رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۱ آذر ۱۳۸۸
به روایت شهرنوش پارسی‌پور ـ شماره ۱۵۵

«روی کاشی‌ها، آبی‌ها دیده بودم»

شهرنوش پارسی‌پور

در هفته گذشته به کوشش رساله نخست کامیار عابدی نگاهی به دوران زندگی سپهری در ژاپن داشتیم. این هفته به رساله دیگر عابدی درباره سهراب و «کاظم تینا تهرانی» توجه می‌کنیم.

Download it Here!

تینا تهرانی که از دوستان خوب سپهری بوده در سال ۱۳۰۸ به دنیا آمده و در سال ۱۳۶۹ به میل خود به زندگی خویش پایان داده است. تینا تهرانی تکاپوهای ادبی خود را با پیوستن به گروه «خروس جنگی» آغاز کرد، اما جالب است که در میان اداره‌کنندگان این نشریه نه نامی از او به چشم می‌خورد و نه نامی از سهراب سپهری.

آثار تینا تهرانی در چهار مجموعه «آفتاب بی غروب»، «گذرگاه بی‌پایانی»، «شرف و هبوط و وبال» و «سایه‌بین و مینوآگاهی»، در خلال سال های سی و دو تا هفتاد و دو به چاپ رسیده است و از عجایب این که این آثار نیز همانند خود تینا ناشناخته باقی مانده‌اند.

در بررسی آثار او می‌توان به این نتیجه رسید که به جز ادبیات، تحت تأثیر عرفان و اساطیر بوده است و کوشیده است دریافت‌های خود را در این زمینه‌ها به ساختاری روایی و شکلی داستانی نزدیک کند.

تینا تهرانی از جمله دوستان سپهری بود. او یادداشت‌هایی درباره آثار سپهری از خود باقی گذاشته که متن اصلی آن‌ها در اختیار کامیار عابدی‌ست. این یادداشت‌ها در کتابی به نام «اتاق آبی» که مجموعه‌ای‌ست از خاطره‌ها، دریافت‌ها و پژوهش‌های سپهری، در اختیار ما قرار گرفته است.

کاظم تینا تهرانی در این باره می‌نویسد: «همین آخری‌ها بود. در یکی از سفرهای به کاشان، روزی آن عزیز به مناسبتی (که گفت‌وگویی درباره رابطه‌ی بیداری با وحدت بود و نیاز وحدت‌جویی آدمی که اشاره ای هم به ماندالا می‌شد) چنین گفت: می‌دانی، آدم حرف‌های دیگری هم دارد. وقتش رسیده باید گفت. دیگران هم این کار را کرده‌اند. در شعر و نقاشی، آدمی قسمی از حرف‌ها را گفته است، نه همه را.

بعد در همین زمینه از شکفتگی تدریس یاد کرد و از شکفتن خودش به هنگام تدریس و رابطه نزدیک‌تر با آدم‌ها. گفت شروعش از همین جاست. از شروع زندگی خودم در کاشان. از آن اتاق آبی که در خانه‌ی بزرگ قدیمی داشتیم. از رابطه خاصی که در کودکی با این اتاق پیدا کردم، شروع می کنم تا حضور بعدی اتاق که دیگر در سراسر زندگی من ماندنی می‌شد؛ به‌خصوص، از وقتی که آن‌جا را خالی کردیم و به سمت دیگر خانه اسباب کشیدیم. علتش این بود که در آن‌جا مار دیدیم... .»

مطلب را در اطراف مار ادامه می‌دهم. به نشانه‌های اعتقادی که در بیشتر قصه‌ها و اساطیر اقوام مختلف آمده است، اشاره می‌کنم و همین طور حرمتی که برای این حیوان در آیین‌ها و مراسم مذهبی گوناگون قائل‌اند. در ادامه ما به نوشته سپهری می رسیم درباره اتاق آبی و شرحی که تینا تهرانی در حواشی نوشته است.

در این‌جا فرازهایی از سپهری را می‌نویسم. آن‌ها مار دیده‌اند و «عمویم به این حرف‌ها کاری نداشت؛ با تفنگ ساچمه‌ای خود نشانه رفت. سر یکی از مارها از تن جدا شد. مار دیگر پا به فرار گذاشت و از سر طویله به صحرا گریخت. «تیرسیاس» با عصای خود دو مار به هم خفته را کوفت و خود به زن تبدیل شد؛ عمویم نشد.»

او در جای دیگری می‌گوید: «مار به اتاق آبی آمد و ما رفتیم. دیگر در اتاق آبی فرش نبود. صندوق مخمل نبود. لاله و آینه نبود. هیچ چیز به خالی اتاق چنگ نمی‌زد. اتاق آبی خالی بود؛ مثل روان تائوییست. می‌شد در آن به آرامش تهی رسید. به السکینه رسید. هیچ‌کس به اتاق آبی نمی‌رفت. من می‌رفتم. اتاق آبی یک اتاق معمولی نبود؛ مغز معمار این اتاق در ناخودآگاهی گروهی نقشه ریخته بود؛ خواسته بود از تضادهای درونی بگذرد و به تمامی خود برسد... .»

