رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۳ فروردین ۱۳۸۷
به روایت شهرنوش پارسی‌پور - شماره ۷۴

نویسندگان یهودیِ ایرانی‌تبار

Download it Here!

امروز را من وقف برخی از نویسندگان یهودی‌تبار ایرانی می‌کنم که در این سال‌های اخیر در سطح جهانی به شهرت رسیدند. و البته بصورت خاص متمرکز بر دوریت رابینیان می‌شوم که در کتابی که اخیراً دوست یهودی من، الهام قیطانچی برای من فرستاد به اسم گزیده‌ی ادبیات معاصر اسراییل، کارش را دیدم.

خیلی برای من جالب بود به خاطر بافت ویژه‌ی جامعه‌ی اسراییل که از ملیت‌های مختلف هستند و در بین آنها یک نویسنده‌ی ایرانی‌تباری پیدا کردم به اسم دوریت رابینیان. فکر کردم بد نیست یک برنامه‌ای درباره‌ی نویسنده‌های یهودی تبار ایرانی درست کنم و بعد ناگهان اسم مجموعه‌ی قابل تاملی از آنها در برابر من ظاهر شد. البته نام همه‌ی آنها را من الان در اینجا ندارم ولیکن نگاه کردم دیدم ما نویسندگان خیلی خوبی داریم که یهودی هستند، ایرانی‌الاصل هستند و الان هم مقیم آمریکا.

ناهید راشلین، یکی از معروف‌ترین آنها است که در سطح آمریکا برای خودش موقعیت بسیار خوبی پیدا کرده و ادبیات او بیشتر وقف یعنی فضایی است که بیشتر از آنجا در ذهنش دارد و بیشتر روی این دسته متمرکز است. دیگری جینا نهایی است که چند رمان موفق نوشته و باز هم فضا و محیطی را که شرح می‌دهد، ایران است و جامعه‌ی یهودی ایران.

رویا حکاکیان است که این اواخر خیلی معروف شد به خاطر کتابی که بصورت خاطراتش نوشته، در مورد دوران کودکی و نوجوانی خود در ایران. فریبا صدیقیم است که به فارسی می‌نویسد و چندین مجموعه‌ی قصه دارد.

شیرین دخت‌دقیقیان که مترجم است. الهام یعقوبیان، نویسنده‌ی دیگری است که او هم بسیار فعال است. فریده شبانفر که او هم مترجم است. البته لابد شما تعجب می‌کنید که چرا من اسم زن‌ها را می‌گویم. آقایان یهودی ایرانی که در آمریکا فعالیت می‌کنند (در سطح اروپا را من البته نمی‌دانم) بیشتر شاعر هستند. که من اینجا الان منوچهر کهن را در مقابل خودم دارم و همین لحظه یاد جهانگیر صداقت‌فر هم افتادم که ایشان هم شاعر است. ولی نویسندگان داستان، تا آنجا که من می‌دانم در بین آقایان زیاد نیست، چرا؟ من متوجه مساله نشدم.

به هر حال در این کتاب گزیده‌‌ی ادبیات معاصر اسراییل، نویسندگانی که در این کتاب، اسامی آنها برده می‌شود؛ منشاء و خاستگاه‌های مختلف جهانی دارند.

یکی از جنبه‌های جالب این کتاب که من به آن توجه کردم، حس ایجاد یک فرهنگ است. یعنی مثلاً نویسنده‌ی یهودی از روسیه، دیگری از فرانسه، سومی از آلمان، چهارمی از آمریکا و غیره؛ آمدند و جمع شدند در اسراییل. و حالا در اینجا اینها سعی کردند نوعی ادبیات بوجود بیاورند که اسراییلی باشد. در خواندن قصه‌های این مجموعه ما این ویژگی را خیلی راحت پیدا می‌کنیم. بیشتر نویسندگان، تمرکزی دارند بر مساله‌ی مذهب و خیلی سعی می‌کنند این حالت یهودی بودن را از طریق مذهب، به نمایش بگذارند و این خیلی بارز است.

