رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۷ اسفند ۱۳۸۶
به روایت شهرنوش پارسی‌پور - شماره ۶۹

تخطئه تاریخ پدرسالاری

Download it Here!

این برنامه‌ی ما، وقف آشنایی با شاعره‌ای نو سرا به نام رقیه کاویانی، ملقب به سیما یا متخلص به سیما است که من دو کتاب او را در اختیار دارم؛ بانو- گزیده اشعار ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۲- و ترانه‌های مهتابی که شعرهای بعد از این تاریخ را در بر می‌گیرد. من تصور می‌کنم این خانم را در بلژیک دیده باشم، چون کتاب‌هایشان را در آنجا به من دادند. نگاه می‌کنم می‌بینم طبق معمول ادبیات فارسی، هیچ نوع تاریخ تولدی وجود ندارد. معمولاً تاریخ تولد را در کتاب می‌گذارند ولی شرح احوالی نه از شاعران و نه از نویسندگان، در کتاب‌ها ظاهر نمی‌شود و این مشکل زیادی را بوجود می‌آورد، به دلیل اینکه بایستی نویسنده و شاعررا به مردم شناساند. وقتی ما هیچ شرح احوالی نداریم، کار بسیار مشکل می‌شود. به همین جهت من نمی‌دانم رقیه کاویانی، چند ساله است، در کجا زندگی می‌کند، شغل او چیست و چند کتاب چاپ کرده است. هیچ کدام از این نکات روشن نیست. به جز همین دو کتابی که من در اختیار دارم. ولی از این دو کتابی که کنار من هست و من آنها را مطالعه می‌کردم، به نظرم آمد که این شاعره باید تحت تاثیر شعر معاصر و شعر بطور کلی در ژاپن و چین باشد. چون اشعار او کوتاه است. یعنی شعرهای کوتاهی را پشت سر هم چاپ کرده واین از جهتی خیلی خوب است، چون بعضی از شاعران معاصر ما که شعر نو می‌سرایند، شعرهای بلند هفت، هشت، ده صفحه‌ای دارند که متاسفانه به دلیل اینکه این اشعار وزن و قافیه ندارد، حفظ کردن آنها مشکل است و نمی‌توان آنها را از حفظ خواند. ولی در کار رقیه کاویانی – سیما – اینکار آسان است یعنی شعرها بیشتر در یادماندنی هستند به دلیل کوتاهی. وی شعری دارد با عنوان «‌با خودم هستم»:

چه لزومی دارد/ همه‌ی حرف‌هایت را/، این ثانیه‌های موذی جار بزنند/. مگر زندگی/، آشی را که برایت می‌پزد- یا نقشه‌ای را که همین ثانیه‌های موذی/، برای دو ساعت دیگرت چیده/ جار می‌زند. یک بار مصرف زندگی/ که این همه/ سفره قلمکار نمی‌خواهد.

خب، می‌بینید که این شعر شاعر برای خودش حرف نویی دارد. یعنی به نظر می‌آید می‌تواند در رده‌ی شاعرانی قرار گیرد که با کار فراوان قادر خواهند بود، سبک نوینی را عرضه بکنند. یعنی چنین چیزی در شعر خانم رقیه کاویانی، به چشم می‌خورد. او می‌گوید:

در "هیاهوی باد"، از این ارتفاع ناممکن/، که هر لحظه ممکن است حواست سقوط کند/؛ گلایه‌ات به خاطر چیست؟/ نه زندگی نه این ورق پاره‌ها/، مجبورت نکرده بودند که از این نردبان پا در هوا، خودت را اثبات کنی/، همین پایین، همین گوشه موشه‌ها نیز، برای ثابت کردن/، راهی پیدا می‌شد.

