رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۲ دی ۱۳۸۸
به روایت شهرنوش پارسی‌پور ـ شماره ۱۵۴

«بودن با سهراب سپهری غنیمت است»

شهرنوش پارسی‌پور

کامیار عابدی محقق و منتقد، بر حسب سرشناسه کتاب دو رساله درباره سهراب سپهری در سال ۱۳۴۷ به دنیا آمده است. گرچه او بسیار جوان است، اما فهرست آثارش که بیشتر از هر چیز معطوف به کار تحقیقی در زمینه زندگی شاعران و شعر معاصر بوده در برگیرنده پانزده اثر است.

Download it Here!

او آثاری در مورد سهراب سپهری، ملک‌الشعرای بهار، ه.ا. سایه، سیمین بهبهانی، سیاوش کسرائی، صور اسرافیل و دهخدا، گلچین گیلانی، بیژن جلالی، محمدرضا برزگر خالقی، شعر شیراز و منصور اوجی، شعر معاصر زنان ایران، درباره محمدرضا شفیعی کدکنی و برگزیده بررسی‌های ادبی منتشر کرده است.

هم‌چنین گزیده اشعار فروغ فرخزاد و نمونه‌هائی چند از شعر معاصر ایران در آغاز هزاره سوم و چند چشم‌انداز در تحلیل و نقد ادبی به مرحله چاپ رسانده است.

کتابی که اکنون در دست من است دربرگیرنده دو رساله درباره سهراب سپهری ست. در رساله نخست که دربرگیرنده تأثیرات فرهنگ ژاپن بر سهراب سپهری‌ست متوجه می‌شویم که شاعر و نقاش نابغه ایرانی در سال ۱۳۳۹ برای چند ماهی مقیم ژاپن بوده است.

سپهری در آن واحد از نقاشی، شیوه خط نگاری، اندیشه فلسفی و شعر ژاپن متأثر بوده است. او در این کشور در عین‌حال به آموختن فنون حکاکی بر روی چوب روی آورده. اما پیش از رفتن به ژاپن در نخستین گام هفت شعر کهن ژاپنی را به فارسی برگردانده است.


»دورساله درباره‌ی سهراب سپهری، «سپهری و ک.تینا»، «سپهری و ژاپن»

البته به گونه دقیق دانسته نیست که سپهری، نخستین بار، کی و چگونه با فرهنگ و ادب ژاپن آشنائی یافت. با این همه به نظر می‌آید که نخستین گام پس از آشنائی ابتدائی‌اش با ژاپن، ترجمه این هفت شعر بوده است. که در سال ۱۳۳۴ در مجله سخن به چاپ رسید.

بنا برجست‌وجوی هاشم رجب‌زاده، پژوهش‌گری که علاوه بر ترجمه آثاری مرتبط با ژاپن از دهه پنجاه آثاری پر اهمیت در زمینه تاریخ روابط فرهنگی و اجتماعی و سیاسی ژاپن و ایران ترجمه و تدوین کرده است، شعرهای یاد شده جملگی از نوع «تانکا» است که سپهری به احتمال زیاد از ترجمه فرانسوی آن‌ها را به فارسی برگردانده است.

شعر نخست «شب» نام دارد و اثر فوجی وارا - نو - میچی - نولو، شاعر سده دهم میلادی است. می‌گوید:

با آن که می‌دانم
در پی صبح
شب باز خواهد آمد
با این همه، طلوع آفتاب
چه نفرت آور است، دریغا!

