رادیو زمانه > خارج از سیاست > بررسی و معرفی کتاب > کابوس تابستان ۶۷ در شهرستانهای ایران | ||
کابوس تابستان ۶۷ در شهرستانهای ایرانشهرنوش پارسیپورکتاب «کابوس بلند تيز دندان»1 از مجموعه خاطرات زندانيانى شکل گرفته است که در طى چند صفحه به شرح خاطرات دوران زندان خود نشستهاند. روشن است که همه مردم نويسنده نيستند و همه نمىتوانند بنشينند و يک کتاب بزرگ بنويسند. اما جنبه جالب ديگر اين کتاب، حضور زندانيان شهرستانهاى ايران است.
به طور معمول اغلب خاطرات زندانهایى که منتشر شده شرحى است که زندانيان زندانهاى مختلف تهران به دست دادهاند. در اين مجموعه خاطرات، در اغلب موارد با زندانيان شهرستانها روبهرو هستيم. اين خود نکتهى دردناکى را روشن مىکند. ناگهان مىبينيد جمعيت قابل ملاحظهاى به جوخههاى اعدام سپرده شدهاند، اما چون در شهرستان بودهاند اين مسأله سر و صدایى به راه نينداخته است. اين مسأله مىتواند بحث گستردهاى را دامن بزند. اگر يک نفر آدم در ايالات متحده به جوخه اعدام سپرده شود ناگهان تمام مردم دنيا از اين حادثه عجيب و غريب گفت و گو مىکنند، اما هرچه نسبت اهميت کشورى که حوادثى از اين دست در آن رخ مىدهد کمتر بشود بحث و گفت و گوى جهانى از آن نيز محدودتر مىشود. انسان ايرانى از طريق اين معادله مىتواند درک کند که در کجاى جهان ايستاده است. احمد موسوى در مقاله «بىداد» پس از شرح کوتاهى که چگونه تمام خاطراتى که منتشر شده مربوط به تهران و کرج است، توجه خواننده را به کشتار سال ۱۳۶۷ در رشت جلب مىکند. اين مقاله در برگيرنده مقاومت زندانيان در برابر لباسهاى متحدالشکل است در زمانى بسيار نزديک به کشتار سال ۱۳۶۷ شکل گرفته است. البته عجيب است که اين مسأله چرا تا اين حد براى زندانيان اهميت داشته که تا سال ۱۳۶۸، يعنى يک سال پس از کشتار سال ۶۷ همچنان بر سر مبارزه با لباس متحدالشکل بودهاند. اما ماجرا چنان که در تهران نيز به همين صورت اتفاق افتاده، همزمان است با حمله مجاهدين به غرب ايران و سپس در هم شکسته شدن اين حمله که در پیامد آن اعدام زندانيان شهرستان رشت آغاز مىشود. از بند صد و بيست نفرى که نويسنده جزو آنها بوده، نود و شش نفر اعدام مىشوند و ارقام مشابهى در رابطه با زندانهاى ديگر وجود دارد. شاهپور شهبازى، گزارشى از بند شماره ۲۸ ديزلآباد کرمانشاه به دست مىدهد. در اين خاطرات رو در رو با گرفتارى زندانيان با يکى از توابان دردسرزا به نام چغاميرزایى هستيم که به هر نحوى که ممکن باشد دست در کار اذيت و آزار زندانيان است. آنان نيز طى يک برنامهريزى تصميم به تنبيه او مىگيرند و پيه تنبيه از طرف مقامات زندان را نيز به تن مىمالند. جاسم هردان از بازداشتگاه سپاه اهواز صحبت مىکند. او شرايط اين زندان را به دقت توصيف مىکند و شرحى نيز به زندان کارون و قرنطينه کارون اختصاص مىدهد. او از زندان فجر اهواز نيز صحبت مىکند که پيش از انقلاب بخشى از کاباره ميترا در اهواز بود. بخش نهایى مقاله درباره سال ۱۳۶۷ و کشتار زندانيان است که همانند تمامى موارد ديگر در سراسر کشور با برنامهريزى انجام شده که