رادیو زمانه > خارج از سیاست > گزارش یک زندگی > «خط را زنان اختراع کردند» | ||
«خط را زنان اختراع کردند»شهرنوش پارسیپورتابستان سال ۱۳۴۵ نقطه عطفى در زندگى من بود. در بهار آن سال مقالهام به نام «جنگل آسفالت دارالخلافه» در مجله جنجالى فردوسى به چاپ رسیده بود و سر و صداى زیادى به پا کرده بود.
در آن زمان شمار زنانى که در عرصه مطبوعات کار مىکردند، بسیار محدود بود. پرسروصداترین شخصیت زنانه فروغ فرخزاد بود که در همان ایام مجموعه شعر تولدى دیگر را به چاپ رسانده بود. حالا همه روشنفکران مرد، خودآگاه یا ناخودآگاه، در جستجوى زنى بودند که برایشان شعر عاشقانه بگوید. اگر به تصنیف هاى که زنان خواننده در آن زمان خواندهاند گوش بدهید متوجه مىشوید که گویا این خانمها، همه مرد هستند و براى محبوبهشان شعر سرودهاند. علت این امر به سادگى این بود که زنان خواننده، ترانه هایى را مىخواندند که مردان سروده بودند و در نتیجه این پدیده مضحک پیش آمده بود که گویا این خانمها همگى همجنسگرا هستند. در عین حال اگر زنى شعر عاشقانه مىسرود تکلیفش، با عالم نجابت روشن مىشد. هیچکس از یک زن انتظار نداشت که عاشق بشود. سالها بعد من مقالهاى از یک آقاى تحصیلکرده خواندم که نوشته بود زنان، فاقد احساس جنسى هستند و صرفاً ظرفى هستند که نطفه در آن فرو مىچکد. حالا در چنین دنیایى، فروغ فرخزاد پیدا شده بود و عاشقانه سروده بود. یک صد سال پیش از آن قرةالعین قزوینى، طاهره را خفه کردند و در چاه انداختند. او نیز جرئت کرده بود شعر عاشقانه بگوید. البته در همیشه بر این پاشنه نمى چرخیده است. اگر پنج هزار سال در تاریخ به عقب بروید به نام «انهدوانا» مىرسید. یک شاعره زن و نخستین شاعرى که از او متنى برجاى مانده است. شعر انهدوانا در میان الواح گلى سومر باستان به دست ما رسیده. از آنجایى که این شعر در ستایش بانو خدا ایننانا سروده شده، من رویم را زیاد مىکنم و ادعا مىکنم که خط اولیه را زنان باید بهوجود آورده باشند. البته این ادعا بىعلت نیست. اسطورههاى باقىمانده از این دوران نشان مىدهند که خط باید در دست زنان بوده باشد. بعدها در این باره بیشتر صحبت خواهم کرد و البته امیدوارم مدارکى به دست بدهم که این ادعا قابل قبول باشد. به هرحال اگر این حرف درست باشد به نظر مى رسد که در مقطع جا به جایى عصر مادرتبارى به پدرسالارى، مردان در یک قیام دستجمعى زنان را بهکلى از آموختن محروم کردهاند، و زنان نویسنده به شدت تنبیه شدهاند. آنطور که پنج هزار سال بعد نابغهاى ادعا مى کند که زنان احساس جنسى ندارند و هنگامى که شاعرهاى، شعر عاشقانه مىگوید، جانش را برسر این کار مىگذارد. در سال ۱۳۴۵ خاله من شوکت والا به عنوان ماشیننویس در سازمان برنامه کار مىکرد. رییس او دکتر اکرم میرحسینى، مدیرکل این سازمان بود. او زن بسیار تحصیلکرده و روشنفکرى بود و به ادبیات علاقه داشت. به دلیل آنکه مقاله من در فردوسى به چاپ رسیده بود و این که خاله من درباره آن با اکرم صحبت کرده بود میان من و او دوستى برقرار شد. این دوستى مغتنمى بود. من بسیار آرزومند تماس با زنان فرهیخته ایران بودم و اکرم، یکى از این فرهیختگان بود. به خانه او دعوت شدم و با شوهرش دکتر صبورى آشنا شدم. در جمع دوستان