اونو - نو - تاکامورا، شاعر سده نهم میلادی در «پیام» می‌گوید:

در پهنه بی کران اقیانوس
پاروزنان
به سوی جزایر دوردست می روم
به دوستانم خبر دهید
ای قایق های ماهی‌گیری

یوء زی تننو شاعر سده‌های نهم و دهم میلادی در «رود» می‌گوید:

به سان رودخانه می نانو
که از قله کوهستان تسوکوبا
سرازیر می شود
عشق من، که هر آن فزونی می یابد
اکنون رودی ژرف و پهناور شده است

ساکی - نو - داسو - جوء گیوسن، شاعر سده یازدهم و دوازدهم در «تنهائی» می‌گوید:

با چشم دلسوزی
به یکدیگر بنگریم
ای درخت گیلاس کوهستان
بیرون از گل‌های تو
دوستی برایت نیست

کی - نو - تومونوری، شاعر سده دهم میلادی در «گل‌های بهاری» می‌گوید:

در روزهای بهاری
در آن هنگام که پرتو آسمان ابدی
بدین سان زیباست
برای چه گل‌ها

با دلی بی‌آرام از هم جدا می‌شوند؟

کاسو - نو - آسون مارو، شاعر سده‌های هفتم و هشتم میلادی در «زندگی» چنین می‌سراید:

زندگی به چه می‌ماند
به امواج سپیدی
که قایق در پی خود باقی می‌نهد،
قایقی که با حرکت پارو
در سپیده دم می گذرد

و بالاخره شاعری ناشناس در «برگ‌های افرا» می‌گوید:

در برابر باد پائیز
برگ‌های افرا
بی‌هیچ پایداری پراکنده می‌شوند
به کجا می‌روند؟ هیچ کس نمی داند.

من، اکنون افسرده‌ام

آشکار است که شعرهای ژاپنی یاد شده به فارسی بسیار روانی برگردانده شده است.

سپهری در سال ۱۳۳۲ دوره نقاشی را در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران با رتبه نخست به پایان رساند و نشان درجه اول فرهنگ را به دست آورد.

علاوه بر این، وی در دومین نمایشگاه دوسالانه نقاشی و پیکرتراشی که در بهار ۱۳۳۹ در تهران برگزار شد شرکت کرد. آثار عده زیادی از نقاشان و پیکرتراشان و طراحان جوان که در سه‌ دهه‌ی سی تا پنجاه در زمینه هنرهای تجسمی در ایران نام و آوازه‌ای یافتند در این نمایشگاه به نمایش درآمد.

از جمله آنان می‌توان از احمد اسفندیاری، ناصر اویسی، پرویز تناولی، منصوره حسینی، جواد حمیدی، ابوالقاسم سعیدی، چنگیز شهوق، منوچهر شیبانی، بیژن صفاری، جلیل ضیاء‌پور، ژازه طباطبائی، بهروز گلزاری، حسین کاظمی، اردشیر محصص، مرتضی ممیز، محسن وزیری، بهمن محصص، حسین زنده‌رودی و ایران درودی نام برد.

همایون صنعتی زاده بی‌آن‌که به شرق دور سفر کرده باشد دریافت که آثار سپهری به لحاظ دید درون‌گرایانه خاص به فرهنگ و هنر شرق دورو به ویژه ژاپن نزدیک است.

از این جهت از سپهری خواست تا هر صد و پنجاه تابلوی خود را، به مبلغ هر تابلو پانصد ریال به او بفروشد، مشروط بر آن‌که برای آشنائی بیشتر با فرهنگ ژاپن بی‌درنگ به این کشور سفر کند.

سپهری این پیشنهاد را پذیرفت و به ژاپن رفت و در زمانی کوتاه از این فرهنگ گرته‌برداری عمیقی کرد. در جائی می‌نویسد: «من سخت تک‌آفتاده هستم. نه دوست ایرانی دارم. و نه هم‌سخن ژاپنی. در این تنهائی اندیشه‌هایم را در خود می‌پراکنم.

مجالی هست که به خودم نزدیک‌تر شوم و زبونی‌ام را روی این هستی بهتر بشناسم. دیری‌ست که هوای بازگشت به ایران به سرم افتاده.

