رادیو زمانه > خارج از سیاست > بررسی و معرفی کتاب > من کیستم؛ روایتی از زندگی ابورجینها | ||
من کیستم؛ روایتی از زندگی ابورجینهاشهرنوش پارسیپوردکتر آنیتا هیس، نویسنده ابوریجین استرالیایی1 را در یک کنفرانس دانشگاهی، در شهر نوریج در انگستان ملاقات کردم.
این ابوریجین زیبا، با چشمان آبی و طرح چهره بومی، بسیار باهوش و تیز بود و فعالانه در کنفرانس مشارکت داشت. در همانجا بود که کتاب «من کیستم؟» خاطرات مری تالنس را به من هدیه داد. طی خواندن کتاب که نخستین متنی بود که درباره ابوریجینها میخواندم متوجه شدم با اثر بسیار زیبا و قابل تاملی روبرو هستم که از زبان کودکی یازده ساله در مورد مسئله بسیار مهم شرایط زندگی ابوریجینها در استرالیا گفتوگو میکند. کسانی که فیلم زیبای «حصار خرگوش ها» را دیدهاند با وجهی از زندگی ابوریجینها در استرالیا آشنا شدهاند. میدانیم که بریتانیائیها در هنگام ورود به این قاره وسیع با مردمان بومی برخوردند که ابوریجین نام گرفتند. این مردمان در سادهترین شکل ممکن زندگی میکردند. بسیار آرام و صلحدوست بودند. هیچ نوع شناختی از دنیای خارج از استرالیا نداشتند. امروز گفته میشود که آنها، دهها هزار سال پیش با قایق وارد استرالیا شدهاند. اینجانب به خود اجازه میدهم که در واقعیت این مسئله شک کنم. البته اینجا جای این بحث نیست، اما یک نکته مسلم است که در لحظه ورود انگلیسیها، تنها ابزار دستسازی که ابوریجین ها در اختیار داشتند، بومرانگ بود که اختراعی بسیار پیشرفته به نظر میرسد. تا آنجا که میدانیم رفتار انگلیسیها با این مردمان تیرهپوست اغلب بیرحمانه بوده است. در عین حال آنان مرتب مورد تجاوز قرار گرفتهاند و این منجر به شکلگیری نسلی از ابوریجینها شده که دورگه هستند. در سال ۱۸۸۳ یک نهاد دولتی به نام «دایره حمایت از ابوریجین ها» در ایالت نیوسوت ویلز استرالیا تشکیل شد. این اداره کودکان دورگه و سفیدتر شده را از خانوادههای بومی گرفته و به پرورشگاهها تحویل میداد. برخی از این بچهها چنان سفید پوست بودند که تشخیص آنها از سفید پوستان غیر ممکن بود. بعدها سیاستی در استرالیا برقرار شد که این بچهها را به عنوان فرزندخوانده به خانوادههای سفیدپوست میدادند. کتاب خاطرات مری تالنس شرح احوال یکی از این کودکان است که به زور از خانواده بومیاش جدا شده و به همراه دیگر خواهران و برادرانش به پرورشگاههای مختلف انتقال داده شدهاند. مری تالنس بعدها به خانوادهای سفید پوست سپرده میشود. کودک که با علاقمندی و عشق شدید به خانواده بومی خود فکر میکند، مجبور میشود دوباره تغییر نام داده و هویت جدیدی کسب کند. دخترک دائم مجبور است تحمل خواری و خفت کند و از طرف کودکان سفیدپوست مورد توهین قرار گیرد. به سرآغاز این کتاب توجه کنید: «اسم من ماری تالنس است. قبلا امی چارلز صدایم میکردند. اما وقتی به این یتیمخانه آمدم اسمم را عوض کردند. آن موقع فقط پنج سال داشتم و امروز که سالگرد ده سالگی من است، تو هدیهای هستی از طرف سرپرستار رز که مسئول این جا و برای من مثل یک مادر به تمام معناست. او هرسال به من هدیه تولد میدهد. آخر من یکی از بچههای مورد علاقه او هستم. آن قدر دوستم دارد که به من اجازه داده مدت بیشتری اینجا بمانم. بیشتر دخترهائی که اینجا میآیند وقتی دهساله میشوند به خانه دختران کوتاماندرا فرستاده میشوند و پسرها به خانه کینچلا میروند. البته این قانون در مورد بچههایی است که رنگ پوستشان خیلی تیره است. بچههایی که رنگ پوستشان کمی روشنتر است به یتیمخانههای دیگری مثل خانه برن ساید در محله پاراماتا، لوتادا، یا آبشارهای ونت ورد میروند. همه این خانهها مال بچه یتیمهاست که سرپرستی ندارند.»