این خانواده مىتوانم از نادر ابراهیمى و همسرش نام ببرم. همچنین آقاى مقدم که بدبختانه نام کوچک او را فراموش کردهام، اما بعدها کتاب بسیار باارزشى در باره قوم بلوچ منتشر کرد. مقدم، یک ماشین جیپ داشت و دایم در کوه و کمر پلاس بود و مطالعه مىکرد. شبى را به خاطر مىآورم که ما چهار نفر براى صرف غذا به رستورانى رفتیم. پس از صرف غذا از آنجایى که حال همه ما خوش بود بنابراین شد که براى خوردن بستنى به کرج برویم. در کرج جمع تصمیم گرفت تا چالوس برود. سفر بسیار خوبى بود و من هنوز آن را در خاطر دارم. در یکى از نشستهاى خانه اکرم بود که از نادر ابراهیمى شنیدم که او تصور مىکرده شهرنوش پارسىپور نام مستعار جلال آل احمد است. در مجموع مىتوانم بگویم که در سال ۱۳۴۵، یعنى اندکى پیش از آغاز مشى مسلحانه در ایران فضاى روشنفکرى ایران دچار یک هیجان ترسناک فکرى و روحى بود. همه عادت داشتند از سیاست حرف بزنند. نوستالژیا براى دکتر مصدق در این مقطع به اوج خود رسیده بود و همانطور که فرانسوىها تا سال ها پس از مه ۱۹۶۸ درباره این خردهانقلاب بحث مىکردند، روشنفکران ایران نیز اکنون، سیزده سال پس از سال ۱۳۳۲ هنوز در باره مصدق گفتگو مىکردند، و بدون شک در این مقطع از زمان، بیشتر از همیشه در این باره گفتگو مىکردند. باید توجه کرد که جنگهاى الجزایر با فرانسوىها و پس از آن انقلاب کوبا و به قدرت رسیدن کاسترو، مستقل شدن کشورهاى افریقا و محدود شدن سلطه انگلیسىها در جهان، از عواملى بود که همیشه مردم را به یاد دکتر مصدق مىانداخت. در سال ۱۳۴۵ ما در آستانه جنگ هفت روزه مصر و اسراییل و آغاز جنگ ویتکونگها با امریکایىها بودیم. اما در داخل مملکت بحث بر سر انقلاب سفید، بسیار حاد بود. رسم نفرت از شاه به قدرى شدت داشت که هیچکس حاضر نبود باور کند انقلاب سفید حامل نکات درخشانى بوده است. همین جا باید بگویم که امیر نیکبخت، فیلسوف جوان که من افتخار دوستى اش را داشتم از کسانى بود که باور داشت انقلاب سفید نتایج اجتماعى مهمى داشته است. مساله جالب در این زمان این بود که روشنفکران به هیچ عنوانى حاضر نبودند آیتالله خمینى را شخصیتى جدى تلقى کنند. شورش محدود سال ۱۳۴۲ در جمع روشنفکران ایران محلى از اعراب نداشت. اما واقعیتىست که جلال آلاحمد از موقعیت محکمى در میان بخشى از روشنفکران ایران برخوردار بود. فکر مىکنم در همین ایام بود که از خالهام طلعت غفارى شنیدم که در حسینیه ارشاد، به مجلس سخنرانى دکتر شریعتى رفته است. حقیقت این است که من تاریخ دقیق افتتاح حسینه ارشاد را در ذهن ندارم، چون این حسینیه مساله ذهنى من نبود، اما به خاطر مىآورم که در همین ایام از خالهام شنیدم که این حسینیه جاى بسیار خوبىست. اینکه مردم مىتوانستند برخلاف مسجد سنتى روى صندلى بنشینند و زن و مرد در کنار هم باشند و به سخنرانىها گوش بدهند، توجه عده زیادى از مردم وابسته به طبقات متوسط را جلب کرده بود. این زمانىست که مردم ناخودآگاه کلیسا و مسجد را با هم مقایسه مىکنند. همان زمانىست که همه، بىآنکه دست خودشان باشد، به غرب فکر مىکنند و یک سفر به اروپا، رویاى همه را تشکیل مىدهد. البته هنوز مهاجرت کردن، به موضوع حادى تبدیل نشده است. سال ۱۳۴۵، آغاز تحولات جنسى در جامعه