رادیو زمانه > خارج از سیاست > گزارش یک زندگی > بوف کور و من | ||
بخش سوم بوف کور و منشهرنوش پارسیپوردر دو شمارهی پیش درباره «بوف کور» گفتاری داشتم. اینک در ادامهی راه، رابطهی ادبیات خود با این رمان را پیگیری میکنم:
یکی از کتابهایی که هر ایرانی علاقهمند به ادبیات میخواند «بوف کور» است. من این کتاب را در حدود ۱۴ سالگی خواندم، و از همان زمان تحت تاثیر آن بودهام. بعدها البته باز چندباری آن را خواندم. من نیز همانند هر زن و دختر دیگر ایرانی، شکاف شخصیتی زن در ایران را بهخوبی احساس می کنم. زن در ایران به صورت سنتی به دو شاخهی نجیب و روسپی بخش میشود. زن نجیب بهطور معمول نمیخندد، نمیرقصد، آواز نمیخواند، خانهدار است و بهتر آن که هرگز پای از خانه بیرون نگذارد. در برخی از نقاط ایران رسم است که یک زن پس از ازدواج بهمدت یکسال حق حرف زدن با هیچکس را ندارد. من این نکته را در یک فیلم ایرانی دیدم. در این حالت زن دهانبندی در برابر دهانش دارد. پس از انقلاب اسلامی «مقنعه» بهصورت جزئی از لباس زنان درآمد. مقنعه در زیر چانه پارچهای اضافی دارد که کنایه از همان دهانبند است. زمانی که من رشد میکردم اغلب زنان شهرنشین بیحجاب بودند. من نیز از خانوادهای میآمدم که تقریباً همهی زنان آن بیحجاب بودند، اما تربیت سنتی به قوت خود باقی بود. کوچکترین حرکتی که از حد معینی تجاوز میکرد برای زنان ممنوع بود. اگر دختری بیشتر از حد نصاب تعیینشده میجنبید آیندهی خود را بهخطر میانداخت و بعید نبود به دامن روسپیگری پرتاب شود. در چنین حال و هوایی بود که «بوف کور» را خواندم و با دو وجه حضور زنانه آشنا شدم: زن اثیری و زن لکاته. اکنون من در ذهن خود رئیس جهانم، اما سنت از من میخواهد که خود را برای ازدواج آماده کنم و بپذیرم که یک مرد رهبر من باشد. واقعیت این است که من از چنین مردی هراس داشتم. در «بوف کور» خوانده بودم که او میتواند مرا بکشد. واقعیت این است که در جستوجوی آن که استقلالم را حفظ کنم در عمل تنها ماندم و یکسره در ادبیات پیچیدم. کتابی که در نوشتن بیش از هر کتابی به من کمک کرده است «بوف کور» صادق هدایت است. استنباطی که از زن اثیری داشتم و شرایط زمانهای که در آن میزیستم باعث شد تا داستانی بنویسم بهنام: «بهار آبی کاتماندو». در این داستان کوتاه، زنی با یک مرد، یا درحقیقت یک پادشاه مرده زندگی میکند. این داستان واژگونهی آن طریق اندیشهای است که در «بوف کور» عرضه میشود. در این داستان پادشاه مرده در تختخواب مجللی در وسط اتاق زن به خواب ابدی فرو رفته است. زن یا حق ندارد و یا اصلاً نمیداند که میتوان از خانه بیرون رفت. همیشه در همین اتاق زندگی میکند و کار او رفو کردن لباسهای پادشاه مرده است. در بقیهی اوقات نیز مشغول انجام کارهای بیمعنی است. بهراستی چرا به فکر من رسیده بود که وجه حضور پادشاه میتواند مرده باشد؟ هدایت عکس این تجربه را زیسته بود. او ملکهی وجودش را در «بوف کور» کشته بود و بیدرنگ بسیار پیر شده بود. انقلاب اسلامی سالها پس از مرگ هدایت و چندسالی پس از داستان من اتفاق افتاده است. در جریان این انقلاب کوشش دردناکی صورت گرفت تا زن را نه این که بکشند، بلکه به هیچ تقلیل دهند. غافل از این که وجه پادشاه سنتی مدتی بود مرده بود. جمهوری اسلامی اصرار و پافشاری زیادی داشت که زنان با این وجه مرده زندگی کنند. مسئله اما به نحوهی نگرش سنتی ایرانیان به جهان بازگشت میکند. این سرزمین همیشه مورد یورش قبایل مختلفی بوده که از شمال و جنوب و مشرق و مغرب به آن هجوم آوردهاند. هریک از این قبایل به نحوی سبعانه کوشیده است ساختار زیست و فرهنگ مردم را عوض کند. این قبیله، بیابانگرد و چادرنشین است. میآید و میکوشد سنت کشاورزی را نابود کند. این در حالی است که به گندمی که روستاییان میکارند بهشدت نیازمند است. درنتیجه پس از تحقیر و کشتار روستاییان آنها را وامیگذارد تا گندم