دوریت رابینیان، یکی از نویسندگانی است که در اسراییل مشهور شده و در سطح بین‌المللی هم جوایزی برده است. نگاه کنیم ببینیم چه شرح احوالی دارد.

دوریت رابینیان در سال ۱۹۲۷ در کفرساوا، یکی از شهرهای اسراییل در خانواده‌ای ایرانی به دنیا آمد. اولین کتاب او "کوچه بادام‌ها در امیرجان" را، درحالی که تنها ۲۱ سال داشت براساس خاطرات مادر بزرگش نوشت که در سال ۱۹۹۴ به چاپ رسید. این کتاب، دوریت جوان را به عنوان یکی از بهترین نویسندگان دهه‌ی معاصر اسراییل، به همه شناساند. اولین فیلمنامه‌ای که دوریت نوشته است به نام مرد شولا یا مرد شولی، در سال ۱۹۹۷به فیلم تلویزیونی تبدیل شد و جایزه‌ی بهترین فیلم داستانی سال را از آکادمی فیلم اسراییل، دریافت کرد.

دومین کتاب دوریت، به نام عروسی‌های ما، در سال ۱۹۹۹ به چاپ رسید و موفقیت کتاب اول را کمابیش تکرار کرد.

داستان این کتاب به ازدواج‌های دختران خانواده‌ای به نام عزیزیان، سال‌ها اشتیاق را به صبری‌شان و برخوردشان با این واقعیت که رویاهایشان درباره‌ی آینده، فرسنگ‌ها از حقیقت دور بوده است، می‌پردازد. هر سه کتاب دوریت، به چند زبان زنده دنیا از جمله انگلیسی، آلمانی، یونانی، ایتالیایی، هلندی و اسپانیایی ترجمه شده است. نقدهای بسیار مثبتی درباره‌ی آنها در معتبرترین نشریات ادبی جهان به چاپ رسیده که چند جایزه‌ی بین‌المللی را از آن او کرده است.

گوشواره‌های نازی، از کتاب کوچه بادام‌ها در امیرجان برگزیده شده. قطعه‌هایی از این کتاب را برای شما می‌خوانم چون جای خواندن همه‌ی داستان نیست و بسیار مفصل است. این، البته تکه‌ای از رمان را می‌سازد و بنابراین من یک تکه‌هایی را برای شما می‌خوانم.

نکته‌ای را تمایل دارم برای شما مطرح کنم، چند بار دیگر هم در جاهای دیگر گفتم؛ یهودیان با دقت قریبی به تمام ارزش‌های‌شان احترام می‌گذارند و همه دست به دست هم می‌دهند برای آنکه بتوانند شخصیت‌های‌شان را به جهان معرفی کنند. یعنی ما الان می‌بینیم که این خانم جوانی که در سال ۱۹۷۲ به دنیا آمده، در سطح بین‌المللی توانسته جوایزی به خودش اختصاص بدهد. چرا؟ خب، نویسنده‌ی خوبی است. ما اصلاً بحثی نداریم در این مورد. ولی بی‌درنگ یهودیان دیگری پیدا می‌شوند که آثار او را به زبان‌های انگلیسی، فرانسه، آلمانی، ایتالیایی، اسپانیایی، غیره و غیره، ترجمه و نویسنده‌ی خودشان را مطرح می‌کنند.

در عین حال باید توجه کرد که بخش اعظم انتشارات جهان غرب، در اروپا و آمریکا در اختیار یهودیان است. و آنها با کمال علاقه‌مندی و با جدیت در معرفی نویسندگان یهودی تبار کوشش می‌کنند. به این ترتیب است که اسراییل و بعد یهودیان جهان، همیشه بهترین مقام را در ادبیات به خودشان اختصاص می‌دهند. چون مورد توجه و حمایت مجموعه‌ی جامعه‌ی هنری و ادبی یهودی هستند.

