رادیو زمانه > خارج از سیاست > بررسی و معرفی کتاب > مریم هوله و قیام نسل بعد از انقلاب | ||
مریم هوله و قیام نسل بعد از انقلاب
امروز دربارهی شاعر نوپردازی با شما صحبت میکنیم که در نوع خودش کمنظیر است و شهرت قابل تاملی در این زمینه بدست آورده که از نرمهای طبیعی و عادی جامعه خارج است و سعی میکند نوآوریهای ویژهای داشته باشد. میخواهم دربارهی مریم هوله، با شما صحبت کنم. ایشان در سال ۱۳۵۷، در یک خانوادهی کردتبار در تهران، دیده به جهان گشوده و از سن ۱۳ سالگی بطور حرفهای، آغاز به کار کرده است. در سال ۱۳۷۶، سفر اعتراض آمیز خود را به یونان آغاز کرد. بطور غیر قانونی و طی ۲۷ روز پیادهروی، شبانه خود را به آتن رساند. در سال ۱۳۷۹ یک فیلمساز ایرانی مقیم آمریکا، فیلمی از زندگی و شعرهای او ساخت که ماهها در شبکههای ماهوارهای و بعدها به صورت ویدئوکاست، مرکز توجه بود. این فیلم، تولدی دیگر نام دارد. نخستین کتاب او که در آمریکا به چاپ رسید «بادبادک هرگز از دستهای من پرواز نخواهد کرد» بود. این کتاب توسط انتشارات میگلن گرافیس در سال ۱۳۷۹ یا ژانویه سال ۲۰۰۰ به چاپ رسید. تنها کتابی که از او در ایران به چاپ رسیده «در کوچههای آتن» نام دارد که شعرهای او طی زندگی یک سالهاش در آتن است. این کتاب توسط نشر میرکسری منتشر شده است. این کتاب که در ایران بصورت سانسور شده به چاپ رسیده، طی ۲۵ روز به فروش رفت. در همین زمان او در اعتراض به سانسور و مشکلات چاپ و نشر در ایران، به مدت یک ماه در پارک دانشجو و در مقابل مجموعهی تئاتر شهر، که از مشهورترین مراکز فرهنگی ایران است، اعتصاب کرد و دهها شاعر دیگر به او پیوستند و تحصن آنها، مدتها تیتر نشریات بود. اما به علت بیماری از ادامه، باز ماند. در ژوئن ۲۰۰۱، طی سفری به سوئد به دعوت بنیاد پژوهشهای زنان، کتاب «باجهی نفرین» را به چاپ رساند. این کتاب نیز توسط نشر باران در استکهلم به چاپ رسیده است. کتاب در کوچههای آتن او به تازگی به چاپ دوم رسیده، هرچند این کتاب اصلاً معرف آثار او نیست و در برگیرندهی شعرهای سالهای ۷۷ تا ۷۸ اوست. او در سال ۱۳۸۰ برندهی بورسیه سالانه انجمن قلم در سوئد شد و هم اینک، ساکن سوئد است و سایت اینترنتی «مانیها»، سایت تخصصی شعر را به همراه هومن عزیزی اداره میکند. از مریم هوله یک کتاب به زبان کردی منتشر شده که "آوازهای دیوانهی باران" نام دارد. دو کتاب دیگر او توسط نشر ارزان در سوئد به چاپ رسیده است. این دو کتاب، "کمپانی دوزخ" و "جزام معاصر" نام دارد و در یک مجلد منتشر شدهاند. جلد دوم این مجموعه شامل کتابهای "هومن به خاطر شعر"، "سادیسم" و "شبيخون معجزه" خواهد بود. این مختصر، شرحی است از احوال مریم هوله، شاعر معاصر ایرانی و مقیم سوئد. در خواندن اشعار مریم هوله ما متوجه میشویم که از آن دسته افرادی است که به قول معروف، زنجیر پاره کردند. البته پاره کردن زنجیر توسط زنها، در این نسل و زمانه در کشور ما، ایران، طبيعی به نظر میرسد. چون واقعیت این است که تاریخ پدرسالاری که ۳۰۰۰ سال دوام آورده؛ تاریخی است که در طی آن، زنان قدم به قدم و گام به گام، بیشتر از پیش اسیر شدند و دچار حالت بردگی شدند و هویت خودشان را از دست دادند.
