رادیو زمانه > خارج از سیاست > گزارش یک زندگی > دايره دائو | ||
دايره دائوشهرنوش پارسیپوراحساس مىکنم بهتر است توضيحى درباره طرح مطالعاتى که در ذهن داشتم در اختيار شما بگذارم. اين طرح مطالعاتى با پيدا کردن دانش درباره کتاب تحولات چينيان و مقايسه آن با آسترولوژى باستانيان خاورميانه و همچنين ديالکتيک هگل و مارکس آغاز شد.
در عين حال به طور تصادفى يک دستگاه رمل ديدم و در کمال بىسوادى متوجه شدم که اين دستگاه نيز بايد از خانواده اين گروه از انديشهها باشد. در اينجا کوشش مىکنم طرحى کلى از يى جينگ، يا کتاب تحولات را در اختيار شما بگذارم. چينيان هيچگونه واژهاى براى ناميدن خدا ندارند. آنان به طور کلى هيچ پندارى از گونهاى که ما درباره خدا داريم ندارند. يعنى نيرویى آسمانى که مىآفريند و خالق همه چيز و همه کس است. البته آنها در اساطيرشان به يک امپراتور آسمانى باور دارند، که او را «شانگ تى» مىنامند اما اين شانگ تى شباهت زيادى به يک امپراتور زمينى دارد. او دربارى آسمانى در اختيار دارد و بارگاه او همانند عکس برگردانى از دربار يک امپراتور زمينى است. چينيان اما به مفهومى باور دارند که آن را «دائو» يا «تائو» مىنامند. دائو مفهمى بسيار ساده است که در عين حال هنگامى که مىخواهيد آن را تعريف کنيد بسيار پيچيده به نظر مىرسد. به طور حتم شما دايره دائو را ديدهايد. اين دايره مرکب از دو بته جغه سربالا و واژگونه است. يکى از بته جغهها سفيد و ديگرى سياه است، هسته بته جغه سياه در بته جغه سفيد و هسته بته جغه سفيد در بته جغه سياه است. من البته بر اين پندارم که اين بته جغهها با همان بته جغه ايرانى خويشاوند هستند. البته ما بته جغه سفيد را نگه داشتهايم و بته جغه سياه را دور انداختهايم، به همين جهت دايره دائوى ما ناقص است. بعدتر در اين باره توضيح خواهم داد. اما پسرم به من گفت که در ماسوله نمونههاى متعددى از دايره دائو را در شيشههاى پنجرهها ديده است. پس شايد اين سيستم در کوههاى مازندران به شکل دست نخورده باقى مانده باشد. در فرهنگ چينى اين بته جغه سفيد را «يانگ»، يا نيروى نرينه مىنامند. در عوض بته جغه سياه و واژگونه را «يين»، يا نيروى مادينه نام نهادهاند. البته درک مفهوم يين و يانگ از ذهن ما خارج است، زيرا به محض آنکه بخواهيم آنها را حس کنيم تغيير شکل و معنا مىدهند. در نتيجه چينيان مفاهيمى مادى را اختراع کردهاند که به جاى يين و يانگ از آنها استفاده مىکنند. من اما فعلاً همين مفاهيم را نگه مىدارم تا کسانى را که به اين روش انديشه آشنایى ندارند گيج نکنم. حالا اما شما، اعم از اينکه زن يا مرد هستيد يک دايره دائو به شمار مىآیيد. طرف راست بدن شما يانگ و طرف چپ بدن شما يين است. دقت مىکنيد که اين يين و يانگ و اين دايره دائو چه مفهوم سادهاى است؟ اما حالا هنگامى که شما پاى چپ خود را بلند مىکنيد تا گام برداريد اين پاى شما به يانگ تبديل مىشود و پاى راست شما به يين بدل مىگردد. اما روشن است که شما بايد گام دوم را با پاى راست برداريد. در اين حال پاى راست شما يانگ و پاى چپ شما يين مىشود. هنگامى که شما چشمان خود را باز مىکنيد يانگ است و هنگامى که آن را مىبنديد يين است. هنگامى که براى سخن گفتن دهان خود را باز مىکنيد دهان شما يانگ است و هنگامى که آن را مىبنديد دهان شما به يين تبديل مىشود. اما در هنگام حرف زدن هنگامى که زبان شما بالا مىرود يانگ است و هنگامى که پایين مىآيد به يين تبديل مىشود. پس يکبار که زبان شما بالا و پایين مىرود يک دايره دائو مىسازد، و در نتيجه يکبار که دهان شما باز و بسته مىشود يک دايره دائو مىسازد. حالا رگهاى بدن شما به مثابه يين هستند، و خون شما