این آغاز پر از اطلاعاتی است که بعد در متن کتاب مورد شرح و بسط قرار می گیرد و ما را به میدانهای زندگی استرالیایی و مسائل ویژه این منطقه پرتاب میکند. کم کم متوجه میشویم که اروپائیان مقیم استرالیا حتی مردمان اروپای جنوبی را آدم حساب نمیکنند. ایتالیاییها از این دسته هستند که نه به اندازه ابوریجینها، اما تا حدود زیادی مورد تحقیر قرار میگیرند. رفتارهائی که بزرگسالها تشویق میکنند در کودکان تاثیر گذاشته و باعث میشود که پسر بچههای دور و بر مری تالنس دائم او را عذاب بدهند. دختر بچه نهایت کوشش را دارد که تمیز و مودب و معقول باشد، اما کوشش او اغلب نادیده گرفته میشود. مشکل دیگری که برای این مردم ایجاد کردهاند این است که که حق دیدن پدر و مادر و حق معاشرت با ابوریجینهای دیگر را ندارند. تنها ابوریجینی که مری گاهی موفق به ملاقات او میشود دات است. این دختر هیجدهساله که به عنوان مستخدم در خانهای کار میکند تنها خط ارتباطی میان مری و قوم اوست. در جایی خواندم که ابوریجینها حتی تا امروز از این سیاست غیر معقول دولت استرالیا رنج میبرند. البته در دهه شصت این سیاست کنار گذاشته شد، اما ابوریجینها آن را در خاطره قومیخود حفظ کردهاند. در متن درمییابیم که ابوریحینها به شدت به خود افتخار میکنند و از این که نخستین مردمان استرالیا هستند به خود میبالند. در اینجا به یاد نکتهای میافتم که اخیرا خواندم. هنگامی که انگلیسیها به استرالیا میرسند با حیوان عجیبی روبرو میشوند که بومی منطقه است. از ابوریجینی می پرسند که نام این حیوان چیست. ابوریجین می گوید: «کانگورو.» انگلیسیها از آن پس این حیوان را کانگورو مینامند. اما کانگورو در زبان ابوریجینی به این معناست: «من نمیفهمم تو چه میگوبی!» استرالیا از واژه استرالیس لاتینی مشتق شده و به معنای «جنوبی» است. بخشی از کتاب، زمانی که مری به آداب مذهب مسیح اقتدا میکند بسیار جالب توجه است. او در ذهن خود باور کرده است که مسیح یک ابوریجین بوده است. به بخش دیگری از کتاب توجه فرمائید: «امروز دوباره دات را در مغازه دیدم. داشت نان، شیر و تخم مرغ برای سولیوانها میخرید و لباس خیلی زیبائی به تن داشت. واقعا مکش مرگ ما شده بود. به او گفتم برکها گفتهاند اجازه حرفزدن با او را ندارم. از من دلیلش را پرسید و وقتی گفتم خیلی عصبانی شد. دات از من پرسید آیا پدر و مادر واقعیام را میشناسم. سوال او واقعا مرا تکان داد، چون همیشه میخواستم با او در این مورد صحبت کنم، گرچه اجازه این کار را نداشتم. او دستم را گرفت و از مغازه خارج شدیم و به سمت پارک جنگلی راه افتادیم. به او اجازه این کار را دادم، هرچند میدانستم مامان و بابا «ب» عصبانی خواهند شد. او گفت اگر بخواهم، چیزهای بسیاری برای آموختن به من دارد. اما حالا باید به خانه برود و لباس اعضای خانواده سولیوان را اتو بزند و شام آنها را تا ساعت پنج بعد از ظهر آماده کند. دات میگوید خدمتگزار سولیوانهاست و همه شست و شو و پخت و پز و اتوکاری و خیاطی و تمیز کردن برعهده اوست. میگوید به ندرت دستمزدی به او پرداخت میشود و باید زمینها را هر هفته بسابد و موقع خوردن غذا به تنهایی در آشپزخانه غذا بخورد. البته بعد از این که غذای خانواده را سر میز برای آنها سرو کرد. او میگوید در این حال احساس سگی را دارد که حتی اجازه ندارد با دیگران سر میز غذائی که خودش آن را