در قرن معاصر در ایران، زنان شروع کردند به تغییر شکل دادن و تغییر ماهیت دادن و پوست انداختن به سوی نوعی آزادی. ما نخستین زنی را که در این ۱۵۰ سال اخیر داریم که نمونهی متعالی است از زن؛ قرةالعین قزوینی است که هم شاعر است و هم موقعیت مذهبی در ایران دارد در بین بهاییها، مظهر باب، شخصیت مهمی است نزد بهاییان ولی حالت عصیانی که قرةالعین دارد، بسیار خوب در شعرش منعکس میشود. البته قرةالعین، زندگی خود را بر سر این حالت عصیانی گذاشته و زندگی را از دست داده. او کشته شد. بعدها ما، پروین اعتصامی را داریم که به زبان کلاسیک شعر میگوید؛ ولی گهگاه میکوشد آن حالت اسارتی را که زن، دچارش است، لمس کند. پروین که در حقیقت دختر پدرش است، پدری که ادبپرور بود و به پروین امکان رشد و بالندگی داد؛ هرگز به آن مرز نمیرسد که ما بگوییم عصیان کرده و عصیانش را به اصطلاح پشت کلمات و ارتباطات سنتی، محفوظ نگه میدارد. البته پروین عمر درازی نکرده، بنابراین ما نمیتوانیم بگوییم اگر بنا بود که در عمر طبیعی بمیرد، چه کار میکرد. عصیانیترین شاعری که ما در بین زنان داریم تا قبل از مریم هوله، فروغ فرخزاد است. فروغ کسی است که شجاعانه به میدان میآید و سعی میکند از مرزها و طنابهایی که سنت به دست و پایش بسته، خارج بشود و برود و خودش را به فراسوی آن مفهومی که اسارت و بندگی است، پرتاب کند. فروغ هم در دوران زندگی رنج زیادی کشید و تا آنجا که من میدانم، چند بار در بیمارستان بستری شد و در آن زمان که او زنده بود، افراد به خودشان اجازهی هر نوع توهینی را به او میدادند. مریم هوله، فرزند انقلاب است. او در سال ۱۳۵۷ به دنیا آمده است. یعنی سالی که انقلاب ایران شکل میگیرد و به اصطلاح کشور ما، اسلامی میشود. قیام مریم هوله، قیام نسل بعد از انقلاب محسوب میشود. یعنی جمعیتی که حرکت دوران سیاسی قبل را ندیده است. ما میدانیم که در حدود دهها و صدها زن اعدام شدند. کسانی که میکوشیدند به نوعی آزادی برسند یا در راه آزادی گام بردارند. مریم هوله، این نسل را تجربه نکرده ولی از خودش میآغازد. تا آنجا که من در خواندن اشعارش متوجه شدم، شعرهای طولانی میگوید و این اشعار طولانی به دلیل اینکه وزن و قافیه ندارند و به موضوع معینی تکیه ندارند، یعنی داستانی را روایت نمیکنند؛ همانند آبشاری از کلمات بر سر خواننده میبارند. امکان اینکه ما برگردیم و به اشعار مریم هوله استناد کنیم که مثلاً این موضوع یا آن موضوع را گفته، کار بسیار سختی است. یعنی عملا امکان پذیر نیست. ولی لحن عصیانی که مریم هوله در اشعارش دارد، قابل تامل است. به کمپانی دوزخ میرویم و به این تکهی کوتاه توجه میکنیم. قبول کردهای/ قبول!/ بیکله در هوا چرخ میزنند/، اتفاقات روزمره... لاغری گستاخ/ هيکل فیلش را/ از روی آدابت برداشت؟/ نه هنوز!/ سیگارم تمامی ندارد.../ آتش به آتش/ میسوزم. اتفاق عزيز/، همینطور که راه میروی، قانونمند بیفت/ رویا و واقعیت آدمها.../ شکستنیها از بالا/ نشکستنیها روی زمین/ چنین اصابتی از زخم و هیستری و مالاریا/ گریز ناپذیر است. بطوری که میبینید، پیامی را که مریم هوله میدهد؛ ما در شعر سنتیمان نداریم. یعنی پیام خاصی است. این شاعره، مرزها را پاره کرده و میکوشد به قانونمندیهای جدیدی در زبان، دست پیدا کند. در جایی خواندم که نوشته بوده، احساس میکند زبان فارسی، آن میدان گسترده را ندارد که بتواند، عمق افکار او را در خودش جای بدهد. البته این عین جمله او نیست ولی چیزی شبیه به این مضمون گفته و خب جمله عجیبی است. برای اینکه زبان فارسی، زبان شاعرانی مثل حافظ و سعدی و مولانا است که همهی اینها را مریم هوله در جاهای مختلفی، دست میاندازد. از آنها به اصطلاح فرار و گریز دارد. گاهی مفاهیمی میآید که شعر را بحث برانگیز میکند. من قسمت دیگری را میخوانم و سعی میکنم آن را باز کنم. این باز در همین شعر "کمپانی دوزخ" است. کرمها به امید "ما" منقرض نمیشوند/ تا روزی که کرم در باغچهها میلولد/ انسان به جاودانگی نمیرسد/ تو فکری نداری، اتفاق؟!