ما در ایران، الان نویسندگان بسیار خوبی داریم، حالا کاری ندارم به یهودی، مسلمان و غیره، بلکه این بخش‌هایی که در ایران کار می‌کنند، به زحمت می‌توانند جهانی بشوند. یعنی ایرانی‌هایی که می‌توانند به زبان‌های مختلف جهان کتاب، ترجمه کنند؛ نیرو نمی‌گذارند که این نویسندگان را معروف کنند، مطرح کنند و به جهان عرضه بکنند. این یک گرفتاری عظیمی است یعنی ما بلد نیستیم از خودمان دفاع کنیم و حمایت کنیم. حالت بدی است. ما باید این کار را از یهودی‌ها یاد بگیریم. آنها فوق‌العاده قشنگ، نه فقط در زمینه‌ی ادبیات، بلکه در تمام زمینه‌ها،‌ شخصیت‌های خود را حمایت و بزرگ می‌کنند. حالا من دعوت می‌کنم از شما به تکه‌هایی از این داستان گوشواره‌های نازی توجه کنید.

وقایع داستان در محله‌ی یهودیان و ده خیالی امیرجان، نزدیک به اصفهان در اوایل قرن بیستم روی می‌دهد. و در مرکز آن دو دختر جوان قرار دارند. یکی فلورای خنده‌رو و ناز پرورده و دیگری دختر عمویش نازی یتیم و زحمت‌کش.

فلورای ۱۵ ساله با پارچه‌فروش دوره‌گردی از بابلسر به نام شاهین ازدواج می‌کند. شاهین که ید طولایی در فریب دختران جوان دارد، پس از اینکه فلورا باردار می‌شود؛ او را به بهانه‌ی رفتن دنبال رزق و روزی، ترک می‌کند. نازی ۱۱ ساله که پدر و مادرش را از دست داده و در خانه‌ی عمویش زندگی می‌کند، بی‌صبرانه منتظر است با پسر عمویش موسی، که از کودکی با او نامزد شده، ازدواج کند.

این خلاصه‌ی داستانی است که به عنوان گوشواره‌های نازی، یک قسمتی از آن در این مجموعه به چاپ رسیده است. ولی خیلی جالب است چون من وقتی این یک تکه را می‌خواندم، برای من خیلی با ارزش بود؛ درک این مساله که دختر جوان نویسنده، متوجه شرایط در ایران بوده، در عصر قاجار،‌ یهودیان را به اجبار وادار می‌کردند که مسلمان شوند. و خیلی جاها این پدیده دیده شده بود. بویژه در اصفهان و مشهد، رسماً این حادثه رخ داد. یعنی به زور، یهودیان را مسلمان کردند. ولی این یهودیان، ظاهراً مسلمان می‌شدند و در باطن، یهودی باقی می‌ماندند. و از آنجایی که نمی‌خواستند با مسلمان‌ها، ازدواج کنند، فرزندان‌شان را در سنین کودکی حتی در شکم مادر، به عقد و ازدواج پسر‌عمو یا دختر‌عمو یا فامیل‌های دیگر نزدیک، درمی‌آوردند. به این ترتیب وقتی یک مسلمانی می‌آمد خواستگاری یک دختر چهار پنج ساله مثلاً یهودی، می‌گفتند که او مزدوج است و ازدواج کرده. و این افراد یک رفتار بین یهودی و مسلمان داشتند که به قراری که من در تاریخ شفاهی ایران می‌خواندم، ‌معضل عجیبی حتی برای دولت اسراییل ایجاد کرده، چرا که یهودیان خراسان را نمی‌شود اصلاً تشخیص داد که یهودی هستند یا مسلمان. در یک جایی بین این دو جهان سیر می‌کنند.

من حالا با این مقدمات یک تکه‌ی کوتاهی از داستان گوشواره‌های نازی را برای شما می‌خوانم:

