رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۵ مهر ۱۳۸۸
به روایت شهرنوش پارسی‌پور ـ شماره ۱۴۶

راستی تخمه هم می‌فروشند؟

شهرنوش پارسی‌پور

Download it Here!

شیما کلباسی، شاعر، مترجم و فعال حقوق بشر، مدیر و گرداننده پروژه‌های «گفت و گوی بین ملت‌ها از طریق ترجمه شعر» و «شعر زنان ایران» و از اعضای مدیریت پروژه بین‌المللی «آواز دیگر» است. او هم‌چنین سردبیر بخش شعر مجله معروف آمریکایی «میوز آپرنتیز گیلد» است. او مبتکر سبک اشعار موازی است که به صورت افقی عمودی قابل خواندن هستند.

خانم کلباسی مجموعه سنگسار را به زبان فارسی درآورده و مجموعه دوم او با عنوان «نه» در اینترنت منتشر خواهد شد. آثار او در نشریات مختلفی به چاپ رسیده است، و شماری از آن‌ها به زبان‌های ایتالیایی، کروات، انگلیسی، لهستانی و دانمارکی ترجمه و تدریس شده‌اند.

او هم‌چنین مجموعه شعر «Echoes in Exile» را به زبان انگلیسی در دست چاپ دارد. ویراستاری آنتولوژی «The Other Voice» را همراه با شاعر آمریکایی، راجر هیومز به انجام رسانده است. این گزیده‌ای از اشعار ملل مختلف جهان است که به وسیله این دو شاعر به زبان انگلیسی برگردانده شده است.

اخیراً نیز دو کتاب به نام‌های «هفت دره عشق» (Seven Valley of Love) و «شعر زنان ایران» (Poetry of Iranian Women) را به انگلیسی منتشر کرده است.

کتاب نخست دربرگیرنده اشعار زنان ایران از قرون وسطی تا زمان حال است. کتاب دوم یک‌سره در برگیرنده اشعار معاصران است.


شیما کلباسی (عکس: parstimes)

کلباسی نخستین شاعر ایرانی است که به نوشتن اشعار دونفره با شاعران غیر هم‌زبان پرداخته است. این شاعران السیوزانللی (شاعر ایتالیایی) ران هودسون و راجر هیومز (شاعران آمریکایی) هستند.

در سال ۲۰۰۴ میلادی شعر دونفره کلباسی و هیومز به نام «Good Night baby girl» به عنوان بهترین شعر برنده جایزه هاروست اینترناشنال شناخته شد.

به شعری از مجموعه سنگسار توجه کنید:

فاصله
بین سرم تا سنگ شما
شاید از سپیدی بین دو موج هم کمتر باشد
شاید از شرم میان چشمان نرگس‌ها هم
نادیدنی‌تر
و از زفاف دخترکان هشت‌ساله هم دردناک‌تر
شاید هیچ نگینی در کیانی هم نباشد
و شاید هم بوده. مثل دقیقه بین من تا زندگی
رفع شده
مثل غذای حاجت شما نه قضای حاجت شما
تا رفع شود ... تا رفع کند این بار - سنگینی ... گمراهی و گناه - پاره - پاره فکر شما
این سنگدلی شما

روشن است که طراحی پدیده کریه سنگسار، کار مشکلی است. شاعر نهایت کوشش خود را کرده است تا بار این کراهت را به خواننده منتقل کند. اما درگیر کار سختی شده است. به طور کلی شیما کلباسی در تمامی اشعار این مجموعه که وقف بررسی مسأله سنگسار است، در به دست دادن طرح دردناک موضوع دچار اغتشاش فکری می‌شود. در «کشتارگاه» می‌گوید:

اولاً تا کمر توی خاک
کردی این تن من!
ثانیاً سنگ سنگ سنگ که می‌زنی بی‌پدر به من
ثالثاً بزن به اون تماشاچی
جان من!
حالا گیرم این مملکت می‌کند سنگسار
این
تماشا چرا می‌روند آخر
با هو و جنجال و جار!
راستی تخمه هم می‌فروشند؟ به مرگ تو! جان من؟
انا بخیری.

می‌بینیم که شاعر بسیار خشمگین است؛ اما متأسفانه شعر یا شعرگونه‌ای که در این‌جا طرح می‌شود، فاقد آن انسجامی است که بتواند حس سنگسار را به ما منتقل کند. شک ندارم که شعر شیما کلباسی به انگلیسی از پختگی و انسجام برخوردار است؛ اما فارسی این اشعار بدبختانه ضعیف است و لاجرم حس ترسناک و مشمئزکننده سنگسار را نمی‌تواند به خواننده منتقل کند.