/ قوانین حامله ات/ فقط، کود باغچه را زیاد میکنند/ فضولهی گاو و بمب اتم/ چوب یا سیمان.../ تفاوت روزها و تفاوت حقوق... خب، همینطور گفته میشود. ولی اینجا برای من جالب شد در شعر مریم هوله که ببینم چرا کرمها به امید ما منقرض نمیشوند. تا روزی که کرم در باغچهها میلولد، انسان به جاودانگی نمیرسد. منظور از کرم، اینجا چه هست. اگر منظور مریم هوله کرم به مفهوم واقعی کلمه باشد یعنی کرمی که واقعاً در باغچه هست؛ این پدیده بخشی از آن مجموعهای است که نه انسان بلکه هستی را در شکل توانمند خودش جاودانه به پیش میبرد. کرم، موجود مهمی است. این نکتهای است که مثلاً شاعری مثل سهراب سپهری، به خوبی درک میکند. کرم را ما نمیتوانیم به این جرم که اگر نبود، تا وقتی نباشد انسان به جاودانگی نمیرسد، نه عزیزم اگر انسان قرار بود به جاودانگی برسد، با کرم هم میتوانست برسد. چون کرم جزیی از هستی است. کرم، خاک را بارور میکند. کرم در خاک، هوا منتقل میکند و نقش بسیار مهمی در هستی و مجموعهی هستی دارد. یعنی این حالت عصیان مریم هوله که همه جنبهها را در برگرفته، به نظر میآید باعث میشود که او خودش در نگاهی که به هستی میکند، گاهی دچار تناقض بشود. من اینجا، همینطوری یک تکه را باز میکنم و یک قسمت دیگری از کتاب را میخوانم. دنبهی عظیم مابعدالطبیعه خب، باز هم حالات عصیانی در شعر مریم هوله دیده میشود و بویژه عصیان علیه انسانهایی که خودشان را ابر انسان میدانند و در این حالت ابرانسانی، میکوشند جهان را اداره بکنند. مریم هوله روی مرزهایی زندگی میکند که شاید روزی مجبور شود، بنشیند و با خودش فکر بکند، نقش ما چیست؟ گرچه که در حالت عصیان هست این شاعره جوان ما و عصیان خود را بعد داده و برد داده. ولیکن شاید روزی مثل هر انسانی در خودش بنشیند و متوجه بشود که بسیاری از قانونمندیهایی که بوجود آمده، اجباراً میبایست بوجود میآمده است. ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسیپور، کتابی بفرستند، میتوانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند: Shahrnush Parsipur
|
نظرهای خوانندگان
شاعره های مهاجر ما در خارج از ایران پرکارترین دوران تاریخی اجتماعی فرهنگی خودرا می گذرانند و با دستان پرتوان خویش دردها ومسائل اجتماعی و گاها سیاسی ایران را بیان می کنند بانوان عزیز شاعره ویدا فرهودی مهناز هدایتی مهستی شاهرخی شهلا آقاپور رباب محب و دیگر خانم های شاعر ه که در این راه زحمت می کشند حق بزرگی به گردن ادبیات کشور ما دارند . دستشان درد نکند .
-- علی ، Mar 1, 2008 در ساعت 04:32 PMخيل جالب بود هم آشنايي با اين مريم كه نسل 57 است هم اين شرح خوبي كه شماداديد. اما من ميخواهم يك حسي را از خواندن همين چند تكه اي كه شما از او انتخاب كرده وخوانديد بيان كنم وآن اين است كه آدم احساس ميكند اين شاعر بي پيوند است وعصيانش بسان عصيان گاو ميدان گاوبازي (اصلا اين تشبيه را بر توهين نگيريد) كه ميخواهد هر جنبنده اي را بدرد تا راهي به جايي ببرد واز مهلكه بيرون بيايد اما بيرون كجاست؟ مهلكه چيست؟ گاوباز كيست؟ حس انفرادي غريدن ونعره كشيدن هيكل غريبي در جسمي ظريف.اما چرا بي پيوند . شايد ما در تمام اشعار شعرايمان پيوندهاي عميقي با يكديگر ميبينيم .حتي فروغ هم با همه عصيانش در پيوندي نامرئي با شعراي پيش از خود براي چيزي همچون تنفس حيات عصيان ميكند. اما در همين قطعات شعر او از هم گسيختگي وعدم پيوند دروني با شعراي قبلي ،البته ايمان دارم اگر بيشتر از او بخوانم ديرتر درباره اش قضاوت خواهم كرد. . اما سپاسگزار اين كار ارزنده شما هستم.