ایران است. این هم جنبشى طبیعىست. در غرب، قرص ضدباردارى اختراع شده و جنبشهاى دهه ۱۹۶۰ در همهجا، وجهى از آزادى جنسى را به ذهن تداعى مىکند. این در حالىست که جهان دارد به سوى جنگ ویتنام پیش مىرود. در این سال است که من تصمیم گرفتهام تنها زندگى کنم. برادرم، شهرام نیز به من پیوسته است. من نه بهعنوان شاعرهاى عاشق و زنجیرگسیخته، بلکه به عنوان حضورى معترض و نیمچه سیاسى وارد میدان شدهام و جامعه تشنه روشنفکرى ایران که هنوز در این باره بحث مىکند که آیا یک زن، مخ هم دارد یا نه و در عین حال نیازمند زنانىست که از خود استقلال راى داشته باشند؛ جایى براى من باز مىکند. بد نیست بدانیم که تا سال ۱۳۴۵ هنوز هیچ زنى رمانى منتشر نکرده است. رمان سووشون، به عنوان نخستین رمان ایرانى که بهوسیله یک زن نوشته شده، در سال ۱۳۴۸ از چاپ خارج مىشود. اکرم میر حسینى همانند همه روشنفکران شاغل در بخش دولتى ایران، پس از انقلاب از کار کنار گذاشته شد. او به فرانسه مهاجرت کرد. در آنجا شنیدم که دچار سرطان چشم شد. چشمش را از ریشه بیرون آوردند تا جلوى سرطان را بگیرند. اکرم بسیار جوان در همین کشور دار فانى را وداع گفت. متاسفم که به دلیل زندان رفتن ارتباطم با او قطع شد. ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسیپور، کتابی بفرستند یا نامه ارسال کنند، میتوانند کتاب یا نامه خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند: Shahrnush Parsipur |
نظرهای خوانندگان
There is no difference between you and mullahs. You are a feministic dictator
-- vahid ، May 26, 2008 در ساعت 02:01 PMخانم پارسي پور عزيز
-- قدرت بيخودي ، May 26, 2008 در ساعت 02:01 PMبسياري افراد به مطلبي كه از راديو مشنوند استناد ميكنند. اينكه تا به حال هيچ باستانشناسي به كشف بزرگ "زن" بودن مخترع خط نائل نشده و شما شديد از آن است كه پند گهر بار " هنر نزد ايرانيان است و بس " را آويزه گوش و ملكه ذهن قرارداديد!
براي شما در امر آسمان و ريسمان بافتن آرزوي موفقيت و اجر جزيل نموده و براي شنوندگان و خوانندگان محترم صبر جميل آرزومندم.
با سلام خواستم بگم که تیترتان بشدت مغالطه آمیز است و نمی توان برای اختراعات پیش از تاریخ که در اداره ثبت اختراع وقت (!) ثبت نشده اند ادعای تفکیک جنسیتی کرد که اگر شما اسنادی از اداره مطبوع هم داشته باشید کشف یک اختراع به دست مرد یا زن چیزی را ثابت نمی کند چون اختراع استفاده همگانی دارد و تفکیک جنسیتی یا برتری جنسیتی در پی ندارد. پس تنها توجیه توهمات فمینیستی می تواند باشد که اگر اصل برابری جنسیتی مطرح باشد خودبه خود مطرود است. شما که اینقدر نوستالژی وار به این دهه چهل نگاه می کنید خودتان بودید که انقلاب کردید و تمام متولدین تا سال 42 در وقوع این اتفاق مقصرند و نمی توان کسی را مبرا دانست. نکته آخر هم جهت تصحیح یک خطا می گویم اولین کتاب رمان خانم دانشور در سال 1337 چاپ شده نه 8 سال بعد شاید شما آن زمان را به چشم دیده باشید ولی اداره کتاب های درسی وزارت آموزش پرورش در کتاب ادبیات فارسی سال دوم دبیرستان (رشته نظری) به این نکته اشاره کرده است لطفا پیشگامی خانم دانشور را در عرصه ادبیات بی خود جلو و عقب نکنید.