بکارند و بابت انجام این کار تحقیر شوند و مورد توهین قرار گیرند. جامعهی ایران در کلیت خود همیشه موظف بوده است من برتر قبایل حاکم را درقامت خان مغول و یا پادشاه تاتار و یا شیخ عرب بپرستد. خود او اما در مقام وجه مادینهی هستی مجبور بوده خم باشد و خم باقی بماند. مسئلهی دردناکی است که خط در خاورمیانه بارها تغییر شکل داده است؛ این در حالی است که خط را مردمان خاورمیانه خود اختراع کردهاند. این وضعیت را مقایسه کنید با وضعیت چین که به قراری که در گوگل خواندم خط را از سومریان اقتباس کرده است، اما این خط به مدت پنجهزارسال تقریباً بیتغییر باقی مانده است. شدت تعادل در جامعهی چین، بهجز در مقطع یورش مغول و یورش منچوها، همیشه به گونهای بوده است که تعادل میان دو نیروی نرینه و مادینهی هستی متعادل و دائمی بوده است. در جوار کنفوسیوس که از برتری اصل نرینه سخن در میان میآورد، دائوئیان ظهور میکنند که بر اصل مادینه برتری مینهند. در چنین کشاکش فلسفی است که انسان چینی روی دوپا میایستد. اما انسان خاورمیانه همیشه موظف بوده است خود را تحقیر کند و یا خود را شرور بپندارد. پس بسیار طبیعی بهنظر میرسد که در سدهی اخیر مردم بکوشند خود را از قید پادشاهان نجات دهند. این ابداً به این معنا نیست که پادشاهان بد هستند، بلکه صرفاً بدان معناست که انسان ایرانی ناخودآگاه کوشش دارد میان دو وجه نرینه و مادینهی حضورش تعادل برقرار کند. هدایت مردگی یا تظاهر به مردگی وجه مادینه را بررسی میکند، و در «بوف کور» نشان میدهد که چگونه کشتن این وجه از حضور منجر به پیری ترسناکی میشود. انسانی را در نظر بگیریم که از زمان جوانی، به دلیل کشتن وجه مادینهی حضورش یک بعدی است. او یا خم راه میرود و یا تمام تکیهاش را روی پای چپ نهاده تا با بخش راست بدنش این زشتی هیولاواره را بپوشاند. در تاریخ اندیشهی ایرانی کسانی که کوشیدهاند از وجه تاریک هستی یا مادینهگی آن دفاع کنند به نحو ترسناکی کشته شدهاند. شیخ شهابالدین سهروردی را در سیسالگی بر دار میکشند و منصور حلاج را قطعه قطعه میکنند. جامعهی ایران همین امروز نیز دارد تقاص پس میدهد. اگر از قاتل ندا بپرسید: چرا او را کشتی؟ اگر بسیار صادق باشد خواهد گفت: چون زیبا بود و زن باید زشت باشد. زمانی که من زندان بودم، زندانیان از دختر هجدهسالهی چشم سبزی حرف میزدند که اعدام شده بود. دخترک بارها توضیح داده بود که دارد فدای چشمان سبزش میشود. پاسدارها بارها او را که فقط نشریهی گروه سیاسیاش را میفروخت دستگیر کرده بودند تا فقط فرصت داشته باشند از نزدیک او را نگاه کنند. در نتیجه پروندهی دختر بسیار سنگین شده بود. پس هدایت این حس کشتن زیبایی در وجه مادینهی حضور را بسیار خوب کشف کرده بود، که اگر با فرهنگ خاوردور و چین اندکی آشنایی داشته باشیم می دانیم که پسر زیبا نیز چون میل به تجاوز را بالا میبرد جزو ابواب جمعی یین یا وجه مادینهی حضور طبقهبندی میشود. بخشهای پیشین: • سیمای دوگانهی زن در بوف کور • هدایت و زنانی که مرده میمانند |
نظرهای خوانندگان
متاسفانه موفق نشدم در ویکی پدیا پیدا کنم که خط چینی ازریشه سومری است .... اما آنچه که تا امروز خوانده بودم .... این است که خط چینی خود جداگا نه شکل گرفته است ....
-- بدون نام ، Jul 10, 2010 در ساعت 03:58 PM( http://en.wikipedia.org/wiki/Written_Chinese )
(http://fr.wikipedia.org/wiki/Sinogramme )
بانو پارسی پور گرامی - خیلی وقت نیست که آزادی زنان و داشتن حق رأی و میدان یافتن آنها در زندگی اجتماعی به شکلی که امروزه می بینیم مطرح شده و حتی در جوامع پیشرفته هم هنوز در مراحل ابتدایی خود است.
این آزادی و حق پیشرفت مستقل برای زنان نه تنها حق این بخش از جامعه انسانی، که از خیلی جهات حتی به نفع مردان است، به ویژه برای مردانی که متوجه عمق این موضوع شده باشند و از این آزادی زنان پشتیبانی نیز بکنند.