پخته است بنشیند. خیلی ناراحت شدم. خوشحالم که مامان و بابا "ب" اجازه میدهند با آنها سر یک میز غذا بخورم.» کتاب «من کیستم؟» را شکوفه کاوانی از زبان انگلیسی به فارسی برگردانده و نشر نقره آن را منتشر کرده است. شکوفه کاوانی از ایرانیان مستعدی است که در استرالیا زندگی میکند. او که مقیم شهر سیدنی است در حین انجام کار پرستاری، نقاشی هم میکند و تا به حال چندین نمایشگاه نقاشی برپا کرده است. در سفری که چند سال پیش به دعوت ایرانیها به سیدنی رفتم او از میهمانداران من بود. به همراه شکوفه و دیگر ایرانیانی که به خوبی در استرالیا ریشه دواندهاند شاهد تماشای گلها و حیواناتی بودم که در زندگی ندیده بودم. با اصرار عجیبی کوشیدم ابوریجینها را ببینم که ممکن نشد. اینک از طریق کتاب آنیتا هیس آنان را به اتفاق ملاقات کردیم. پانوشت: ۱- کتاب «من کیستم، خاطرات مری تالنس»، سیدنی ۱۹۳۷، از سلسله داستانهای استرالیایی من، نوشته دکتر آنیتا هیس، ترجمه شکوفه کاوانی. ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسیپور، کتابی بفرستند، میتوانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند: Shahrnush Parsipur |
نظرهای خوانندگان
ابوریجین یعنی "بومی".
-- خلیل ، Apr 7, 2010 در ساعت 09:05 PMعلّت خاصّی دارد که ابوریجین را به همین شکل آورده اید و ننوشته اید "بومی"؟
کسی که این کلمه را نشناسد شاید گمان کند این نام قبیله یا قومی است که این بومیان به آن تعلّق دارند.
"... اروپائیان مقیم استرالیا حتی مردمان اروپای جنوبی را آدم حساب نمیکنند."
خیلی جالب است چون اهالی بریتانیا، یعنی کاشفان و مستعمره گران اصلی و اولیه قاره استرالیا، معتقدند اهالی آن قاره «عقب مانده» هستند چون بسیاری از آنان از ایرلند به آن قاره مهاجرت کردند!
ایتالیایی ها و ایرلندی ها که در خود اروپا و آمریکا هم مورد تحقیر و سوژه برای جک های تحقیرآمیز بوده و هستند.
در ضمن بنا به دلایلی (و ظاهراً به دلیل احترام گذاشتن به این ساکنان اصلی و اصیل جزیره پهناور استرالیا) سالها است که دیگر به آنها اَب-اوریجین اطلاق نشده و از لفظ Indigenous برای خطاب کردن به آنان استفاده می شود.
گویا این مردم از اهالی جزایر پولینزی در شمال قاره استرالیا (یعنی اندونزی و گینه نو و فیلیپین و نواحی دیگر) بوده اند که در زمان خیلی قدیم با قایق و به مرور ایام به استرالیا مهاجرت کرده اند. اطلاعات بیشتر در این مورد:
http://en.wikipedia.org/wiki/Indigenous_Australians
در ضمن، وضعیت دورگه های استرالیایی-اروپایی در آن کشور را می توان با ایرانیان و هندیان و اهالی آمریکای جنوبی و شمالی و کانادا مقایسه کرد: آریایی های مهاجر از آسیای مرکزی و شمالی و غربی که از حدود ده هزار سال یا پیش تر از آن به تدریج به جنوب و سرزمین های گرم تر و حاصلخیز مهاجرت کردند به مرور ایام با ساکنان سامی و حتی سیاه پوستان آن مناطق آمیزش یافتند و اقوام گوناگون منطقه ایران و خاورمیانه و هند را پدید آوردند.
اگر نسل بومیان استرالیا نیز به کلی از بین نرود، تا چند صد سال دیگر اثری از اجداد اصیل آنان باقی نخواهد ماند و سراسر قاره را اقوام مهاجر و مخلوط شده با یکدیگر اشغال خواهند کرد که همچون بیشتر ایرانیان یا آمریکایی های امروزی، به بسیاری از اقوام دیگر شباهت دارند و در عین حال به هیچ قوم خاصی شبیه نیستند.
