رادیو زمانه > خارج از سیاست > بررسی و معرفی کتاب > کولاک و شقایق | ||
کولاک و شقایق
این بار دربارهی شاعری با شما صحبت میکنم که میتوانم بگویم فروتنی جزو ویژگیهای شخصیتاش است. چون هرگز دیده نشده برای شهرت بدود و خودش را بخواهد مطرح کند، یعنی یک شاعر گوشهگیر. من از «شاداب وجدی» صحبت میکنم و امروز مجموعهی شعر او به اسم «کولاک و شقایق» که گزیدهای است از هفت مجموعه شعر در مقابل من هست. همانطور که میبینید، شاداب مجدی بسیار کار کرده، هفت مجموعه شعر منتشر کرده و در این لحظه توانسته این مجموعهها را باهم ترکیب کند و مجموعهای در اختیار ما بگذارد. بنابراین او شاعر بسیار پرکاریست. کتاب در مارچ ۲۰۰۷ در لندن چاپ شده، یعنی بوش پرس (Buchpress) لندن و انجمن هنرمندان در تبعید، ناشر کتاب محسوب میشوند. شاداب وجدی در انگلستان زندگی میکند و بیشتر از این هم در شناسنامهی کتاب نیامده است. من وقتی کتاب را ورق میزدم، متوجه شدم که شعرهای اولیه شاداب وجدی شعرهایی هستند با وزن و قافیه و شاعر در سبک کلاسیک کار میکند. بعد که یواش یواش رفتم جلو، دیدم کتاب کمکم تغییر شکل میدهد و شعر به شعر نو گرایش پیدا میکند و بعد تأثیر فروغ فرخزاد به شدت در جایی محسوس است. یعنی شاداب وجدی تحت تاثیر فروغ قرار گرفته است. قبل از اینکه من بحث روانی یا بررسی شخصیتی این مسئله را آغاز کنم، واقعیت این است که از شاداب وجدی من هیچ چیز نمیدانم. یعنی حتا نمیدانم ایشان چند سالشان است. فقط این را میدانم که هفت مجموعه شعر منتشر کرده و معیار حرف من هم فقط براساس همین شعرهاست. اولین شعر این شاعر که از مجموعهی «خم کوچه» به اسم «صخره» چاپ شده را بخوانید: صخره بودم در دیاری بینشان پس بهطوری که میبینید شاعر کاملا در سبک کلاسیک شعر میگوید. این نکتهی خیلی مهمیست. یعنی شاداب وجدی شاعر است. شعر را میشناسد و در اوزان شعری تخصص و مهارت دارد. من این را خیلی مهم میدانم. چون این اواخر من از شاعران جوان زیادی میپرسم که شعر میگویند. شعر به اصطلاح نو میگویند، شعر سپید میگویند، شعرهای عجیب و غریب میگویند. و وقتی از آنها میپرسم شما هیچوقت در سبک کلاسیک شعر گفتهاید، میگویند نه. صحبت هم که میشود و میگویم عروض و قافیه را میشناسید، میگویند نه. و این نکتهی خیلی مهمیست. من فکر نمیکنم بشود شاعر بود، بدون شناخت عروض و قافیه و این قوانین شعری. بنابراین شاداب وجدی از دسته شاعرانیست که این اوزان را میشناسد، قافیهها را میشناسد و آنها را در کارش رعایت میکند. مجموعه اول اشعارش، «در خم کوچه» که من الان کتاب را ورق میزنم، در سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۹ به چاپ رسیده است. حالا پس شاعر دقیقا نمیدانم چه سالی بهدنیا آمده، به هرحال کارش را خیلی سال پیش آغاز کرده است و این حالت را دارد، یعنی شعرهایی با وزن و قافیه. و بعد مجموعهی دوم شعرش هست، «سرودی برای دستهای کوچک». مجموعه بعدی «بیاد تشنگی کوهپایههای جنوب» هست و بعد شعرهایی دارد که فکر میکنم در همین «بیاد تشنگی کوهپایههای جنوب» هست که تحت تاثیر فروغ فرخزاد است. یعنی نشان میدهد تحت تاثیر فروغ فرخزاد قرار گرفته است. همچنین شاید در «سرودی برای دستهای کوچک». البته این را من بهعنوان عیب یا حسن نمیگویم، چون خود شاعر با استفاده از کلمات یا واژگانی که فروغ در اشعارش بهکار میبرد، این ویژگی را نشان میدهد؛ یعنی این شباهت و رفتن به استقبال فروغ فرخزاد را. دوباره من یک شعرش را باز میکنم. ببینید، اینجا من رد پای فروغ را خیلی خوب میبینم: ماه تنها بود و من هم در سکوتی دل گداز این «ماه تنها»، یعنی البته من دیدم که از ماه زیاد صحبت میکنند شاعران، ولی از «ماه تنها» معمولا فروغ آغازگرش بود که این آشنایی را میداد. در خواندن دیدم خدایا، من با یک شاعر روبهرو هستم که بسیار بااستعداد است و شعر خیلی خوب گفته است. ولی