منتهی همین به دست آوردن آزادی و استقلال نسبی که برای زنان در یکصد سال اخیر شروع شده و هنوز هم به طور کامل جا نیفتاده، عارضه هایی نیز به همراه داشته که بسیار هم طبیعی است چون هر پدیده جدید اجتماعی و فرهنگی تا بیاید جا بیفتد، زمان می برد و گرفتاری هایی هم دارد.
از عوارض این آزادی ها برای زنان (و جامعه) در قرن بیستم، به ویژه از نیمه دوم آن به این سو، یکی آن بوده که بسیاری از زنان، خود و به صورت داوطلبانه و حتی با خواستی قوی و گاهی شدید، تمایل شدیدی به "مرد بودن" و مرد شدن و "مردانه عمل کردن" نه تنها از نظر جنسی، که از آن بدتر، از نظر گرایشهای بیرونی و درونی روانی، ذهنی و عملی، و اغلب نیز در جهت اشتباه پیدا کرده اند؛ "اشتباه" از این نظر که الگوهای تقلیدی مردانه که این زنان برگزیده اند اغلب الگوهایی نا به هنجار و غیر انسانی بوده که خود مردان نیز احتمالاً نباید آنگونه رفتار می کردند.
به عنوان مثال، اگر زن-بارگی در مردان عملی تقبیح شده، دست کم از نظر بسیاری از زنان است، اینک اما به یمن آزادی های موجود برای زنان، شاهد مرد-بارگی بعضی از آنان هستیم. (یا شاید باید زن-بارگی / مرد-بارگی را به عنوان نوعی حالت طبیعی برای بعضی از مردان و زنان بپذیریم و آن را اینقدر تقبیح نکنیم؟) یا اگر سلطه جویی در کار و زندگی و خانواده و اجتماع، کاری مختص دیکتاتورها و مردانی از نظر شخصیتی ضعیف و بچه صفت و از ویژگی های جوامع مردسالار بوده است، ما امروزه شاهد نوعی زن سالاری علنی حاکم در جوامع پیشرفته هستیم که فقط فرد سلطه جوی مرد جایش را به همتای خود از جنس زن داده اما مشکل "سطله جویی" و دیکتاتوری و استبداد و "-سالاری" حل که نشده هیچ، حتی عواقبی چه بسا بدتر نیز داشته است ...
البته منظور من در اینجا این نیست که بخواهم در این میان جنس زن یا مرد را مقصر بدانم. اما نظام اقتصادی و به طبع آن فرهنگی حاکم بر جوامع امروزی (همچون نظامهای مشابه در جوامع قدیم) احتمالاً مقصر اصلی در این میان است که زن و مرد هر دو را در چنان موضعی انفعالی (اما به ظاهر فاعلانه) قرار می دهد.
این موضوع جای بحث زیادی دارد و بسیاری از نظریه پردازان پیشروی آزادی زنان و فمینیزم همچون هانا آرنت نیز به آن پرداخته اند و رادیو زمانه هم گاهی مقالات خوبی در این مورد داشته است.
نظر علاقمندان به این گونه مطالب را به مقاله بسیار جالب و پر محتوای زیر جلب می کنم:
The Anti-Lesbian Drug - Newsweek
http://www.newsweek.com/2010/07/02/the-anti-lesbian-drug.html?GT1=43002
در ضمن از شما تعجب می کنم چرا خود را با "زن پتیاره اهریمنی" در اوستا یکی دانسته اید؟ البته قابل درک است چون حتماً در سنین بسیار جوانی و بدون دنبال کردن موضوع در مقاله ها و نقدهای مخالف و موافق این کار را کرده اید.
نسخه های اوستا بعد از صدها یا شاید حتی هزاران سال پس از پیدایش زرتشت و در زمان ساسانیان و به دست موبدان معلوم الحال و به طور "سفارشی" نگارش شده. همه می دانند که اوستای ساسانی کوچکترین ارتباطی با اصل آموزه های زرتشت ندارد و حتی به نوعی در ضدیت با آن و به شدت تحریف شده است.
خانم پارسی پور عزیز، اختراع خط اگر هم در خاورمیانه بوده باشد، دلیل بر هیچ چیز خاصی نیست. اهمیت اصلی خاورمیانه از هنگامی است که به دلیل شروع فصل یخبندان در سرزمین های شمالی کره زمین و گرم شدن بیش از حد سرزمین های جنوبی، ساکنان هر دو منطقه به منظور تأمین روزی و رسیدن به آب کافی و زمین های مناسب کشاورزی و چرای دام خود، مجبور به مهاجرت به آن نواحی شدند و تمدنهایی را در آن نقاط به وجود آوردند، فقط همین! به همین دلیل هم هست که افسانه ها و اسطوره ها و ریشه خط و زبان بیشتر ملت های آسیا و اروپا و شمال آفریقا با این منطقه ویژه از جهان وابستگی و حتی همبستگی خیلی نزدیکی دارد.