اما ناگهان در شعر «زنان موازی» شاعر به زبان تکامل‌یافته‌تری دست پیدا می‌کند و می‌گوید:

امروز با بکارتی آویزان میان لب‌ها
از خواب بیدار می‌شوم
در آز آز آز
آرزوی همسری که تاس نیست

۲
شب سرطانی میان پستان‌هایم دویده بود
کاش زودتر بمیری

این هم صدای مردی است که ازاااااا
له می‌کند بکارت را

۳
شلوار لک - خوک - خونی

۴
درس خوشبختی به من نده
مادر شوهر

۵
زن با زهدانی جر داده

۶
شماره شیطان
زن شیطان است
شیطانی است
تف به شیطانیت
تف که مادرت تو را زایید
تا مرا سنگ سنگسار کنی
به اسم زنا
تف
هشت بار تا مارس


طرح جلد «Echoes in Exile» سروده شیما کلباسی

این شعرواره حامل حالت و روحیه‌ای است که خواننده را تکان می‌دهد. و به طور معمول هر متنی که بتواند تکان ایجاد کند، دارای بار شعری است. در ولایت فقیه می‌گوید:

ادعای سیاسی‌اش را از حلق بیرون می‌ریزد
سیگارکی آتش می‌زند
بعد بلند می‌شود
از در بیرون می‌زند
تا تفس و بوی گندش را
به جهان عرضه کند.

بی‌شک کلباسی بسیار خشمگین است، در نتیجه فرصت تأمل را از خود می‌گیرد. در حقیقت علت اصلی شقاوت اکثر شقیان تاریخی این است که «تمیز» هستند. هیتلر که جان ۵۰ میلیون انسان را گرفت، سیگار نمی‌کشید؛ مشروب نمی‌خورد؛ گیاهخوار بود. این موجود تمیز از کثافتی که در دیگران می‌دید، انتقام می‌گرفت.

بسیاری دیگر از این رده مردمان نیز افراد تمیز هستند؛ و البته نه پاک. آن‌ها از این بابت که تمیز هستند و کسی قدرشان را نمی‌داند، خشمگین می‌شوند و دست به اعمالی می‌زنند که باعث لذت روحی تمیزهای دیگر می‌شود.

تمیزها دور هم جمع می‌شوند؛ به قصد اصلاح دنیا. آن وقت کشتن در تمامی ابعاد آسان می‌شود. چون انسان به دلیل انسان بودن نمی‌تواند بسیار تمیز باشد. همیشه می‌توان در او ایرادی ولو کوچک پیدا کرد. بیهوده نیست که هندیان عاقل معبد که می‌سازند، گوشه‌ای از آن را خراب می‌گذارند؛ چون اصلاح کامل انسان میسر نیست و اصلاح کامل جهان نیز میسر نیست.

تمیزها مشکلات دیگری نیز دارند. مثلاً شراب نمی‌خورند تا مست نشوند، اما دائم در وسوسه شراب هستند. در این حالت دو وضعیت پیش می‌آید: انتقام گرفتن از کسانی که شراب می‌خورند و دوم وعده شراب ازلی و ابدی خوردن به خود دادن.

این است که اغلب دیده می‌شود که تمیزها «مخفیانه» کارهایی انجام می‌دهند؛ اما تظاهر نمی‌کنند و در این حالت نیز از افرادی که آزادانه دست به انجام اعمالی می‌زنند، انتقام می‌گیرند.

کلباسی در شعرواره «سلام مخروبه» می‌گوید:

لباس‌هایم گلی‌اند
مضطربم
گلویم خشک شده
صداها نامحرم!
پیله بسته‌ام
گردنم را به راست
به چپ می‌چرخانم
یا قمر بنی‌هاشم
صدایم گم می‌شود میان نعره مردم
می‌شکند
زنی که بی‌آبرو ...
بزنینش تا صدای نحسش ...
حنجره‌های به نعره آلوده - ناموس‌زده‌های اجتماع
شلاق می‌زند به تنم ...
گیج و منگم
مثل کوچه‌ای که قصابش ادعای ناموس مرا می‌کرد
و دندان‌پزشک تجربی‌اش
هر از ماهی نو
زنی را صیغه
می‌کرد
از فردا
برگ‌های کز کرده - خشک
به زن سنگسارشده‌ای رنگ می‌بازند.

