رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۸ آبان ۱۳۸۷
به روایت شهرنوش پارسی‌پور - شماره ١٠۶

«آرام، حیوان، آرام»

شهرنوش پارسی‌پور

حمید صدر نویسنده‌ای شناخته شده‌‌ای است که ایران را ترک کرده است و مقیم اتریش است. او در سال ۱۳۲۵ درتهران به دنیا آمد. از سال ۱۳۴۷ که به منظور تحصیل ایران را به مقصد اروپا ترک کرده بود سال‌هاست که در شهر وین در اتریش اقامت دارد.

صدر، نویسندگی را از سن ۱۵ سالگی آغاز کرد. چند قصه‌ی کوتاه از او در جنگ‌ها و مجلات مختلف آن دوران مثل پیام نوین، فردوسی، و بازار ادبی رشت به چاپ رسید و کتاب اولش با عنوان «قصه‌های کوچه» در سال ۱۳۴۵ از سوی انتشارات شازده‌کوچولو منتشر شد.

در سال ۱۳۴۶ دومین کتاب او با عنوان «قصه‌های کبوترخسته» همانند ۲ اثر دیگر به نام‌های واهمه‌های بی‌نام و نشان از غلام‌حسین ساعدی و آذر‌ماه آخر پاییز از ابراهیم گلستان از ترس منتقدان ادبی روزنامه‌ی کیهان زیر نظر سیروس طاهبازبه عنوان کتاب سال شناخته شد.

«اعتصاب پروانه‌ها» اولین رمان این نویسنده است که بخش اول آن در دفتر‌های «زمانه» در سال ۱۳۴۹ و بخش دوم آن به تدریج بین سال‌های ۵۳ و ۵۷ در جنگ ادبی «لوح» منتشر شده است.

قصه‌ی بلند «چوب‌پنبه روی آب» همراه با قصه‌های کوتاه او مانند «آرام، حیوان، آرام» و «نامه» که در خارج از کشور به نگار‌ش در آمده‌اند نیز غالباً در جنگ‌های ادبی در ایران و خارج به چاپ رسیده‌اند.

یکی از قصه‌هایش نیز به آلمانی ترجمه شد واز یک مقطعی نیز شروع کرد به نوشتن به زبان آلمانی. «یادداشت‌هایی برای دور» که در سال ۱۹۹۴ در انتشارات دویچه در وین به چاپ رسید. این کتاب به زبان چک هم منتشر شده است.

صدر در سال ۱۳۷۳به عنوان یکی از ۴ نویسنده‌ی آلمانی‌زبان کشور اتریش در هشتمین نشست گفت‌وگوهای ادبی فرایبورگ در آلمان دعوت شد. او نویسنده‌ی آلمانی‌زبان است و آلمانی زبان دوم او است.

کتاب‌های دیگری هم نوشته است که «منشی حافظه» به دریافت بورس ادبی سالانه دفتر صدراعظم اتریش و جایزه‌ی دوم در میان فرهنگ‌ها نایل گردید. در سال ۲۰۰۵ این کتاب بوسیله‌ی انتشارات دوریتکه در وین منتشر شد.

رمان «پرنده‌شناس آشوویتس» سومین رمان حمید صدر به زبان آلمانی است که اخیراً به اتمام رسیده است و در دست چاپ است.

رمان چهارم این نویسنده با عنوان موقت یک روز قبل ازعزیمت هنوزبه پایان نرسیده است ولی تاکنون به دریافت بورس الیاس کانتی شهر وین،بورس لیترا مکانا ، بورس دولتی ادبیات از دولت اتریش نایل شده است.

ببینیم حمید صدر چه جور نویسنده‌ای است.

تا آنجایی که من از خواندن آثار او متوجه شد‌ه‌ام توجه‌ی حمید‌صدر بر روی زندگی متوسط شهری است او که خود‌اش یک انسان اهل شهر است بسیار کم پیش می‌آید که از آسمان و ستاره صحبت بکند.