-- یک دانشجو ، May 26, 2008 در ساعت 02:01 PMهرچند به گمان من شما در این مورد آگاهی کافی دارید... ولی به طور کوتاه؛ یک نوبسنده برای ارایه فرضیه علمی معمولا کل مقاله را بر اساس یافته های مرتبط با فرضیه خود در سایر نوشته های معتبر با ذکر منبع و برای دفاع از قابل ارایه بودن فرضیه خود ارایه می کند و پس از آن در جهت اثبات فرضیه اقدام می کند. آنوقت شما فقط به واسطه "روی زیاد" در مورد یک چنین مساله ای فرضیه صادر می فرمایید؟
-- محسن ، May 27, 2008 در ساعت 02:01 PMنمی دانم چرا اینقدر آقایان بخشم آمده اند ما زنان قرنهاست که قلنبه گویی های شما را تحمل میکنیم ولی شما.... خدا بما زنان صبر دهد...
-- بدون نام ، May 27, 2008 در ساعت 02:01 PMقابل توجه دوستان:
-- شهرنوش پارسى پور ، May 29, 2008 در ساعت 02:01 PMاگر به گوگل مراجعه كرده و نام "سومر" را ماشين كرده و در برابر آن بنويسيد: The Originصفحه اى باز مى شود و در آنجا به اين واقعيت برمى خوريد كه تحقيقات دانشمندان نشان مى دهد كه خط نخستين را زنان در سومر باستان بوجود آورده اند. علت اين كه من در مقاله به اين نكته اشاره نكردم اين كه در آينده قصد داشتم در اين باره بنويسم . دليل ديگر اين كه پيش از خواندن اين مطلب به دليل مطالعه اساطير سومرى به اين نتيجه رسيده بودم كه خط را زنان بايد اختراع كرده باشند، در نتيجه مطلب را به اين نحو نوشتم. در اين مورد در برنامه هاى آتيه بيشتر خواهم نوشت.
اما به راستى چه اشكالى دارد كه خط را زنان اختراع كرده باشند؟
خب اگر داعیه برتری زنان دارید چرا این قدر در لفافه حرف می زنید. مگر اختراع خط کاری یک شبه و یک نفره است؟ لابد در غارها هم چون نقش شکار است حتما همه را مردان کرده اند! چرا می گوییم ببر و شیر و گربه و گنجشک ولی انسان باید حتما تفکیک جنسیت شود؟ نکند زن یک موجود و مرد یک موجود دیگر است به سان گربه و گنجشک؟
-- بدون نام ، May 29, 2008 در ساعت 02:01 PMبنظر من همه ی این پیام گذارانی که ضد خانم پارسی پور عزیز مینویسند بخیل تشریف دارند. برچسب زدن به چنین نویسنده ی سختکوشی که منت گذاشته و بی باکانه یک یک مسائل ما را پاسخ میدهند نشانگر مردسالاریِ منتقدین است. اگر خانم پارسی پور با اصالت منحصر به فردشان فمینیست بودند از صیغه دفاع میکردند؟ ایشان با شجاعت اعلام کردند که اگر جوان بودند و نیاز جنسی ومالی داشتند صیغه میشدند. درکدام فمینیستی این جسارت و رک گویی را سراغ دارید؟ در مورد اساطیر هم جسارت ایشان ستودنی است. کدام غربیِ پر مدعا تا کنون توانسته چنین کشف هایی بکند؟ متاسفانه از شما آقایان پر گویِ ایرانی حسود غیر از برچسب زدن به زن دانشمند، پژوهشگر پاکباخته و موشکاف ما انتظار دیگری نمیتوان داشت!
-- بدون نام ، May 30, 2008 در ساعت 02:01 PMطرفدار
در جهانی که ارزش های مردانه حرف اول را میزند و حتی فمینستها هم تلاش میکنند با تقلید از مردان ثابت کنند که دست کمی از آنها ندارند، روشن کردن خیلی از نکات تاریخی که اکثرا توسط مردان نوشته شده است نیاز به زمان طولانی دارد...
-- مینا ، May 30, 2008 در ساعت 02:01 PMخانم پارسی پور خسته نباشید و دورود برشما...
