رادیو زمانه > خارج از سیاست > بررسی و معرفی کتاب > زیبا ناوک - بخش اول | ||
زیبا ناوک - بخش اولشهرنوش پارسیپوراین روزها مشغول خواندن جلدهاى مختلف شرح زندگانى زیبا ناوک یا سیبا- زینب بودم. البته من کمى دیر به این کار اقدام کردم، اما با توجه به وضع ویژه من، این گناهى نابخشودنى نیست. خواندن این خاطرات مرا دچار شگفتزدگى و در عین حال اندوه کرد.
در زندان بودم که سیبا در تلویزیون مدار بسته زندان ظاهر شد و در حضور تمامى زندانیان قزلحصار اعتراف کرد که احساس مىکند تا بدان لحظه موجود کثیفى بوده، اما اینک دچار این احساس است که در قالب جدیدش، زینب به آرامش و صفاى باطن رسیده است. البته اینها نقل به مضمون است و عین جملات او نیست. من در آن لحظه در راهروى بند چهار راه مىرفتم و چون در فضاى بیرون بند نبودم نتوانستم چهره او را ببینم. اما چند دختر چپگرا را به خاطر مىآورم که با علاقمندى از سیبا حمایت مىکردند. آنها تواب نبودند و به نظرشان چنین مىرسید که سیبا در شرایط روحى دردناکى ست. فکر مىکنم در همین حدود نیز در خاطرات زندان خودم به او اشاره کردهام. اینک اما نوشتههاى زیبا ناوک روبهروى من است و نشان از شرحى دارد که به راستى از نقطه نظرگاههاى روانشناختى، روانشناسى اجتماعى و رفتارنگارى قابل بررسىست. زیبا اما در شرح احوالش نشان مىدهد که بهطور کلى انسان مطلقگرائىست. در دوران شاه او به شدت شاهپرست بوده و رویاى این شاهپرستى تا بدانجا کش مىآمده که آرزومند ازدواج با ولیعهد بوده است تا بتواند به مردم خدمت کند. علاوه بر آن، سیبا مذهبى بوده و به آداب مذهب گرایش شدیدى داشته است. پس از انقلاب است اما که او نیز یکشبه تغییر مىکند و به یک کمونیست دوآتشه فعال تبدیل مىشود. این چرخش صد و هشتاد درجهاى مرا به فکر فرو برده بود. در خلاصهاى که در یکى از برنامههاى با خانم نویسنده نوشتم، به لمپن بورژوازى اشاره کردم. در آغاز انقلاب، من افراد زیادى وابسته به طبقه و اقشار بورژوا را مىشناختم که یک شبه تغییر کردند. افرادى را مىشناختم که حتى با هواپیماى اختصاصى شاه یا شهبانو فرح سفر کرده بودند، اما ناگهان دچار خمینىزدگى شدند و در قالبهاى چپ یا حالتهاى عرفانى فرو رفتند. شخصى را مىشناسم که در یک کاخوارى زندگى مىکرد، اما با اصرار فراوان به دیدار دکتر صدیقى رفته بود تا او را از پذیرش مقام نخستوزیرى منصرف کند. به نظر او همه کار باید مىکردیم تا شاه سقوط کند. همین افراد بختیار را هم تحویل نمىگرفتند و موجبات سقوط او را فراهم آوردند. سیبا، اما تفاوت عمدهاى با این افراد دارد. گرچه او یک شبه از سلطنتطلبى دست مىکشد تا کمونیست شود، اما در این مقطع جوانى او همچون حجابى میان او و لمپنیسم قرار مىگیرد. گرچه که در آخرین تحلیل آن بخش از چپ ایران که مبناى طبقاتى کارگرى ندارد - کم و بیش- به ورطه لمپنیسم نزدیک است.