که در جريان است به مثابه يانگ است. حالا شما داريد راه مىرويد و در همان حال حرف مىزنيد و خون شما در جريان است و کليهها دارند کار خود را مىکنند و مغز شما براى خودش عملکرد دارد و... شما دوست عزيز از ميلياردها در ميلياردها دايره دائو تشکيل شدهايد. مسأله شايد هنوز روشن نباشد، پس چند مثال ديگر مىزنم: من که در اين لحظه دارم براى شما مىنويسم يک زن هستم و شما که داريد به من گوش مىدهيد يا متن مرا مىخوانيد مثلاً يک مرد هستيد. در اين حالت در مقايسه من و شما، من يين هستم و شما يانگ هستيد. اما چون من دارم مىنويسم پس يينى هستم که دارد عمل يانگ را انجام مىدهد. و شما که مرد هستيد و داريد مرا مىخوانيد و يا به من گوش مىدهيد يانگى هستيد که دارد عمل يين را انجام مىدهد. يعنى در موقعيت يين هستيد. اما روشن است که شما براى خواندن از چشمان باز خود مدد مىگيريد، پس اين چشمان باز (يانگ)، در لحظه خواندن (يين) است، و گوش شنونده شما نيز يينوار عمل مىکند. اما شما همينطور که داريد مىخوانيد يا گوش مىدهيد فکر هم مىکنيد، پس به عنوان متفکر يانگ هستيد. حالا دست خود را بالا ببريد. اين يعنى يک حرکت يانگ، حالا دست خود را پایين بياوريد، اين يعنى يک حرکت يين. دايره دست شما نيز که بالا و پایين مىرود يک دايره دائوست. اکنون فضایى که شما در آن حرکت مىکنيد يين است، و شما که حرکت مىکنيد يانگ هستيد. شما وقتى ايستادهايد نسبت به وقتى که نشستهايد يانگ به شمار مىآیيد، اما هنگامى که ايستادهايد و شخصى راه مىرود نسبت به او يين هستيد. همين قانونمندى در تمامى ذات هستى به چشم مىخورد. در اوج گرماى تابستان که هوا خشک و داغ است و ما در ميانه روز هستيم موقعيت يانگ بر جهان غلبه دارد. در عوض در ميانه زمستان، و در لحظهاى که ترى و رطوبت و سرما بر طبيعت غلبه دارد و شب هم هست ما در موقعيت يين هستيم. روز اول بهار که طبيعت در تعادل است نيروهاى يين و يانگ به يک نسبت مساوى عمل مىکنند. در اين حالت قواى يانگ که رو به عروج است در پایين قرار گرفته و قواى يين که رو به افول است در بالا قرار دارد. آنان در ميانه با يکديگر درمىآميزند و حالت بينابين تعادل به وجود مىآيد. روز نخست پایيز نيز از همين قانون پيروى مىکند و دو نيرو در تعادل هستند، اما در اين حالت نيروىِ رو به افولِ در حال عروج يين در پایين قرار دارد و نيروى رو به اوجِ در حال افولِ يانگ در بالا قرار دارد. اين دو نيرو در حال تعادل، اما در حال دور شدن از يکديگر هستند، پس سرما و تاريکى دارد غلبه مىکند. به همين نسبت يک در باز يانگ و يک در بسته يين است. روشن است که هسته باز شدن در يک در بسته وجود دارد و هسته بسته شدن در يک در باز. پس ميلياردها در ميلياردها در ميلياردها دائو در هم و برهم مشغول عملکرد هستند. چينيان به اين دائوها مىگويند «سيا دائو» يعنى دائوى کوچک. آنان اعتقاد دارند که اما در ماوراى تمامى اين دائوها و در بزرگترين فضایى که حتى به تصور نمىگنجد يک دائوى بزرگ وجود دارد. به اين دائو مىگويند «دا دائو» يعنى دائوى کبير، دائوى اعلا. ديديم که دائو از دو نيرو تشکيل مىشود و تداخل اين دو نيرو در يکديگر مفاهيم و اجسام مختلف را مىسازد. پس: «دائو کارى نمىکند، اما همه کارها به کرده مىآيد.» چينيان مىگويند هيچکس به خورشيد فرمان حرکت نداده است، اما آن در مدار خود مىچرخد. پس مىبينيد که در اين طريقت انديشه تفاوت بارزى با انديشه ايرانى، در تمامى ابعادش به چشم مىخورد. از اين پس من در اين باره به کرات و به کرات سخن خواهم گفت، و اميدوارم شما را خسته نکنم. بقيه بحث دائو را به برنامه بعدى موکول مىکنم. |
نظرهای خوانندگان
Thank you Ms. Parsipour.