و این که اختراع خط را نشانه اصلی و بنیادین فرهنگ بدانیم، بخصوص فرهنگ "برتر"، از آن مباحثی است که اگر متخصصین و زبان شناسان و "نخبگان" دانشگاههای عمدتاً یهودی-نصب و نژادپرست غربی تا کنون مطرح نکرده اند به نظر من بهتر است از بعد از خواندن همین کامنت لطف کرده، بر سر بشریت منت گذاشته و این کار را از همین فردا شروع کنند!
چرا باید مجبور باشیم بپذیریم "فرهنگ" جنگ افروز و پر از "خط و زبان و ادبیات و تاریخ و هنر" بعضی از ملت های قدیمی و جدید الزاماً بهتر و برتر از ملت ها یا اقوام کوچک و بزرگ دیگری است که اگر هم خط ندارند به هر حال بی فرهنگ و تاریخ و زبان و حتی ادبیات گویشی و محفوظ در سینه افرادشان نیستند؟
من جدّاً معتقدم که بیش از مردم عادی هر قوم و ملتی، این روشنفکران و فرهیختگان و نخبگان آنها هستند که نیاز به یک انقلاب اساسی در روح و ذهن و اندیشه خود دارند، شاید واقعاً فرجی بر مشکلات انسان ها و جوامعشان حاصل شود.
خانم پارسی پور، اگر تعادل درستی میان دو نیروی مادینه و نرینه در جایی مثل چین برقرار می بود که آن وقت پای دخترانشان را از کودکی در پارچه نمی بستند تا مبادا از حدی مشخص بزرگتر شده، زیبایی شان خدشه دار شده و خدای ناکرده در نوجوانی بی شوهر در خانه بمانند و ترشیده شوند! این چگونه فرهنگ پیشرفته و انسانی و "متعادل" بوده که چنین رفتار کریهی با زنان و دختران خود داشته؟ یا چرا در همان چین و تا همین چند دهه پیش، و حتی چه بسا امروز، تنها (یا بیشتر از مردان) این زنان بودند که سواد خواندن و نوشتن داشتند؟ کجای این جامعه، و بر طبق معیارهای معمول جوامع با فرهنگ مبتنی بر خط و زبان، پیشرفته و متعادل بوده؟ مگر آن که بخواهیم تعریف دیگری از تعادل و پیشرفت ارائه دهیم، که شخصاً نه تنها هیچ مخالفتی با آن ندارم، حتی آن را تشویق و ترغیب نیز می کنم!
با احترام بسیار به شما و همگی.
-- عاقلهزن ، Jul 11, 2010 در ساعت 03:58 PMبانو پارسی پور سلام!
-- منوچهر فرادیس ، Jul 11, 2010 در ساعت 03:58 PMرمان نخستم را برای تان ارسال کردم نمی دانم رسید یا نه؟ به نام سالها تنهایی، برای این که این بار مطمین تر باشد متن رایانه یی رمان جدیدم ( روسپی های نازنین) را برای تان توسط ای میل روان می کنم امید که برسد. خدا نگهدار فرادیس
سلام خانم پارسي پور، اين سخنراني شما بسيار عالي و ارزشمند است. ممنونم از اينكه آنرا با خوانندگان و شنوندگان راديو زمانه در ميان گذاشتيد.
-- فرانك ، Jul 11, 2010 در ساعت 03:58 PM"در برخی از نقاط ایران رسم است که یک زن پس از ازدواج بهمدت یکسال حق حرف زدن با هیچکس را ندارد. من این نکته را در یک فیلم ایرانی دیدم. در این حالت زن دهانبندی در برابر دهانش دارد.
-- saeed ، Jul 11, 2010 در ساعت 03:58 PMپس از انقلاب اسلامی «مقنعه» بهصورت جزئی از لباس زنان درآمد. مقنعه در زیر چانه پارچهای اضافی دارد که کنایه از همان دهانبند است."
Please let us know where is that area in Iran, I had been in most of places in Iran and did not see such a thing! secondly: how you know the maghneeh is derived from dahan band?!
You are so funny!
"زمانی که من زندان بودم، زندانیان از دختر هجدهسالهی چشم سبزی حرف میزدند که اعدام شده بود. دخترک بارها توضیح داده بود که دارد فدای چشمان سبزش میشود. پاسدارها بارها او را که فقط نشریهی گروه سیاسیاش را میفروخت دستگیر کرده بودند تا فقط فرصت داشته باشند از نزدیک او را نگاه کنند."
-- saeed ، Jul 11, 2010 در ساعت 03:58 PMHow you bring up such stories with no evidence?! what was the name of the girl? when was it? wasn't it just a gossip by big mouthed prisoners? please stop spreading such negative rumors against the Iran! with no reference and no evidence! if you want to be considered seriously you gonna write and talk based on evidence! otherwise I am sorry to just call you funny woman!
"چین که به قراری که در گوگل خواندم خط را از سومریان اقتباس کرده است، اما این خط به مدت پنجهزارسال تقریباً بیتغییر باقی مانده است. شدت تعادل در جامعهی چین، بهجز در مقطع یورش مغول و یورش منچوها، همیشه به گونهای بوده است که تعادل میان دو نیروی نرینه و مادینهی هستی متعادل و دائمی بوده است."