-- اهل رفسنجان ، Apr 7, 2010 در ساعت 09:05 PMخیلی جالب بود.
-- حسین ، Apr 7, 2010 در ساعت 09:05 PMدرود. ابوریجینال درست است. ابورجین و ابوریجین که شما با این دو دیکته نوشتهاید درست نیست. در فارسی هم بومیان استرالیا میگویند و واژه ابوریجینال انگلیسی در فارسی رواج ندارد.
-- فرهاد ، Apr 9, 2010 در ساعت 09:05 PMاز آنجا که به دلیل کاربرد نادرست واژه ابوریجین توسط سرکار خانم پارسی پور (ایشان این واژه را به عنوان اسم خاص به کار برده اند در حالیکه این یک اسم جنس است و به اقوام بومی هر منطقه ای می توان آن را اطلاق کرد) کامنت های فقه لغوی در اینجا زیاد شد، من هم مایلم نکته ای را در پاسخ یکی از دوستان (فرهاد) ذکر کنم. هر دو واژه ی aboriginal و نیز aborigine درست هستند و در انگلیسی به کار می روند، فقط اولی صفت است و طبعاً در مقام صفت به کار می رود و دومی اسم است.
-- محمود ، Apr 9, 2010 در ساعت 09:05 PMضمناً تا جایی که اطلاع دارم سالهاست که دولت استرالیا سعی در اعاده هویت و حیثیت بومیان این کشور دارد و یکی از نخست وزیران استرالیا (نمی دانم کدام) بابت موضوع جدا کردن بچه ها از خانواده ها رسماً از بومیان عذر خواهی کرده است. امروزه هنر بومیان استرالیا به طور گسترده به عنوان نشانه های نمادین استرالیا در این کشور به کار می رود. ....ولی موضوع حاشیه ای شدن افوام بومی و جاماندن شان از پیشرفت جامعه ی کلی یکی از مسائلی است که در همه ی کشورهایی که دارای افوام بومی هستند (مثل آمریکا، استرالیا، مالزی، تایوان و ....) مشاهده می شود و بحث های نظری و مباحث سیاسی زیادی را هم به دنبال داشته است.
شهرنوش جان ؛ با عرض تشکر در مورد نقد کتابی که ترجمه کرده ام ؛ میخواستم به عرضتان برسانم که کتاب را نشر مروارید چاپ کرده است ؛ نه نشر نقره ........خوشحال میشوم که آن را تصحیح کنید.
ارادتمند
شکوفه کاوانی - سیدنی - استرالیا
-- شکوفه کاوانی ، Apr 9, 2010 در ساعت 09:05 PMمتشکرم اهل رفسنجان. من هم اهل رفسنجانم و اکنون مشغول تحصیل در استرالیا. نمی دانم باید خوشحال باشم و یا ناراحت. بهرحال رفتار و فرهنگ نسل بریتانیایی در اینجا من را سخت دلتنگ همان رفسنجانی کرده که دوستش نداشتم و دلم نمی خواست حتی برگردم. درسته که همه جا آدم خوب و بد است ولی واقعا" هر شهر کوچک ما و از همه مهمتر ایرانی ها دنیایی از ارزشها هستند که من فقط الان بعد از 35 سال قدرش را فهمیده ام.
-- بدون نام ، Apr 10, 2010 در ساعت 09:05 PMدوستان عزیز
واژه ابوریجین گرچه به معنای بومی ست اما به طور معمول برای متمایز کردن بومیان استرالیا به کار برده می شود. ر.ک. ویکی پدیا
-- شهرنوش پارسی پور ، Apr 12, 2010 در ساعت 09:05 PMنشر مروارید ناشر این کتاب است. در متن به اشتباه نشر نقره نوشته شده است.
با عرض تاسف در ای میل قبلی یادم رفت بگویم که در زمان کودکی و نوجوانی من در تمام مقالاتی که در باره بومیان استرالیا در نشریات ایرانی به چاپ می رسید آنها را ابوریجین می نامیدند. درست به همین دلیل برای من نیر این توهم پیش آمد که این نام خاص این مردمان است.
پوزش
-- شهرنوش پارسی پور ، Apr 13, 2010 در ساعت 09:05 PM