جالب است در مقطعی از زمان که باید فکر و ذهن را معطوف به کشف و شهود کرد و به کار خلق و آفرینش روی آورد، ما ایرانی‌ها به سنگسار فکر می‌کنیم. آیا زن متفکر تا این حد ترسناک است که پس از حضور مبارک پروین اعتصامی‌ها و فروغ فرخزادها ناگهان ما درگیر مسأله سنگسار می‌شویم؟ آیا این توافق به اجماع است که در این قانون ترسناک ظاهر می‌شود؟ و یا حامل سلیقه گروهی از مردم است که از سلامت ذهنی کامل برخوردار نیستند؟

هرچه هست باید باور کرد که در سطحی جهانی، بخشی از مردان از زن آزاد بسیار وحشت دارند و این اضطراب را به اشکال گوناگون نشان می‌دهند.


طرح جلد «شعر زنان ایران» تألیف شیما کلباسی

به شعرواره دیگری از شیما کلباسی به نام «شام آخر» می‌رسیم:

از درد مزمنی رنج می‌برم
درد بی‌نوایی
در بساطی که آهش هم اجاره می‌گیرد
...
۱۶ ساله‌ای که سنگسار می‌شود
رختی که آتش می‌گیرد
زنی که گلو بریده می‌شود
کسی روضه می‌خواند
دست‌هایی تا آرنج گهی
سرها را تپاله حنا می‌گذارند
بفرمایید چایی دوم
قلیانی چاق کنیم
کنار دختران فراری
یا کمی بساط تریاک
شام خدمتتون باشیم
سربریده «کردی»
تن «بهایی» و قطره‌ای خون «مجاهد»
ماست و موسیری در پیاله‌های چشمان «کمونیستی»
سفره‌ای از خون مردم ایران
شام خدمتتون باشیم
با کمی جسد و جنازه
یا مرده و زنده دانشجو
بفرمایید چایی دوم
سری که میان سرم به گریه می‌نشیند
سری که میان چشمانم به گریه از پا می‌نشیند
غصه که از گلویم بالا می‌دود
چشمان سفید
می‌شوند عنابی
پایی که از رفتن از پا می‌نشیند.

Share/Save/Bookmark

ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسی‌پور، کتابی بفرستند، می‌توانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند:

Shahrnush Parsipur
C/O P.O. Box 6191
Albany CA 94706
USA

نظرهای خوانندگان

خانم پارسی پور عزیز
فیلم خانم شیرین نشاط که بر اساس داستان شما، زنان بدون مردان، ساخته شده توانست در جشنواره سینمایی ونیز به موفقیت بسیار بسیار بزرگی دست پیدا کند و شیر نقره ایی یکی از معتبرترین جشنواره های دنیا را به دست آورد. شما نیز در جشنواره حضور داشتید. مصاحبه شما را با وب سایت بی.بی.سی خواندیم و لذت بردیم.
اما کاش خودتان با قلم و زبان خودتان در همین زمانه از تجربه حضورتان در ونیز بنویسید و از این که این فیلم با داستان شما چه رابطه ای برقرار کرده. در روزهای حضور شما در ونیز ایران دستخوش یک تجربه عظیم بود. عوامل این فیلم همگی سبز پوش روی فرش قرمز رفتند. ما دوست داریم از آن روزها برایمان بنویسید. ممنون

-- بدون نام ، Oct 1, 2009 در ساعت 12:04 PM

درود
تنها اين سخن را بيان مي دارم كه پيش از ايشان شعر موازي بوده چنانكه جعفر خامنه اي خود يك شعر چهر پاره دارد كه به صورت موازي خوانده مي شود البته بعيد نيست كه ايشان هم اين شعر را از دوره هاي قبل به نوعي رسقت ادبي كرده باشند پيروز باشيد
خواهشمند است بهتر آگاهي دهيد

-- كوروش ، Oct 1, 2009 در ساعت 12:04 PM

سالهاست که درغربت زندگی میکنیم. هر جا که می رویم و هر کاری که میکنیم، در یک نکته متفق القولند: مثبت بیاندیشیدBe Postive...ولی هنرمندان ما همواره بدترینها را میگویند , چرا نمیدانم...