خطاب شاعر، دائماً به یک شخصیتی است ظاهراً، به کسی دارد خطاب می‌کند، فکر نمی‌کنم همه را زیر عنوان (تو) بخواهد مورد بررسی قرار دهد ولی این خطاب‌ها به نظر می‌رسد دارای یک احساس گلایه است. شکایت و شکوه‌ای از کسی که رنجی را برای شاعر، فراهم آورده است. یک شعر دیگر او را می‌خوانم با نام "ترانه‌های دریایی". ای ماهیان ژرف‌ترین دریا/، خاتونی در من است که زبان امروز را نمی‌داند/. یونسی به او بدهید/. یونسی از قدیمی‌ترین ماهیان‌تان که زبان امروز را بلد نباشد/. ای ماهیان قدیم‌ترین دریا/، خاتونی در من است که فقط با زبان اشاره حرف می‌زند/. یونسی به او بدهید که زبان هزاره‌ها را نیز/، بلد نباشد/. ای ماهیان دورترین دریا/، خاتونی در من است که از زبان آلوده به حرف/، که از حرف‌های آلوده می‌گریزد/، یونسی به او بدهید.

شعر زیبایی است. شاعرانه و عاشقانه. در عین حال حامل معنای بسیار گسترده. انسانی که دارای یک احساس اعراض است از آنچه که هستی پیرامونی او برایش بوجود آورده است. جهان امروز را ظاهرا برنمی‌تابد. می‌خواهد خودش را به اعماق پرتاب کند و به گذشته‌های دور برود و نیازمند یک رفیق راه و همراه است. یونسی لازم دارد. شعر زیبایی بود. در "کودکانه" می‌گوید:

آغاز شیوه‌ی بودن بود/، مثل آغاز آب/، مثل آغاز بابا نان داد/، مثل آغاز علم بهتر است یا ثروت/. که بی‌محاسبه/، نیمی از آغازم را به تو/، که نقطه به نقطه شیوه‌ی گفتن را به من آموختی/. نیمه‌ی آخر هم نکته به نکته به تو/، که شیوه‌ی رفتن را مثل آغاز آب.

خب. اینطوری است که من احساس می‌کنم شاعر، باید تحت تاثیر شعر ژاپن و چین باشد. چون جملات خود را نیمه‌کاره، رها می‌کند. شعرهای چینی و ژاپنی دارای ویژگی‌های جالبی هستند. مثلا یک شعر می‌تواند فقط یک کلمه باشد. چون این کلمات صدادارند یعنی یک آوا با آنها همراه می‌شود. از طرف دیگر، هر کلمه‌ای از کلمات مختلف ترکیب می‌شود؛ بنابراین شاعر می‌تواند فقط، یک کلمه را به عنوان شعر، عرضه کند. البته کلمه‌ای که خود وی می‌سازد واختراع می‌کند بر مبنای صدایی که می‌دهد. در اینجا شاعر ما هم – خانم رقیه کاویانی – خیلی نشان می‌دهد که، اکونومی دارد. احساس اقتصاد نسبت به کلمات دارد. مقتصد است و بدون دلیل کلمه به کار نمی‌برد و فقط تا آنجا که لازم است و تا آنجا که ضرورت دارد از کلمات، استفاده می‌کند. ببینید در شعر« ادر کاسا وناولها» که به استقبال حافظ رفته است، چه می‌گوید؟

آغاز گهواره/، تصویر لالایی را نفهمیده بود/ که شب از شبانه‌ها گذشت/. آغاز گهواره/ تصویر لالایی را/، که روز از بهانه‌ها گذشت/ و کوله بار پیاده‌ای در سطح/، و کوله‌بار پیاده‌ای در حجم/، که سواره‌ای/ از پیاده‌ها گذشت/ و آغازی در آغاز دیگری/ و شیوه‌ی ناگزیری/ جمله به جمله‌/، سطر به سطر/، که نقطه‌ی پایانی/ از نقطه‌ها گذشت/، الا یا ایها‌الساقی.