-- minoo ، Mar 2, 2008 در ساعت 04:32 PMvallah man sal ha hast ke "neveshtehaye khanoome Maryam Hooleh" ro mikhoonam. ye bar ham ye name khatab be iishoon neveshtam be Site Mani ha ke dar javab ye name por az Fohsh e khahar o madar o asafel o aza daryaft kardam
-- Chakameh ، Mar 2, 2008 در ساعت 04:32 PMchera ke nazare khodam ro raje be " neveshte haye khanoome Hoole" tahte onvane Sher bayan karde boodm be nazare man khanome Hoole va khanoome Karbasi jahane Shere noe farsi ro be bazi gereftehand. akhar shoma ro be khoda
in ha chist be name Sher minevisand in ham shiveye lebas pooshidan va arayeshe inhast
والا من نمي دونم شما خودتونو دست انداختين. شما خودت چند تا كتاب اين خانومو چيدي جلوي دستت بعد هي گشتي وگشتي تا دوتا قطعه پيدا كني كه حداقل به شعر شبيه باشن.بعد توي خود مقاله هي زور زدين كه اين اراجيف رو معني كنين ،هرچي كردين نتونستين رفتين توي زيست شناسي و جانور شناسي وكرم شناسي وانگل شناسي. اگه به مريم حوله بايد گفت شاعر پس به فردي مثل محمد شمس لنگرودي چي بايد گفت.لابد بايد گفت پيغمبر شاعران.والبته اين در حالي كه شمس لنگرودي خودشو فقط معلم ادبيات مي دونه نه شاعر.اونوقت شما از يه نفر كه بر اثر بي خوابي يا بي كاري برداشته يه دوهزار تا كلمه رو بافته به هم به اسم شاعر عصيان گر بعد از فروغ نا بردين و اونو با فروغ مقايسه كردين.اين نشون مي ده كه يا شما فروغ وكلا شعر رو نمي شناسين يا اين كه خانوم حوله يه چيزي دستي به شما دادن.خواهشا با معرفي اينجور افراد ونوشتن اين اراجيفات اندك ذوق شعر شنوايي مردم رو كور نكنين.درسته كه شعر نوي فارسي وزن وقافيه نداره .ولي ديگه اونفقدر بي در و پيكر نيست كه هر كي از ننه باباش قهر كنه بياد يه كتاب فرهنگ لغت بگيره دستش وهرچي از توش پيدا كرد بچينه كنار هم وبه اسم شعر نو بچپونه توي كله ي مردم .بها دادن به اينجور افراد وچپوندن زوركي مثلا شعر اونها به چشم وگوش مردم مثل رنگ كردن كلاغ به رنگ قناري وقالب كردن اون به ديگرانه.با اين جور موارد اعتمادي كه مخاطب به رسانه ي شما كرده رفته رفته ازش سلب مي شه.
-- نيلوفر عبدي ، Mar 2, 2008 در ساعت 04:32 PMهر کس آزادی واقعی و زندگی و لذت ابدی را می جوید باید فقط بنده خالق حکیم و مهربان خود باشد نه مثل این خانم بنده شهوات .
-- بنده آزاد ، Mar 2, 2008 در ساعت 04:32 PMبا نگاهی به عکس زیبای این شاعره,میتوان پی برد که ایشان یک کرد و یک کردزاده اصیل میباشند!
-- alen ، Mar 2, 2008 در ساعت 04:32 PMتفاوت بین بزرگانی مثل نیما, فروغ و شاملو با این عزیز در دانش آنها به زبان فارسی است.
-- علی ، Mar 2, 2008 در ساعت 04:32 PMزبان را باید وسیله اعتراض قرار داد نه اینکه به آن اعتراض کرد.
گمان ندارم زنها برای زنجیر پاره کردن و عصیان وارد ادبیات شوند. بدیهی است هر انسانی (زن یا مرد) گاهی عصیان هم می کند اما ادبیات تنها زنجیر پاره کردن و شکستن تابوها نیست. بدون دانش از زبان و ادبیات هم نمی توان خود را در ادبیات بزرگ دید. همین دو سه شعری که در اینجا آمده جز همین شکستنها هیچ چیز خاصی ندارد. در واقع عمق و زیبایی کافی ندارند. فروغ با زیبایی بسیاری از شعرهایش خودش را ثابت می کند نه با فقط تابوشکنی.
-- مَتَتی ، Mar 3, 2008 در ساعت 04:32 PMخانم پارسی پور در یکی از برنامه های قبلی خودشان اعتراف کردند که در باره شعر کم می دانند و در باره ادبیات بیشتر. آیا بهتر نیست این موارد را یک منتقد و یا کارشناش شعر معرفی کند. این قبیل برنامه ها تنها به کیفیت رادیو زمانه آسیب جدی وارد می کند.
-- احمد ، Mar 3, 2008 در ساعت 04:32 PMآیا خواندن شعر به معنای خواندن کلمات ناموزون و نامأنوس و تلاش مذبوحانه برای معنادهی به آن است؟ این که می شود تلاش روان شناس برای درک "تداعی آزادها"یی که بیمارش از خودش صادر کرده. شاید بعضی شعر خوانی را چنین چیزی بدانند (درک تداعی آزاد هایی یک آدم دیگر)، ولی من باید "شعوری"هم در شعر بیابم تا ذوق خواندن را برانگیخته شود. البته از نمونه هایی که در مقاله آورده اید معلوم است همان طور که گفته اید نویسنده/ شاعر عاصی و البته عصبی است. خوب من هم عاصی و عصبی هستم ولی الزاماً هر چی بنویسم شعر نیست.
-- مهدی ، Mar 3, 2008 در ساعت 04:32 PMبطور غیر قانونی و طی ۲۷ روز پیادهروی، شبانه خود را به آتن رساند
-- khosro ، Mar 3, 2008 در ساعت 04:32 PMyani chi shabane teye 27 rooz? too toole in 27 rooz yani hamash shab boode?
