رادیو زمانه > خارج از سیاست > بررسی و معرفی کتاب > کلمههای گم شدهی یک شاعر | ||
کلمههای گم شدهی یک شاعرشهرنوش پارسیپوراين هفته درباره محمود کويرى صحبت مىکنيم. اين شاعر در شرح احوال خود چنين نوشته است: محمود کويرى هستم. در سال ١٣٣٠ خورشيدى در ميبد يزد، در کنار کوير لوت، چشم بر ستاره و خورشيد گشودم. دويدم و دويدم. در کوچههاى انار و پسته دويدم. جانم از دفدفهاى شيداى مادر و اسبدوانىهاى محمد گل گلاب و شبهاى پر ستارهى خانقاه، آبى شد.
حيران و شگفتزده از روستا به شهر و به پايتخت و دوباره، سرگردان و آواره در پهناى اين سياره. دلبسته و شيدایى که نمىتوانست پابست شود. مسافر اين دشتهاى خواب و بيدارى. و سفر. سفر. سفر. بر آستان استادانى چون پرويز ناتل خانلرى، مهرداد بهار، سعيدى سيرجانى، پرويز ورجاوند، درسها آموختم. و آموزگاران و عاشقانى که چراغ برگرفتند. راهها نمودند و همراهىها کردند. آنچه را گرد آورده بودم، چونان بارانى بر شاگردانى که در دبيرستانهاى بوشهر و بلوچستان و دانشگاههاى کشورهاى مختلف جهان داشتم، باريدم. با اين شرح احوال است که متوجه مىشويم محمود کويرى، نگاهى خودشيفته به خود دارد، که البته در خواندن اشعار او متوجه مىشويم اين شيفتگى جهانشمول است و همه چيز را در بر مىگيرد، که در عين حال احساسى عارفانه نيز در کار او به چشم مىخورد. «آزاليا» کتاب کوچکى است که در متن آن با اشعارى برمىخوريم که براى آزاليا گفته شده است. آيا آزاليا يک زن است؟ يا حس زنانگى است که تداعى کننده گل و زن در کنار يکديگر است.
شعر همينطور ادامه مىيابد تا برسد به اين لحظه:
در جاى ديگرى مىگويد:
در کتاب «آوازهاى هزار و يک پاييز» از بايزيد بسطامى چنين نقل مىکند:
گرچه اما محمود کويرى، احساسى عارفانه دارد ولى از مسایل زمان نيز غافل نيست. در «سوگ» مىگويد:
و يا در «عاشق کشان» مىگويد:
چنين به نظر مىرسد که محمود کويرى احوالات عارفانه را با هستى روزانه پيوند زده است، که گويا از ازل نيز حالات و احوالات عارفانه دور از اين هستى ساده نبوده است. شهادت حلاج و يا عينالقضات همدانى و يا شيخ شهابالدين سهروردى نشانههاى بسيار روشن درگيرى هستى عارفان در متن زندگى حقير روزانهاى است که تاب تحمل شخصيتهاى بزرگ را نمىداشته است. در اينجا اما محمود کويرى در جستوجوى زبانى است که بتواند متن عميق عتيق را با حالات و احوالات شعر نوى فارسى امروز هماهنگ کند. در حيرتم که آيا او قادر است شعر به وزن و قافيه نيز بگويد و يا نثر موزون روايت کند؟ در آغاز «شطح هزار و يکم» مىگويد:
حرفى نيست که محمود کويرى حرفى براى گفتن دارد، اما به نظر مىرسد اين بيت: «من گنگ خواب ديده و عالم تمام کر/ من ناتوان ز گفتن و خلق از شنيدنش» وصفالحال او باشد. چنين به نظر مى رسد که محمود کويرى در آستانه گفتن حرفى است که گويا بسيار مهم است، اما کلمات اصلى آن گم شدهاند. البته گاهى موفق مىشود از اين دايره گنگ خارج شود. در «دو کلمه» مىگويد:
گاهى نيز به خوبى قادر است منظورش را در متن يک حالت شعرگونه ابراز کند. در «ديدار» مىگويد:
محمود کويرى که متخصص آموزش و پرورش نوين از مونتسورى انگلستان است، بيش از ۲۰ جلد کتاب در زمينههاى تاريخ، فرهنگ، شعر و نمايش با فارسى و انگليسى انتشار داده است. تاريخ تحولات اجتماعى در پنج جلد، بلوک ميبد، نينوا، خورشيد، زيتون دريا، تاريخ جنبش درويشان، باغ تماشا، سفر در خويش، ببار اى دف، توکا خانم و چند اثر ديگر از نمونه آثار اوست. ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسیپور، کتابی بفرستند، میتوانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند: Shahrnush Parsipur |