-- saeed ، Jul 11, 2010 در ساعت 03:58 PMI dont understand how you relate the writing to the feminine and masculine presence of human in a civilization! how you judge like that? if that equilibrum between fem-musc in china did not help them to invent their own writing and even develop the sumerian scripture to better ones then why dont you blame that passive dead equilibrum!!!!!!!!???
خانم اگر هدایت برداشت شما را از بوف کور بداند خودش را هزار بار تف و لعنت خواهد کرد . ضمنا هیچ خوب نیست که شما هم مطالبی را به دروغ به فرهنگ و آداب و رسوم ما ایرانی ها نسبت بدهی که مورد خوشایند اطرافیان غربیتان شود این با وطن فروشی تفاوتی ندارد بیشتر شبیه تن فروشی است که گمانم برای شما ننگ آنچنانی نباشد آخر کدام زن در کدام قرهنگ و در کدام شهر و روستای ایران تا یکسال بعد از ازدواج دهان بند ( پوزه بند که برای اسب در ایران بکار میرود ) میزند . از شما بعید است کار فرزانه تاییدی در فیلم به خاطر دخترم هرگز را که وطن فروشی و فرهنگ فروشی به خاطر پول است با قلم عاجزتان در این پیرانه سری به انجام برسانید هر فهش و توهین به ایرانی و فرهنگ ایرانی بدهید لایق خودتان است . و کار خانم تاییدی نیز خود فروشی واقعی بود
-- ماسال ، Jul 11, 2010 در ساعت 03:58 PMزنان هفتاد درصد در دانشگاهها حضور پیداکرده اند. اگر دوران شاه میبود هزاران دختر از ادامه تحصیل بخاطر فساد... محروم میشدند. خانم پارسی پور به خودتان که در محله انگلیسی جنوب بزرگ شده اید یا در شمال تهران سکونت داشته اید نگاه نکنید. اکثریت خانواده ها مخالف بی بندوباری و غرب زدگی هستند...
-- بدون نام ، Jul 11, 2010 در ساعت 03:58 PMکودکی که در دامان يک مادر آزاده و مستقل پرورش نيابد، نه از خصوصيات مردانگی برخوردار می شود و نه از ويژگی های زنانگی
-- بدون نام ، Jul 11, 2010 در ساعت 03:58 PMبه ماسال خان، یا خانم: من هم با حرفهای خانم پارسی پور در اینجا توافق خیلی زیادی ندارم کمااینکه از کامنت خود من هم پیداست اما شما دوست ناشناس عزیز از کجا این قدر با اطمینان از واکنش هدایت، یک فرد مرده، نسبت به برداشت خانم پارسی پور صحبت می فرمایید؟ اندکی اغراق در سخنان شما نیست؟
خود شما دارید از واژه "برداشت" در اینجا بهره جویی می فرمایید که به معنای "برداشت شخصی" خواننده از یک اثر ادبی است نه "وحی منزل" که از آسمان و خدا بر اذهان علیل و درمانده پیامبرانی معلوم الحال و بیمار "صادر" شده باشد!
کجای نقش فرزانه تأییدی در فیلم نه چندان بد / نه چندان خوب اما به هر حال واقع گرایانه "بدون دخترم هرگز" به خودفروشی می مانست؟ کجای آن فیلم حقایق پنهان روابط عقب مانده و کثیف در میان بعضی از خانواده های سنتی و مذهبی و "گمراه" ایرانی را بیان نمی کرد؟ خانواده هایی که حتی در "ایرانی" بودنشان هم شک و تردید بسیاری وجود دارد! چون هر کسی به زبان فارسی صحبت کند که دلیل بر ایرانی بودن وی نیست ...
این "فرهنگ ایرانی" که شما از آن صحبت می فرمایید دقیقاً چیست؟ و "برداشت" شخص شما از آن چیست، لطفاً اگر "توهین" به شما نیست، توضیح بدهید. و اگر از فرهنگهای مترقی است پس چرا کشور و ملت این قدر دچار عقب ماندگی، دیکتاتوری، زورگویی و اجحاف به زنان و حتی مردان و وابستگی آشکار و پنهان و تا مغز استخوان سردمداران دولتی و حتی بخش خصوصی آن به شرکتهای نفتی چند ملیتی و سیاستگزاران صیهونیستی اسرائیلی است؟
شما که از "قلم عاجز" خانم پارسی پور ایراد می گیرید، بد نبود خودتان "فحش" را دست کم درست هجی می کردید!
با احترام به لجاره گویی، تحریف حقایق و سواد دستور زبانی نمدار شما که دست کمی از وطن فروشی و تن فروشی و خودفروشی ندارد که خود این گونه با قاطعیت از آن انتقاد می فرمایید. به گمانم این تابلوهای مربوط به حجاب زنان و صیغه شدن و تبلیغات اسلامی پر از اغلاط املایی که در ایران هر روز بیشتر شاهد "رشد" آنها هستیم را همان امثال شما "دیکته" کرده، یا می نویسند یا "تصحیح" می فرمایند؟
حقاً که خلایق (اگر امثال شما باشند) آنچه لایق!