من نمیدانم چرا این عکس را برای مطلب خودتان انتخاب کرده اید آیا یک عکس بهتر نبود . این عکس بیشتر برای تبلیغ وسایل به درد می خورد نه برای مطلب ادبی
-- شوان ، Mar 3, 2008 در ساعت 04:32 PMمریم هوله سعی می کند با اشعار سکسی و عکس های سکسی اش جذاب به نظر بیاید ولی ظاهرا فراموش کرده است که گذشته از ظاهر سکسی خود شعر باید چیزی برای گفتن و غنا داشته باشد که در نود و نه درصد موارد ندارد !
-- یک شاعر حسود ، Mar 3, 2008 در ساعت 04:32 PMbozorgtarin irade matlabe hazer niz in ast ke shoma moarrefi nameye khanome m. hoole ra bedune hich dakhl o tasarrofi mostaghiman az ruye sajte ishan kopi bardari kardeid eine insharhe haale mobtala be gazafeguyi ra mishavad dar sajte maniha moshahede kard.
-- khojasteh ، Mar 3, 2008 در ساعت 04:32 PM. ey kash manzuretan az safare eterazi ye ishan be younanra niz baraye khannandeganetan touzih midadid iahle bakhyemidanand in dastansarayiha tablighate khode shaer baraye khish ast ke rishe dar vagheiyat nadarad.
در هرحال شاعرین ما چه زن و چه مرد از جانشان مایه می گذارند بدون هیچ چشم داشت مادی . در مورد خانم هوله هم نباید بد قضاوت کرد ایشان هم سعی خودش را می کند .
-- داود ، Mar 3, 2008 در ساعت 04:32 PMرقتانگیز است!
-- سوسن جعفری ، Mar 3, 2008 در ساعت 04:32 PMمن فکر می کنم گزینش های خانم شهرنوش پارسی پور جهت معرفی فقط به خاطر خالی نماندن عریضه است و پر گردن وقت و انجام وظیفه . چون در معرفی هایی که ایشان کرده اند نمی دانم چه فاکتورهایی الویت داشته و اصولن و کلن معیار معرفی ایشان چه چیز هایی است؟
-- اهور ، Mar 3, 2008 در ساعت 04:32 PMاگر خانم پارسی پور در جهت ایده خاص و یک خط مشی خاصی معرفی خود را ارایه دهند خیلی بهتر است تا این طور پراکنده و از هر باغ گلی که گاهی این گلها هیچ تناسبی هم با یکدیگر ندارند.
رادیو زمانه کفگیرش به ته دیگ خورده است مجبور است به سراغ چنین موجوداتی برود .! من میدونم که رادیو زمانه ای ها هرگز نظرات مخالف را درج نمی کنند .
-- مهسا ، Mar 3, 2008 در ساعت 04:32 PM. . . . . . . . . . . . .
زمانه ـ رادیو زمانه برای انتشار اظهار نظرهایی که دور از توهین و فحاشی ویا هتک حرمت انسانی باشد محدودیتی ندارد. هر چند که آن نظر به مخالفت ابراز شود
. . . . . .
بر اين پندارم كه ما بايد براى نوع كارى كه مريم هوله عرضه مى كند اصطلاحى متفاوت از شعر را بايد به كار ببريم. اما دوستان عزيز نيز بايد چند مطلب را توجه كنند. يكى نوع كار من است. هركس كه كتاب شعر يا داستان بنويسد قابليت بحث و بررسى دارد و كار او در فهرست آثارى قرار مى گيرد كه من به آن خواهم پرداخت. مثلا در ميان كارهائى كه من بررسى كرده ام كار چند نويسنده بازارى هم وجود دارد كه معمولا ناقدان ديگر به آنها بها نمى دهند، اما تصور من اين است كه بايد از همه حرف زد.
-- بدون نام ، Mar 4, 2008 در ساعت 04:32 PMدر مورد مريم هوله مى توان گفت او داراى ابتكاراتى ست كه كارش را قابل ارزيابى مى كند، اگرچه كه شايد بايد اصطلاح ديگرى پيدا كنيم به جاى شعر. كار مريم هوله در جائى ميانه شعر و بحر طويل قرار مى گيرد.
شهرنوش پارسى پور
شعر مريم هوله شعر انسانى ست كه خودش را نمى شناسد و گمان مى كند اعتراض به بى عدالتى و فرياد زدن عليه همه چيز و همه كس از او يك انسان مدرن و يك شاعر موفق مى سازد. دنياى امروز دنياى شعور و تعقل نيز هست. اگر در زمان فروغ پرده درى و عصيان يك زن براى مطرح شدن كافى بود امروز ديگر چنين نيست. تازه عصيان فروغ يك عصيان هدف مند و خود فروغ انسانى آگاه بود كه شعرش پيش از همه چيز ابزارى در جهت خودشناسى و تكامل درونى بود. اى كاش خانم پارسى پور كمى در شعر خانم هوله عميق تر مى شد تا جاى پاى آشكار مطلق گرائى و استبداد فرهنگ و جامعه اى را كه شاعر به آن معترض است، مى ديد. گاهى وقت ها ما به سايهء آنچه از آن نفرت مى ورزيم بدل مى شويم. در شعر مريم هوله هم ما فقط اينقدردستگيرمان مى شود كه با آدمى عصبانى و عاصى طرفيم. با آدمى كه دنبال پيدا كردن مقصر است و بدبختانه هميشه هم تقصير را در خارج از خودش جستجو مى كند.