-- Amir ، Feb 15, 2009 در ساعت 02:11 PMI believe we Iranians need a jolt, or even a distraction, in our fundamental paradigm on existance all together; our behaviour and attitude in social and polictial aren, I think, is rooted in these pardigms.
Amir
ماسوله در گيلان قرار دارد. احتمالن منظور از كوه هاي مازندران، كوه هاي البرز شمالي (تالش) است.
-- خشايار ، Feb 15, 2009 در ساعت 02:11 PMسلام . من فکر می کردم که مشرق زمینی ها در مورد نظام حاکم بر طبیعت تقریبا مثل هم فکر می کنند . ممنون برای من آموزنده بود. من رشته مرمت بناهای تاریخی هستم و به مسائل فرهنگی بسیار علاقمند و در ضمن به توانائی تاثیرگذاری زنها آن هم از نوع شمای بزرگوار ایمان دارم. اگر در مورد رشته من مطالب خواستید من حاضرم هم اندیشی داشته باشیم. به شما افتخار می کنم.
-- گلنار ، Feb 15, 2009 در ساعت 02:11 PMبیصبرانه منتظر ادامه این بحث هستم فقط سئوالی داشتم آیا رابطه ای بین دائو و بحثهای علمی کنونی که میگوید هر پدبده ای از ذرات کوچک اتم ساخته شده و هر اتم از بروتون و نوترون که یکی ماده است و شکل دارد و دیگری انرژی است و بی شکل و بی وزن ....
-- مهتاب ، Feb 15, 2009 در ساعت 02:11 PMبسیار گفتار جالبی بود. اما گمان کنم به دلیل نداشتن تمرکز کافی، خانم پارسی پور دو واژه مورد استفاده در زبان پارسی را که بسیار در این مبحث کاربرد دارد از قلم انداخته اند:
فاعلی و مفعولی یا همان active / passive که در دائو به ترتیب به نیروی نرینه / یانگ / yang و نیروی مادینه / یینگ / yin اطلاق می شود.
به کارگیری این دو واژه خاص احتمالاً می تواند راهنمای بسیاری خوبی برای خوانندگان پارسی زبان در هنگام برخورد با مفاهیم دائویی باشد.
-- رهرو ، Feb 16, 2009 در ساعت 02:11 PMبته جقه ايراني نمادي از سرو است .اميدوارم سروهاي ايران را از ياد نبرده باشيد كه چگونه سرخم مي كنند.
توضيح مكتب دائو هم نيازمند اطلاعات كاملتري است .اينگونه كه شروع كرده ايد قطعا به عمق لازم نخواهيد رسيد .ارائه مطلب را به متخصص آن بسپاريد.
-- صفا فروتن ، Feb 16, 2009 در ساعت 02:11 PMخام مهتاب،
پيدا كردن رابطه ميان ساختار اتم و آئين دائو كار دانشمندان رشته فيزيك است. من نمى توانم اطلاعات دقيقى در اين مورد به دست دهم.
آقا يا خانم رهرو،
استفاده از اصطلاحات فاعل و مفعول ما را به بيراهه مى كشاند. سيستم انديشه دائوئى منطبق بر اصل حركت مداوم و دائمى و حالت شدن و درشدن است. فاعل و مفعول از مقوله حالات ايستا هستند. به پندار من استفاده از اين دو اصطلاح ما را به بيراهه خواهد كشاند. پيشنهاد مى كنم به حالت هاى كنش و واكنش توجه كنيد كه دقيق تر است. در اين مورد باز خواهم نوشت.
-- شهرنوش پارسى پور ، Feb 24, 2009 در ساعت 02:11 PM