رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۴ شهریور ۱۳۸۹
به روایت شهرنوش پارسی‌پور - شماره شماره ١٢١

عفت ماهباز، فراموشم مکن

شهرنوش پارسی‌پور


به دستم داد يک دست بنفشه
فراموشم مکن گفتا هميشه

کتاب فراموشم مکن، خاطرات زندان عفت ماهباز با اين يک بيت شعر آغاز مى‌شود. اين زندانى سابق از اعضا و هوداران سازمان چريک‌هاى فدائى اکثريت است و از جمله آن دسته از افرادى‌ست که وابستگى سازمانى خود را فرموش نمى‌کنند.

Download it Here!

ماهباز به روشنى جزو دلسوختگان زندان‌هاى جمهورى اسلامى‌ست. برادر او على ماهباز و همسر او شاپور در زندان‌هاى جمهورى اسلامى به اعدام محکوم شده و کشته شده‌اند. خود او زمان درازى را در زندان گذرانده و با دو تراژدى موازى روبرو بوده است: تراژدى زندانى بودن و رنج بردن و تراژدى در تضاد بودن و عذاب کشيدن در ميان برخى از زندانيان.

مى‌دانيم که در جريان‌هاى آغاز انقلاب اسلامى حزب توده در کنار حزب الله قرار گرفت و تنگاتنگ به همکارى با اين جريان پرداخت. اين را نيز مى‌دانيم که سازمان چريک‌هاى فدائى در جريان مبارزات خود به دو شاخه بزرگ منشعب شد: چريک‌ها فدائى خلق، شاخه اقليت و چريک‌هاى فدائى خلق، شاخه اکثريت.

شاخه اکثريت به حزب توده پيوست و عملا مشى مسلحانه را کنار گذاشت و کم و بيش به همکارى با دستگاه حکومتى پرداخت، اما اين ماه عسل دوران بسيار کوتاهى داشت. حزب توده در اواخر سال ١٣٦٠ تحت تعقيب جمهورى اسلامى قرار گرفت و در دنباله راه سازمان چريک‌هاى اکثريت نيز مورد هجوم دولت قرار گرفت.

پس اعضاى حزب توده و چريک‌هاى اکثريت نيز به خيل زندانيان جمهورى اسلامى پيوستند. اين در حالى بود که اعضاى سازمان مجاهدين خلق ايران به صورت انبوه در زندان به سر مى‌بردند. در عين حال اعضا و هواداران چندين و چند سازمان سياسى چپ ايران نيز در زندان بودند.

ميان اين دوگروه زندانى به دلايل روشن سياسى حالت تضاد و ستيز وجود داشت. اعضاى چريک‌هاى اکثريت و حزب توده مورد نفرت سازمان چريک‌هاى اقليت و برخى ديگر از گروه‌هاى سياسى قرار داشتند. چنين وضعيتى شرايط زندان را بسيار نامطلوب مى‌کرد.

به قرارى که عفت ماهباز گزارش مى‌دهد در سلول‌ها دو سفره جداگانه انداخته مى‌شد و در همه چيز مرزبندى و جدایى وجود داشت. بايد در فضاى تنگ زندان باشيد تا متوجه شويد چنين وضعيتى چه بلائى به سر زندانى مى‌آورد.

فضاى زندان‌هاى جمهورى اسلامى بسيار تلخ و نکبت‌بار بود. زندان‌بانان از هر فرصتى براى آزار و اذيت زندانيان استفاده مى‌کردند. براى جمهورى اسلامى تفاوت نداشت که زندانى صاحب چه عقيده‌اى ست، چون اين جمهورى با تمام قوا تلاش مى‌کرد تا زندانيان را به چهره حزب‌الله درآورد.

البته از آنجائى که چنين چيزى غير ممکن است انواع و اقسام آزارها و اذيت‌ها انجام مى‌شد تا اين مهم اتفاق بيفتد. زندان‌بانان جمهورى اسلامى حالت آن شخصيت يونانى را داشتند که در تنگه‌اى که به شهر منجر مى‌شد نشسته بود و تختى داشت. تازه واردان را روى تخت مى‌خوابانيد و آنها را اندازه مى‌گرفت. اگر کوتاه‌تر از تخت بودند آنقدر آن‌ها را مى‌کشيد تا اندازه تخت بشوند و اگر آنها بلندتر بودند پايشان را مى‌بريد تا اندازه تخت بشوند.