دوستى كه به نام يك دانشجو امضاء كرده اند نوشته اند كه رمان خانم دانشور در سال ١٣٣٧ منتشر شده. بر اين پندارم كه سوشون در سال ١٣٤٨ منتشر شده و شايد در سال ١٣٣٧ مجموعه اى از داستان هاى ايشان به چاپ رسيده باشد. من البته از رمان صحبت مى كنم. جالب است بدانيد كه نخستين رمان (و نه داستان كوتاه) كه زنى نوشته متعلق به لعبت والاست و نام آن تا وقتى كه خروس مى خواند. اين رمان در سال ١٣٤٤ يا ١٣٤٥ منتشر شده. رمان خانم دانشور دومين رمان و سگ و زمستان بلند، نوشته اينجانب سومين رمان است...
-- شهرنوش پارسى پور ، May 31, 2008 در ساعت 02:01 PMو حالا ما رو در رو با متجاوز از سيصد و پنجاه رمان نويس زن هستيم ...
اما در مورد صيغه كه آقائى به طنز نوشته اند من در جوانى مى خواستم صيغه بشوم، بايد عرض كنم كه شخصا نيازى به چنين ازدواجى نداشتم و آنقدر شهامت داشتم كه بدون صيغه در كنار مردى زندگى كنم. منتهى در همين جا عرض مى كنم كه روش صيغه براى من از اين نظر پذيرفته است كه ممكن است بتواند راهى در برابر جوانان فقير كشور باز كند. به طور مثال دو دانشجو مى توانند صيغه كنند بدون آن كه مجبور باشند خانه اى هم اجاره كنند. امروزه بدبختانه مردان همسردار از اين روش استفاده مى كنند كه مورد تائيد اينجانب نيست.
خانم پارسی پور، شما که کاشف همه تن حریف اید و باضافه از کودکی تله پات هم بودید عجیب است جنسیت من را عوضی بگیرید. من از موقع کاشته شدن جنسیت زنانه داشتم و در همه ی ابعاد برآن مصرم. می بینید که دنبال صیغه کردن نیستم. اما حتا صیغه بدلیل مسکن یابی هم فحشای اسلامی است. باضافه شما از امکان صیغه ی خودتان هم گفتید. به گفته ی خود مراجعه کنید و ببینید.
-- بدون نام ، May 31, 2008 در ساعت 02:01 PMطرفدار
iin masale tazei nist ke bazi adamha nesbat be jensiat moze begirand.man do ta tajrobe daram
-- Sahar-Vancouver ، May 31, 2008 در ساعت 02:01 PMaz in masale.
aval:dar mahale karam yeki az hamkaraye mard ke az nazare tahsilat va sabeghe kar dar yek radif boodim va har do baham dar yek zaman estekhdam shode boodim dar ebtedaye ashnaee dar mahale kar ,be man ezhar kardand ke be nazare ishan man kheyli khanoome khoob va sadehi hastam.choon dar oon maghta kamtar ezhar e nazar mikardam va bishtar be ezhare nazare digaran goosh mikardam.
in sohbate ishan man ro kheyli tekan dad,choon bardasht kardam dar jame ma sokoot va elam nakardane moze shaksi (ke albate mohite kar jaye oon nist,magar inke dar raftare ensan malike shode bashad)az nazare mardom ,yek khasise mosbat be hesab miad,va bekhosos baraye zanan ke dar inzamine kamrangtar boodeand dar jame, baraye bazi az mardan yek adat e ghalat be vojood avardeast ke engar in haghe oonha ro zire soal mibare,banabarin behesh aksolamale neshoon midan va barchasbe jensiat garaee (feministi ya harchi)mizanand.hala soale man az oon daste az mardha ke chenin didgahi darand ,ke albate sad dar sad naagahane va bargerefte az pishine faghir e fekri va naashena ba hodoode ensani hast miporsam,key hodoode ensani e khod ra khahid shenakht?????,va be aan daste az zanani ke be hamin nesbat in zamine ejtemai ra baraye roshde chenin afkar e aghab mandehi amade mikonanad niz miporsam,key hoghooghe ensani khod ra dar khahid yaft????? va har doye iin gorooh dar aghab mandegi ejtema naghsh darand.
Ba tashakor az afradi ke vaghte khod ra be man dadand.
