رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۱ فروردین ۱۳۸۸
گزارش یک زندگی ـ شماره ۱۰۶

هر زیبایى به زشتى تبدیل می‌شود

شهرنوش پارسی‌پور

به اینجا رسیدیم که در کتاب تحولات اصل یانگ به چیان و اصل یین به کون تغییر شکل مى‌دهند وحالاتى مرئى پیدا مى‌کنند. در نتیجه چیان به آسمان، پدر، مرد و... و کون به زمین، مادر، زن و...تبدیل مى‌شوند. در همین جا تا یادم نرفته بگویم که سال‌ها وسوسه شده‌ام که آیا ارتباطى میان چیان در چینى و جن در زبان فارسى وجود دارد یا نه.

Download it Here!

چنان‌که شباهت واژه کون به «کن» در عربى نیز همیشه براى من قابل مطالعه بوده. البته بعدها در این باره صحبت خواهیم کرد، منتهى توجه بشود که در فرهنگ ما نیز دو واژه «جن و انس» نوعى دیالکیتیک نرینه و مادینه را مى‌سازند.

جن نرینه و انس مادینه است. در قرآن شمار دفعاتى که واژه جن مى‌آید به اندازه شماره دفعاتى است که واژه انس مورد استفاده قرار گرفته. پس این شباهت دو واژه چیان و جن به هرحال قابل مطالعه است. بگذریم.

گفتیم که این زوج سه پسر و سه دختر به وجود مى‌آورند. پسر بزرگ، جن (Zhen) که رعد و برق باشد در کنار پدرش، در جهت جنوب غربى قرار گرفته. سه خطى او از یک خط ممتد در زیر و دو خط شکسته در بالا شکل گرفته و بدین معناست که نیروى خطوط شکسته متوجه پایین و نیروى خط ممتد متوجه بالاست.

آنان در نتیجه در وسط با یکدیگر تلاقى کرده و رعد و برق را به وجود مى‌آورند. پسر وسطى، کان (Kan) که آب باشد در جهت غرب قرار گرفته. سه خطى او از دو خط شکسته در بالا و پایین و یک خط ممتد در وسط شکل گرفته.

به دلیل حضور این دو خط شکسته نیروى او متوجه پایین است، اما خط ممتد میانى او را حرکت‌مند مى‌کند. این سه خطى در عین حال به معناى خطر است. پسر کوچک، گن (Gen) که در شمال غربى واقع شده، کوه است و نزدیک به مادر قرار گرفته.

دو خط شکسته در پایین قرار گرفته و خط ممتد در بالا. پایه‌هاى کوه در مادرش زمین قرار یافته، اما سر آن متوجه بالا و آسمان است. این پسر نشانه ایستایى و سکون است. در کتابى اساطیرى خواندم که قواعد کتاب تحولات را مردى با سر انسان و بدنى کوه‌وار به رشته نگارش درآورده.

اما دختر بزرگ، سون (Xun) که درخت و در عین حال هوا باشد در کنار مادرش، در شمال شرقى قرار گرفته. یک خط شکسته در پایین نشانه ریشه اوست در زمین و دو خط ممتد در بالا نشانه اوج گرفتن و حرکت او به سوى بالاست.

دختر میانى، لى (Li) آتش است و در عین حال زیبایى. او در شرق قرار گرفته. دو خط ممتد در بالا و پایین نشانه حرکت معراجى اوست. خط شکسته در وسط نشانه تاریکى میانى آن است.

پروفسور ایزوتسو فرمودند که هر زیبایى به دلیل این خط میانى مى‌تواند به زشتى تبدیل شود. به هر حال میانه آتش تاریکى قرار دارد. یک فیزیکدان آلمانى که در این کلاس حضور داشت هیجان زده تعریف کرد که در فیزیک در میان هر آتشى، از شعله شمع تا آتش بزرگ یک نقطه تاریک وجود دارد.

این نقطه تاریک به کلى سرد است و اگر بتوانید سر کبریت را به داخل آن فرو ببرید هرگز آتش نخواهد گرفت. به هرحال چینیان از این اصل علمى آگاه بودند و براى این آتش که نشانه زیبایى است تفاسیر مختلفى کرده‌اند.

مفهوم این زیبایى کم و بیش نزدیک مى‌شود به مفهوم شیطان، که مى‌دانیم فرشته مقرب خداست و از آتش بدون دود ساخته شده... اما دختر کوچک، دوئى (Dui) یا دریاچه بالاى کوه در کنار پدرش در جنوب شرقى قرار گرفته. صفت او شادمانى است.

نژاد زرد با این خانواده آسمانى ـ زمینى زندگى مى‌کند و از طریق آن‌ها مى‌اندیشد. در فیلم‌هاى ژاپنى که دیده‌ام به طور معمول از تمام این مفاهیم استفاده مى‌شود. در یک فیلم کارتونى پدر و مادر آسمانى در آسمان نشسته‌اند.