چون همانند روستاییان این فرصت را نداشته است که به آسمان و ستاره‌ها نگاه بکند.
ولی با تیزبینی و دقت زیاد متوجه‌ی زندگی کارمندان دولت به اتاق‌ها و آپارتمان‌های دربسته و اثاثیه‌ها و نشانه‌هایی که یک انسان شهرنشین از طبقه ی متوسط را برای ما شکل می‌بخشد.

در عین حال حمید صدر توجه‌ی زیادی به بعضی از جنبه های‌طبیعت دارد. مثل درخت، پرنده، پروانه، مگس، جوجه و ...یعنی به این موجودات زنده نگاه می‌کند و آن‌ها را توصیف می کند. توصیف‌های حمید صدر معمولاً جنبه‌ی ملموسی دارد و انسان را به یاد بیژن‌نجدی می‌اندازد. البته بیژن‌نجدی کار‌اش را بعد از حمید ‌صدر شروع کرده است و این دو نویسنده از جهاتی به هم شبیه هستند.

به یکی از داستان‌های او توجه کنید: رودخانه ازنور سفید بود و درختان نیز سفید بودند. آفتاب و آب می‌درخشید. جایی که آب حرکت نداشت.۴پیرمرد با چوبک خود را می‌شستند. آب سرد بود و یک نفربه آرامی خندید.

آفتاب نیمه‌گرم بود و درختان کنار آب از رضایت‌خاطرلرزشی مدام داشتند.از جاده ماشین نمی‌گذشت و جز صدای خنده‌ی پیرمردها صدایی نبود.

صدای چندین سگ همراه رودخانه از دره می‌گذشت.صدای گنجشک هم بود. ولی صدای گنجشک خیلی نیست. پیرمردان با یکدیگر شوخی‌های ملایم می‌کردند وامواج صحبت‌های آهسته آنان میان درختان گم می‌شد.

پیرمردی که وسط آب خود را می‌شست به طرف آنهایی که کنار آب بودند داد زد: چوبک را با پول خریده‌ام‌، آهای.

پیرمردهایی که در داخل آب بودند هر کدام با مشت‌هایی بر چوبک به داخل آب فرار کردند و زیر شلواری‌هایشان در آب پف کرد. بدن‌هایشان سفید و لاغر بود و لرزشی خفیف داشت. دو نفر از پیرمردها دماغ خود را گرفتند و زیر آب رفتند.

به طوری که می‌بینینم وصف ساده‌ی محیط با دقت و ظرافت عجیبی انجامیده است ولی ناگهان در طول همین داستان است که ما متوجه می‌شویم که یکی از این پیرمردها با جسدی روبه‌رو می شود.

نگاه کنیم و ببینیم که چگونه این موضوع تشریح می‌شود:

پیرمردی که در آب مانده بود چیزی را به زحمت از جریان آب جدا می‌کرد وقتی به آب راکد رسید توانست به راحتی کنار رودخانه شنا کند. خود‌اش را به کناره کشید و در حالی که سعی می‌کرد به صورت زن نگاه نکند موهایش را گرفت و او را بر روی ماسه کشید. از صورت زن به جز قسمتی ازپیشانی چیزی نمانده بود.

موها چقدر سیاه و صاف بود. پیرمرد به میان درختان رفت و چرخ‌ریسک ها ساکت شدند. بعد از مدتی با یک شاخه برگشت و روی صورت و جاهای لخت دیگر برگ ریخت.

رودخانه همچنان سفید بود .در آب دستهایش راشست و با لبا‌س‌ها به میان درخت‌ها فرار کرد، چرخ‌ریسک‌ها آواز خود را از سر گرفتند و رودخانه همچنان جاری بود.
از جاده ماشینی نمی‌گذشت.

به طوری که می‌بینیم حمید صدر به صورت عادت یک فضای ساده را به صورت موضوعی پیچیده ترکیب می‌کند و خواننده‌اش را میخکوب می‌کند یعنی می‌شود نشست و به دقت داستان او را خواند و در آن غرق شد. این حالتی است که در کارحمید صدر به چشم می خورد.

