رادیو زمانه > خارج از سیاست > گزارش یک زندگی > ماه و ستارهها در جشن هنر شیراز | ||
ماه و ستارهها در جشن هنر شیرازشهرنوش پارسیپورمن کارمند سازمان رادیو تلویزیون ملى ایران بودم. در آغاز، به عنوان ماشیننویس در دبیرخانه مرکزى کار مىکردم. بعد به عنوان منشى به دفتر دیگرى منتقل شدم.
ریاست این دفتر با آقاى فرامرز شاهبختى بود که در عین حال در جشن هنر شیراز نیز مسوولیت مهمى داشت. این باعث شد تا من در دو جشن هنر شیراز به عنوان کارمند دفترى حضور داشته باشم. جشن هنر که در آخرین سال خود به یکى از عوامل سقوط شاه تبدیل شد، یکى از جالبترین و با ارزشترین رویدادهایى بود که به چشم خودم دیدم. از بزرگترین شخصیتهاى هنرى جهان دعوت به عمل مىآمد تا در ایران برنامه اجرا کنند. پیشروترین تئاترهاى جهان، برنامه خود را در جشن هنر عرضه مىکردند. پیشروترین موسیقیدانان جهان مىآمدند و آثار خود را عرضه مىکردند، ۱۰ روز پرشور در ماه شهریور شیراز را پر از رنگ و نور مىکرد. اما این واقعیتى است که مردم عادى التفات چندانى به این برنامهها نشان نمىدادند. این را زمانى متوجه شدم که چند بلیت براى یک اجراى رقص و آواز هندى که بر مبناى اشعار حافظ تنظیم شده بود در اختیار پسر عمویم گذاشتم و آنها به تماشا آمدند و بسیار لذت بردند. هنگامى که از او پرسیدم پس چرا به دیدار برنامههاى دیگر نمىآید گفت: این چیزها براى ما نیست، براى خارجىهاست. این البته تصور عجیبى بود. مدیریت جشن هنر علاقه شدیدى داشت تا مردم در این جشنواره شرکت کنند. البته همیشه سالنها و تالارها و هر مکانى که برنامههاى جشن در آنجا برپا مىشد پر بود. هنگامى که شهبانو فرح به عنوان مدیریت معنوى جشنواره به شیراز مىآمد ناگهان سیل جمعیت نیز سرازیر مىشد. تمام شخصیتهاى ایرانى مىآمدند تا شهبانو را از نزدیک ببینند. این مطلب مطلوب مدیریت جشنواره نبود، چرا که این شخصیت علاقه داشت برنامهها در حضور مردم عادى اجرا شود. از آنجایى که پخش بلیتها در اختیار من بود متوجه مىشدم مشکل چیست. مدیریت تلویزیون اصرار و پافشارى داشت تا امور امنیتى جشن را خود در اختیار بگیرد. اما ساواک اجازه این کار را نمى داد. در روزها و شبهایى که شهبانو فرح در مراسم حضور داشت، نیمى از بلیتهاى برنامه را ساواک تصاحب مىکرد، این مسأله خلق مدیریت تلویزیون را بسیار تنگ مىکرد. یکى از این برنامهها را به خوبى در خاطر دارم. این برنامه در تخت جمشید اجرا مىشد و بنا بود که شهبانو نیز در آن حضور یابد. ما تا ساعت هفت شب در شیراز بودیم و کار مىکردیم. ساعت هفت شب، بلیتها را به دست من دادند تا ببرم و در مقابل تخت جمشید بفروشم. اما اتوبوسى که مرا به آنجا مىبرد در مقابل دروازه قرآن متوقف شد. من به راننده که کارمند تلویزون بود گفتم باید بلیتها را به محل اجرا ببرم و عجله دارم. راننده پیاده شد. مىدیدم که افسرى در وسط جاده راه مىرود. راننده به نزد او رفت و برگشت و گفت، این آقا، رییس لشکر فارس است و راه را بسته تا اتوموبیل شهبانو رد شود. اطلاع داشتم که اصلاً بنا نبوده راه بسته شود. بعدها متوجه شدیم که این فرمانده لشکر براى آنکه بتواند شهبانو را ملاقات کند سرخود راه را بسته و همه را عصبى و خشمگین کرده بود. این در حالتى است که نیمى از بلیتها را هم ساواک گرفته بود. هنگامى که ما پس از یک ساعت معطلى به تخت جمشید رسیدیم، مدیر تلویزیون را دیدم که از شدت خشم سرخ شده بود. از من پرسید: چرا به موقع نیامدید؟ ماجرا را گفتم. ایشان گفت که شهبانو نیز بسیار خشمگین است و در اتاق انتظار مانده تا مردم بیایند و بنشینند. بدین ترتیب مردم از تماشاى برنامهاى که با آن همه زحمت برگزار شده بود، محروم شدند. در عوض نیمى از بلیتها سهم ساواک شد و شمارى از روساى ادارات و وزارتخانهها نیز با بانوانشان حضور به هم رساندند. بقیه فضا خالى ماند و همه برگزارکنندگان برنامه را غمگین کرد. یکبار مدیریت تلویزیون به من گفت، بارها و بارها به آقاى هویدا، نخست وزیر وقت گفته است که امور امنیتى جشن هنر را به خود او محول کند و اجازه بدهد در این ۱۰ روز مردم هرکار که دلشان مىخواهد بکنند، حتى صندلى بشکنند. اما هویدا در پاسخ گفته بود مردم در ایران هنوز آنقدر رسیده نشدهاند که به آنها چنین فرصتى داده شود. اما واقعیت این است که مردم بسیار هم رسیده و بارور بودند. من به دو برنامه که اشتوکهاوزن در شیراز اجرا کرد، اشاره مىکنم. موسیقى اشتوکهاوزن بسیار پیچیده بود و از ابزارهایى به عنوان ساز استفاده مىکرد که به طور معمول کاربردى دیگر دارند. مثلاً او حتى از دیگ و بادیه استفاده مىکرد. اجراى نخست او در تخت جمشید بود و بینندگان آن طبق معمول شبهایى که شهبانو حضور داشت، آقایان و خانمهاى روساى ادارات و تمامى کارمندان ساواک بود. هیأت ارکستر اشتوکهاوزن در میان تخت جمشید پراکنده بودند و از هر گوشه صدایى مىآمد. شنوندگان اما در میان خرابهها مىچرخیدند و هرلحظه در گوشهاى بودند. من از قیافهها مىخواندم که هیچ چیز از این موسیقى درک نمىکنند. همه حیرتزده و گیج از گوشهاى به گوشهاى مىرفتند. این اجرا در میان بهت و حیرت تماشاگران به پایان رسید. چند روز بعد اشتوکهاوزن ارکستر خود را در وسط بازار شیراز در سراى مشیر مستقر کرد. اینبار مردم عادى براى تماشا هجوم آوردند. روى بامها و دیوارها پر از جمعیت بود. ارکستر عجیب اشتوکهاوزن کار خود را مىکرد و مردم چاى مىخوردند و قلیان مىکشیدند و با هم حرف مىزند و عدهاى نیز با دقت و بعضى با حیرت به این برنامه گوش مىدادند. آن روز حسى انسانى همه را پر کرده بود و بر این پندارم که این شخصیت موسیقى باید بسیار راضى بوده باشد. در سال سوم جشن هنر شیراز، براى نخستین بار در این مراسم شرکت کردم. میز مرا در اتاقى گذاشته بودند که میز مدیرعامل تلویزیون و مدیرعامل جشن هنر نیز در آنجا قرار داشت. منتهى میزها را به نحوى چیده بودند که هرکس وارد اتاق مىشد فکر مىکرد من شخصیت اول هستم. میز آقاى شاهبختى در طرف چپ قرار داشت و میز آقاى قطبى درست پشت در و در بدترین جا قرار گرفته بود. فایده این میزانسن در این بود که هیچکس در لحظه ورود متوجه مدیرعامل نمىشد و او را نمىدید، اما همه مرا مىدیدند و خود به خود به سوى من مىآمدند. در یکى از روزها که مدیرعامل براى لحظهاى از اتاق بیرون رفت، ناگهان در باز شد و جمعیتى مرکب از ۱۰ـ ۱۵ نفر افسر ارشد وارد اتاق شدند. حالت آمرانه آنها مرا ترسانده بود. فرخ غفارى به طرف من آمد و آهسته گفت بروید به آقاى قطبى بگویید که ماه و ستارهها آمدند. من از ترس افسران، دوان دوان در راهرو به راه افتادم و آقاى قطبى را پید اکردم و گفتم که ماه و ستارهها آمدند. قطبى پرسید: حالا شما چرا اینقدر نگرانید؟ و به طرف اتاق رفت. من هم به دنبال او وارد شدم. افسران همه با هم از جاى برخاستند. قطبى گفت: آقایان! و با همه آنها دست داد. بعد گفت: خداحافظ و از در خارج شد. البته آقایان آمده بودند تا طرح امنیتى جشن را بررسى کنند، که بهتزده به جاى ماندند. |
