رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۳ تیر ۱۳۸۹
برنامه به روایت - شماره ۱۸۲
«سفر شب و ظهور حضرت»؛ نوشته‌ی بهمن شعله‌ور

داستانی شبیه به انقلاب اسلامی ایران

شهرنوش پارسی‌پور

بهمن شعله‌ور، نویسنده‌ی «سفر شب و ظهور حضرت»، شاعر، نویسنده، مترجم، منتقد و روان پزشک است. او که در بهمن ماه سال ۱۳۱۹ به دنیا آمده نویسندگی را از سن ۱۳‌سالگی آغاز کرده است.

Download it Here!

بهمن شعله‌ور در خانواده‌ای سیاسی به دنیا آمده. پدربزرگ پدری‌اش از مجاهدین صدر مشروطیت و مادر بزرگ پدری وی نیز خواهر شیخ محمد خیابانی بود. پدرش نخستین فارغ‌التحصیل دانشکده حقوق بود و به شش زبان آشنائی داشت. مادرش جزو نخستین فارغ‌التحصیلان مدرسه پرستاری بود. خود شعله‌ور که در رشته پزشکی تحصیل کرده به دلیل چاپ کتاب «سفر شب» که چند ماهی پس از چاپ تحریم شد، به عنوان دبیر اقتصادی پیمان سنتو کشور را ترک کرد. بعدها در آمریکا و انگلستان موفق شد در رشته ادبیات درجات تخصصی بگیرد. و بعد در دوره تخصصی روانکاوی ادامه تحصیل داد. سال‌ها علیه رژیم سلطنتی جنگید و بعد با رژیم آخوندی از در ستیز درآمد. او در شعر و ترجمه آثار زیادی به زبان انگلیسی دارد ترجمه سرزمین هرز الیوت و هیاهو و خشم ویلیام فالکنر از دیگر کارهای اوست.


دکتر بهمن شعله ور، روانپزشک و نویسنده

به خوبی سال ۱۳۴۶ را به خاطر می‌آورم که سال انتشار این کتاب بود. من آن موقع تازه با ناصر تقوائی آشنا شده بودم و با محفل سیروس طاهبار رفت و آمد پیدا کرده بودم. به طور گنگی زمان انتشار این کتاب و گفت‌وگو از آن را در محفل دوستان به خاطر می‌آورم. حالا هرچه فکر می‌کنم به یاد نمی‌آورم چرا آن موقع کتاب را نخواندم. اخیرا به همت نویسنده این کتاب به دست من رسید. خواندمش و دائم به یاد هیاهو و خشم فالکنر بودم.

به گوگل که مراجعه کردم تا درباره‌ی نویسنده اطلاعات به دست آورم متوجه شدم که خود او مترجم هیاهو و خشم است. شاید یکی دو نسل از نویسندگان ایران - بیشتر محفل اصفهان - تحت تاثیر این کتاب آثار ادبی خود را عرضه کرده‌اند. بهمن شعله‌ور البته اشارات زیادی به کتاب‌ها و فیلم‌هائی دارد که او را تحت تاثیر خود داشته‌اند.

در خواندن سفر شب رودررو هستیم با مشکل بسیار بزرگ ایران و تقریبا تمامی کشورهای جهان سوم. مشکل سریع و تند حرکت کردن جامعه به دلیل رشد تکنولوژی در غرب. کتاب در مقطعی شکل گرفته که روستائیان بی‌آرام و بی‌قرار روانه شهرها هستند، و شهریان دائم در حال تغییر پوسته طبقاتی و فرهنگی. هیچ‌کس آرامش ندارد و همین حالت بی‌آرامی‌ست که چند سال بعد باعث انقلاب اسلامی می‌شود.

«ارِژنگ»، یکی از قهرمانان داستان بی‌علت و سبب روشنی خود را می‌کشد. او با تفنگ دولول مغز خود را متلاشی می‌کند. دلیلی که برای خودکشی خود می‌آورد احساس «عدم آرامش» است.

داستان با صحنه الکل‌خواری چند جوان در یک کافه آغاز می‌شود و در انتهای این صحنه آنان به روسپی‌خانه می‌روند. در جریان داستان به کرات مردان را با زنان در ارتباط می‌بینیم اما هرگز با یک رابطه‌ی درست روبرو نیستیم. زن در این کتاب نقشی درجه دو و پست به عهده دارد. ابزاری‌ست برای لذت‌جوئی و باروری.