در داستان دیگری مرد در اتاق است و قصد دارد که زن را بکشد.

سرخابی اما فلق هنوز آبی نشده است. یک پرنده به طرف سفیدی بال می‌زند وبا خط پرواز خود آسمان حیاط را نصف می‌کند.

پنجره‌ها بازند و هوای خنک را با دست‌های کشیده صدا می‌زند. مرد در حالی که چهارزانو در اتاق نشسته است به خواب‌هایی که دیده است فکر می کند. صدای تنفس زن راحت است مثل تنفس کبوتر و شاید خواب می‌بیند. مرد از پنجره به دنبال صبح می گردد و سیگار را به باغچه می‌اندازد. در باغچه چیزی هست که بوی بد و شوم می‌دهد.به درخت‌ها نگاه می کند.

گنجشک‌ها صبح تابستان را با هم آواز می‌خوانند.
هوا خنک است و باغچه حرفی دارد که نمی‌خواهد بزند. مرد فکر می‌کند وقتی حیاط را آب می‌پاشد لاله‌عباسی‌ها در سبزی مرطوب خود غوطه‌ور می‌شود. یک کاکلی از درخت هفت‌خانه‌ی همسایه می‌خواند.کارد را برمی‌دارد و روی سفیدی رختخواب می‌نشیند.

زن خواب است و آرام تنفس می‌کند.با کارد روی سینه و گردن زن خط می‌اندازد و لحظه‌ای بعد خط‌ها از خون پر می‌شود.

این داستان بسیار موثری است و بعد البته مرد خود‌اش را می‌کشد و ما این داستان را در متن حرکت گنجشک‌ها،تکان خوردن درختان درنسیم،عکس آسمان در آب و ... می‌بینیم.

حمید صدر نشان می‌دهد بدون آن‌که مجبور باشد که شرح و توصیف زیادی به دست بدهد از بابت این‌که چرا مرد زن را کشت فضا را جوری می‌سازد که ما خود‌بخود متوجه‌ی این مساله می‌شویم. فکر می‌کنم که حمید‌صدر یکی از بهترین نویسندگان ایرانی است و کار‌اش محل تامل بسیاری دارد.

در «آرام ،حیوان، آرام» ما سگی را می‌بینیم که قهرمان داستان است و او را به شکل یکی از شخصیت‌های سیاسی در آورده‌اند و بعد آزارش داده‌اند.آن‌قدر حیوان را زده‌اند که گاهی بعضی از زخم‌های تنش تا استخوان‌اش رسیده است. پاسبانی که مامور کشتن سگ است خود‌اش را با سگ مقایسه می‌کند و داستان برشی بسیار جذاب اما بسیار تاثر آور و ناراحت‌کننده به خود‌ش می‌گیرد.

من باز هم از حمید‌صدر با شما صحبت خواهم کرد.
شب و روز بر شما خوش باد.

Share/Save/Bookmark

ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسی‌پور، کتابی بفرستند، می‌توانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند:

Shahrnush Parsipur
C/O P.O. Box 6191
Albany CA 94706
USA

نظرهای خوانندگان

سلام خانم پارسی پور،هنوز شما را نمی شناسم،ولی این سومین بار است که نوشته شما را می خوانم، قلم روان شما مرا جذب کرد،همیشه دوست داشتم بنویسم،این کار را هم کرده ام ولی کم،احساس می کنم نوشتار و نقد های شما همانند همین نقد درباره آقای حمیدصدر که منتظر ادامه آن نیز هستم،می تواند کلاس آموزشی خوبی برایم باشد.به همین دلیل ضمن تشکّر،پی گیر نوشته های شما خواهم بود تا شاید بتوانم این آموزه ها را در کاغذ بنمایانم.

-- وحید ، Nov 8, 2008 در ساعت 03:15 PM