رادیو زمانه > خارج از سیاست > بررسی و معرفی کتاب > «شکنجه و شکنجهگر» | ||
شکنجه و شکنجهگر، تحقیقی در باب «نظام شکنجه» در رژیم آخوندی، نوشته کاظم مصطفوی «شکنجه و شکنجهگر»شهرنوش پارسیپورشکنجه و شکنجهگر، تحقیقی درباب «نظام شکنجه» در رژیم آخوندی، نام اثری تحقیقی از کاظم مصطفوی است.
نویسنده در این اثر که از مرز ۴۵۰ صفحه میگذرد میکوشد چارچوبی دقیق و روشن از مسئلهی شکنجه در ایران دوران جمهوری اسلامی به دست دهد. البته بدبختانه نویسنده اغلب حالت شعاری را به کتاب تحمیل میکند که به جای آنکه تاثیر کتاب را شدیدتر کند تاثیر واژگونه میگذارد. استفاده از اصطلاحاتی همانند آخوندی، فریبکاران، «آن بد سگال دوزخی، لاجوردی ابوالاشقیا» و غیره باعث میشود که ارزش تحقیقی و علمی اثر تا حدودی خدشهدار شود. یعنی در هر حال با کتاب جهتداری روبرو هستیم که یکسان، به تمامی وابستگان به جمهوری اسلامی، از جمله کسانی که خط مشی متفاوتی برگزیدهاند، حمله میکند. این مسئله البته قابل درک است، چرا که نویسنده وابسته به سازمان مجاهدین خلق است که در جریان سالهای متوالی حکومت جمهوری اسلامی به نحو بیرحمانهای مورد حمله و هجوم بود و بخش قابل تاملی از نیروهای آن به نحو وحشیانهای شکنجه و قتل عام شدهاند. در نتیجه میتوان توجیهی درباره این جهتگیری داشت. کتاب در ۱۵ فصل طبقهبندی شده و هر فصل دارای بخشبندیهایی است که ریز مطالب آن فصل را در بر میگیرد. نویسنده در عین حال تاریخچهای از نظامات شکنجهگر به دست میدهد که نمایشگر شباهت قابل تامل همه آنها به یکدیگر است. مقدمه کتاب با این جملات آغاز میشود: «کتابی که در پیش رو دارید کوششی است برای روشن کردن روند شکلگیری "نظام شکنجه در رژیم آخوندی. به خوبی میدانیم آخوندها در تنها مقولهای که موفق بودهاند سازمان دادن شکنجه بوده است و بس. خودشان آمار دادهاند که ایران پیش از انقلاب ۹۹۹۴ زندانی داشته است، اما این تعداد در سال ۱۳۶۰ به ۳۳ هزار رسیده است... در سال ۶۷ از ۸۰ هزار و ۷۲۶ زندانی نگهداری میکرد... در سال ۱۳۵۸به ازای هر ۱۰۰هزار نفر، ۲۵ زندانی وجود داشت، اما در سال ۸۲ این تعداد به ۲۳۲ نفر رسیده است. ایران ظرفیت نگهداری ۵۰ تا ۶۰ هزار زندانی دارد، در حالی که امروز سه برابر این ظرفیت در زندانها نگهداری میشود.» البته این آمار را روزنامه اعتماد ملی در شانزده آذر سال ۸۵ شمسی در همایش سیر تحول حقوق زندانیان از مشروطه تا امروز به دست داده است. اما کاظم مصطفوی در این کتاب گامهای بلندی برداشته و می کوشد از «شکنجه به عنوان یک نظام همهجانبه، با ریشههای تاریخی و مشخص» یاد کند. او که با زندانیان مجاهد از بند رسته جمهوری اسلامی تماسهای نزدیکی داشته مجهز به اطلاعات دسته اولی است که کار نگارش این اثر را برای او آسان کرده است. مینویسد: «شکنجه به عنوان عملی غیرانسانی، جنایتی است علیه بشریت. جنایتی که تحت هیچنام و هیچبهانهای قابل توجیه نبوده و نیست. هم از اینرو باید برخورد با آن را یکی از شاخصهای اصلی ارزیابی ترقیخواهی هر فرد