بطوری که می‌دانید این شعر حافظ، به کرات و بارها شاعران مختلف، در تمام این هفتصد سال، به استقبال این شعر رفتند و سعی کردند شعر جدیدی بسرایند، شاعر ما هم، به شیوه‌ی مدرن، اینکار را انجام می‌دهد. البته من باز تکرار می‌کنم در هر برنامه‌ای که راجع به شعر هست، گرچه شعرها زیبا هستند ولی من نمی‌دانم آیا خانم رقیه کاویانی، هیچ سعی‌ای برای سرودن اشعار دارای وزن و قافیه، داشته‌اند یا خیر. یعنی به سبک کلاسیک. به نظر من شاعر حتما و حتما باید بتواند شعر کلاسیک هم بگوید. چون شعر یک صنعت است. و وقتی کسی این صنعت را می‌داند و قدرت الهام آن را دارد، ظاهرا باید بتواند در زمینه‌ی کلاسیک هم، شعرهایی بسراید. در این دو مجموعه‌ای که من به دست دارم، شعری از انواع کلاسیک و قدیم نداریم. ولی در عین حال هیچ بحثی نیست که شاعر ما، نوآوری‌های ویژه‌ی خودش را دارد. حالا من رفتم در کتاب ترانه‌های مهتابی و این شعرها را برای شما انتخاب کردم؛ بد نیست وقتی برنامه‌ی ما راجع به شعر است، شعر بخوانیم. شعری هست به نام "شمالی":

تمام آنچه را که در تو زیسته‌ام/، به شهادت باران/، قطره به قطره/ زمزمه کرده‌ام/. چنان كه نگاه کویری حتی/، دور نماند. به شهادت شمال/، تمام تو را/، در تو نوشته‌ام.
شعر زیبایی است. بحثی ندارد که شاعر بسیارمسلط است بر یک حالاتی و آنها را بیان می کند. شعر بعدی او هست، ب. به فکر باد نبوده‌ام/ که از پنجره آمد/ و تمام کاغذهایم را/ زیرورو کرد/، همیشه همینطور است/. وقتی که/ فکرش را نمی‌کنی/، اتفاق می‌افتد.

شعر قشنگی بود. به شعر دیگری توجه می‌کنیم. شعر شماره "۳۲":
و ناگهان/ دانه‌ی شنی/، در جزر و مد دریا گفت/، سلام کن/. عمر من/ از عمر آدم و حوای‌تان/ بیشتر است/.

خیلی شعر زیبایی است. یعنی حس خیلی قشنگی در آن هست. به دانه‌ی شن باید سلام کرد چون بسیار قدیمی است. از آدم و حوای ما هم قدیم‌تر است. من خیلی دلم می‌خواست می‌توانستم در زمینه‌ی تقطيع شعر، و اینکه چگونه می‌توانیم اشعار ایشان را – رقیه کاویانی – تقطيع کنیم و درباره آن حرف بزنیم، برای شما صحبت کنم ولی حقیقت اینست که صمیمانه بگویم من کارم شعر نیست. منتها چون کتاب شعر زیاد به دستم می‌رسد و الان معادل کتاب‌های رمان و مجموعه داستان‌هایی است که در سمت چپ کتابخانه چیدم، شعر برای من آمده است. یعنی هر دو، حجم کتاب‌ها بسیار بالا است؛ در نتیجه فکر کردم برای مدتی یک برنامه‌ی شعر داشته باشم، یک برنامه‌ی داستان. تا بتوانم به کتاب‌های این عزیزانی که فرستادند، پاسخ مطلوبی داده باشم. شعر دیگری از او می‌خوانم:

مادر گفت/ با که حرف می‌زنی؟/ گفتم با اشیاء/. گفت پناه بر خدا

خیلی شعر خوبی است. من حسم این است که شاعر ما، آدم نوآوری است. یعنی وی می‌کوشد با کلمات، حرکتی بکند که دیگران قبل از او نکردند و این خیلی جالب است. یعنی قابل احترام است. باید گفت که این موضوع، در نوع خودش، یک نوآوری قابل تاملی است. شعر دیگری دارد به نام "تقدیم به زمین":

به شهادت گل/، اولین سوگند/، دروغ‌ترین بود/ و اولین آدم/، اولین توهین به درخت/.كه سیب را/ وسیله کرد/ برای هدفی محتوم/. به شهادت درخت/، قبل از این آدمیزاد/، زمین چه با شکوه بود.