سرانجام پی‌برده‌ام که نه ژاپن جای من است و نه هیچ سرزمین بیگانه دیگر. دست من نیست. نمی‌توانم با در و دیوارهای نا آشنا خو بگیرم. از کوچه و خیابان که می‌گذرم مردمان هیچ، حتی می‌پندارم که درخت‌ها می‌دانند رهگذری بیگانه‌ام.

در گلدان اتاق من چند شاخه شکوفه دار گوجه است. پیوند من با این شکوفه‌های زودرس کمی پیچیده است. در برابر آن‌ها یک تماشاگر بی‌غل و غش نیستم.

خیال من این شاخه ها را می‌برد و در حیاط‌های ایران به درختی پیوند می‌زند تا تماشای من رمز خودش را بگیرد. من روی همه نقش‌های ناشناس، رنگ آشنای خودم را می‌زنم و فضای گم شده‌ام را گرد همه چیز می‌پراکنم.

گو این‌که میوه‌ی مشاهده را آب‌دارتر می کنم. اما به گمانم این دوروئی‌ست و برای این که از این دوروئی به در آیم باید به‌جای خودم، به آن‌جا که تماشاگر ساده و یک رویی بوده‌ام برگردم.»

می‌بینیم که شاعر - نقاش با چه ظرافت دل‌پذیری دل تنگی‌اش را برای بازگشت به زاد و بوم خویش بیان می‌کند. اما او پیش از بازگشت به ایران در میانه راه به هند می‌رود. شب نوروز سال چهل به خاک هدوستان گام می‌نهد و در نامه‌ای به مادرش با لحنی خرسند از هشت ماه اقامت خود در ژاپن چنین یاد می‌کند: «خلاصه ژاپن را آن‌طور که می‌خواستم دیدم.»

او در ژاپن هنر حکاکی روی چوب را از استاد هیراتسوکا می‌آموزد، در دیدار با استاد می‌گوید:

«برخوردی گرم دست داد. دور میزی کوتاه روی تشکچه ها نشستیم و پیرامون ما را آن‌چه درخور یک کارگاه. شیمامورا بدو گفت که من می‌خواهم کنده‌کاری روی چوب را پیش او فرا گیرم.

با چه لبخندی و روی خوشی پذیرفت. موهائی خاکستری، چهره‌ای روشن و نهادی روشن‌تر. ناگهان، آشنائی سایه زد.

چه شباهتی با نیما، و گریه‌ام گرفته بود. پاشدم به بهانه دیدن نقش برجسته ای روی سنگ رویم به دیوار، نگاهم به سنگ، فکرم به جای دیگر:

نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم می‌شکند

به می‌شکند که رسیدم دریافتم که بلند خوانده‌ام و فکری آمد، آن‌ها چه حواهند گفت؟ باشد، من همیشه همین بوده‌ام. با وزش خودم رفته‌ام. بازگشتم و نشستم چای سبز نوشیدم.»

این رساله در ادامه راه به تأثیرات دیگری که هنر و فرهنگ ژاپن بر سپهری داشته است می‌پردازد و ما را با جنبه‌های مختلف این تأثیرات آشنا می‌کند.

می‌دانیم که نقاشی سپهری نیز به شدت تحت تاثیر مجموعه فرهنگ ژاپن قرار دارد. روشن است که برای دریافت این تأثیر به تماشای نقش‌های او نیازمندیم.

بودن با سپهری غنیمت است.

Share/Save/Bookmark

ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسی‌پور، کتابی بفرستند، می‌توانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند:

Shahrnush Parsipur
C/O P.O. Box 6191
Albany CA 94706
USA

نظرهای خوانندگان

خانم پارسی پور گرامی، با نهایت پوزش از ایرادگیری خود، متولد سال 1347 خورشیدی، اگر پیر نباشد چندان جوان هم نیست چون می شود 41 ساله که در فرهنگ عامه به آن "عاقله مرد" نیز همی گویند!