سلام ما را هم به آقای هدایت خدا بیامرز برسانید ...
و به امید ایرانی پر از * نجابت و اصالت * به سبک شما!
-- عاقلهزن ، Jul 12, 2010 در ساعت 03:58 PMخانم پارسی پور
به نظر من نباید زیاد بر عنصر نر و مردیت تاخت.اگه روح زن رو روح سازنده و بارور کننده به حساب بیاریم روح مرد مبارز و توسعه دهنده هست. فرهنگ چینی به همین دلایلی که شما گفتین تعادل داره اما ایستا شده .خط چینی در حدود هزار حرف داره و خط ساده شده ی چینی 400 حرف.زبان چینی یه زبان به شدت عقب افتاده است که هنوز قدرت ساختن واژه ی مشتق رو نداره .این زبان و خط عقب افتاده حاصل فرهنگ بی خاصیت چینیه در حالی فرهنگ مردسالار جوامع غربی زبان های هندواروپایی را دارند که در واژه سازی و بیان مفاهیم به شدت توانمند و ساده است.
-- کیومرث ، Jul 12, 2010 در ساعت 03:58 PMبه نظر من نباید متعصب بود و باید به هر دوجنبه ی نرینگی و مادینگی انسان بها داد و هیچ کدام رو نباید به خاطر دیگری سرکوب کرد.می شه خشونت و مبارزه و برتری جویی رو دفاع کرد و در کنارش از نوع دوستی و مشارکت و همکاری و همدردی تقدیس کرد .همین الان جوامع غربی بسیاری از منابع و ثروت هاشونو مدیون روح نرینه ی فرهنگشون هستند و بسیاری از آسیب ها شون حاصل سرکوب همین عناصر نرینه است. ذخیره ی ژنتیکی برتر(زیبایی , هوش و خلاقیت ِ نپاد سفید) , منابع مالی گسترده حاصل از استثمار کشورهای دیگر, مبارزه جویی ها و حذف رقیب در عرصه ی جنگ و تجارت. این قاعده ی طبیعت است که ضعیف محکوم نابودیه. نوع دوستی خوبه اما در میان خود ملت , همکاری خوبه اما محدود به کسانی که منافع مشترک دارند .
خانم پارسی پور نازنین ممنون از این مطلب. واقعا لذت بردم. همیشه شنیدن یک سری از حقایق که سخیفند و اتفاقا کمتر به گوش دیگران رسیده براشون سخت بوده، به همین دلیل دوستان خیلی ناجور توپیدند به آن بخشی که شما از دهان بند زدن به تازه عروس اسم بردید. من می تونم نمونه های به مراتب ناجورتری را برای دوستان ذکر کنم که با حساب این خشن شدنشون از یک نمونه، صفحه کلیدشون رو لابد خرد می کنند! دوستان گرامی ایران نازنین ما خیلی وضعش خراب تر از این ها که شما تصور می فرمایید بوده و بدبختانه در مناطق دور افتاده تر و روستا هنوز اوضاع ناجور است.
-- شهرزاد ، Jul 12, 2010 در ساعت 03:58 PMتنها با یک مورد خانم پارسی پور نازنین مشکل دارم و آن هم اینکه تصور می کنم شما خیلی شیفته ی فرهنگ چین هستید، و به این خاطر گویی بر زشتی های اعمال چینیان نظر بسته اید. البته در ارزش های فرهنگی تاریخی چین هر کس بخواهد شک کنه خودش را مورد تمسخر قرار میده اما حقیقت های تلخ زن ستیزی در مناطقی از چین و به دلیل فرهنگ روستایی کشاورزی و سنتی، کم تحملی برای داشتن فرزند دختر و ننگ دونستن کسی که پسر نداشته و این جور نمونه ها را هم نمی شود نادیده گرفت.
به هر شکل این مقاله ی شما دارای نکات بسیار شنیدنی بود که صمیمانه برای زحمتتون از شما تشکر می کنم.
در پاسخ عاقله زن
بستن پای دختران چینی توسط منچوها که بر چین غلبه کردند باب شد و سپس به صورت یک رسم کثیف باقی ماند (منچوها تا سده بیستم در چین حکومت کردند). اما توجه بفرمائید که در اواسط سده نوزدهم در جنبش تای پینگ زنان فعالیت بسیار گسترده جنگی داشتند. این نشانه ای ست از این که این فرهنگ از زمان های باستان برای زنان میدانی ائل بوده است.
کسانی که نگران داستان مقنعه و دهان بند برای زنان هستند می توانند فیلم "عروس" را ببینند. ضمنا کمی به پارچه اضافی زیر چانه مقنعه فکر کنند. در زندان بود که آخوندی به نام موسوی درباره این دهان بند صحبت کرد. لطفا به کتاب خاطرات زندان نوشته اینجانب مراجعه کنید.