نازی پس از مرگ پدر و مادرش، هر روز آفتاب نزده از خواب برمی‌خاست و فوراً مشغول انجام کارهای خانه می‌شد. ولی فقط بوی نان جوی که در ساعات دیرتر صبح می‌پخت، بر خواب فلورا غلبه و او را از جایش بلند می‌کرد. فلورا قبل از اینکه صورتش را در بشکه‌ی آب بشوید، در حالیکه هنوز خواب‌هایی که دیده بود، از چشمان نیمه‌بسته‌اش آویزان بودند، شیر داغش را می‌نوشید و نان تازه‌ای را که نازی برایش آورده بود، به نیش می‌کشید. فلورا با وجود دلتنگی‌هایش برای شاهین، هنوز زیاد می‌خوابید. ولی نا‌امیدی، خوابش را سبک‌تر کرده بود. فلورا با هر سر و صدای شستن دیگی که نازی راه می‌انداخت، غرولندی می‌کرد و قصدی می‌زد. او حتی به تهیه کردن ادویه تند هم، اعتراض می‌کرد. چرا که بوی لعنتی آن آزارش می‌داد. اثر دود اسپند را از بین می‌برد و آرامشش را سلب می‌کرد.

بعد در بخش پایانی این داستان، دخترک، یعنی نازی، از ترس اینکه حالا دوره‌ی رضا‌شاه هست و دیگر اجازه نمی‌دهند که بچه‌ها را مزدوج کنند، بایستی صبر کنند که بالغ بشوند و حداقل باید دوازده ساله باشند. و این نازی، خیلی خیلی دلش می‌خواهد، زن پسر عمویش شود. خودش بلند می‌شود می‌رود پهلوی یکی از ملاهای مسلمان و سعی می‌کند به ملا حالی بکند که باید با نامزدش ازدواج کند. موسی. و این فرمان هستی است و اگر این کار را نکند، گرفتاری عجیبی ایجاد خواهد شد. به هر حال دخترک می‌رود آنجا و گوشواره‌اش را از گوشش می‌کند، بطوری که گوش‌ها پاره می‌شود و بعد آن را می‌گذارد کف دست ملا و می‌گوید که ملا، شما باید یک کاری بکنید که من بتوانم ازدواج کنم. البته مدت‌ها با ملا حرف می‌زند ولی ملا نمی‌تواند او را متقاعد کند که هنوز زود است برای ازدواج.

این داستان جالب است و چون نویسنده‌ی آن اسراییلی ایرانی‌تباری است، فکر کردم بد نیست که داستان او را برای شما بخوانم.


ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسی‌پور، کتابی بفرستند، می‌توانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند:

Shahrnush Parsipur
C/O P.O. Box 6191
Albany CA 94706
USA

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

شهرنوش خانم
تصادفا به زمانه نگاه کردم. يادداشت شما دربارة نويسندگان يهودی ايرانی تبار برايم جالب بود. ای کاش در اين زمينه بيشتر بنويسيد.

-- بدون نام ، Feb 29, 2008 در ساعت 06:53 PM

خانم پارسي پور خوب است بدانند که «تبار» به زادگاه بر ميگردد ونه مذهب.ونويسندگان مورد بحث ايشان کليميان (و نه يهوديان) ايراني تبار اند و مثلاً خود ايشان يک مسلمان ايراني (يا آمريکايي) هستند ونه يک ايراني (يا آمريکايي) مسلمان تبار. ضمناً اگر ايشان مذهب ديگري دارند يا احياناً مثل من لامذهب اند پيشاپيش معذرت ميخواهم.

-- مصطفي محمدي ، Feb 29, 2008 در ساعت 06:53 PM

جناب مصطفى محمدى،
از تذكر شما بسيار سپاسگزارم. اما فكر مى كنم در مورد يهوديان مسئله اندكى متفاوت باشد. دين براى يهوديان مفهومى گسترده تر از مذهب دارد. در طى دوهزار سال گذشته، و تا پيس از تاسيس كشور اسرائيل يهوديان در تمامى دنيا به مذهب خود چنان آويخته اند كه گوئى در آن واحد اين مذهب كشور آنها نيز محسوب مى شود. مثلا من فكر نمى كنم بتوانيم بگوئيم يهوديان فرانسوى تبار، اما احتياطا اصطلاح فرانسويان يهودى تبار به ذهن درست تر مى آيد.

-- بدون نام ، Feb 29, 2008 در ساعت 06:53 PM

مگر ما یهودی ایرانی الاصل هم داریم ، اگر یهودیها در تمام دنیا ملیتی برای خود قایل بودند که این همه به فکر اسرائیل نبودند وبه کشوری که در آن زندگی می کنند ویا متولد شده اند خیانت نمی کردند.!