سیبا اما به دام مىافتد. در آغاز با حرکات نمایشى و این که آخ دردش مىآید و شلاق چیز بدىست، میان خود و یک کمونیست معتقد فاصله مىاندازد و موفق مىشود سر بازجویانش کلاه بگذارد. بعد اما با به دام افتادن شوهرش، لو مىرود و اکنون در پنجههاى حاج داوود رحمانى گرفتار است که حضورىست شبه کارگر، شبه لمپن، با سواد اندک که آزار مىدهد چون از آزار دادن خوشش مىآید، چون از کتک زدن زنان و دختران و همچنین مردان لذت مىبرد. چون موفق شده است این سادیسم روانى را در پس و پشت چهرهاى اسلامى پنهان کند. سیبا مىنویسد که او به ویژه با لگد انداختن به میان پاى زنان، آنها را تنبیه مىکند. سر و کار سیبا همانند بسیارى از زندانىها به بند هشت مىافتد و از آنجا نیز راهى دستگاه یا قبر مىشود. در این قبروارههاست که سیبا تغییر مىکند. شخصیت جدیدى به نام زینب در او رشد مىکند و کار به جائى مىرسد که دچار احساس علاقه شدید به آزاردهندگانش مىشود. این شدت علاقه تا جائىست که پس از آزادى به دیدار حاج داوود مىرود که مغضوب دستگاه قرار گرفته است. او در این ملاقات به حاج داوود اعلام مىکند که نه تنها هیچ کینهاى از او به دل ندارد، بلکه اما به او علاقمند نیز هست. درست در همین جاست که سیبا مرا به میان کتاب ۱۹۸۴ جورج اورول پرتاب مىکند. در این اثر بىهمتا که در سال ۱۹۴۷ یا ۴۸ منتشر شده و در سال ۱۹۸۴ به مناسبت تازه ماندن موِِضوع آن، فیلمى نیز از آن ساخته شد، مناسبات ترسناک زمانهاى به تصویر کشیده مىشود که به دلیل رشد تکنولوژى جهان به سه امپراتورى تبدیل شده، که البته به دلایل ژئوپولیتیکى، نقاط آزادى در میان آنها وجود دارد (ایران یکى از این نقاط است). اینک اما تمام تاریخ را تحریف مىکنند تا نمونه هاى جدیدى عرضه بدارند. در این امپراتورىها اما عشق مقوله ترسناکىست. داستان شرح عشق مثله شده و تکه پاره زن و مردى ست که براى آنکه این عشق را فراموش کنند، به بدترین شکنجهها تن مىدهند. آنچه اما در آخر کار رخ مىدهد، عشق شدید مرد است به بازجویانش و به برادر بزرگتر که نماد و رمز این امپراتورى ست. او نه تنها عشق زن را به دست فراموشى مىسپارد، بلکه اما عشق به برادر بزرگ (رهبر اجتماع) را جانشین آن مىکند. او در غوطهورى در این عشق به مراحلى از عرفان کشف و شهودى مىرسد. سیبا یا زینب دقیقاً در چنین عشقى غوطهور مىشود. من به او پیشنهاد مىکنم اگر این کتاب را نخوانده، جرئت کند و آن را بخواند. بدون شک از شباهت محتواى کتاب به زندگى خودش شگفتزده خواهد شد. اما سیبا- زینب- زیبا مرا به یاد فیلم دیگرى مىاندازد به نام «سه چهره یک ایو». در این فیلم ما با زنى روبرو هستیم بسیار خجول و گوشهگیر که گه گاه ناگهان دچار شخصیت حشرى و پر از قر و قنبیل مىشود، این در حالى ست که شخصیت اول از وجود این شخصیت دوم بىاطلاع است. کم کم اما با یارىرسانى روانشناس شخصیت سومى به نام جین بر این دو شخصیت اولی غلبه مىکند. جین از وجود آن دو شخصیت آگاه است، این در حالىست که آن دو شخصیت از وجود او بىاطلاع هستند. سیبا در مقطعى که به زینب پوست مىاندازد عکس جهت فیلم سه چهره ایو عمل مىکند. او شخصیت نرمالتر خود، سیبا را وامىگذارد تا به قالب شخصیت دومى فرو برود که در اصل، از آن او نیست. گرچه که او در شرح دوران کودکىاش ردپائى از این زینب را به دست مىدهد. اما دو وجه حضور زیبا، یعنى سیبا و زینب هر دو افراطى - تفریطى هستند. مشکلى که در این میانه ظاهر مىشود نقش غیرعلمى جمهورى اسلامىست. نازىها نیز زندانیان را به شدت آزار مىدادند، اما مطالعات نشان مىدهد که آنان در این آزار و اذیتهاى مخوف به کشف و بررسى علمى نیز مىنشستند. مثلاً زندانى را در معرض سرماى شدیدى مىگذاشتند که به مرور از حد تحمل انسان خارج مىشد و بعد به این ترتیب آستانه تحمل انسان را بررسى مىکردند. یا از پوست کشتهگان آباژور مىساختند... اما جمهورى اسلامى هیچ نوع قصد مطالعه و بررسى علمى را نداشت. آزار مىداد چون دلش مىخواست آزار بدهد. شاید دلیل عمده و اصلى این آزار دادن این بود که تجاوز کردن به زندانیان ممنوع بود، در نتیجه آزار دادن کمک مىرساند تا آزاردهنده به حدى از رضایت خاطر برسد و آرام شود. سیبا در چنین میدانى ست که پوست مىاندازد و به قالب زینب در مىآید تا عاشق حاج داوود و خمینى و بقیه مردان جمهورى اسلامى بشود، و میدان عملکرد رفتارى ۱۹۸۴ را در معرض نمایش بگذارد. کار بررسى نوشتههاى زیبا ناوک در این محدوده زمانى نمىگنجد و بدون شک مىتوان کتاب یا کتابهائى در این زمینه به رشته نگارش درآورد. من برنامه هفته آینده را نیز به بررسى زیبا ناوک اختصاص خواهم داد و تکرار مىکنم که بررسى شخصیت تکه تکه شده زیبا ناوک مىتواند پرتو نورى به روانشناسى اجتماعى مردم ایران بیندازد. به امید روزى که روانشناسان و جامعهشناسان به دور از تحلیلهاى سیاسى صرف، دست به کار این مهم شوند. ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسیپور، کتابی بفرستند، میتوانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند: Shahrnush Parsipur |
نظرهای خوانندگان
خسته نباشید. مشتاقانه منتظر ادامه این بحث هستم.