گاهى "زنجير پاره كردن" و از نرم عادى جامعه خارج شدن، كه خانم پارسى پور در اينجا از آن بعنوان امتياز ياد كرده اند، بدترين كار ممكن است. خصوصا اگر جنبهء نمايشى داشته باشد. شاعر واقعى كسى ست كه به واسطهء دانش، شعور و تخيل آنچنان زنجيرهء محكمى از كلمات ببافد كه هيچكس نتواند آن را از هم بشكافد. شعرى كه چند صفحه اش را به راحتى حذف كنى و آب از آب تكان نخورد كه شعر نيست. اعتراض را هم گاهى بايد پائيد كه خود "زنجير" سنگين ترى بر گرده ات نشود.
-- ساناز صميمى ، Mar 4, 2008 در ساعت 04:32 PMخانم شهرنوش پارسی پور از زحمات شما بسیار ممنونم. من همیشه از خواندن مطالب شما هم لذت می برم و هم می اموزم.
-- زهره ، Mar 4, 2008 در ساعت 04:32 PMدر مورد خانم هوله راستش من تا بحال چیزی از ایشان نخوانده ام و با نقل قولهایی هم که خانم پارسی پور آوردند من نتوانستم ارتباطی با شعر این شاعره پیدا کنم. این نقل قولها هم شوقی در من برای خواندن شعرهای خانم هوله ایجاد نکرد.
نکته دیگری که من اصلا نمی فهمم فحاشی بعضی افراد است. ما می توانیم احساس منفی و یا نظر انتقادیمان را بیان کنیم ولی از روح دموکراسی بدور است که دیگران را بصرف اینکه طبق سلیقه ما شعر نمی سرایند یا مطالبی را نقد می کنند که بنظر ما چرت می آید به باد استهزا و تخطئه و ناسزا بگیریم. آیا انتقاد مخرب ما را بر حق تر جلوه میدهد؟ در صورتیکه هدف تصور میکنم تبادل نظر باشد نه برنده شدن و احساس برد کردن.
گاهی دلم برای خودمان و تاریخ ادبیات کشورمان برای این بخش از زمان خودش واقعن می سوزه!
-- شیرین و فرهاد ، Mar 5, 2008 در ساعت 04:32 PMسری به وبلاگهای ایرانی بزنید آنارشی در زبان موج می زند و چیز جدیدی نیست و فاجعه ادبی به ثبت رسیده است .
خانم پارسی پور عزیز، روزگاری شور و هیجان آدمها رو سیاسی می کرد بعد این شور و هیجان در کشورهای آزاد به سوپر استارها رسید و هر کی قهر می کرد می گفت می ره خواننده و هنرپیشه می شه و بعد می تونه .
در کشورهای بدبختی مثل ما هم شور و هیجان چون ره به جایی نداشت به آنارشی رسید در اینجا زمان کوتاه است که به این مقوله بپردازم ولی اشاره ای کافی است تا دانا بفهمد منظور چیست.
به هر حال به داد ادبیات برسید که شرمنده نسلهای بعدی نشوید تا نگویند که جمهوری اسلامی حق این نسل بوده است چون فرق بین خورشید و چراغ زنبوری را نمی فهمید.
موفق باشید در نقد و بررسی های ادبی
. . . . .
-- صالحی ، Mar 5, 2008 در ساعت 04:32 PM. . . . .
راستی اینجا دیدم که نوشته اید : نظر بدهید !
بعد زیر آن اضافه کرده اید که (نظرات شما باید از تایید دبیر !!!{بخوانیم مامور ممیزی و سانسورچی} وب سایت منتشر می شود ) !!!!!!!!!
امیدوارم این آقا دبیره کمی برای نظر ما هم تساهل نشان بدهند و بدون سانسور منتشر کنند به هر حال شما برای آزادی بیان !!! تلاش می کنید .
این گوی و این میدان .....ببینیم
. . . . . . . . . . . . . . . . . .
زمانه ـ برای اینکه کلام دوباره و تکرار نشود، شما را به پاسخی که زیر کامنت «مهسا» نوشته شده ارجاع می دهیم.
. . . . . . . . . . .
سلام ! قابل توجه خانم پارسی پور ..مریم هوله نه کرد هستن و نه حتا ایرانی ..ایشان از مهاجران عراقی هستند که اجداد ایشان دها سال پیش به ایران مهاجرت کردند و در ایران سکنی گزیدند اگر پارسی نویس و سرودن شعر به زبان فارسی معیاری برای ایرانی بودن بدانیم بنابراین امیرخسرو دهلوی و علامه اقبال لاهوری را باید ایرانی محسوب کرد که هرگز چنین نیست امیدوارم برای آگاهی خوانندگان این نوشته خانم پارسی پور این نوشته را هم منتشر کنید .