یا مکتب و جنبشی بدانیم. معیاری که بر بسیاری از دعاوی مهر تائید میزند و خزف را از صدف باز میشناساند. و بی جهت نیست که به عنوان جنایتی همیشه تکان دهنده در ادبیات و فرهنگ بشری جای خاصی یافته است.» کتاب در ادامه راه نشان میدهد که چگونه بهرغم آنکه حداقل از زمان فردیک کبیر مسئله شکنجه به زیر سوال رفته، و از اوایل قرن بیستم مغایر با حقوق بینالملل شناخته شده است، اما همچنان به صورت ابزاری در دست قدرتهای مختلف مورد استفاده قرار میگیرد. مصطفوی نشان میدهد که شکنجه در جمهوری اسلامی از نخستین روزهای حاکمیت آن آغاز شده است. اعدامهای بیرویه آغاز انقلاب و ضرب و شتم متهمان، کمکم روندی قانونی پیدا کرد و زیر عنوان تعزیر دلایل اسلام پسند باعث توجیه آن شد. روشن است که از سال ۱۳۶۰ شکنجه به صورت ابزار مخوف جمهوری اسلامی درآمد و کار به جایی رسید که مقامات جهانی نیز نگرانی خود را ابراز کردند. اما شخص خمینی به میدان آمد و «شایعه» شکنجه را انکار کرد. مصطفوی مدعی است که اکثریت قریب به اتفاق مردان جمهوری اسلامی حداقل در مراسم شلیک تیر خلاص شرکت داشتهاند. یکی ار آنها را در اوین دیدهاند که عاجزانه اعلام میکرده است که تا این لحظه سر مرغی را نبریده است و قادر به شلیک تیر خلاص نیست. اما ظاهرا شکنجهگران عزم جزم کرده بودند تا به جنایات خود جنبه عمومی داده و مردان دولتمدار خود را شریک جرم خویش کنند. شاید به راستی یکی از دلایل سکوت اغلب مردان جمهوری اسلامی نیز همین باشد. دست همه آنها آلوده به جنایتی است که از شر آن خلاصی ندارند. نویسنده پس از شرحی دربارهی نظامات شکنجه در دوران نازیها در آلمان و فرانکو در اسپانیا، سرپاس مختاری در ایران دوره رضا شاه و ژنرال پینوشه در شیلی نشان میدهد که چگونه در عاقبت کار گذار همه این شکنجهگران به خانه قانون میافتد. او سپس به شرح گزارشات شکنجه در جمهوری اسلامی میپردازد و نامهای یکیک شکنجهگران را برملا میکند. بخشی از دستههای نخست شکنجهگران یا کشته شدهاند و یا به مشاغل دیگری روی آوردهاند. نویسنده تا جایی که ممکن بوده شرح حالی از این شکنجهگران به دست داده است. فصل ویژهای به شرح احوال لاجوردی اختصاص یافته است. این بخش بسیار مفصل است و تمامی جنبههای زندگی لاجوردی را در بر میگیرد. سپس به ماموران کوچکتر همانند حاج داود رحمانی، اکبر کبیری، مجتبی حلوایی و... میپردازد. فصل ششم به زنان زندانبان و شکنجهگر اختصاص دارد. در اینجا نیز نام این زنان و شرح اعمال آنها به دست داده شده است. فصل هفتم به بررسی نام شکنجهگران پروندههای ویژه اختصاص دارد و نام کسانی را که در قتلهای زنجیرهای، قتل زهرا کاظمی و پروندههای مشابه نقش داشتهاند برملا میکند. مصطفوی میگوید که سه تن از اعضای کابینه احمدی نژاد شکنجهگر بودهاند. فصل نهم به ارگانهای موازی شکنجه و سرکوب از قبیل نهاد اطلاعات نخست وزیری اختصاص دارد. شکلگیری ارگان اطلاعات سپاه موضوع مورد بررسی فصل یازدهم است. در فصول دیگر نیز نقاب از چهره شکنجهگران دیگر برداشته