-- شهرنوش پارسی پور ، Jul 12, 2010 در ساعت 03:58 PMعاقلهزن :
-- بدون نام ، Jul 12, 2010 در ساعت 03:58 PMSorry that I dont have Farsi keyboard.
1-You must know that Iranian culture is the foundation of the middle east and western cultures by creating the holy texts.
خانم پارسی پور گرامی
دقیقاً صحبت همین است: اگر منچو ها (که حتماً از مریخ یا هندوستان و ایران نبوده، چینی و از خود همان سرزمین بوده اند) کثافاتی را به فرهنگ تمامی ملت تحمیل کردند و قرنها دوام آوردند، یا موبدان مشکوک الاصل زمان ساسانی با تحریف سخنان زرتشت بزرگ، مجموعه ای غریب (به هر جالب توجه) همچون اوستا را پدید آوردند (که حتی زبان آن هم پارسی نیست و بیشتر به زبانهای سامی شبیه است!) آیا سکوت و پذیرش ملت را در برابر چنان تحمیق هایی نیز می توان به همین راحتی توجیه کرد؟
کسی نمی تواند منکر نگاه پر عمق و محتوای شما یا هر کس دیگر به ارزشهای درونی هر فرهنگی، منجلمه فرهنگ غنی و باستانی چین باشد، اما "ایده آلیزه" کردن آن هم کار خیلی درستی نیست، همانطور که بسیاری از ایرانیان یا مسلمانان همین کار را با ارزشهای فرهنگی خود ما یا داستانهای مربوط به پیامبر و امامان کرده و موضوعات را بزرگ تر از آنچه هست نشان می دهند. عواقب چنین برخوردهایی، سازنده که نیست هیچ، می تواند نابودگر هم باشد.
با احترام
-- عاقلهزن ، Jul 12, 2010 در ساعت 03:58 PMشهرزاد عزیز
البته من تحت تاثیر فرهنگ سنتی چین هستم، اما این ابدا به معنای تائید فرهنگ چینی در تمامی جهات نیست. بن مایه فرهنگ چینی و ثنویت ویژه این جامعه ار بقیه اجتماعات بشری به هنجارتر است. بد نیست بدانید که هگل خود گفته است که مبانی دیالکتیکی اندیشه اش را از چینیان وام گرفته (ر.ک. درباره هگل، نوشته حمید حمید). این هم واقعیتی ست که یکی از دلایل اصلی این به هنجاری دور بودن چین از بقیه نقاط عالم و مرزهای امن بوده است. به هرجال جای این بحث اینجا نیست.
در اینجا شاره به چین ار این روی بود که خط چینی در طی هزاره ها تغییر نمی کند. این البته حسن نیست، اما توجه بفرمائید که در منطقه ما اغلب خط را به زور تغییر داده اند و هویت فرهنگی جامعه را متزلزل کرده اند.
قابل توجه برخی از انتقاد کنندگان: من در منبعی از گوگل خواندم که خط چینی نیز ریشه در خط سومری دارد. این که چرا اینقدر مشکل است تصور می کنم به عمد چنین کرده اند. در عین حال توجه بفرمائید که این خط گرچه بسیار مشکل است، اما در عوض یک چینی و ژاپنی می توانند برای هم نامه بنویسند بی آن که زبان یکدیگر را بدانند.
-- شهرنوش پارسی پور ، Jul 13, 2010 در ساعت 03:58 PMبدون نام گرامی،
ایران / پارس، مرکز همگی "متون مقدس" جهان نیست مگر در مورد دین زرتشتی، و آن هم به شرط آنکه زرتشت به راستی ایرانی / پارسی بوده باشد که اثبات شده نیست، و حتی در آن صورت نیز تنها دین زرتشت و اوستا را باید پارسی / ایرانی دانست.
بقیه ادیان معتبر جهان امروز (به غیر از بودیزم که حتی اگر از ایران تأثیر گرفته باشد اما به هر حال هندی / چینی محسوب می شود، و هندو که اصالتاً هندی است) ادیان ابراهیمی هستند، یعنی دین ابراهیم، دین موسی و تا حدی هم مسیحیت.
دین ابراهیم و موسی که از یهودیان / سامیان، می آید، به بخشی از منطقه فلات بزرگ ایران مرتبط است اما تقریباً کوچکترین ربطی به پارسیان و ایرانیان و حتی آیین اصلی زرتشت ندارد اگر چه ریشه های مشترکی می توان در این سه دین یافت، بخصوص وقتی که بعداً هر دوی آنها به "مذهب سازمان یافته و پرستشگاهی" تبدیل می شوند.
دو دین بسیار شبیه به هم ابراهیم و موسی، حتی با اصل جودائیزم و تعلیمات کتاب تالمود یهودیان نیز سنخیت چندانی ندارند. یهودیان مطلع در این زمینه می توانند بهترین راهنمایی ها را به شما بدهند.
