رادیو زمانه > خارج از سیاست > بررسی و معرفی کتاب > درد تکرار و برزخ ماقبل رمان | ||
نگاهی به «درد تکرار»، رمان، نوشته مهری رحمانی درد تکرار و برزخ ماقبل رمانشهرنوش پارسیپورمهری رحمانی، متولد سال ۱۳۲۹ در رشتهی زیستشناسی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شده است. او نقدهای زیادی در زمینه سینما، نقاشی و ادبیات نوشته. به مطالعات روانشناسی علاقه زیادی دارد و از مجموعه کسانی ست که معتقدند روانشناسی را باید بومی کرد. او تألیفاتی در این زمینه دارد. مهری رحمانی در عین حال چندین مجموعه شعر به چاپ رسانده و چندین فیلمنامه نوشته است.
به قراری که در گوگل خواندم مجموعه آثار او از چهارصد اثر متجاوز است. از این مجموعه اینک سه کتاب روبهروی من قرار دارد: دیوان غزلیات حافظ که مقدمه و زندگینامه و شرح تفسیری بخشی از غزلیات حافظ کار مهری رحمانی ست. اظهار نظر دربارهی این نوشتهها کار من نیست و متخصصان فن باید نظر بدهند. اما دو رمان از مجموعه رمانهای او به نامهای «بگذار مادر بخوابد» و «درد تکرار» بهدست من رسیده است. برنامهی این هفته وقف بررسی «درد تکرار» خواهد بود. مهری رحمانی در درد تکرار میکوشد اثری علمی-تخیلی، روانشناسانه، فیلسوفانه و ماجراجویانه را در اختیار خواننده بگذارد. قهرمانان اصلی کتاب، چهار مرد هستند که از تکثیر سلولی یکی از آنها به نام مانی شکل گرفتهاند. آنان به دلیل آگاهی از نحوه بهوجود آمدنشان قادر نیستند زندگی شاد و راحتی داشته باشند. از آنجای که مهری رحمانی وضعیتی در آینده را مورد بحث و بررسی قرار میدهد اغلب در پیش بردن پیرنگ داستان و ماجراسازیها سر در گم است. بهطور مثال همسر مانی از طریق تکثیر سلولی شوهرش باردار میشود، اما روشن نیست چرا آنها نمیتوانند این بچه را که شباهت زیادی به پدرش دارد واقعاً دوست داشته باشند. در عوض عشق آنها به دو دختر دوقلویشان که بعدها به دنیا میآیند بسیار زیاد است. این چهار شخصیت که از تکثیر سلولی فرد واحدی بهوجود آمدهاند همه سر راه یکدیگر قرار میگیرند. در مسیر حوادث دوتن از آنها به یک زن دل میبندند. اما خوشبختانه فاجعهی هابیل و قابیل تکرار نمیشود. این شخصیتهای جدید دارای مزاج فلسفی و عرفانی هستند و همگی از دانش زیادی برخوردارند. درنتیجه مشکلاتی از این دست را با زیرکی بیشتری حل و فصل میکنند. فرض مهری رحمانی این بوده است که چون آنها مولودات تکثیر سلولی هستند و از تن یک فرد معین بازسازی شدهاند پس باید در همه حالات و احوالات خود به یکدیگر شبیه باشند. در نتیجه نویسنده در پروراندن این شخصیتها در میماند. اما مسئله این است که ما در جهان هستی حتی دو اتم هیدروژن را نمیتوانیم پیدا کنیم که کاملاً عین یکدیگر باشند. در نتیجه میتوان فرض را بر این گذاشت که این چهار شخصیت، به رغم شباهت زیاد به یکدیگر، چون در چهار محیط متفاوت رشد میکنند پس لاجرم باید سرنوشتهای بسیار متفاوتی از یکدیگر داشته باشند.