-- بدون نام ، Oct 1, 2009 در ساعت 12:04 PM

خانم پارسی پور، نوشته‌ ی بالا متأسفانه نمونه از از یک کار نا پخته و ناسنجیده است که آن را نمی‌توان در هیچ شکل شناخته شده ای از نوشته دسته بندی کرد. این یادداشت کوتاه را نه در دفاع از کار خانم کلباسی، بلکه به عنوان هشداری به شما می‌ نویسم که با اینگونه نوشته های خام و شلخته و بی منطق نام و اعتبار خود را خراب نکنید. چیزی که شما نوشته اید نه نقد است، نه بررسی،‌ نه معرفی. هیچ دلیل یا پایه ای برای نظرهای خود نیاورده اید. تنها به شیوه ای آمرانه حکم صادر نموده اید بی آنکه در مورد ادعاهایتان دلیلی بدهید. برای مثال، شما پیش فرض گرفته ایدکه گویا شعر کلباسی می بایست سنگسار را تصویر یا ترسیم می‌کرده. یا «حس سنگسار را به ما منتقل کند». چرا؟ مگر شعر دستگاه انتقال حس است؟
سپس می نویسید که کلباسی خشمگین است. گیرم که باشد! اگر ایشان به جای خشمگین بودن حس دیگری مانند سر خوشی یا آرامش داشت مشکل شما حل می‌ شد؟
بعد به همین ترتیب بی دلیل و بی منطق شعرها را شعر واره می نامید. بر چه پایه ای؟
در پایان هم بحث تمیزی جنایتکاران را پیش می کشید و معلوم نیست که این بحث چه ربطی به ضعف یا قوت شعر دارد.
خانم پارسی پور، خیلی خوب است که داستان بنویسید. با آن سابقه و اعتبار ادبی که شما دارید، لازم نیست در موضوعی که دانش کافی ندارید دخالت فرمایید.

-- علی شاهرخی ، Oct 2, 2009 در ساعت 12:04 PM

خانم پارسی پور
فالکنر میگوید برای نویسندگی استعداد لازم است و برای نقادی نبوغ. استعداد را همه دارند، نبوغ را تنها اندکی.
برای نقد یک اثر باید به ۳ چیز مسلح بود: اطلاعات کافی، ذهن دقیق و مو شکاف و بیطرفی. اگر اینها نباشد نقد میشود سر کردن در هر سوراخی، میشود از هر دری سخنی گفتن، میشود تفنن! شما در این چند خطی كه نوشته اید تنها دو بار و آنهم به طور گذرا اشاره کرده اید به دیدگاهتان در مورد شعر (انگار نه انگار كه اول باید مقصد را تعیین کرد و بعد رفت!). این نشان چیست؟ به گمان من نشان این كه نوشته اید تا نوشته باشید- یا تا حقوقی دریافت کرده باشید. شما در این به اصطلاح نقد حتا تلاش نکرده ایید كه حرف اسطقس داری بزنید. فقط صفحه را پر کرده اید. نکنید این کار را! قدری سعه صدر داشته باشید. داوری کردن در مورد کتاب دیگران داوری کردن در مورد شخصیت و فردیت آنهاست. باید در این کار دقیق بود و خست به خرج داد. بذل و بخشش در این زمینه ها نشان بیمایگی، یا خدای نکرده فرومایه گی ست. بپرهیزید! یک زمان در مورد ترکها و تاریخشان ترکتازی میکنید، یک زمان در مورد سینما، یک زمان در مورد شعر. در مورد هیچکدام هم به اندازه کافی نمیدانید. "کافی" كه میگویم منظورم همان حد دبیرستانی اش است- و اگر نه از شما انتظار غور و تفحص عمیق در چیزی- تحصیل چیزی- را ندارم. پیشنهادم این است كه به همان حیطه خودتان- رمان نویسی- بازگردید. همان کار را پی بگیرید. هنوز مطلب نانوشته دارید.