-- موشه ، Mar 1, 2008 در ساعت 06:53 PM

هنگام گفنگو در باره یهودیان (یا سایر اقوام و مذاهب) آنچه کمتر کسی به آن توجه می کند این است که عنوان "یهودی" هم یک قوم (که برخی آن را به غلط "نژاد" می نامند) و هم یک مذهب (این هم متاسفانه اغلب به غلط) را در بر می گیرد در حالیکه لفظ "مسلمان" (یا "مسیحی" یا "بودایی" و غیره) تنها به مذهب مورد اشاره مربوط می شود نه قوم یا ملیتی که آن مذهب را به رسمیت پذیرفته اند.

و البته، اگر اشتباه نکنم، "کلیمی" معمولا فردی از قوم یهودی است که مذهب موسی را دنبال می کند که این الزاما شامل حال همگی یهودیان نمی شود، بخصوص در زمان حاضر. (به عنوان مثال، تعدادی از یهودیان مارکسیست بوده و اصلا خدا را قبول ندارند چه رسد به آن که پیامبری از جانب وی را قبول داشته باشند!) تعدادی از آنان Judaism را قبول دارند که ربط چندانی به مذهب موسی نداشته و اصلا و اصولا بیشتر یک مکتب ایدئولوژیک کاملا مادی گرا محسوب می شود تا یک مذهب آسمانی ...

به هر صورت، فکر نکنم اشتباه باشد اگر بگوییم که شاید هیچ قوم یا "ملیتی" (و نه "ملت" به مفهوم عام آن) به اندازه یهودیان (یا دست کم گروههایی از آنان) از زمانهای دور، تا این حد علاقه به "جهانی" بودن و "یکپارچه شدن" جهان و جهانیان نداشته و ندارد. دلایل این امر هم بسته به آن که از کدام دید به آن نگاه کنیم، می تواند اشکال گوناگونی داشته باشد که به هر حال ارتباط چندانی به موضوع مورد نظر در مبحث فعلی ندارد.

همانطور که "موشه" هم در اینجا اشاره کرده، چیزی به نام یهودی ایرانی"الاصل" نه فقط وجود ندارد، که اصولا در ماهیت و اصالت سایر ایرانیان هم می توان به راحتی شک کرد چرا که هر چند اقوام مختلف بسیاری مسلما در آن نقطه از دنیا و از دورانهای بسیار قدیم زیسته اند (که بسیاری از آنان به دلایل گوناگون از جمله حملات اقوام دیگر به کلی از بین رفته اند) اما در طول تاریخ چند هزار ساله اخیر (احتمالا پس از سقوط "پادشاهی یهود" و پراکنده شدن این قوم در سایر نقاط دنیای قدیم) و تاسیس امپراطوری هخامنشی (که به درستی معلوم نیست چرا برخی از یهودیان بیش از هر کس دیگر در ایران به آن خیلی اهمیت می دهند؟) اقوام منطقه بطور نسبتا شدیدی با همدیگر مخلوط شده اند.

بعدا هم که حمله اعراب و مغول و غیره بطور کلی اقوام منطقه را کاملا در هم آمیخته بطوری که امروزه تشخیص یک عرب از یک فارس یا خراسانی از یک کرد به راحتی امکان پذیر نیست، حتی اگر بخواهمی به دلیل زبانی که آنان صحبت می کنند ایشان را گروهبندی کنیم. (این امر شامل حال بعضی از گروههای یهودی نیز می شود.)

شاید بکار بردن اصطلاح "اهالی ایران زمین" برای کلیه افراد آن خطه (مگر در موارد معدودی از برخی از عشایر یا اقوام با جمعیتهای کم و در مناطق نسبتا دور افتاده که نسبتا اصیل باقی مانده اند) منجمله یهودیان درست تر باشد تا "ایرانی الاصل" چرا که اصلا خود لفظ "ایران" یا Aryan و معنی درست آن هم جای حرف بسیار دارد.

-- شرمین پارسا ، Mar 22, 2008 در ساعت 06:53 PM