ما بیشتر داستان «هومر» را دنبال می‌کنیم که جوانی‌ست علاقمند به ادبیات و در عبن حال بناست دکتر شود. کم و بیش تصویری ازخود نویسنده در او منعکس است. کتاب البته در این که روشن کند چه هدف و مقصدی را دنبال می‌کند سرگردان است. مدتی درگیر زندگی پدر هومر هستیم که مردی‌ست خودساخته و اهل مطالعه و کتاب. او از آذربایجان به تهران مهاجرت کرده و با گام‌های تند راه ترقی را پیموده است. در آن واحد روشنفکر و تاجر مسلک و وکیل داگستری‌ست. همسرش را که برای او سه پسر به دنیا آورده طلاق می‌دهد، چون او را لایق زندگی مدرن امروزی نمی‌داند. در ازدواج سومش نیز که شکست مطلق است موفق نیست. زن سوم که علویه خانمی‌ست در چهره‌ای واژگونه راوی یکی از فصول کتاب است. و واژگونه حرف‌های شوهرش را عرضه می‌کند. او سه پسر شوهرش را تحقیر می‌کند و عاقبت این هومر است که قیام کرده و خانه را ترک می‌کند. او که از نظر شخصیتی از همه بیشتر به پدر خود شبیه است در میدان میان ادبیات و پزشکی گیج و سرگشته ایستاده است. عاشق هاملت شکسپیر است و در آن بازی کرده است. در ورود او به جرگه نویسندگان و شاعران طرح مبهمی از چهره شخصیت‌های ادبی آن زمان خودنمائی می‌کند. بعد ناگهان رودررو با اکبر شیراز هستیم که ظاهرا از دوستان هومر است و فصل کاملی از کتاب به تک‌گوئی او اختصاص یافته است. این شخصیت در انتها اعدام می‌شود و نوعی تراژدی اجتماعی را باعث می‌شود.

ناگهان بعد با حسین دیپلمه روبرو هستیم. جوانی که از شهر کوچک به شهر بزرگ گریخته است. از مستخدمی آغاز کرده، به مرور درس خوانده و اینک برای خودش دارای کیا و بیائی ست این تنها شخصیتی‌ست که تاحدودی به زن تمایل طبیعی و عاشقانه دارد. او درعین حال به تنهائی حالت شهر تهران، یا بهتر بگوئیم شمیران را منعکس می‌کند. شهر روستائیانی که یک به یک وارد شهر شده‌اند با این رویا که از نردبان ترقی یک شبه بالا بروند. اما نویسنده سرگذشت او را نیز نیمه کاره رها می‌کند و ما رودررو می‌شویم با ماجرای اعدام اکبر شیراز.

در انتهای کتاب ناگهان و بدون علت روشنی مسیح ظهور می‌کند که احتیاطا همان امام زمان است که در چهره مسیح ظاهر می‌شود.

کتاب آشفته است و پر از حرف‌های ریز و درشت. شمیران گویا مکانیت ویژه‌ای دارد. مرکزی‌ست که حوادث در آن جاری می‌شوند. چنین به نظر می‌رسد که نویسنده قصد داشته شمیران را به عنوان مکانی که شخصیت‌های کتاب او را به میان مردم دنیا پرتاب می‌کند، هویت بخشد. در حقیقت نیز دوستان ارژنگ که ظاهرا بی‌علت خودکشی کرده است، همه تقریبا از کشور خارج می‌شوند.

رمان گاهی می‌رود تا طرح کاملی از شکل اجتماع ایران را از منظر منطقه‌ای از پایتخت ایران در معرض دید بگذارد، اما در انجام این مهم کم می‌آورد. من به عنوان خواننده با بخش ظهور مسیح بسیار مشکل داشتم. طنز نویسنده برایم جا نمی‌افتاد. البته من از گروه افرادی هستم که شوخی با مفاهیم مذهبی را برنمی‌تابند، چون از منظر دیگری به جهان مذهب نگاه می‌کنند. در اینجا البته جائی برای باز کردن این مطلب نداریم و شاید در آینده بتوان در این باره باب گفتمانی را باز کرد.