میشود. فصلهای نهایی به مجموعه عکسها و اسناد اختصاص دارد. کتاب شکنجه و شکنجهگر اثر مهم و قابل تاملی است و به یک نقد دقیق و همهجانبه از طرف فرد یا افرادی نیاز دارد که دارای اطلاعات دسته اول از زندانهای جمهوری اسلامی هستند. از آنجایی که نامهای بسیار در کتاب به عنوان شکنجهگر آمده است باید در شرایط بیطرفتری به قضاوت این کتاب نشست. به طور مثال از اشخاصی نام برده میشود که من آنها را به عنوان یکی از زندانیهای جمهوری اسلامی میشناسم. شک نیست که همهی آنها زندانبان بودهاند، اما اینکه همهی آنها شکنجهگر بوده باشند محل تردید است. احساسی به من میگوید که ممکن است کاظم مصطفوی در مورد برخی از افرادی که نامشان در کتاب آمده مبالغه کرده باشد. البته من توان آن را ندارم که صحت یا عدم صحت ادعاهای کاظم مصطفوی را ثابت کنم، اما شک ندارم که این کتاب به یکی از کتابهای مرجع مطالعاتی تبدیل خواهد شد. ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسیپور، کتابی بفرستند، میتوانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند: Shahrnush Parsipur |
نظرهای خوانندگان
به عنوان یک مخالف شکنجه و کشتار از هر نوع آن، این بخش از نوشته نظرم را جلب کرد:
«یکی ار آنها را در اوین دیدهاند که عاجزانه اعلام میکرده است که تا این لحظه سر مرغی را نبریده است و قادر به شلیک تیر خلاص نیست.»
آیا نباید ریشه خشونت و شکنجه و کشتار را در چنین نکاتی جستجو کرد: تقریباً همگی ما از بریدن سر مرغ یا هر حیوان حلال-گوشت دیگری عاجزیم اما اگر کسی دیگر این کار را برایمان انجام داده و غذایی از آن آماده کرده جلوی ما بگذارد با خوشحالی از آن استقبال کرده و اگر غذا خوب و خوشمزه هم درست شده باشد حاضریم به قصاب و آشپزباشی آن دستخوش و پاداش نیز بدهیم!
از خدمات قصاب بهره جویی می کنیم اما شکنجه گران و جنایتکاران را با عنوان "قصاب" و با لحنی اهانت آمیز خطاب می کنیم!
در جای دیگر هم آمده: «نویسنده پس از شرحی دربارهی نظامات شکنجه در دوران نازیها در آلمان و فرانکو در اسپانیا، سرپاس مختاری در ایران دوره رضا شاه و ژنرال پینوشه در شیلی نشان میدهد که چگونه در عاقبت کار گذار همه این شکنجهگران به خانه قانون میافتد.
بله همین طور است که ایشان می فرمایند اما بانیان اصلی روی کار آمدن این شکنجه گران تقریباً هیچگاه دستگیر و به سزای اعمالشان نمی رسند: رضاشاه را انگلیسی ها روی کار آوردند اما کدام انگلیسی صاحبمنصبی را می شناسید که به خاطر حمایت از رضاشاه و جنایات وی محازات شده باشد؟ پینوشه را CIA حمایت کرد اما این سازمان همچنان به "انجام وظیفه قانونی" خود برای حفظ امنیت کشور آمریکا مشغول به کار است و فهرست جنایاتش از آن زمان بیشتر شده که کمتر نشده! داستان تشکیل شدن حزب نازی در آلمان و به منظور نابود کردن آخرین بازماندگان نژاد ژرمن هم که به جای خود ...
دوستان، این داستان سر درازی دارد و آژی دهاک به راستی اژدهایی است چندین سر با عمری ابدی!
-- بی نام ، Mar 20, 2010 در ساعت 11:35 PM