-- بدون نام ، Mar 20, 2009 در ساعت 07:14 PMبدون آن که بخواهم نظرم را به همگی کنش های رفتاری و فکری انسان ها و بخصوص زنان تعمیم دهم، فکرمی کنم نقش سواستفاده ی جنسی در کودکی در بروز چنین رفتارهای قطبی و رادیکال در بزرگسالان کمتر مورد بررسی قرار گرفته است. ای کاش می دانستیم که زیبا چگونه کودکی ای را داشته است.
-- ع.ص ، Mar 20, 2009 در ساعت 07:14 PMخانم پارسی پور عزیز، با حرفهای شما در اینجا کاملاً موافقم. من هم کتابهای این خانم را خوانده ام و موقع خواندن آنها مسائل زیادی به ذهن من خطور می کرد که مهمترین آن این بود: چرا باید در کشوری مثل ایران شرایطی پیش آید که جوانان کم سن و سال و عملاً بی تجربه در مسیرهایی بیفتند که حتی برای آدمهایی در سن بالاتر و با تجربه نیز سخت و دشوار و ناهموار است؟ مسیرهایی که اغلب از پرتگاههای خطرناک و صعب العبور می گذرند و کمتر کسی با موفقیت از آنها گذر می کند. بسیاری حتی جان خود را در این میانه از دست می دهند و از همه بدتر، این جوانان بی گناه در این راه به گروههایی بر ضد یکدیگر تبدیل شده و خود به دست خود همدیگر را نابود می کنند!
-- دُرّه دورکی ، Mar 21, 2009 در ساعت 07:14 PMشریک فکری و عملی آمرین شدن و حتی گوی سبقت در شقاوت را از خود آمران ربودن، نشانهٌ مسئول بودن این مجریان کو چک و پایین تر در
-- Mohamed Réza ، Mar 21, 2009 در ساعت 07:14 PMسلسله مراتب قدرت است. بنقل از آقای علی شفیعی، تجزیه و تحلیل هانا آنت و دیگران در مورد معذور بودن این پایین تری ها با مطالعهٌ دو
روانکاو انگلیسی به زیر علامت سوأل کشیده شده است. در آزمایش هایی که ایندو بر روی داوطلب ها انجام داده اند، ابتکار عمل و سلیقهٌ
افراد در اجرای حکم نیز دیده شده.
محمدرضاراعی
خوشحالم که در باره کتابها و نوشته های من و اساسا شخصیت من دارید صحبت و بحث می کنید . جدا از اختلاف نظراتم با شهرنوش می خواستم به دوستانی که خواستار شناخت بیشتر من چه دوران کودکی ام و چه دیگر مراحل زندگی ام هستند آدزس ایمیل من را بدهید تا همه آنها را براحتی و رایگان در اختیارشان بگذارم. مثلا در اختیار فردی که نظر دوم را داده است.
-- زیبا ناوک ، Sep 18, 2009 در ساعت 07:14 PMمرسی
زیبا ناوک یا سیبا- زینب- زیبا معمارنوبری
من دو روز درگیر کتاب های زیبا بودم .زیبا نمونه ای از نسل ماست که بی پرده خود را نمایان ساخته .هم نمونه عالی برای بررسی روانشناختی مردم داخل است هم نمونه ای خوب برای کسانی که مهاحرت کردند.خیلی از نمونه های اخلاقی فعلی زیبا را من در خانم های مهاجر می بینم البته در پوشش نه این طور عیان.
-- شیوا ، Oct 30, 2010 در ساعت 07:14 PM