خانم پارسی پور عزیز چه طور ممکن است هم خانم دانشور (که باید اصلاح کنم در سال 1327 نه 37 داستان آتش خاموش و شهری چون بهشت (۱۳۴۰) را نوشته اند) بعد از خانم لعبت والا به چاپ داستان همت گماشته باشند. واقعا جای تاسف است که روشنفکران ایرانی بیش تر روشنفکرنما هستند (من با بسیاری چه امروزی ها و چه قدیمی ها دیدار داشته ام از جمله دیدار کوتاهی با خانم لعبت والا) و شما هنوز بر طبل اختراع زنانه خط می کوبید! اگر نمی دانید پروسه ی اختراع خط به تبدیل تصاویر به خطوط ساده تر بر می گردد و سابقه ای بس فرای سومریان دارد و فرایندی برای 100ها سال ها ادامه داشته است لابد در این دوران زنان این پروژه محرمانه را ادامه دادند کاری که سازمان سیا هم نمی تواند این چنین محرمانه انجام دهد. اگر به کمال رسیدن خط را باور ندارید کافی است بدانید در صدر اسلام این ابن مقفع ایرانی بود که بر خط کوفی نقطه گذاشت و در واقع خط مورد استفاده ما ایرانی است که اعراب هم از آن استفاده می کنند و نمونه دیگر تغییرات نسبتا رادیکال 1000 ساله خط لاتین است. متاسفانه زنان به جای سعی در برابری بین زن و مرد سعی در برتری های پوچ زنانه دارند که اگر چنین است دوران مادرسالاری هزاران سال است که تمام شده و انسان امروز به فکر برابری است وگرنه کماکان مردسالاری است که ادامه دارد.
-- یک دانشجو ، Jun 1, 2008 در ساعت 02:01 PMya rab aan zahed e khodbin ke bejoz eib nadid
dood e aahish dar aeene ye edrak andaz
-- sahar ، Jun 1, 2008 در ساعت 02:01 PMٌکدامیک اول آمد: مرغ یا تخم مرغ؟
اختراع خط، همچون اختراع "مادر" آن یعنی زبان، ناشی از یک نیاز است و در ابتدا خود بخودی انجام شده چرا که "نیاز مادر اختراع است!" و این را همگی می دانیم.
اگر هم پیدایش نخستین خط از سوی زنان بوده باشد، چه بسا به این دلیل بوده که مردان بیشتر مشغول دویدن به دنبال شکار بوده اند و زنان که همراه کودکان و سالمندان در غار می ماندند، فرصت بیشتری برای کشف و اختراعات داشته اند، کما اینکه کشاورزی هم به نوعی یک کشف زنانه است.
اشاره خانم پارسی پور به این مطلب در اینجا نباید رگ و ریشه فمینیستی داشته باشد چنانکه حرفهای آقایان و خانمهای دیگر هم که در جواب آمده چندان جنبه مردسالارانه ندارد اما مثل این که "دعوا" قدری بالا گرفته است!
به هر حال، خط، و حتی زبان، از هر نوع آن، دارای ضعفهایی صوری یا صوتی است که باعث اشکالاتی در ارائه مفهومی اندیشه های انسانی می شود و هر چند که از طرفداران این نظریه هستم که زبان (و خط) مهمترین اختراع بشر است، اما این را هم قبول دارم که این هم همچون اختراعات دیگر بشری دچار نقصهایی است.
پس هر که آن را اختراع کرد، از هر جنسیتی که بود، چندان شاهکاری هم نزده است، قبول؟
-- دُرّه دُورِکی ، Jun 3, 2008 در ساعت 02:01 PMامیدوارم که شما آنقدر وقت داشته باشید، که کامنت ها را هم بخوانید.
برای من قابل تعجب نیست، که حتی زنانی مانند شما هنوز مفهوم مادرسامانی را ندانند. اینکه خط را زنان یا مردان اختراع کرده باشند، نه چیزی به مادرسامانی اضافه می کند، و نه آنرا بی ارزش...
نگاهی هم به این سایت بیندازید:
http://www.pitahura.gmxhome.de/
-- مزدک مادرباوران ، Jan 23, 2010 در ساعت 02:01 PM