-- نانام ، Oct 2, 2009 در ساعت 12:04 PM

جناب نانام
شنونده باید خود عاقل باشد. کمی بیاندیشید
اگر حافظ و مولوی و دیگر بزرگان شعر و ادب هم می نالیدند و جوه مثبت زندگی را نمی دیدند و بیان نمیکردند. اینگونه شعرشان ماندگار نمی شد... چه فایده ای دارد اینگونه نالیدن ها.... درود برشما خانم پارسی پور

-- بدون نام ، Oct 2, 2009 در ساعت 12:04 PM

منتقدان زمان ما بسيار سخت گير بودند ولیکن خدمت خانم پارسی پور عرض شود شما از اهمیت ویژه این کتاب غافل شدید و به فرعیات پرداختید. در این مجموعه غلط دیکته گیر، خوش نویسی، درست و غلط معنایی ندارد. همانطور که خودتان جایی فرمودید آرش کمانگیر سروده سیاوش کسرایی از اهمیت زیادی برخوردار است که به صورت نمادی برای چند نسل ایرانی درآمد. یا مهدی حمیدی شیرازی نماینده طرز تفکر ویژه‌ای بود و جریان فکری مخالف شعر نو را هدایت می کرد و به سبک خود بسیار تأثیرگذار بود. سروده های شیما کلباسی در سنگسار نه از جهت صلاحیت وآج آرایی و سجع و جناس بلکه از این جهت اهمیت دارد که وجه محافظه‌کار جامعه ادبی را رعایت نکرده. گارسیا مارکز در مصاحبه ای خود را “یک سیاستمدار اضطراری” خوانده و اضافه می کند: "اگر من اهل آمریکای لاتین نبودم هرگز سرو کاری هم با سیاست نداشتم. اما چطور ممکن است وقتی پای مشکلاتی که با جان آدمی سر و کار دارند ، یا مسائلی چون بهداشت و تحصیل و غیره در میان است یک ادیب خود را مثلا درگیر مبحثی چون فرجام روح کند و از پرداختن به چنین مباحثی لذت ببرد؟" پیش از کلباسی نمی بینیم شاعری ایرانی سراغی از سرنوشت کردها و بهاییان و پیران و پیروان سایر مذاهب بگیرد، خطی بنویسد. تا بوده به قصد درهم و دینار و دلار و کباب و شراب و رباب و خواب نوشته اند. هرچه شمار شرح احوال‌ امروز ایرانیان و جنایاتی که بر ایشان می شود بیشتر باشد، تاریخ روشن‌تر و صریح‌تر به نوشته خواهد آمد.
گرچه هر کس بر حسب نیازی به هر جایی رجوع کند.

-- جهانگیر ، Oct 3, 2009 در ساعت 12:04 PM

به مقدار زیادی با حرفهای آقای علی شاهرخی و نانام در انتقاد از این برنامه خانم پارسی پور موافقم اما کنجکاوم بدانم اگر خود این دوستان -که ظاهراً به نظر می رسد با کار نقد نویسی خیلی آشنایی دارند- نمونه ای از نقد خود، و ترجیحاً از همین کتاب را، در اینجا می آوردند. یا نشانی سایتی یا جایی را می دادند که فرضاً نقد درستی بر همین کتاب یا دیگر کتابهایی که خانم پارسی پور در اینجا "بررسی و معرفی" می کنند در آنها باشد، چه از خود این دوستان و چه ار دیگران تا برای امثال من که منتقد وارد و حرفه ای نیستیم و نهایتاً خواننده این نقدها، راهنمایی باشد برای مقایسه و آشنا شدن با نقد خوب.

در مورد مقایسه "استعداد" با "نبوغ" که نانام در این جا آورده اند اما، من نظرات دیگری دارم ولی بماند چون به هر حال موضوع مورد بحث در اینجا چیز دیگری است.