نظرهای خوانندگان
خانم پارسی پور باعث افتخار ایران بوده که میزبان چنین رویداد هنری باشد اما با شما موافقم که این برنامه ها هیچ گاه باعث رشد فرهنگی مردم ما نشد. مثل این بود که یک ساختمان ویران را رنگ آمیزی قشنگی کنند. درسته؟
-- ایمان ، Dec 7, 2008 در ساعت 05:30 PMآنچه سرانجام مردم را از جشن هنر شیراز خشمگین کرد اجرای نمایش "خوک، بچه، آتش" در ملاء عام در خیابانی در شیراز بود. گویا در صحنه ای از این نمایش که بازیگران برهنه هم در آن شرکت داشته اند، یکی دو نفر یا بیشتر از بازیگران بطور زنده و واقعی بر روی صحنه آمیزش جنسی می کردند. این در حالی است که نه در آن روزگاران (یعنی حدود نیم قرن پیش!) و نه حتی امروز، چنین نمایشی حتی در خیابانهای سوئد یا محله های بخصوصی از آمستردام و سایر کشورهای اروپائی و آمریکائی در ملاء عام اجرا نمی شود.
حتی بعضی از سریالهای تلویزیونی یا فیلمهای سینمایی هم که در آن سالهای آخر در سینماها و تلویزیون و بدون "سانسور اخلاقی" نمایش داده می شد در بعضی از موارد صحنه هایی داشتند که واقعاً برای گروههایی از مردم ایران اعم از مذهبی یا غیر از آن اهانت آمیز و ناراحت کننده تلقی می شد. این حرکات قابل مقایسه است با رفع حجاب "اجباری" رضاشاه که حتی با معیارهای امروزی هم کاری بسیار غیر انسانی و حتی ضد انسانی محسوب می شود. در آن موقع که این کار انجام شد، حتی خانواده هایی که چندان مذهبی سفت و سخت نبودند تا مدتها با اکراه یا اضطراب با این موضوع برخورد می کردند.
درست است که هنر دوستی و نوجویی بی شائبه شهبانو و بعضی از روشنفکران ایرانی در آن زمان بسیار قابل احترام و حتی تقدیس بود و هست اما افراط و تفریط گرایی خاص ما ایرانی ها گاهی متاسفانه حد و مرز مسائل و حرمت بعضی از موضوعات را نگه نمی دارد. این البته شامل حال بعضی از نیروهای "غیر مترقی" فرضاً مذهبی ها هم می شود.
خوب یا بد، درست یا نادرست، روحیه محافظه کاری، روحیه غالب در بیشتر جوامع انسانی است و اقلیت "پیشرو" یا انقلابی، تا هنگامی که این موضوع را به درستی و ژرفا درک نکند و عملکردهای خود را مبتنی بر آن تیظیم ننماید، محکوم به تحمل سختی ها و خشونتهای بسیاری خواهد بود که بخش عمده ای از آن را خود باعث است.
چون باد بکاری، طوفان درو خواهی کرد!
-- بی نام ، Dec 7, 2008 در ساعت 05:30 PM"اما واقعیت این است که مردم بسیار هم رسیده و بارور بودند." مثل اینکه زیادی هم رسیده بودند. میوه زیاد رسیده که می دانید معمولن گندیده از آب در می آید. به هر حال مردم دیدند شاه قدرشان را نمی داند و رسیدگی شان را در نمی یابد زدند بیرونش کردند دیگر.
حالا جدا از شوخی جالب بود. ماشالا شما خیلی پرتلاش بودید. خواندن خاطرات شما به من انرژی و امید می دهد.
