگر مسایلی که در جامعه ما وجود دارد؛ این در ناخودآگاه نزدیک ما هم وجود دارد. و این آن ناامیدی به آینده را دامن میزند و تشدید میکند. یکی از علائم آن، مهاجرتی است که ما داریم. یعنی ما هم فرار مغزها را داریم، هم مهاجرت برای یک زندگی فرضی و خیالی بهتر که در اقشار متوسط جامعه هم اتفاق میافتد. و این موضوع یکی از زنگ هشدارهایی است در کنار دیگر زنگ خطرهایی که به شدت در جامعه ما صدای آنها بلند شده ولی متاسفانه گوش شنوایی نیست. مثل آسیبهای مختلف اجتماعی که ما هر روز در صفحه حوادث روزنامهها شاهد آن هستیم. آقای علیجانی، یکی از مسایلی که در امید به آینده میتواند نقش داشته باشد، دین و مذهب است. به هرحال جامعه ایرانی، جامعهای مذهبی است. از این طرف میبینیم که در غرب تلاش میشود تا کالتهای جدیدی بوجود بیاورند تا به نوعی معنویت به جامعه را برگردانند. پس چرا جامعه ایرانی که مذهبی هم هست، اینچنین دچار بیآیندگی و رخوت شده است؟ اما در عین حال در ایران ما همیشه شاهد فرهنگ موازی بودیم به اصطلاح برخی جامعهشناسان. این فرهنگ موازی به این شکل است که وقتی قدرت در ایران، چند دهه به سمت غرب تمایل دارد، جامعه ضدغرب است. غربزدگی را منفی میداند. اگر به سمت ایران باستان توجه کند، جامعه به سمت ایران بعد از اسلام توجه میکند و قدرت بر مذهبزدایی تاکید میکند، جامعه بر مذهب تکیه میکند. یعنی به خاطر آن شکاف دولت و ملتی که وجود دارد، یک نوع تقابل و توازی وجود دارد. الان هرچند که جامعه متکثر شده و قضاوت واحدی روی آن نمیشود داشت، اما در عین حال میشود گفت که این معادله برعکس شده است. یعنی قدرت روی نکاتی تاکید میکند که جامعه یا بخش مهمی از جامعه جوان، مغایر آن عمل میکند یا میاندیشد. این مجموعه را که کنار هم بگذاریم، این علامت یک نوع بیماری است. یک نوع بیماری که نشان میدهد درست عمل نمیکند. مثل ماشینی که دارد دود میکند. اما صاحبان آن یا کسانی که سوار آن هستند به این دود و علائم خطر و دود سیاهی که از این ماشین بالا رفته توجه نمیکنند و به نظر من محور آن هم عدم تحقق آن اهداف و خواستهایی بوده که برای آن یک انقلاب بزرگ و دوران ساز، یعنی انقلاب بهمن ۵۷ اتفاق افتاده است. آن انقلاب در عکسالعمل به چه بود؟ شعارهای استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی؛ عکسالعملی بود به حقارت ملی و خود کمبینی و وابستگی به کشورهای دیگر. عکسالعملی بود در برابر استبداد، شکنجه، زندان اوین، انتخابات فرمایشی، مطبوعات دهان بسته و... و نیز عکسالعملی بود در برابر یک نوع بیهویتی و بیاخلاقی که داشت در جامعه ترویج میشد. حالا این جامعه گویی ناخودآگاه به این نتیجه میرسد که آن اهداف برآورده نشده است و توان اصلاح هم شاید وجود ندارد. یعنی در دوران اصلاحات به نظر من نوعی امیدواری در بین اقشار مختلف اجتماعی، پدیدار شده بود. اما بعد از سال ۷۹-۸۰ به بعد که جناح مخالف اصلاحات درواقع قدم به پیش گذاشت و فضا را بست و دوباره محدود کرد و آینده را تیره کرد در برابر آن چشم اندازی که در جامعه داشت باز میشد؛ به نظر میرسد که دوباره یک برگشتی صورت گرفته و ناامیدی جای آن را گرفته است. به نظر میرسد ساختمان جامعه ما شبیه دیواری است که بندکشی بین آجرهای آن ریخته است. بناها یک ملاطی بین این آجرها میکشند که این آجرها و لرزش و تکان آنها را حفظ میکند. جامعه ما با آسیب دیدن روحانیت و سرنگونی سلطنت به لرزش افتاده و یک نقطه اتکایی به لحاظ روانی ندارد. ما این حالت آنومی یا بیهنجاری را به شدت میبینیم. اما از طرف دیگر من ناامید نیستم. یعنی تصور میکنم که در اعماق جامعه ایران، دگرگونیهای اساسی شده و این دگرگونیهای اساسی، این تغییرات بنیادی جامعه ایران، به تدریج آثار خودش را تغییرات نشان خواهد داد. حتی میشود گفت که در اعماق اقیانوس جامعه ایران یک زلزله عمیق اتفاق افتاده و این تغییرات الان مثل یک بدن چاقی است که لباس تنگی به آن پوشاندهاند و این بدن، تکمههای لباس را میپراند. دیگر قسمتهای برنامه نگاه روشنفکران به آینده |