-- منتقد ، Oct 3, 2009 در ساعت 12:04 PM

هر کس بر حسب نیازی به نوشته ای رجوع می کند. منتقدان زمان ما بسيار سخت گير بودند ولیکن خدمت خانم پارسی پور عرض شود شما از اهمیت ویژه این کتاب غافل شدید و به فرعیات پرداختید. در این مجموعه غلط دیکته گیر، خوش نویسی، درست و غلط معنایی ندارد. همانطور که خودتان جایی فرمودید آرش کمانگیر سروده سیاوش کسرایی از اهمیت زیادی برخوردار است که به صورت نمادی برای چند نسل ایرانی درآمد. یا مهدی حمیدی شیرازی نماینده طرز تفکر ویژه‌ای بود و جریان فکری مخالف شعر نو را هدایت می کرد و به سبک خود بسیار تأثیرگذار بود. سروده های شیما کلباسی در سنگسار نه از جهت صلاحیت وآج آرایی و سجع و جناس بلکه از این جهت اهمیت دارد که وجه محافظه‌کار جامعه ادبی را رعایت نکرده. گارسیا مارکز در مصاحبه ای خود را “یک سیاستمدار اضطراری” خوانده و اضافه می کند: "اگر من اهل آمریکای لاتین نبودم هرگز سرو کاری هم با سیاست نداشتم. اما چطور ممکن است وقتی پای مشکلاتی که با جان آدمی سر و کار دارند ، یا مسائلی چون بهداشت و تحصیل و غیره در میان است یک ادیب خود را مثلا درگیر مبحثی چون فرجام روح کند و از پرداختن به چنین مباحثی لذت ببرد؟" پیش از کلباسی نمی بینیم شاعری ایرانی سراغی از سرنوشت کردها و بهاییان و پیران و پیروان سایر مذاهب بگیرد، خطی بنویسد. تا بوده به قصد درهم و دینار و دلار و کباب و شراب و رباب و خواب نوشته اند.
هرچه شمار این شرح احوال‌ امروز ایرانیان و جنایاتی که بر ایشان می شود بیشتر باشد، تاریخ روشن‌تر و صریح‌تر به نوشته خواهد آمد.

-- جهانگیر ، Oct 4, 2009 در ساعت 12:04 PM

در پاسخ به خانم یا آقای «منتقد»:
دوست عزیز، از نوشته و نام مستعار شما بر می‌ آید که حرفه ای باشید. من هم کم و بیش اهل بخیه هستم. اما اگر هم نبودم، این حق را داشتم که بگویم فلان نظر را نمی پذیرم. درست همان طور که می توانم از کبابی شاطر عباس ایراد بگیرم که کبابش شور است، در حالی که خودم هیچ استعدادی در کباب پزی ندارم.
از سویی دیگر، حق هم با شماست که در فضای امروز فرهنگی و چیرگی اینترنت، جای بحث های جدی و مقاله های نقد و پژوهش ادبی بسیار خالی است. حتا باید حسرت زمانی بخوریم که تنها دو - سه مجله داشتیم به نامهای آدینه، تکاپو، دنیای سخن ...
اکنون تنها یک نشانی می توانم بدهم، و آن جُِِنگ زمان به سر دبیری منصور کوشان است که امیدوارم بتواند آن را سر پا نگاه دارد.

-- علی شاهرخی ، Oct 7, 2009 در ساعت 12:04 PM

با سپاس از پاسخ درست و بجای علی شاهرخی گرامی، من هم گاهی افسوس کارهای پرکیفیت تر گذشته را (در همه ی زمینه ها) می خورم اما از سوی دیگر یادم نمی رود در دورانهای گذشته هم کار ضعیف و متوسط در کنار کارهای خوب کم نبود. اصولاً کار خوب همیشه کم است و زیاد ربطی به گذشته یا حال و آینده ندارد.

کباب شور هم بالاخره مشتری خودش را دارد چون ذائقه ها متفاوت هستند بخصوص اگر که تنها اشکال آن کباب نمک اضافی آن باشد و نسبت چربی به گوشت آن بیشتر نباشد و باقی مسایل فنی مربوطه آن هم درست رعایت شده باشد.

متاسفانه موضوع سلیقه و ذائقه در کار منطقی و عقلانی همچون نقد نیز همچون آشپزی و خوراک بسیار تاثیرگزار است اما بالاخره هر نقدی، چه ضعیف و چه قوی، حتی از نوع سطحی آن، بالاخره نوعی نقد است و نشان دهنده ی آن که نویسنده و خوانندگان آن نقد چگونه می اندیشند و دیدگاهشان در زندگی چیست. (نمی شود انتظار داشت همه فرضاً »فقط« مسلمان یا »فقط« کمونیست یا »فقط« هر چیز دیگری باشند و از یک مذهب و طرز تفکر ویژه پیروی کنند، درست است؟)

از نظر شخصی من، نقدی خوب است که بتواند مسایل پیچیده و به قول معروف "سطح بالا" را با زبان ساده به خواننده ی متوسط ارائه دهد تا او هم آن را بفهمد هر چند ارزش نقدهای پیشرفته و تخصصی و استادانه (دانشگاهی / آکادمیک) همچنان بر جای خود باقی است اگر چه که فقط عده ای خاص و اندک آنها را می فهمند.

با سپاس دوباره - منتقد.

-- منتقد ، Oct 7, 2009 در ساعت 12:04 PM