می‌شود گفت تمام تاریخ پدرسالاری را در این شعر، شاعر ما تخطئه می‌کند. یعنی واقعیتی است که از عصر پدر سالاری آغاز می‌شود، تمام هستی، یک تعریف محدودی پیدا می‌کند. حق پیدا می‌کند. در حالی که در قبل از آن، انسان، بیشتر با طبیعت دمساز است. و عضوی از هستی و طبیعت است و به درخت سیب احترام می‌گذارد و به دانه‌ی شن سلام می‌کند، انسان در آن مقطع دوردست. و بدوی که مادر هستی را که تيامات باشد، می‌کشند، تجاوز کردن به طبیعت، مجاز تلقی می‌شود. یعنی می‌شود تجاوز کرد و بر طبیعت مسلط شد. من این شعرها را گزیده بودم و چون در پایان برنامه هستم، می‌خواهم شعری را که خود کتاب به من می‌دهد بخوانم. شعری است به اسم به "خاطر زندگی":

حرفی برای تو/، حرفی برای من/، برگی برای تو/، برگی برای من/، با این حکایت دیگری است/ که ادراک چشمی/ به تماشا/، ببیند/ یا/ نبیند.

شعر کوتاه دیگری را هم می‌خوانم. "زندگی شکل سیب نیست":

این کشتی کج و مج/، نه بادبانی دارد/ نه باد شرطه‌ای/، نه مسیر سربه‌راهی/. دیگر به خودت ربطی دارد/ و این حوالی آشوب.

در پایان برنامه، احساسم اینست که به رقیه کاویانی – سیما – تبریک بگویم. او شاعره‌ی خوبی است. برای خودش سبک ویژه‌ای دارد و از این نظر، قابل احترام است، قابل تامل است و می‌توان گفت که واقعاً با یک شاعره‌ی حقیقی، ما رودررو هستیم. امیدوارم کتاب‌های دیگری از او بدست بیاید در سال‌های آینده و ما بتوانیم با شعرهای بهتری روبرو بشویم.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