پدر کوچک‌ترین دخترش (دوئى) را که همانند دریاچه‌هاى بالاى کوه نیمه یخ‌زده است پیش مى‌خواند. از دختر مى‌خواهد که در تاریکى میانه آتشى که در برابرشان قرار گرفته نگاه کند و اوضاع به هم ریخته روستایى فقر زده در روى زمین را ببیند.

پدر بعد به دختر فرمان مى‌دهد تا برود و به این مردم یارى برساند دختر به میان تاریکى آتش مى‌پرد و به زمین مى‌آید‌... و الى آخر. تماشاى فیلم‌هاى ژاپنى و چینى زمانى لذت بخش‌تر مى‌شود که ما این مفاهیم را به دقت بشناسیم.

در فیلم درسو اوزالا هنگامى که در سیبرى آتشى به پا مى‌کنند که گرم شوند میزانسن صحنه به گونه‌اى است که میان دو مرد و زمین یخ زده میان آن‌ها همان دیالکتیک آتش حاکم مى‌شود. این خانواده آسمانى ـ زمینى یک کثیرالاضلاع هشت گوش مى‌سازند.

اکنون به این نکته توجه فرمایید که خانقاه‌هاى ایرانى نیز همیشه هشت گوش ساخته مى‌شوند. در عین حال تا آنجا که حافظه من یارى مى‌کند در سال‌ها پیش در تقریباً تمامى خانه‌هاى ایرانى حوض‌هاى هشت گوش، مرکب از چهار ضلع بزرگ و دو چهار ضلع کوچک قرار داشت. من شک ندارم که فرهنگ ایران در شاخه عرفانى خود خویشاوندى نزدیکى با فرهنگ دائویى چینى پیدا مى‌کند.

اکنون توجه کنید که این سه خطى‌هاى هشت گانه یک بار هر یک با خود و دوبار با یکدیگر ترکیب مى‌شوند. به طور مثال سه خط شکسته کون، یک بار در ترکیب با سه خط ممتد چیان در بالا قرار مى‌گیرد (که نشانه‌اى است از آغاز بهار که نیروهاى نر و ماده طبیعت در تعادل و سازگارى کم و بیش مطلق هستند)، و یک بار در پایین ان قرار مى‌گیرد (که نشانه‌اى است از تعادل پاییزى، (که تعادل هست اما نیروى یین به طرف پایین فرو ریزش مى‌کند و نیروى یانگ به بالا مى‌گریزد. نتیجه غلبه زمستان بر هستى است)

این شش خطى‌ها در مجموع شصت و چهار بار در یکدیگر ترکیب مى‌شوند. نتیجه از نظرگاه دیالکتیکى این که از نظر چینیان در بررسى هر پدیده در وحله نخست، «تز» حداقل مى‌تواند شصت و چهار وجه داشته باشد، یا به شصت و چهار وجه قابل تعریف باشد.

هر تز مى‌تواند حداقل شش زیر تز تعریف به دست دهد و باز امکان دارد که در چرخش امکانات داراى شصت و چهار آنتى‌تز بشویم. به طورى که مى‌بینید دیالکتیک چینى چهار بعدى است. در دیالکتیک یک خطى هگل و مارکس که روبرداشتى از اندیشه چینى نیز هست هر تز بی‌درنگ یک آنتى‌تز مى‌سازد، که این دو در تضاد و تقابل عاقبت به نفع یک سن تز تحلیل مى‌روند.

در دیالکتیک چینى در رویارویى با هر تز و در کوشش براى شناخت آن امکان شصت و چهار حالت مى‌رود. مى‌بینیم که این دیالکتیک به حقیقت اشیاء نزدیک‌تر است. به طور مثال در دیالکتیک مارکس تضاد ارباب (تز) با برده (آنتى‌تز) در کشاکش و کشمکش عاقبت مى‌تواند منجر به شکست ساختار نظام برده‌دارى شده و سیستم فئودالى از درون آن بیرون کشیده مى‌شود.

در دیالکتیک چینى اما نظام برده‌دارى تنگاتنگ در کنار تمامى سیستم‌هاى ماقبل خود زندگى مى‌کند و در کشاکشى که رخ مى‌دهد همیشه امکان دارد چندین وجه مختلف ظهور کند که یکى از آن‌ها سیستم فئودالى باشد.

مى‌خواهم بگویم که من در کمال بى‌سوادى متوجه مى‌شوم که آنچه چینیان گفته‌اند بسیار اساسى‌تر از آن چیزى است که هگل و مارکس بعدها به تقلید از آن‌ها گفته‌اند. مسأله این نیست که چینیان از طریق اسطوره‌سازى کوه و آب و درخت مى‌اندیشند.

مسأله اما این است که از اندرونه این اساطیر یک روش معقول اندیشه را بیرون مى‌کشند که بسیار سهل و ممتنع است. عده‌اى بر این پندارند که کتاب تحولات یک کتاب فالگیرى است. این یک اشتباه است.