چرا نتوانسته به شهرتی معادل فروغ یا خانم سیمین بهبهانی برسد. یعنی به اصطلاح این را میشود باور کرد که او یک آدم فروتنی بوده و خودش را کنار گرفته، در حاشیه زندگی کرده و سعی نکرده خودش را نمایش بدهد یا کوششی برای مشهور بودن کرده باشد. واقعا این هست! ولی شاید هم بشود گفت که شاداب وجدی مثلا از دسته آدمهاست که شاید به یک نحوی محافظهکار بودند، یعنی نمیپیچند در بیان مسایل و مطالبی که به اصطلاح نگفتنیست و انسان عادی از آنها صحبت نمیکند، بلکه شاعر یا نویسنده یا کسانی که یکجور زنجیر پاره میکنند، میآیند و در این زمینهها حرف میزنند و صحبت میکنند. شعرهای شاداب وجدی درست مثل جویباریست که با آرامش و سکون مسیری را در طول زمان طی میکند و میآید جلو. خروش زیادی من در شعرهای او نمیدیدم، یعنی احساس نمیکردم با رودی خروشان روبهرو هستم که دیوانهوار بهسوی دریا میرود، بلکه بیشتر احساس میکردم با جویباری روبهرو هستم که ترجیح میدهد بهسوی مزرعه برود و آنجا را پربار کند و به یک کشتزار خدمت کند، تا اینکه برود در جستوجوی اینکه هستی چیست یا چگونگی و چرایی هستی را بخواهد، بررسی کند. یک حالت درد در شاداب وجدی دیده نمیشود، یعنی در شعرهایش دیده نمیشود. برای اینکه در شعر شاداب وجدی آرامش و سکون بهچشم میخورد. حتا وقتی ناراضیست. «زندگی بیآفتاب» را بخوانید: آفتاب را چرا از من گرفتی بهطوری که میبینید، حتا در زمانهایی که او غمگین است، شعرش با آرامش مسایلی را مطرح میکند و به اصطلاح سعی نمیکند زنجیر پاره کند. شاداب وجدی شاعر عصیانی نیست. شاعر آرامیست. ببینیم حالا در شعر «رهایی» چه میگوید: ذهنم ا ز دانهی شبنم پر بود و شعر همین طور با همین روند آرام و کند ادامه پیدا میکند و شاعر پیامی دارد، اعتراضی هم هست حالت شعر. اما، همانطور که گفتم، به آنجا نمیرسد که با هستی در جنگ قرار بگیرد و بستیزد. شاداب وجدی زندگی را ظاهرا در تجربهی مدامش، در حرکت مداوم دنبال میکند. زنیست که قرار نیست پردهدری بکند و مرزهایی را بشکند. بلکه سعی میکند با آرامش اعتراضش را بگوید، حرفش را بزند و مسایل را بررسی کند. او در شعر «قطار» میگوید: قطاری که مرا بهسوی تو میآورد خب، شعر زیباست، شاعر مسلط است. او به کلمات واقعا مسلط است. لیکن همانطور که گفتم به حدود اعتراض بسنده میکند. یعنی حد معینی از اعتراض و نمیرود آن را باز کند و راهگشا باشد برای یک هستی جدید. من به این علت این حرفها را میزنم که شاداب وجدی را دوست دارم و شعرهایش بر من تاثیر میگذارد و آرامشاش برای من بسیار مقبول و لذتبخش است، با اینکه در عینحال فکر میکنم که چرا او نتوانسته مسیر حرکتی را بهسرعت طی کند که شاعرانی مثل فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی طی کردند. این آرامش، یعنی سکون، یعنی جداگیری از مجموعهی جامعه شاید یکی از دلایلیست که او را در این حالت نگهداشته است. یعنی اینکه ما الان در این سن و در مقطعی که او هفت مجموعه شعر گفته است، میتوانیم تازه ناماش را بشناسیم. «مسافر کوچک» را نیز بهعنوان آخرین شعر بخوانید: پیش از آنکه زنجره آخرین آوازش را در گوش ماه بخواند خب، بهطوری که میبینید شاداب وجدی یک حس فلسفی هم دارد و این را در شعرش پیاده میکند. او شاعریست که بهطور مرتب حرکت کرده، راه رفته و قدم زده و سعی کرده مرزها را بدون اینکه بشکند، بشناسد. من به او تبریک میگویم. ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسیپور، کتابی بفرستند، میتوانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند: Shahrnush Parsipur |
نظرهای خوانندگان
شهرنوش جان
-- هادي خرسندي ، Jan 2, 2008 در ساعت 01:09 PMدوست دارم حالا که نام شاداب به ميان آمده، من اين پائين، خودي نشان بدهم، بابت تأئيد تو، يا اداي احترام به او، يا بزرگداشت خودم!
با سپاس - هادي خرسندي
www.AsgharAgha.com