خانم پارسی پور عزیز، شما که باید بدانید ، نقد و بررسی شعر، دانش شعر شناسی می خواهد. شما که حتی نمی دانید تقطیع شعر مربوط به چه نوع شعری است، شما که در بررسی شعر شاعری در شهروند نوشته بودید "قافیه اش وزن ندارد!"، یا شاید "وزن قافیه اش درست نیست"، شما که هنوز شاعران زن را "شاعره" می نامید، شما که شعر چین و ژاپن رانمی شناسید و هر شعر کوتاهی را شبیه شعر ژاپنی می پندارید، چرا به خودتان اجازه می دهید از شعر بگوئید و بنویسید؟ شما خالق "طوبا و معنای شب" بوده اید و اگر فقط همین یک کار را به گنجینه ادب فارسی افزوده باشید، حقی به گردن ادبیات دارید. چه اصراری دارید که در هر زمینه ای بنویسید. برایتان کتاب شعر می فرستند؟ خوب در نشریه ای اعلام کنید که شما از خواندن شعر لذت می برید، اما شناخت شعری ندارید. بنویسید که حتی اصطلاحات مربوط به نقد و بررسی شعر زا نمی شناسید. بنویسید که انواع شعر فارسی را حتی نمی شناسید. بنویسید که اجزاء شعر را هم نمی شناسید. باور کنید به خرج دادن چنین صداقتی برایتان به مراتب بیش از نوشتن این عبارات گاهی حتی خنده آور در باره شعر این یا آن، اعتبار و آبروی ادبی می آورد. در شماره ای از بررسی کتاب در باره شعر زیر متوسط یک شاعر زن نوشته بودید که شعرش بلافاصله پس از شعر فروغ قرار می گیرد (عین مطلب را اکنون در دسترس ندارم، از حافظه نقل کردم ولی اگر لازم باشد، مطلب را مستند خواهم کرد) و چند سطر پس از آن، شرح داده بودید که این خانم شاعر، زیبا است و کتابش را به شما هدیه کرده و ... و بعد هم همان ادعای اول خود را پس گرفته بودبد! اگر شما کار خانم کاویانی را می پسندید (که البته نمونه هائی که از شعر ایشان آورده اید، به نظر من هم زیبا و خواندنی هستند.)، چرا کتاب ایشان را به کسی از همان پیرامونیانتان نمی دهید که بررسی کند؟
شعر بالاترین جلوه گاه زبان است. (فراموش کنید گفته کسانی را که نیما را بد فهمیده اند و زبان ناویراسته روزمره را به زبان شعر تبدیل کی کنند، این زبان گفتار روزمره نیست که باید زبان شعر را بسازد، برعکس، این شعر است که وظیفه دارد از طریق زبان خود، زبان گفتار و نوشتار جامعه را اعتلا دهد و ببالاند. نیما هم اگر چیزی در باره نزدیکی زبان شعر به زبان گفتار گفته است، منظورش آهنگ و وزن کلام و شعر بوده است.)، آری شعر بالاترین پله ای است که زبان بر آن قرار می گیرد. یعنی باید اینطور باشد. و شما که حتی در نثر (خارج از داستان)، بقدری سرسری می نویسید که گاهی آدم دلش می خواهد صفحه را ـ اگر صفحه اینترنتی هم باشد ـ پاره کند، چرا به کار بررسی شعر هم می پردازید؟ (همین چند سطر ی را که در باره شعر خانم کاویانی نوشته اید، خودتان دوباره بخوانید. اگر یک بچه دبستانی بنویسد "حالا من رفتم در کتاب ترانه های مهتابی و این شعر ها را برای شما انتخاب کردم"، خود شما به او چه می گوئید؟!)
من مدت هاست که می خواهم در این باره با شما صحبت کنم. یعنی می خواستم نوشته های پراکنده شما را در این و آن نشریه، به خودتان نشان دهم. سرفرصت و بآ آوردن مثال و شاهد. اامروز وادارم کردید، همینطور قلم انداز برایتان بنویسم که: خانم پارسی پور عزیز خیلی ها هستند که نمی توانند دو سطر بدون غلط بنویسند و کتاب پشت کتاب هم است که چاپ می کنند، چون شهوت شهرت دارند. و این شهوت بقدری شدید است که حتی به دزدی کارهای ادبی هم وادارشان می کند. شما نمونه هایشان را خوب می شناسید، اما شما از این مراحل گذشته اید. شما یکی از انگشت شمار نویسندگان زن پیش از انقلاب هستید. نام شما را هرکس که دستی یا دلی با ادبیات داشته باشد، می شناسد. شما نیازی ندارید که اسمتان را با هر سریشی به هر صفحه ای بچسبانید که مجبور باشید اینطور سرسری و نیندیشیده واژه ها و معنا ها را در هم بریزید. اگر به هر دلیلی می خواهید بنویسید یا باید بنویسید، چرا داستان نمی نویسید؟ چرا دستکم در باره داستان نمی نویسید یا در باره چیز دیگری که دانشش را دارید؟ شما نویسنده اید. زبان، واژه، ابزار دست شما، وسیله بیان شما، پیامبر شما، پیام آور شما، نگاهدارنده و
محافظ و حمل کننده گرانبهاترین دارائی شما یعنی افکار و ایده هایتان در جاده ای است که از شما به سوی مخاطبتان می رود، چرا با آن، با زبان، در نوشته هایتان اینهمه سهل انگارانه برخورد می کنید و آن را اینهمه بی قیدانه به کار می برید؟
من به شما احترام می گذارم. اگر غیر از این بود، وقتم را صرف نوشتن یا در واقع یادآوری این نکاتی که خودتان همه را بهتر از من می دانید، نمی کردم. و به دلیل همین گرامیداشت شما هم هست که دلم می خواهد دستکم دیگر در باره شعر ننویسید. بگذارید در خاطره ها نویسنده طوبا و معنای شب (و نه حتی عقل آبی و ... ) بمانید. از من هم نرنجید. در مواردی آنکه فقط می خنداند، دشمن است!

-- یک همکار ، Feb 26, 2008 در ساعت 02:07 PM