اين حرف به سادگى معنايش اين است که تمامى زندانيان جمهورى اسلامى دائم در معرض اذيت و آزار بودند. بخشى از اين اذيت و آزار از ناحيه زندانيانى انجام مى‌شد که با عنوان تواب به خدمت جمهورى درآمده بودند و انواع گرفتاری‌ها را براى زندانيان فراهم مى‌آوردند.

اما بدون شک بدترين نوع شکنجه حالت بايکوت بود که زندانيان سياسى سر موضع نسبت به يکديگر روا مى‌داشتند. بدين ترتيب عفت ماهباز به جرم چريک اکثريت بودن مورد بايکوت بخشى از زندانيان قرار گرفته بود.

در خواندن اين خاطرات متوجه مى‌شويم که در آخرين تحليل توده‌اى‌ها و اکثريتى‌ها در کنار هم قرار گرفته بودند. ظاهرا تا آنجا که من متوجه شدم برادر عفت به عنوان مجاهد اعدام شده بوده است چه به اين دليل و چه به دليل تاکتيک‌هاى ويژه مجاهدين، رابطه آنها با عفت خوب بوده است. من خود نيز در زندان شاهد بودم که مجاهدين مى‌کوشيدند با صاحبان تمامى عقايد و نظريات با تولرانس و تسامح برخورد کنند.


کتاب فرموشم مکن، اثر عفت ماهباز

به بخشى از خاطرات ماهباز توجه کنيد:
«برخورد بچه‌ها هم کمى بهتر به نظر مى‌رسيد، اما بايد فاصله را حفظ مى‌کرديم و يادمان نمى‌رفت که آن ديگرى هستيم. مجاهدين افراد جالبى بودند که با آن‌ها راحت‌تر مى‌شد زندگى کرد.

برخورد آنها برعکس چپ‌هاى انقلابى بود. دلايل اين موضوع برايم کاملا مشخص نيست. آيا به دليل اين که افراد مجاهد بيش‌تر از توده‌ى مردم بودند رفتارشان اين گونه شايسته و مناسب با ديگر گروه‌هاى فکرى بود، يا مسايلى ديگر در اين زمينه موثر بود؟ بعدها در بازى واليبال دانستم که مجاهدين هم براى انقلابيون چپ آن ديگرى هستند.»

البته شايد ماهباز به اين نکته ساده توجه ندارد که صاحبان عقايد نزديک به يکديگر چنان که در مواردى اختلاف پيدا کنند اختلافاتشان شکل بسيار بارزترى به خود مى‌گيرد، چنان که در مورد مجاهدين و حزب الله صدق مى‌کند.

اين دو گروه از نظرگاه طبقاتى تنگاتنگ با يکديگر خويشاوند هستند، اما تضاد آنها در مقايسه با گروه‌هاى ديگر بسيار بارزتر است و در جريان تصفيه‌هاى خونين سال‌هاى دهه شصت مجاهدين بيشترين ضربه را خوردند. برگرديم به عف ماهباز.

بدون شک عفت زن عاشقى ست. او با عشقى بى‌دريغ شوهرش را دوست مى‌دارد. ازدواج آنها اگرچه به صورت سازمانى رخ داده، اما با عشق فراوانى توام بوده است. در نامه‌اى براى شوهرش مى‌نويسد:

«شاپور، خوب‌ترين عزيزم
شهريور چند روزى ست که از راه رسيده. ماه عاشق و روزهاى آشنایى. هنوز هم آن دختر عاشق ٢٠ ساله را که با چشمان بسته‌اش بالاى قله دماوند آرزو مى‌کند، به وضوح به ياد مى‌آورم... هنوز هم عاشقم، عاشق تو و همه‌ى آن چيزهایى که در اين عشق پيوندمان مى‌داد و هنوز شور آن دختر ٢٠ ساله را دارم.