همچنین مذهب زرتشی مبتنی بر سنت اوستایی که در زمان ساسانیان و به دست موبدان شکل می گیرد، بیشتر تحت تأثیر همان دین یهودیت است و تقریباً کوچکترین ارتباطی با اصل آموزه های زرتشت (گاثها) ندارد.
این ها از مسایلی است که بیشتر ایرانیان مسلمان زاده غیر زرتشتی که البته در طی سالهای اخیر گرایش به دین زرتشت و بازگشت به اصالت ایرانی خود پیدا کرده اند کمتر به آن توجه دارند اما با اندکی مطالعه عمیق تر در تاریخ این ادیان می توان وارد جزئیات مطلب شده، راست را از ناراست جدا کرد.
زرتشت به یک روایت، فردی انقلابی و حتی عصیانگر بوده که بر علیه سنتهای پوسیده قومی خود شورش می کند و دست آخر نیز به فرمان پادشاه وقت کشته می شود. این داستان مربوط است به دست کم سه قرن (و به روایتی سی قرن!) پیش از پیدایش هخامنشیان. در زمان ساسانیان که اوستا نوشته می شود، بعید است که حتی استخوانهای زرتشت را هم کسی می دانسته در کجا دفن است!
حساب مسیحیت نیز که برخی آن را مبتنی بر هدونیزم و بعضی آن را تحت تأثیر آیین باستانی زرتشت و بسیاری آن را یک دین ابراهیمی می دانند نیز تقریباً به کلی از حساب دینهای یاد شده در بالا جدا است هر چند مطمئناً بسیار از آنها الهام گرفته ...
به طور خلاصه، زمانی در قدیم، پارسیان دین زرتشت را به رسمیت شمرده اند اما حتی پارسی / ایرانی بودن زرتشت امر اثبات شده ای نیست. شاید هم قابل اثبات باشد اما نه به این سادگی و مسلماً نه از روی نگاهی گذرا به تاریخ.
به عنوان مثال، بعضی از کردها که خود را از مادها می دانند، زرتشت را نیز از آن قوم می دانند. مادها به احتمال زیاد با پارس ها برادر هستند اما به هر حال دو قوم مجزا از یکدیگر بوده اند، و حتی گاهی با یکدیگر در ستیز تا آنکه به روایتی، کورش بزرگ آنان را با هم متحد می کند ...
دقت بفرمایید: زبان رسمی امپراطوری هخامنشی زبان پارسی بوده، این زبان و فرهنگ به دلایل مختلف به ویژه به خاطر قدرت هخامنشیان در منطقه ایران بزرگ نفوذ کرده (و به همان نسبت از فرهنگهای دیگر نیز به آن نفوذ فراوانی شده) اما ایران بزرگ را، حتی در همان زمان هخامنشیان، فقط پارس ها نساخته اند؛ این امری است بسیار مهم و نکته ای بسیار ظریف که حتی بسیاری از غیر پارسیان نیز به آن توجهی ندارند.
خانم پارسی پور گرامی، ظاهراً خط چینی به صورت امروزی آن بیش از سه قرن نیست که به وجود آمده. گونه های قدیمی تر آن، بدون گوشه و غیر هندسی و بیشتر "کمانی" شکل بوده، مانند بسیاری از خطهای دیگر دنیا، مثل سانسکریت هندوستان و منجمله فارسی تین تپیری (دین دبیره) خودمان در زمان ساسانی، هر چند در نظر اول نمی توان این امر را به راحتی تشخیص داد.
لطفاً شما و دوستان دیگر نگاهی به پیوندهای زیر بیاندازید و در آخر پیوند اصلی را که این ها از آن گرفته شده نیز ببینید تا متوجه منظور من بشوید:
نمونه خط چینی با "استیل های مخلوط شده" از قرن یازدهم / دوازدهم میلادی:
http://en.wikipedia.org/wiki/File:This_Letter_written_by_Mi_Fei.jpg
نمونه ای از خط چینی از قرن هفتم میلادی:
http://en.wikipedia.org/wiki/File:Treatise_On_Calligraphy.jpg
اصل مطلب که دو پیوند بالا از آن گرفته شد:
http://en.wikipedia.org/wiki/Chinese_character
-- عاقلهزن ، Jul 13, 2010 در ساعت 03:58 PMبا احترام به شما و همگی دوستان
با وجودی که آزادی ابراز عقیده بسیار محترم است .... به حضراتی که ازخانم پارسی پور مدرک میخواهند بخصوص در رابطه با بوف کور ودخترچشم سبز....باید بگویم هروقت سالها نویسندگی کردید و سالهای زیادی از عمر نازنین خود را درزندان گذاراندید حق دارید از ایشان مدرک بخواهید .... زن در اندونی زن مرده است و با انکار نمی توانیم حس بدی که ازخود داریم را فراموش کنیم ....!!!!!
-- بدون نام ، Jul 14, 2010 در ساعت 03:58 PMتوضیح:
فراموش کردم اسلام و بهائیت را در ادامه ادیان ابراهیمی / یهودی / سامی بیاورم.
با پوزش
-- عاقلهزن ، Jul 15, 2010 در ساعت 03:58 PM