یى جینگ کتاب تاکتیک و استراتژى است و آنچه در آخر کار به دست مى‌دهد تردید و تأمل است. تردید و تأمل در انجام هر کار که نیاز به اندیشیدن دارد. این مسأله‌اى است که به ذهن یارى مى‌رساند تا بهتر بیندیشد. باز در این باب گفتار خواهیم داشت.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

من از طرفداران برنامه های خانم پار سی پور هستم و برای ایشان احترام زیادی قائلم با این وجود باید بگویم با وجودی اینکه فکر میکنم دادن اطلاعات مفصل در ارتباط با فلسفه شرقی با توجه به اینکه این زمینه تحقیق ایشان بوده هم اموزنده است و هم بی ارتباط به خاطرات ایشان نیست . اما فکر میکنم کلا با عنوان بخشی که در ان این اطلاعات به این مفصلی ارایه میشوند بی ارتباط است . بدلیل اینکه عنوان این برنامه گزارش یک زندگی است نه فلسفه دائو و یا یی جینگ و مانند اینها . برای من دیدن اینه تاریخ معاصر ایران در منظر خاطرات خانم پارسی پور بسیار جالب تر است .

-- بدون نام ، Mar 29, 2009 در ساعت 01:31 PM

please speak about yourself not china.

-- بدون نام ، Mar 29, 2009 در ساعت 01:31 PM

من هم با نظر این خواننده مبنی بر تمرکز خانم پارسی پور بر خاطررات خودشان در این قسمت موافقم

-- روشنک ، Mar 29, 2009 در ساعت 01:31 PM

خانم پارسی پور دو سئوال از خدمتتون داشتم اول اینکه نوشته اید که کتاب یی جینگ یک کتاب فالگیری نیست اما آیا این امکان وجود دارد که با درک مفاهیم آن شخص بتواند پیش گویی کند؟
سئوال دیگرم این است که شما از آسترولوژی این مبحث رو شروع کردید آیا بین استرولوژی چینی و دائو و یی چینگ ارتباطی وجود دارد یا خیر

-- نوشکا ، Mar 29, 2009 در ساعت 01:31 PM

اطلاعات ایشان بسیار سطحی است. مطالعه بیشتر توصیه میشود. کمی هم در مورد فلسفه غنی اسلامی مطالعه نمایید.

-- ابولقاسم ، Mar 30, 2009 در ساعت 01:31 PM

سال نو شما فرخنده و به شادی
بسیار سپاس گزار از برنامه اتون. واقعا از شنیدن این مطالب و اطلاعات راجع به کتاب تقدیرات لذت می برم.
با توجه به نظر چند شنونده هایی که در بالا آمده، من خیال می کنم زیبایی و جذابیت خاطرات زندگی شما باعث شده که لذت شنیدن این اطلاعات جالب که در چند برنامه اخیر بیان کردید تحت الشعاع قرار بگیره. چون خود من یکی از طرفداران پر و پاقرص شنیدن خاطرات زندگی شما هستم. اما پیشنهاد می کنم هر دو رو زحمت بکشید و برامون بفرمایید. چون دلم نمی خواهد هیچ کدام قربانی دیگری شوند.
سپاس فراوان خانم پارسی پور عزیز

-- شهرزاد ، Mar 30, 2009 در ساعت 01:31 PM

خانم پارسی پور،
یک کامنت بی ربط می‌خواهم بگذارم.
امروز کتاب زنان بدون مردان شما را خواندم. من زیاد رمان نمی‌خوانم. فقط رمان‌های معروف رو می‌خونم که یه وقت آبرویم نرود. اما داستان شما برایم جالب و متفاوت بود. اولین بار بود که نشستم ۱۲۰-۱۳۰ صفحه رو یک ضرب خوندم. اگه ممکنه بگید که این چه سبکی است و اگه می‌شه یکی دوتا از کتابهای معروفی رو که به همین سبک نوشته شده‌اند را به من معرفی کنید.
ممنون

-- بدون نام ، Mar 30, 2009 در ساعت 01:31 PM

لطف کنید و منابع و ماخذ خود را مکتوب نمایید. من بعید می دانم که شما همه این اطلاعات را شخصا در سفر به چین بدست آورده اید. اگر اطلاعات را از جایی خوانده اید باید ماخذ خود را اعلام نمایید.
ذکر ماخذ یکی از تفاوتهای کار نوشتن حرفه ای و غیر حرفه ای است. در صورت عدم ذکر ماخذ شما مرتکب دزدی ادبی شده اید.

-- عبدالله ، Mar 31, 2009 در ساعت 01:31 PM

اما آیا هر زشتی هم می تواند به زیبایی تبدیل شود؟

-- خرس رمال ، Mar 31, 2009 در ساعت 01:31 PM

من باورم نمی شد میگفتند اینجا هم سانسور هست.می شه بگین این لینکی که من دو بار پست کرده بودم چه اشکالی داشته که اجازه حضور پیدا نکرده است؟

-- سحر ، Mar 31, 2009 در ساعت 01:31 PM