اما امروز با اطمينان بيشتر به آينده که از آن ماست مى‌نگرم... به دهکده روبرو، و خانه‌هايش که زندگى با همه‌ى زيبایى‌اش در آن جريان دارد، مى‌نگرم و با فاصله‌اى نه چندان دور قلب‌مان با آن‌ها و هماهنگ با ضربان نيرومند زندگى مى‌تپد و من و تو نيز در فاصله‌اى بسيار کم محبوس بين ديوارها، مدت‌هاست که همديگر را نديده‌ايم...»

عفت ماهباز، زندانى سرموضع مى‌کوشد رفتار درستى داشته باشد. او نيز همانند همه کسانى که به عقايد سياسى خود به طور جدى وفادارند مى‌کوشد رفتار مناسب و شايسته‌اى داشته باشد. نماز نمى‌خواند مگر پس از آن که به شدت تنبيه مى‌شود. اين تنبيه‌ها در مقطع سال ١٣٦٧ رخ داده و شرح آن مرا وسوسه مى‌کند که فکر کنم دستى نامرئى با اين کتک‌زدن‌ها مى‌کوشيده با وادار کردن زندانيان چپ به نمازخوانى آنها را از خطر اعدام محافظت کند.

مقطع فاجعه بار ١٣٦٧ اما تمامى زندانيانى را که خود داوطلبانه نماز مى‌خواندند، زير عنوان منافق به جوخه اعدام مى‌سپارد. گرچه ماهباز نمى‌گويد اما اين واقعيتی‌ست که چريک‌هاى اکثريت و توده‌اى‌ها در مقايسه با گروه‌هاى ديگر اعدامى محدودترى داشتند. دليل اين امر عقل سليم خود اين زندانى‌ها بود که از آغاز انقلاب متوجه وضعيت بين‌المللى بودند و بيشتر مدارا مى‌کردند.

جنبش دانش‌آموزى و دانشجویى ايران در مقطع سال‌هاى ١٣٦٠ بخشى از سرگل‌هاى خود را در مبارزه از دست داد. به اين بخش از کتاب توجه کنيد:

«...پايم را روى سطل آشغال مى‌گذاشتم و به روى شوفاژ يو شکل مى‌رفتم و به پنجره‌ى باريک تکيه مى‌دادم. از لاى کرکره‌هاى آهنين که فقط مى‌شد سمت پائين را ديد، زندانيان را نگاه مى‌کردم. زن، مرد و يا کودکى به دنبال مادر. شب هنگام بازگشت به سلول‌ها آن‌ها را دوباره مى‌شمردم.

...در يک صبح پائيزى، پسربچه‌اى دو-سه ساله توجه‌ام را جلب کرد. او در آغوش مادرش مى‌خنديد. شب هنگام مادرش کمى مى‌لنگيد و کودک بى‌هيچ شادى‌اى در کنار او آهسته راه مى‌رفت. مشخص بود چه پيش آمده. صبح فردا کودک به دنبال مادر با نق نق راه مى‌رفت.

شب هنگام با صداى فرياد و شيون کودک به بالاى شوفاژ پريدم. مادرش به سختى راه مى‌رفت. او فرياد مى‌زد و چادر مادرش را مى‌کشيد...»

خواندن کتاب عفت ماهباز را که توسط نشر باران در سوئد منتشر شده به همه توصيه مى‌کنم. اين کتاب با صميميت و علاقمندى نوشته شده و شرح مستندى‌ست از زندان‌هاى دوران جمهورى اسلامى.

Share/Save/Bookmark

ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسی‌پور، کتابی بفرستند، می‌توانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند:

Shahrnush Parsipur
C/O P.O. Box 6191
Albany CA 94706
USA

نظرهای خوانندگان

Ai khoda, kaie beshe ke badbakhti ma iraniha sar byayad, goya khod mara faramosh kardeh!