زندانيان براى مدتها گيج بودهاند. محمد خوشذوق، از زندان بندر انزلى شرح ترسناکى به دست مىدهد. روشى که او مورد شکنجه قرار گرفته به قدرى وحشيانه است که زنده ماندن او امرى غير عادى به نظر مىرسد. او در ۱۳۶۰ مىگريزد و در ١سال ۱۳۶۲ دستگير مىشود. گرچه ظاهراً شکنجه به دليل گرفتن اطلاعات بوده است، اما خواننده از جايى متوجه مىشود که ديگر مسأله فقط اين نيست، بلکه اين افراد صرفاً ميل به زدن و خورد کردن داشتهاند. شکنجه توأم بوده است با شنيدن صداى آهنگران که شنيدن صداى او خود به نحوى شکنجه بوده است. ب. داوودى نيز شرحى از دستگيرى خود و همسرش به دست مىدهد. او نيز به نحوى ترسناک مورد شکنجه قرار گرفته است. يکى از موارد شکنجه او کشف نام شاعرى بوده که بر مبناى شعر آيتالله خمينى شعرى سروده بوده است. اما زندانى پس از مدتى موفق مىشود با فعاليتهاى شديد به يکى از موثرترين زندانيان بند تبديل شود. يکى از نکات جالب در خاطرات اين زندانى، نحوه برخورد مقامات زندان با بازى شطرنج بوده است. گرچه آيتالله خمينى شطرنج را حلال اعلام کرده بوده اما مقامات زندان اوين آن را غير مجاز تلقى کرده و مىگفتند يزيد پيش از کشتن امام حسين شطرنج بازى کرده يا با بازى شطرنج تصميم به قتل امام گرفته بوده است. اکرم کريمى از کسانى است که در سال ۱۳۵۹ دستگير شده و بايد گفت زندانى خوشبختى بوده که پيش از آنکه مسایل جدى شود از زندان آزاد شده است. ابوالحسن رحيميان در مهرماه ۱۳۶۰ دستگير شده و پس از کتک خوردن فراوان به بند منتقل شده. خاطرات او از اين نظرگاه جالب است که درست همزمان با اعدامهاى گسترده دستگير شده و نام بسيارى از کسانى را که اينک در ميان ما نيستند بر زبان مىآورد. احمد موسوى در قرنطينه شرحى از رابطه با توابان به دست مىدهد که جهت عبرت تاريخ شرح جالبى است. خاطرات احمد موسوى از نظرگاه ديگرى نيز جالب است و آن رابطه خود زندانيان با يکديگر است که يکديگر را عذاب مىدهند اما به کسى شکايت نمىکنند و مسأله را ميان خود حفظ مىکنند. احمد حسينى هفده ساله است که دستگير شده. او مدتى شکنجه مىشود تا کسانى را لو بدهد. بعد اما با جوان بيست سالهاى روبهرو مىشود که در حقيقت همراه سياسى او بوده است. اين شخص بدون آنکه چيزى بگويد اعدام مىشود. او آنچنان جوان است که با هر اعدامى به گريه مىافتد. اما جان خود را مديون مرد جوان بيست سالهاى است که تمام شکنجهها را تاب مىآورد و سخنى نمىگويد و کشته مىشود. محمد خوش ذوق گزارشى از کشتار سال ۱۳۶۷ در رشت به دست مىدهد و على فيروزان نيز گزارش مشابهى به دست مىدهد. در هفتههای اخیر بدون اینکه برنامهریزی خاصی باشد در اطراف خاطرات مختلف زندان نوشتهام. دست بر قضا کتاب دیگری از همین نوع به دستم رسید که به زبان انگلیسی به زودی منتشر خواهد شد. نام کتاب In the House of My BiBi است و نسترن خرد آن را نوشته است. او از زندانیان شیراز است و من هنوز کتابش را به طور کامل نخواندهام. اما در مجموع کتاب قابل تأملی به نظر میرسد. روشن است که هرچه بیشتر در این باره کار شود حقایق ناگفته بیشتری روشن خواهد