رادیو زمانه > خارج از سیاست > بررسی و معرفی کتاب > «بخت طوبی» | ||
«بخت طوبی»«بخت طوبی» را به روایت شهرنوش پارسیپور از اینجا بشنوید. این بار راجع به کتابی به نام «بخت طوبی» نوشتهی بهیه پیغمبری با شما صحبت میکنم. البته تصور من این است که این عنوان برگرفته و ملهم است از کتاب «طوبی و معنای شب» ظاهراً موفقیت آن کتاب باعث شده که این اسم طوبی مرتب در آثار دیگر تکرار بشود. چون قبلاً اسم مهجوری بود و ما در ادبیات فارسی، کم داشتیم. بهیه پیغمبری در شناسنامهی کتاب متولد سال ۱۳۴۵ نوشته شده. پس در نتیجه نویسنده جوانی است و من در خواندن کتاب بیشتر احساس میکردم با یک نویسندهی پیر طرف هستم. شخصی که اصطلاحات قدیمی را بلد است و با فرهنگ قدیم ایران آشناست و میداند چگونه این واژگان سخت را مورد استفاده قرار بدهد. حالا آیا بهیه پیغمبری کارش را برای ویرایش به کسی داده یا کتاب به صورت مشترکی نوشته شده، با کس دیگری، برای من روشن نیست. به آغاز کتاب توجه میکنیم. عمه پس از آتش انداختن به سماور زغالی بدنهبرنجی، نزد زن برادرش آمد و گفت: خب این داستان به همین شکل ادامه پیدا میکند. به طوری که میبینید، برش نثر قدیمی است. یعنی برای خانم جوانی که الان ۴۱ سالش است، کمی بعید به نظر میآید که با این نحوهی نثر آشنا باشد؛ مگر این که بگویم خیلی متون قدیم را خوانده و دست در کار بررسی داستانهایی بوده که نویسندگان مرد در زمینهی فرهنگ ایران نوشتهاند. به هر حال کتاب «بخت طوبی» در ارتباط با داستانهایی قرار میگیرد که در قدیم به صورت پاورقی در نشریات به چاپ میرسید. داستانهای پرماجرا که این ماجراها بدون این که تحلیل و تجزیه اجتماعی بشوند یا روانشناسی اجتماعی در آنها منظور شده باشد، میپیچند و داستان عجیب و غریبی را به وجود میآورند. این کتاب به راحتی میتواند به صورت پاورقی در یک مجله به چاپ برسد. الان هم این چاپی که در اختیار من است، چاپ ششم کتاب است. اخیراً در ایران رمانخوانی ظاهراً میدان گستردهای پیدا کرده و کتابها به چاپ حتا شانزدهم و هفدهم هم میرسد. اما طوبی دختری است زیبا، با چشمان سبز، بسیار جذاب و دلربا، باسواد که دل در گرو عشق یک جوان کهنهفروش گذاشته است. جوانی که میآید دور خانهها و اشیایی را میخرد و خرید و فروش میکند. این جوان سر تا پا بغض و کینه است. به این دلیل که مادرش یک روسپی است و حاجآقایی او را به این راه کشانده که پدر طوبی است. پس در نتیجه اگر این جوان وارد میدان زندگی طوبی شده، در حقیقت برای انتقامجویی از حاجآقاست. داستان به نحوی جلو میرود که گاهی انسان دچار این توهم میشود که طوبی و این جوان شاید احتیاطاً برادر و خواهرند. یعنی مرد از عشق ممنوع حاجآقا با مادر پسر به وجود آمده و طوبی از زن دیگری که همسر عقدی حاجآقا بوده. به هر حال این مسأله زیاد در کتاب روشن نمیشود. ولیکن ما طوبی را داریم که دیوانهوار عاشق این جوان است و نمیخواهد تن به ازدواج بدهد و نامههای عاشقانهاش به وسیلهی پدر کشف میشود. نامهها را چه کسی در اختیار حاجآقا گذاشته؟ صاحب نامهها؛ و با انجام این کار پول کلانی را به جیب زده و با آن رفته وسایلی خریده و برده برای محلهشان و خانهشان و مادرشان. و اصلاً (حول این ماجرا) داستان شکل میگیرد. طوبی مجبور میشود عاقبت کار، وقتی برایش خواستگار آوردند و باید به یک ازدواج فرمایشی تن بدهد، از آن جایی که دچار این توهم میشود که خواستگار یک مرد پیر است از خانه میگریزد. و خب در آن عصر و زمان باید این کار خیلی عجیبی باشد. ولی واقعیت این است که رمان خیلی خوب این داستانها را به هم سر هم کرده و صحنهی فرار هم بسیار جالب از کار درآمده. منتها طبق معمول داستانهای پاورقیوار ایرانی، دختر در جهتی فرار میکند که به خانهی مطمئن و امنی وارد میشود که خانهی همان خواستگاری است که اشتباهاً پیر تلقی شده است. گر چه در