-- ahmad ، Feb 14, 2009 در ساعت 02:09 PM

این کتابها در ایران دردسترس نیستند بهتر است بصورت ای بوک ارائه شود

-- بدون نام ، Feb 14, 2009 در ساعت 02:09 PM

خانم پارسی پور سلام ، من کتاب خانم عفت ماهباز را خوانده ا م و به ایشان فوق العاده احترام میگذارم و امیدوارم علیرغم تمام مصیبت ها ی وارده از زندگی خود همیشه خرسند باشند. اما با شما در باره ی دو نکته میخواهم حرف بزنم. زیرا شما در نوشته ی خود به مشخصات انسانها و گروهها بیدقت بر خورد نموده اید .
١. برخلاف گفته ی شما و تکرار چند باره ی «چریکها» - مشی مسلحانه در همان سالهای اول انقلاب کنار گذاشته شد و سازمان اکثریت اسلحه های خود را تحویل داد . فقط گروهی برهبری اشرف دهقانی با نام «چریکهای فدائی خلق» به فعالیت ادامه دادند.
شما باید بدانید که صدها هزار فدائیان در سراسر ایران هم اقلیت و هم اکثریت کلمه چریک را بکلی از سازمان های خود حذف کردند.
٢. در فرهنگ سیاسی ؛ پیوستن ، ادغام ، اتحاد ، ائتلاف ، همفکری ، همکاری ، حمایت ، تائید و.و.و معنی مشخصی دارد که شما بسیار ولنگارانه نوشته اید :
شاخه اکثريت به حزب توده پيوست و عملا مشى مسلحانه را کنار گذاشت و کم و بيش به همکارى با دستگاه حکومتى پرداخت، اما اين ماه عسل دوران بسيار کوتاهى داشت.
سازمان اکثریت مشی مسلحانه را قبل از نزدیکی به حزب توده کنار گذاشت. با حزب توده مواضع مشترک داشتند و اکثریت میخواست در حزب توده ادغام شود که خوشبختانه هرگز صورت نگرفت.

-- فرزانه مانی ، Feb 14, 2009 در ساعت 02:09 PM

خانم پارسی پور با سلام،
سازمان فدائیان خلق ایران اکثریت، نام درست سازمان فداییان است. عنوان چریک، حدود سی سال است که از نام فداییان اکثریت حذف شده است.
همچنین اکثریت هیچ وقت با دستگاه‏های حکومتی همکاری نکرده است. شاید در مقطعی از مواضع به اصطلاح ضدامپریالیستی جمهوری اسلامی حمایت کرده که به اندازه‏ی کافی هم در مورد آن بحث و نقد شده است. اما مسئولان وقت و کنونی این سازمان بارها، رسما اعلام کردهاند که هیچ همکاری با دستگاههای حکومتی صورت نگرفته است.
و دیگر این که سازمان فداییان خلق ایران اکثریت هیچ وقت به حزب توده نپیوست، چنین گرایشی بود، اما هرگز این دو سازمان و حزب به هم نپبوستند.
از شما به عنوان یک نویسنده و منتقد انتظار بیشتری هست که در اطلاع رسانی دقیق‏تر باشید
موفق باشید

-- فرشته ، Feb 14, 2009 در ساعت 02:09 PM

ba salam man koja mitawanam in ketab ra tayheh konam man dar zürich zendegi mikonam effat mahbaz

-- asa,rafati ، Feb 14, 2009 در ساعت 02:09 PM

خانم پارسی پور، یورش جمهوری اسلامی به حزب توده در بهمن سال 1361 صورت گرفت نه آن طور که شما نوشتید در اواخر سال 1360. کتاب آقای شیوا فرهمند "با گام های فاجعه" جزییات این ماجرا را ثبت کرده و در اینترنت هم به صورت پی دی اف هست. شاد باشید.