شد. در تاریخ، حوادث دردناک زیادی رخ داده است، اما بدون شک شکنجهها و اعدامهای جمهوری اسلامی نیز به بخشی از این خاطرات دردناک تبدیل خواهد شد. اغلب در این اندیشهام که ظلم بر بنیاد استواری قرار ندارد و اگر دقت کنیم دوام ظلم اغلب به مدد زور امکانپذیر است. اما در عین حال وقت آن رسیده است تا ببینیم چه اشتباهاتی از ناحیه نیروهای ضد جمهوری اسلامی رخ داده که به تحکیم نظام جمهوری اسلامی منجر شده. برای درک این معنا باید بسیار دقیق و در کمال خونسردی دست به بررسی زد. آیا جوانی جامعه ایران دلیل اصلی دوام این جمهوری است؟ یا عدم وابستگی برخی از سازمانهای سیاسی به کشورهای خارجی باعث شد تا کشورهای دیگر نسبت به جریانهای اپوزیسیون دچار شک و تردید باشند. نکته دیگری که من بسیار آرزومندم درباره آن بحث شود مسأله حقانیت است. آیا زندانی بودن و شکنجه شدن و حتی اعدام شدن باعث حقانیت فردی یا گروهی میشود؟ آیا درست است که برای تحقق آرمانهای سیاسی با جان افراد بازی کنیم؟ بسیار عالی خواهد شد که علاقهمندان نظر خود را در این باره بنویسند تا میدان بحثی باز شود. ۱. «کابوس بلند تيز دندان»، خاطرات زندان، مجموعه نويسندگان، ويراستار بهروز شیدا، نشر باران، استکهلم، سوئد. ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسیپور، کتابی بفرستند، میتوانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند: Shahrnush Parsipur |
نظرهای خوانندگان
کشتار ٦٧ از دوران های بسیار تاریک تاریخ ایران است . زیرا عده زیادی تنها بدلیل عقاید خود کشته و شکنجه شده اند. اما نکته بسیار عجیب سکوت جامعه ایران در این مورد است . انگار اکثریت مردم ایران با این جنایت موافق هستند . انگار با سکوت خود از این جانیان حمایت میکنند. انگار شکنجه گران قهرمانان انها هستند و نه شکنجه شده گان . روزی از نو روز از نو. از ماست که بر ماست .
-- بدون نام ، May 10, 2009 در ساعت 02:30 PMدوست عزیز من اصل عمل رو تائید نمیکنم و مایه نکوهشه اما در اینکه اونا قهرمان های ما باشن این نظر شماست و نه قاطبه مردم ایران یادتون باشه خشونته که خشونت میاره
-- بی نام ، May 11, 2009 در ساعت 02:30 PMسوال اصلی اینه: چرا اصلا باید تو یه کشوری مثل ایران به خاطر نبودن آزادیهای معمولی و فشاری محدودیتها، کار به این جا برسه که یه مشت جوون و نوجوون به جای تفریح و کار و فعالیتهای سازنده، بیفتن تو جریان سیاسی و آخرش هم کار به اونجایی بکشه که نباید؟
-- اهل حق ، May 12, 2009 در ساعت 02:30 PMوای خشونت نوشتنه این دوست عزیز که لرزه به اندام ادم میاندازه .
-- بدون نام ، May 12, 2009 در ساعت 02:30 PMجامعه ایرانی چوب دوسر طلاس ایرانیان داخل کشور زخم دیده ازهر دوگروهن یکی از اقوام ما دو فرزند پسرش را هنگامی که به خانه برمیگشتن منافقین خلق کشتن درجا وبا بیرحمی اینا نه سپاهی بودن نه بسیجی نه هیچ کوفت دیگه بعدها ا اعلام کردن که اشتباه کردن حالا میخواین مادر اون دوتا جوون بگه راجع به اعدامای ده شصت شفاف سازی کنین
-- نوشین ، May 13, 2009 در ساعت 02:30 PM