در جای دیگری می‌گوید: «کف اتاق آبی از کاهگل زرد پوشیده بود؛ زمین یک مربع زرد بود. کاهگل آشنای من بود. پوست تن شهر من بود. چقدر روی بام‌های کاه گلی نشسته بودم، دویده بودم، بابادک به هوا کرده بودم. در پست و بلند بام وزشی انسانی بود، نفس بود، هوا بود. اصلاً فراموش می‌شد که بام پناهی‌ست برای آدمی که از باران و آفتاب بیم دارد؛ روی بام همیشه پابرهنه بودم. پابرهنگی نعمتی بود که از دست رفت. کفش ته‌مانده تلاش آدم است در راه انکار هبوط تمثیلی از غم دورماندگی از بهشت.»

تینا در هر گام این متن تفسیری بر نوشته سپهری اضافه می‌کند. به طور مثال در این‌جا چنین می‌گوید: «برعکس، درست است که در بهشت برهنگی ناب و به تمام بود، اما نه در بهشتی بر زمین [که بر] بهشتی آسمانی و بی‌زمین. ستر به‌هرگونه در زمین روی می‌کرد. اصلاً به زمین افتادن آدم خود در حجاب شدن آدم بود.»

در مقایسه آن‌چه که سپهری نوشته و لحنی به فراوانی شاعرانه دارد، برداشت کاظم تینا تهرانی دارای برشی فلسفی است. لحن نوشته او الکن است و به نظر نمی‌رسد دریافت‌های سپهری را به خوبی درک کرده باشد. در حقیقت سپهری با تکیه بر حال قال شاعرانه‌اش از سر دریافت‌های فلسفی می‌پرد و تمامیت حالت فلسفی را در قالب شعرگونه پیامش بازتاب می‌دهد.

سپهری در همین متن اتاق آبی در جای دیگری اضافه می کند: «روی تکه ستونی از ماتورا مادری با پستان چپ به بچه شیر می‌دهد. به چشم هندی هر سمت بدن استعاره‌ای داشت. به چشم یونانی و مصری قدیم هم. زن ایرانی چپ و راست نمی‌فهمد؛ نباید میان خودمان دنبال آن معانی بگردیم.

برآمدگی بام حوض‌خانه تکه‌ای بود از یک تمام. روی این تکه قیدی نداشتم. دستپاچه نبودم. نگاهی مرا نمی‌پایید. من بودم و کاهگل خواهشناک. چیزی بر این خلوت بام مشرف نبود. مگر آبی آسمان. شب های داغ تابستان، وقتی که خودآگاهی آدم ذوب می‌شد، روی بام می‌خوابیدیم.» تینا در این‌جا جمله قابل تأمل و درستی دارد: «به خلاف هم، از بچگی یاد دارم که چه بسیار آداب راست و چپ شنیدم و بعدها هم در مذهب و عرفان.»

این حرف درستی‌ست. در میان زنان قدیم باور براین بود که یک پستان مادر حامل نان و دیگری حامل آب است. پس زنان ایرانی نیز برحسب آدابی به فرزندان خود شیر می‌دادند. به طور کلی فرهنگ‌های قدیم همه در این زمینه به یکدیگر نزدیک هستند. حالت کیفی بر عالم غلبه دارد. این همان حالتی است که شعر سپهری را از انواع دیگر شعر ممتاز می‌کند.

با این احوال شاعر به احوال پیرامون خود دقت نکرده است. در جای دیگری از همین متن برداشت عمیقی شرح می‌شود؛ سپهری می‌گوید: «گاه میان بازی اتاق آبی صدایم می‌زد. از هم‌بازی‌ها جدا می‌شدم؛ می‌رفتم تا میان اتاق آبی بمانم و گوش بدهم. اما صدایی از اتاق آبی مرا می‌خواند؛ از آبی اتاق بلند می‌شد. آبی بود که صدا می‌زد. این رنگ در زندگی‌ام دویده بود. میان حرف و سکوتم بود. در هر مکثم تابش آبی بود. فکرم بالا که می‌گرفت، آبی می شد؛ آبی آشنا بود.»

این که رنگ با انسان گفتار داشته باشد برای شخص من تجربه ملموسی ست. من در یک حال قال دچار همین حالت سپهری شده بودم. چنین به نظرم می‌رسید که هیچ واژه‌ای نمی‌دانم الی واژه آبی. این حالت در هنگام نوشتن کتاب «عقل آبی» به سراغم آمد. آن موقع چیزی درباره اتاق آبی سپهری نخوانده بودم. بعدها دراین باره گفتار خواهم داشت.