-- لیدا ، Mar 6, 2008 در ساعت 04:32 PMناراحت کننده تر از پیامهای عصبی با نامهای جعلی پیامی است که به عنوان پیام خانم پارسی پور منتشر شده، اینکه پیام مال ایشان است یا نه را نمی توان فهمید اما اگر ازسوی ایشان باشد خیلی تاسفبار است که ایشان نظرشان را در برخورد با یکی دو نفر که با نامهای جعلی بارها و بارها پیام مینویسند و از هر دستاویز برای ترور شخصیت رقیبانشان استفاده می کنند، بترسند و جا بخورند... شاید دلیل این امر در عدم آشنایی با وبلاگ های ادبی باشد که هر وقت نام شاعر یا نویسنده موفقی در متنی به کار می رود، رقبایش سعی می کنند با پیامهای جعلی و نامهای گوناگون نویسنده را موعوب کنند و به جای نقد متن و نوشته به ترور شخصیت و مانورهای مهوع مثل اینکه قلان عراقی است یا با عکس هاش سکسی است یا...می پردازند. خانم پارسی پور عزیز! امید که پیام از شما نباشد، اما اگر هست می خواهم بگویم از این گروهای فشار اینترنتی به این سادگی نترسید و جا نزنید... شما همیشه در ذهن من و امثال من نمونه یک نویسنده بزرگ هستید. من خودم نویسنده نیستم و سعی می کنم خواننده خوبی باشم و در این مورد خاص هم من با شم هنری شما موافقم و معتقدم این متن به عنوان یک معرفی خیلی متن خوب و موفقی است و ابدا نیاز به پرداختن به مسائل تئوریک نداشته... خسته نباشید.
-- پژمان قدرخواه ، Mar 19, 2008 در ساعت 04:32 PMدوستان مشکل ما مشکل نفهمیدنه و حتی تحمل دیدنه یه عکسو نداشتن .
-- بدون نام ، Apr 6, 2008 در ساعت 04:32 PMدوستان مشکل ما مشکل نفهمیدنه و حتی تحمل دیدنه یه عکسو نداشتن .
-- dara ، Apr 6, 2008 در ساعت 04:32 PMخانم پارسی پور عزیز،با سلام و ارادت... من فکر می کنم چیزی که درین عکس خانم ها و آقایان را به جلزولز انداخته، همان جسارت و صداقت هنرمندانه ایست که شعرهای ایشان را اینهمه متفاوت و عجیب و عمیق می کند. شاید برای من اولین شاعر یا شخصیت مشهور باشند که می بینم به خاطر دوربین و نگاه، لباس انتخاب نمی کنند که بپوشند یا ژستی نمی گیرند مخصوص و یا درخور یک شاعر!!! خودشان هستند،چه توی شعر چه در زندگی شخصی شان که قابل احترامست که بعنوان مثال حتی چنین جاهایی که بی دلیل فقط بخاطر موفق بودن یا زیبا بودن از هیچ اهانتی دریغ نمی کنند، کاری به کار کسی ندارند! از صمیم قلب برای ایشان آرزوی صبر و آرامش می کنم.
-- رضا آران ، Apr 16, 2008 در ساعت 04:32 PMReza Aran baradare maryame hoole ast, ke be in name mostaar shear miguyad. ta hala nadide budim kasi intour ruye khaharash gheirat va aasob dashte bashad. Khob chera nemigid baradarash hasti?
-- mehdi ، May 2, 2008 در ساعت 04:32 PMسالها پیش در نشستی دو آقای مسن و اهل قلم و ادبیات کلاسیک (اما نه چندان مشهور) با یکدیگر در باره ی شعر و شاعری گفت و گو می کردند. به طور اتفاقی در بخشی از سخنان آنان وارد شدم و جمله ای در مقایسه ی دو سبک قدیم و جدید شعری شنیدم که برای من بسیار روشنگر بود:
"تعداد خوانندگان شعر نو به اندازه ی شاعران آن است!"
به راستی که تعداد شاعران نوپرداز شاید از خوانندگان آن بیشتر هم باشد اما یک مطلب روشن است: تعداد اشعار کلاسیک ضعیف و بی محتوا هم به واقع کم نیست و هر چند که شاید ایران بیشترین تعداد "غول" های شعر کلاسیک را چه از نظر قدرت و صنعت شاعری و چه از بابت محتوی و عمق داشته باشد اما اگر تعداد "خوب"های آنها را بشماریم، همچنان اندک است که نشان دهنده ی این است که به هرحال کار هنری با ارزش و ماندنی کردن واقعا کار هر کس نیست، چه از نوع کلاسیک آن باشد چه از نوع مدرن آن (که این شامل هنرهای دیگر منجمله نقاشی و داستان نویسی و حتی سینما نیز می شود.)