به بخشی از کتاب که بدون هدف مشخصی انتخاب شده نگاهی می‌اندازیم. نویسنده در اینجا در شرح حالت لات‌های تهران بسیار موفق است. البته این بخش بدون علت معینی نقطه گذاری نشده است:

«من میگم آدم لاتم که باشه باهاس یه لات خوب باشه آدم باهاس به یه صراطی مستقیم باشه مثل اون یارو نشه که بقول عراقی گفتنی میگه زوجود دست شستم به عدم رهم ندادند به کنشت راه بردم به صنم رهم ندادند به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند که تو در برون چه کردی که درون خانه آئی من می‌گم اگه ما یه لات خوبم نباشیم بمرتضای علی قسم هیچی نیستیم ما نمی‌گیم وقتی مردیم برامون علم عزا وردارن و خلق عالم سیاه بپوشن اما بذار دوتا آدم دوتا آدم بگن خدا بیامرزتش آدم خوبی بود اگه دنیا نداریم آخرت داشته باشیم یارو باباش می‌میره جخ دندونای شیریش نریخته میان سی تا ماشین سوواری جلوش قطار میکنن میگن پاپاجونت اینارو واسه تو گذاشت وقتی بابای من مرد ازش برام یه تیشه موند و یه اره بایه وافور که می‌گرفتنش بیست و پنج تومن جرم داشت جخ تخمشم قر شد که یه متر کفن اضافه ببره من میگم اصغر حاج آقا اگه حاج رجب پاش نبود اصغر حاج آقا نمی‌شد اما من اگه پسر بابام نبودم باز اکبر شیراز می‌شدم روزیم که بمیرم قسمم راسته که یه تک شاهی دین کسی به گردنم نیست..»

داستان سفر شب و ظهور حضرت از نظر عدم منطقی که بر آن حکومت می‌کند شباهت زیادی به انقلاب اسلامی دارد. قیامی علیه عرقی که تا گلو می‌خوردند و روسپیانی که در منطقه معینی از شهر به سراغ‌شان می‌رفتند. اکنون عرقی را که ماشین‌های کمیته در شهر توزیع می‌کنند پنهان می‌خورند و روسپیانی که در سطح شهر پخش شده‌اند با حمایت کمیته‌ها به‌طور علنی به کار مشغولند. هرگاه هم احساس انقلابی مردم بجوشد یکی از آنها را اعدام می‌کنند. گاهی هم دست آفتابه دزدی را می‌برند.

این رمان به بررسی بیشتری نیاز دارد، و از آن رو که نویسنده‌اش به شدت در تضاد با حکومت قبلی ایران بوده بررسی کتاب فرصتی فراهم می‌آورد تا علت‌های اصلی قیام مردم ایران بازشناسی شوند.

Share/Save/Bookmark

ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسی‌پور، کتابی بفرستند، می‌توانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند:

Shahrnush Parsipur
C/O P.O. Box 6191
Albany CA 94706
USA


در همین زمینه:
سفر شب و ظهور حضرت

نظرهای خوانندگان

خانم پارسی پور، من این بخش از سخنان شما را خیلی دوست داشتم:

داستان سفر شب و ظهور حضرت از نظر عدم منطقی که بر آن حکومت می‌کند شباهت زیادی به انقلاب اسلامی دارد. قیامی علیه عرقی که تا گلو می‌خوردند و روسپیانی که در منطقه معینی از شهر به سراغ‌شان می‌رفتند. اکنون عرقی را که ماشین‌های کمیته در شهر توزیع می‌کنند پنهان می‌خورند و روسپیانی که در سطح شهر پخش شده‌اند با حمایت کمیته‌ها به‌طور علنی به کار مشغولند. هرگاه هم احساس انقلابی مردم بجوشد یکی از آنها را اعدام می‌کنند. گاهی هم دست آفتابه دزدی را می‌برند.

-- جوانمرد ، Jun 28, 2010 در ساعت 03:01 PM

قیامی علیه عرقی که تا گلو می‌خوردند و روسپیانی که در منطقه معینی از شهر به سراغ‌شان می‌رفتند.
تا به حال چنین ایجازی ندیده بودم.
شاید بیان کلمات مصطلح بند دوم بهتر باشد

-- B.S ، Jul 4, 2010 در ساعت 03:01 PM