در قدیم رایج بود که مردان در این سن به حدی از پختگی در دانش و تجربه می رسیدند که صلاحیتشان از سوی خداوند برای مبعوث شدن به پیامبری و هدایت امت و "گله" تایید و ممهور شده و علی الظاهر جماعت نیز به اطاعت و فرمانبرداری مجبور همی شدند!

-- خرده گیر ، Nov 26, 2009 در ساعت 09:00 PM

چیزی كه سهراب سپری رو ازبعضی از شاعرهای هم عصر خودش جدا میکنه و اونو به نظر من یونیک میکنه زبانیه كه سهراب در شعر هاش به کار میبره . ترجیح میداده به جای استفاده از زبان جنگ توی شعرهاش بر سر ایده آل ها ش ،جور دیگه ای با خوا ننده های اشعا رش ارتباط برقرار کنه و با چشم دیگه ای به مسائل و مشکلات اون زمان نگاه کنه و اعتقاد داشته كه در جهت رفع مشکلات سیاسی اون زمان میشد از روشهای مسالمت آمیزتری استفاده کرد. خواسته او این بود كه نگاه ما به زندگی و محیط اطرافمون جور دیگه ای باشه . به طبیعت بیشتر از اینها احترام بگذاریم و ارزش واقعی همه چیز رو بهتر درک کنیم. کجای این حرف و این احساس غیرمنطقی و بد بوده. منطق او رمز قشنگ زندگی بوده و دوست داشت كه خیلیها هم مثل اون باشند. ای کاش كه بودند .

زندگی رسم خوشایندی است . زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ.
پرشی دارد اندازه ی عشق .زندگی چیزی نیست كه لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود .
زندگی جذبه ی دستی است كه میچیند .
زندگی نوبر انجیر سیاه ، در دهان گس تابستان است.
زندگی بعد درخت است به چشم حشره
زندگی تجربه ی شب پره در تاریکی است .
زندگی حس غریبی است كه یک مرغ مهاجر دارد .
زندگی سوت قطاری است كه در خواب پلی میپیچد .
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه ی مسدود
هواپیماست .
خبر رفتن موشک به فضا
لمس تنهایی ماه
فکر بوییدن گل در کره ای دیگر.......

...چشمهارو باید شست. جور دیگر باید دید . واژه ها را باید شست .واژه باید خود باد ،واژه باید خود باران باشد

-- Hilda. ، Nov 26, 2009 در ساعت 09:00 PM

خرده گیر جان شما راجع به فرهنگ عامه کجا صحبت می کنید؟؟ درفرهنگ عامه ما که به 41 ساله عاقله مرد نمی گویند. این رادیو زمانه هم عجب ادیتوری دارد.

-- بدون نام ، Nov 27, 2009 در ساعت 09:00 PM

فکرکنم اشتباه شده است.من شنیده ام که کامیار عابدی 60 یا 70 سال دارد .شاید 1327 یا1317 بوده است و1347 غلط چاپی با شد.

-- ماکان ، Nov 27, 2009 در ساعت 09:00 PM

آقای کامران عابدی دقیقا در 1347 به دنیا آمده است. من در این لحظه در ژاپن هستم و با ایشان ملاقات کردم. شرح این ماجرا را در برنامه آتی با خانم نویسنده بیان خواهم کرد.

-- شهرنوش پارسی پور ، Nov 29, 2009 در ساعت 09:00 PM

بالاخره نفهمیدیم کامیار عابدی جوان است یا پیر ومتولد 1347 است یا نه واصلا کامران عابدی است یا کامیار عابدی؟

-- امید ، Dec 4, 2009 در ساعت 09:00 PM

آقای کامیار عابدی از منتقدین کوشا و مستقل ایران است . او متولد سال 1347 خورشیدی است .همه ی ما علاقه مندان به آثار ایشان ارج مینهیم و دست ایشان را میبوسیم...

-- نگین ایرانی الاصل ، Jan 12, 2010 در ساعت 09:00 PM