به همین نسبت، و با در نظر گرفتن این که به هر حال شعر نو هم نوعی شعر است، اگر تعداد شاعران نوپرداز در ایران با نوعی تورم روبرو است، به هر حال تعداد درست و حسابی شان همچنان گروه محدود و اندکی را تشکیل می دهد و مطمئنم که این را حتی موافقان شعر نو هم می پذیرند.
با این وصف، آیا می توان به راستی "فرمان صادر کرد" و قانون و عرف ساخت که چون شخصی توانایی و سواد ادبی چندانی ندارد پس اجازه علاقمند بودن و حتی سعی کردن هم نداشته باشد؟
البته این درست است که شارلاتانیزم به هر نوع آن واقعا ناپسندیده و حتی شاید محکوم است اما همگی این افراد نوپرداز و "عصیانی" هم به واقع حقه باز نیستند هر چند ممکن است با در نظر گرفتن شرایطی که ایشان در آن به دنیا آمده و رشد کردند، بتوان آنها را به نوعی "سرگردان" یا "ره گم کرده" (اما نه "گمراه" مسلما!) نامید ...
به گمان من، نسلهای روشنفکر و اهل مطالعه ی پیش از انقلاب نمی توانند خیلی هم انتظار این را داشته باشند که نسلهای روشنفکر و اهل مطالعه ی متولد سالهای نزدیک به انقلاب و پس از آن، همگی، همان ویژگیهای پنداری، گفتاری و رفتاری را داشته باشند که پیشینیان آنها داشتند.
در پیش از انقلاب هم افرادی بودند که به اصطلاح عوام "جلف" لباس می پوشیدند و حرکات "عجیب و غریبی" می کردند و نوعی هنر خاص خود را داشتند (که اعتراف می کنم خود نیز شخصا چندان کششی به این افراد و "هنر"شان نداشتم!) و بعضی از "غیر عوام" نیز از این کار خوششان نمی آمد، اما اگر ما واقعا به آزادی کامل و واقعی معتقد باشیم، گمان کنم که بعضی از کژی ها و نابهنجاریها را نیز باید پذیرا باشیم بی آنکه بخواهیم آزادگی و متانت خود را از دست داده باشیم. دست آخر، اگر قرار باشد "روشنفکری" و "آزاداندیشی" و "باوقار" بودن و چه و چه را به زور و با حقنه و شستشوی مغزی در افکار مردم وارد کنیم، پس فرق آدم آزاده با زورگو و فاشیست و تعصبگرا و مانند آن چه خواهد بود؟
-- شرمین پارسا ، Jun 10, 2008 در ساعت 04:32 PMبا سلام
-- بدون نام ، Aug 24, 2008 در ساعت 04:32 PMمن بعد از خواندن این مطلب خانم پارسی پور مشتاق شدم شعرهای بیشتری از این خانم بخونم و جدا تحت تاثیر قرار گرفتم، من تصور می کنم بیشتر کسانی که نظرات خودشونو با فحش و توهین نوشتن حتی زحمت خوندن اشعار رو به خودشون ندادن. به نظر من نه تنها اشعار خانم هوله ماهیت شعر دارند بلکه دارای زبان فخیم و نشان دهنده دانش سرشار ایشان در زمینه های ادبیات، فلسفه، هنر و روانشناسی است. جدا از این که ایشان را به من معرفی کردید سپاسگزارم.
چرا ما ایرانی ها یاد نمی گیریم که اگر به یک نابغه برخوردیم که تصادفا زن بود،به جای نقد ریخت و قیافه اش با سواد و بی غرض کارش را مورد بررسی و انتقاد قرار دهیم.
-- سمیه ، Aug 24, 2008 در ساعت 04:32 PMمن از طرفداران پر و پا قرص اشعار مریم هوله هستم و هرگز لباس پوشیدن مریم هوله برایم ملاک سنجش شعرهایش نیست
تا اونجا که در "به اصطلاح شعرهای" این خانم میشه دید(و در کتابچه های خیلی از به اصطلاح شعرای تازه کار دیگه) هیچ نشانه ای از زیبایی و زیبایی شناسی شعر فارسی وجود نداره، اصلا شعر فارسی نیست.
-- کاوه ، Sep 7, 2008 در ساعت 04:32 PMبد نیست کمی فروغ بخوانید تا معنی شعر رو درک کنید
شعری که براش جونهایی صرف شده، حیفه اینقدر کم قدر بشه
تا اونجا که در "به اصطلاح شعرهای" این خانم میشه دید(و در کتابچه های خیلی از به اصطلاح شعرای تازه کار دیگه) هیچ نشانه ای از زیبایی و زیبایی شناسی شعر فارسی وجود نداره، اصلا شعر فارسی نیست.
-- کاوه ، Sep 7, 2008 در ساعت 04:32 PMبد نیست کمی فروغ بخوانید تا معنی شعر رو درک کنید
شعری که براش جونهایی صرف شده، حیفه اینقدر کم قدر بشه