-- محمد ا ، Feb 14, 2009 در ساعت 02:09 PM

خانمها و آقایانی که امروز یا دوست دارند فراموش کنند و یا دوست دارند چهره غیر واقعی از جریان اکثریت بدهند، بدانند که کسانی که توسط این گروه شناسائی شده - دستگیر شده و شکنجه شدند، زنده اند. اگر خاطرات زندان را بخوانید در آنها با مواردی آشنا می شوید که کسی بنابر گزارش فرد اکثریتی، حتی از خانواده اش دستگیر شده است - چه رسد به غریبه! تاریخ را نمی شه به این راحتی پاک کرد.
در ضمن خانم ماهباز اینقدر ناراحته که بخاطر تائید رژیم و همکاری سازمانش با رژیم، کسانی که با رژیم مبارزه می کردند با او رابطه برقرار نمی کردند. این خانم متوجه نیست که او در کنار رژیم بود، و کسانی که با رژیم مبارزه می کردند نمی توانستند با او هم دوست باشند. اختلاف اکثریتی ها با رژیم و علت دستگیریشان نه مبارزه برای سرنگونی رژیم بلکه انتقاداتی بود که همین الان هم جناحهای درون رژیم به هم دارند - و گاهی از یک دیگر دستگیر کرده و ... داستان ادامه دارد

-- لاله ، Feb 15, 2009 در ساعت 02:09 PM

باتشکراز خانم پارسی پور عزیز .من لازم دانستم به دو نکته اشاره کنم .یکی اینکه برادر عفت ماهباز مجاهد نبود و فدایی بودو علت اینکه مجاهدین باعفت خوب بودند برادر عفت نبوده.در مورد اعدام زندانیان چپ. زنان چپ چه اکثریتی چه اقلیتی شامل اعدامهای وسیع سال ٦٧.نشدند وزنان مجاهد بودند که اعدام شدند.و دلیل ان هم گویا نظر ایت اله منتظری بوده.فریده
http://efatmahbaz.blogfa.com/ برای خریدن کتاب با این وبلاک تماس بگیرید

-- farideh ، Feb 15, 2009 در ساعت 02:09 PM

نظرهای خوانندگان
با درود خانم پارسی پور می می خواستم بدانم نظر شما را در مورد افقانستان؟ می شود برنامه بعدی را اختصاص بدهید برای سفر تان به افغانستان؟ در کدام سال شما سفر کردید؟ کدام نظام آنجاه حاکم بود می خواهم به عنوان یک پارسی زبان نظر تان را در مورد گوشه یی دیگر زبان پارسی یعنی افغان ها بدانم؟ ممنون و منتظر شما هستم

-- اميد ، Feb 15, 2009 در ساعت 02:09 PM

سرکار خانم پارسی پور.متاسفم هنوز نیاموخته ایم تاوسوسه نشویم و فکرنکنیم که شکنجه گران باوادار کردن زندانیان چپ به نمازخوانی لطفی در حقشان کردند.ادمکشان حرفه ای جز نماز نخواندن بهانه دیگری برای کشتار توده ایها و اکثریتی ها نداشتند چطور میتوانید کسانی را که با تمام هستی شان از انقلاب دفاع کردند با نمازخوانان مجاهد مقایسه کنید؟

-- سحر ، Aug 30, 2009 در ساعت 02:09 PM

خانم پارسی پور اگر چه حق هر کسی است که اظهار نظر نماید اما در این برنامه شما کتاب را از نظر ادبی فقط نقد کنید و وارد بحث های سیاسی نشوید چون صلاحیت ندارید . حزب توده ایران و سازمان فدائیان اکثریت همکاری با حزب الله نپرداخت اسلامی نکردند

-- امیر ، Mar 10, 2010 در ساعت 02:09 PM

این ادعا که زنان چپ به واسطه فتوای منتظری اعدام نشدند صحت ندارد. آنهائی که سر موضع مارکسیستی بودند بدون شک اعدام شدند. همیشه رژیم و جریان اکثریت یک رابطه عاطفی با هم داشتند و در نتیجه اکثریتی ها در زندان از شرایط بهتری برخوردار بودند و از این گروه تعداد محدودی اعدام شدند و انها که اعدام شدند نه بدلیل اکثریتی بودن که بدلیل مارکسیست بودن اعدام شدند.قطعآ انها که زنده ماندند مارکسیست بودن خود را نفی کرده اند در این شکی نیست که رژیم یک مارکسیست را هم زنده نگذاشت

-- مرجان ، Aug 26, 2010 در ساعت 02:09 PM