اما نویسنده به رغم تقلای زیاد و به رغم جدیت فراوانی که دارد در پرورش شخصیت این چهارتن چندان موفق نیست. یکی ار گرفتاریهای این رمان این است که شخصیتها برای خودشان زندگی نمیکنند، بلکه نویسنده به طور دائم به جای آنها تصمیم میگیرد. بهطور مثال این شخصیت خشمگین است، اما ما هیچ رفتاری که دلیل خشم او باشد در کتاب پیدا نمیکنیم، به جز آن که نویسنده برایمان توضیح میدهد که او خشمگین است. البته روشن است که نویسنده در آغاز قصد داشته شخصیتهای متفاوتی بیافریند. مادر یکی از شخصیت ها زنی روسپی ست، اما ما از روسپیگری زن فقط توضیح نویسنده را در یک جمله میشنویم و هرگز روابط مادر و پسر را از نزدیک شاهد نیستیم. به بخشی از کتاب نگاهی میاندازیم: «سینا یک چیز را آموخته بود و آن این که همیشه خودش باشد. اینگونه زیستن بیتردید تهور بسیاری را طلب میکند و سینا از این تهور به تمامی برخوردار بود. برای همین بود که میتوانست به راحتی خلاف عرف و عادت دستوپاگیر جامعه حرکت کند و هرچیزی را که صلاح میدانست جایگزین آن نماید. گاهی رفتارهای او خودنمایانه، دیوانهوار و غیرمعمول به نظر میرسیدند، اما برای او مهم نبود. او میخواست رندگی کند نه این که نقش زندگی را بازی نماید...» این قطعه تمامی حسن و عیب کتاب را یک جا در بردارد. نویسنده با چیره دستی دربارهی حالت عصیانی سینا سخن میگوید، اما خواننده هرگز نمیفهمد که در طول این رمان بلند سینا چه کرده است که مشمول چنین تعریفی شده است. بیشتر به نظر میرسد ما شاهد یگ گزارش دربارهی شخصیتهایی هستیم که معلوم نیست چه کردهاند، اما گزارشگر شرحی دربارهی هرکدامشان میدهد. این زن لطیف و خواستنی ست، اما ما نمیفهمیم چرا. آن یکی بدخلق و عبوس است، اما ما هیچ یک از اعمالی را که این شخصیتها انجام می دهند نمیبینیم. چنین است که نویسنده در میانهی کتاب ناگهان تمامی این شخصیتها را –که به خوبی پرورانده نشدهاند- به حال خود واگذار میکند و به طرف شخصیت نوینی میرود که حس پیشگویی دارد. از آنجایی که نویسنده در قالب تنگ ایرانی قادر به پرورش این شخصیت نیست او را به هندوستان پرتاب میکند. هند آزاد و صاحب دموکراسی جایی ست که این شخصیت و دوست دخترش میتوانند در آنجا با آزادی عمل بیشتری به دور خود بچرخند و ماجراجویی کنند. که البته در آخر کار آنها مجبورند به ایران بازگردند و درام در سطح شرح رفتارها باقی میماند بی آنکه هرگز به عمق برسد. کتاب پر است از فلسفهبافی و شرح فضل و دانش. مهری رحمانی به این مطلب توجه ندارد که شخصیتها در رمان باید فلسفه را «زندگی» کنند، و نه آن که از آن حرف بزنند. حرف زدن از فلسفه شایسته یک کتاب فلسفی ست، اما زندگی کردن فلسفه میتواند منجر به نوشتن نوعی رمان شود. درد تکرار در این برزخ ماقبل رمان باقی میماند و هرگز حتی به سطح یک رمان نمیرسد. تذکر این نکته ضروری ست که بدون شک مهری رحمانی فردی صاحب اندیشه است، اما با منطق رماننویسی-حداقل- در این کتاب فاصله دارد. برای درک این معنا به بخشی از کتاب توجه کنید: «دومرد رو در روی عشق و زنی پوشیده در برهنگی خویش. مردها به هم نگریستند. یکی گفت: «عشق من است.» دیگری گفت: «او فقط عشق است.» چشمهای دو مرد گردشی کردند به سوی آن برهنه پوشیده. زن فقط حدیث زیبایی نبود، ژرفای عشق بود، زلال پاکی بود و سرریز از تمنایی کودکانه و بیتاب. دست هایی بر پیکر او پیچیدند و گرمای خود را به درون دنیایی از لطافت و جذبه ریختند. هرم تب و تاب دل در گرفت در بیتابی عشق و نفسهای دو مرد لبریخته از عصری گرم که لحظههای نشئه را عبور میکردند و...» شرح بسیار زیبا و نشان دهنده تسلط نویسنده به کلام است، اما شخصیتهای رمان این لحظه را زندگی نمیکنند، فقط در عکسی که از آن گرفته شده ظاهر میشوند. هیچ اشکالی ندارد که ما برای دستگرمی چند رمان متوسط بنویسیم. اما رماننویسی کار سختی ست. بهوجود آوردن شخصیتهای سه بعدی با مرارت و زحمت فراوان ممکن میشود. مهری رحمانی باید بکوشد فاصله میان دنیاِی آکادمیک و دنیای رمان را پیدا کند. او دارای ذهنی فلسفی ست، و در عین حال کششهای عارفانه دارد. میکوشد تمامی این احوالات را به شخصیتهایی که پرورده است تزریق کند، در نتیجه این شخصیتها دائم از این مسائل حرف میزنند، اما بدبختانه این مسائل را زندگی نمیکنند. من جداً علاقهمندم بقیهی آثار مهری رحمانی را بخوانم. دلیل این امر به سادگی این است که او حرف زیادی برای گفتن دارد و این حرفها بسیار جالب هستند. اما در درد تکرار من ندیدم که این حرفها با خون و پوست و گوشت شخصیتها ترکیب شوند. امیدوارم که در کتابهای دیگر چنین باشد. در برنامهی شماره۱۳۱ دو مجموعه شعر از مهری رحمانی، به نامهای «دارم شبیه خودم میشوم» و «بیگ بنگ تردید» مورد بررسی قرار گرفته. دوستانی که علاقهمند به داشتن اطلاعات بیشتری دربارهی مهری رحمانی هستند میتوانند به این برنامه مراجعه کنند. ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسیپور، کتابی بفرستند، میتوانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند: Shahrnush Parsipur |