با بخشی دیگر از کلام سپهری این برنامه را به پایان می برم: «روی زمین هم ذخیره آبی بود؛ نزدیک شهر من معدن لاجورد بود. روی کاشی‌ها، آبی‌ها دیده بودم. در تذهیب قرآن‌ها، با لاجورد مادرم ملافه ها را آبی می‌کرد... . باغ ما پر از نیلوفر آبی می‌شد و جا‌به‌جا گل‌های آبی کاسنی.

نگین انگشتر مادرم آبی بود. فیروزه بود از جنس ریگ‌های ته جویبارهای بهشت شداد... . در طبیعت آبی‌ها ساخته می‌شود. بسیاری از باکتری‌ها ماده رنگی می‌سازند و در فضای اطراف خود پخش می‌کنند. باسیل «پیوسیانیک» محیط خود را آبی می‌کند، باسیل شیر آبی خود را آبی می کند،نمک معدنی آبی که ارمغان دریاهای قدیمی است، آبی خود را مدیون امواج رادیو اکتیویته است.»

بدین ترتیب سپهری در موج آبی می‌چرخد و دوستش تینا را نیز به همراه خود می‌چرخاند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

می شود لطفا نام موسیقی انتهای برنامه اتون را معرفی کنید؟ ممنونم از برنامه های شنیدنی شما
کارهای سپهری را دوست می دارم و اندیشه و نگاه شما را

-- شهرزاد ، Dec 5, 2009 در ساعت 03:23 PM

درباره ی کتاب آبی و شعر های سهراب سپهری یکی از استادان زبان ادبیات فارسی ایران مقاله ها و کتاب بسیار ارزنده و دست اولی نوشته است. از جمله مقاله «ترس های سهراب سپهری» او در این مقاله نشان داده است ترس های مرضی شدیدی و مزمنی در سهراب سپهری وجود داشته است که سبب شده است او حتا در اواخر زندگی اش به تنهایی از خانه خارج نشود. ماجرای اتاق آبی هم از این قرار بوده است که سهراب سپهری در کودکی اش در اتاق آبی شاهد هماغوشی پدر (بلکه عمویش) و مادرش بوده است و از آن زمان دچار کابوس های شبانه می شود . پدر سهراب در آن زمان فلج بوده است و مادرش در اداره تلگراف کاشان کار می کرده است بنا براین با عموی وی رابطه داشته است و سهراب شاهد این رابطه ی نامشروع بوده است.به محض لو رفتن این ماجرا خانواده ی سهراب مجبور می شوند از خانه ی بزرگ سپهری ها ( خانه پدربزرگش) که سه عمویش در آن جا زندگی می کردند بروند به خانه ی دیگری. نویسنده ی مقاله مطالب مهمی از این دست را رو کرده است که هیچ جای تردیدی در ان ها نیست بروید بخوانید یا بلکه با نویسنده تماس بگیرید در مرور گر ها جستجو کنید« ترس های سهراب سپهری»

-- پزشک احمدی ، Dec 6, 2009 در ساعت 03:23 PM

ادامه مطالب:
استاد مذکور در کتابش اثبات کرده است سهراب سپهری مضمون و محتوای بیش تر اشعارش را از صادق هدایت گرته برداری کرده است. مسلما اگر کتابش چاپ شود غوغاو جنجالی در میان علاقه مندان شعر معاصر ایران به ویژه علاقه مندان سهراب سپهری و صادق هدایت پدید می آید.

-- پزشک احمدی ، Dec 6, 2009 در ساعت 03:23 PM

چرا ما ایرانی ها بدون نشانی ومدرک هر حرف وسخنی را می گوییم وباور می کنیم.واقعاچرا. این استاد کیست ومدارک اوچیست ومنابع تحقیق اوکدام است؟به راستی که....

-- امی ، Dec 6, 2009 در ساعت 03:23 PM

من مطلب مورد اشاره اقای پزشک احمدی را در اینترنت جستجوکردم وچیزی نیافتم.لطفا ادرس دقیق بدهندو نام ونشانی این استاد را بنویسند تا ببینینم این نکته حقیقت دارد یا خیالپردازی است

-- رضا ، Dec 6, 2009 در ساعت 03:23 PM

از اداره کنندگان سایت درخواست دارم نام قطعه موسیقی انتهای برنامه را برای خانم شهرزاد بنویسند.

-- شهرنوش پارسی پور ، Dec 7, 2009 در ساعت 03:23 PM

چرا اقای پزشک احمدی جواب نمی دهد اما به اسانیتهمت های به ان بزرگی به خانواده سپهری زده است؟

-- رضا ، Dec 10, 2009 در ساعت 03:23 PM

حالا که چی اگر هم مادر سهراب سپهری رابطه ای نامشروع با هر کسی داشته؟ به ما چه مربوط؟ واقعاً که خاله-زنکیزم و روشنفکری در ایران و جهان چه ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند!

-- ربابه سلطان ، Dec 12, 2009 در ساعت 03:23 PM