سلامت باشید
-- ماني جاويد ، Dec 7, 2008 در ساعت 05:30 PMخانم پارسي پور عزيز فكر مي كنم خاطرات رجال در تبعيد دوره پهلوي شما را تحت تاثير قرار داده چون هين حرف شما را در مورد جشن هنر به عنوان يكي از عوامل سقوط رژيم گذشته از زبان آقاي داريوش همايون هم شنيدم. حقيقتا اسباب تاسف است كه آدم بعد از اين همه سال آنهمه نامردمي ها، قلدري ها،از خود رضا بازي ها را فراموش كند و حرف كساني را تكرار كند كه در گذشته خودشان مقامات شاخصي داشتند اشتباهات بزرگي كردند، و حالا صرفا براي هضم غذا راه مي روند و كاسه كوزه ها را سر جشن هنر مي شكنند. جشن هنري كه اگر براي هيچكس
-- كيوان ، Dec 8, 2008 در ساعت 05:30 PMفايده نداشت چه راه ها براي هنرمندان ايراني گشود كه نتايجش هنوز از فستيوال هاي جهاني سر در مي آورد.عواملي خيلي عميقتر خيلي بزرگتر آن رژيم را برد. من و شما چرا بايد سادگي كنيم
ضمیمه تاریخی روزنامه جام جم به نام "ایام" چندسال پیش ویژه نامه ای در خصوص جشن هنر شیراز داشت و ازاول تا به آخر بدوبیراه گفتن به این مراسم .
-- kaveh ، Dec 8, 2008 در ساعت 05:30 PMتمام مستنداتش را هم از مطبوعات آن زمان ایران آورده بود . خاطرم هست یک مقاله کامل از دکتر "محمود خوشنام" را کلیشه وچاپ کرده بود.
غرض اینکه روشنفکران و اهل هنر آن روزگار هم ارزشی برای این همایش بزرگ هنری قائل نبودند مردم عادی که جای خود دارد.
che khaterate jalebi baraye ma javoontarha vaghean jalebe ke az oon zaman beshnavim.onn moghe hokoomatihaye ma be fekre honaro rashde farhangi boodan alan hakoomatiha be fekre rah andaziye roze va gerye and
-- بدون نام ، Dec 8, 2008 در ساعت 05:30 PMاز دوستاني كه آن نمايش را نديده اند خواهش مي كنم از شنيده ها قضاوت نكنند چون براي ثبت در تاريخ آن وقايع خوب نيست. در ضمن كساني كه غيرت مذهبي هموطنان عزيز را ملاك قرار مي دهند خوب است سري از روي صرافت به خيابانهاي طهران و وضعيت فحشا بياندازند، اين گونه "محافظه كار" بودن ملت هم آمد نيامد دارد و از اين سمت بام تا آن سمتش بسيار توفير مي كند.براي درك علل انقلاب جاي ديگري را جستجو كنيد اينجا نيست!
-- فرهاد ، Dec 8, 2008 در ساعت 05:30 PMوالا با این وضعیت من هم اگر بودم و یک عده آدم فیس و افاده ای تهرانی بلند می شدند می آمدند شهر ما برنامه هنری اجرا کنند و ما را هم آدم حساب نکنند انقلاب می کردم و در واقع با اردنگی می انداختمشان بیرون.
-- پیام ، Dec 22, 2008 در ساعت 05:30 PMمن نمایش « خوک بچه آتش» را دیدم و تمام سالهای جشن و هنر یا در نمایشی شرکت داشتم و یا تماشاگر تشنه برنامه ها بودم. درین نمایش هرگز حتا تظاهر به نمایش عمل جنسی هم اجرا نشد چه بماند عمل جنسی. تمام این ماجرا آن بود که آربی آوانسیان با یک منتقد روزنامه که نمایش را بد فهمیده بود بگو مگو کرد و ان خبرنگار جدال نوشتنی راه انداخت و اخباری دروغین در باره نمایش منتشر شد و ذهن جنسی عدهّ یی مخالف سیاسی این داستانها را ساخت . بعد ها در پاریس کارگردان نمایش را دیدم و موضوع را برایش تعریف کردم. حیرت زده بود. من و بسیاری از تشنگان هنرهای نمایشی که امکان سفر به خارج از ایران نداشتیم از برنامه های جشن و هنر بسیار آموختیم.
-- جمیله ندایی ، Sep 9, 2010 در ساعت 05:30 PM