واقعیت امر هم این اتفاقها میافتد و افراد در پیچ و خم حوادثی قرار میگیرند که عجیبترین داستانها در مقابلشان یک داستان ساده به نظر میآید؛ ولی واقعیت این است که پذیرش این که همه چیز به نحوی تنظیم میشود که دختر بعد از پیچ و قوسهای فراوان دوباره به خانهی بخت واقعیاش برود، کمی انسان را متعجب میکند. فراموش نکنیم که نویسندگانی مثل داستایوفسکی کار ادبی خودشان را با پاورقینویسی شروع کردند. یعنی داستایوفسکی هر شب تکههایی از داستانهایش را مینوشت و به نشریهای میداد و از این طریق رمانهای حیرتآوری به وجود آمده که در قلهی ادبیات جهانی قرار گرفته است. بنابراین صرف این که یک داستان جنبهی پاورقیوار دارد، باعث نمیشود آدم فکر کند که آن داستان، داستان مبتذلی است یا معمولی است و قابلیت ادبی ندارد. نه، اینطور نیست. یک پاورقی هم میتواند یک شاهکار باشد. بخت طوبی البته پاورقی نیست؛ کتاب داستانی است که به صورت مستقل منتشر شد. ولی میشود باور کرد که میتوانسته پاورقی باشد. چون در تمام مدتی که داستان پیش میرود، خواننده در یک اوجی قرار میگیرد و دائماً با علاقهمندی و کنجکاوی داستان را دنبال میکند. طوبای فراری را خواستگاری که نهایت فداکاریها را برای طوبی میکند؛ ولی طوبی که دل در گرو جوان بدجنس و شرور گذاشته و ... باقی ماجرا که شرح اندوهها و رنجهای طوبی است در مسیر اشتباهی که کرده. این از زمرهی داستانهایی است که بافت طبقاتی دارند. یعنی به نحوی از انحا، ما باید باور کنیم شخصی که در گروه پایین اجتماعی است؛ به دلیل همین مسأله میتواند شرور باشد و خب این روش نگرش، اصولاً چیزی است که در ایران باید زیر سؤال برود. چون ما دیگر در مرحلهای هستیم که باید برای بشریت در تمام ابعادش احترام قائل باشیم. ما نمیتوانیم مسایل را حذف کنیم. به دلیل این که تمام مسایلی که در جهان وجود دارند، لازماند و مهم هستند. اما میتوانیم نحوهی تربیتمان را عوض کنیم. یعنی یاد بگیریم به اقشار پایین احترام بگذاریم. نه این که آنها را حقیر و فقیر و پست و کوچک بدانیم و در مقابلشان به اصطلاح گارد بگیریم و خودمان را تافتهی جدابافته بدانیم. ما در این داستان میبینیم که طوبی چه اشتباه بزرگی میکند با انتخاب جوانی که از یک طبقهی پایین اجتماعی است و به اصطلاح سر سفرهی پدر و مادر بزرگ نشده. او یکپارچه عقده، حقارت، کینه، کینهجو و موجودی است که تا زندگی طوبی را به نابودی نکشاند، ول نمیکند. داستان در عین حال خیر و شری است. یعنی بعضی افراد همین طوری بد هستند. مثلا خالهی بچه غلامحسینخان که یکی از شخصیتهای اصلی داستان است، ذاتاً بد است. چون تصمیم گرفته شوهر کند و زن غلامحسینخان بشود هر کلکی میزند تا بتواند طوبی را از زندگی او بیرون بیندازد. میتوانیم باور کنیم که یک انسان میتواند بدجنس باشد. ولی این بدجنسی و ویژگیهای بدجنسی بایستی بررسی بشود. چرا این جوری شده؟ چرا این زن این طوری است؟ رمان البته میکوشد نشان بدهد که افراد با یک ذات معینی به دنیا میآیند. من این را حرفی ندارم و میتوانم باور کنم که انسان با ذات معینی به دنیا میآید. ولی واقعیت این است که تربیت و محیط اجتماعی در این که ما شکل بگیریم و جهت پیدا بکنیم، بسیار مؤثر است. من از شما دعوت میکنم به تکه دیگری از این داستان گوش بدهید. به طور اتفاقی کتاب را باز میکنم و هر جا که آمد، آن جا را برایتان میخوانم: خشکی کلامش طوبی را به آتش کشید. با پرخاشی که به وضوح در صدایش موج میزد گفت: «خیر، مگر آن که با دیدن سینیای به این بزرگی، تصور کرده باشی که آمدهام تا از شما کتابی قرض بگیرم.» آتش هر جسارتش را میپرستید. گویی او مالک حقیقی آن عمارت بوده و غلامحسینخان، بار اضافی بر دوش. مؤدبانه در حالی که در دل تصدقاش میرفت، برخاست و با خونسردی سینی را از دستش گرفت و تشکر کرد. حالا سد قامتش در آستانهی در به طوبی میفهماند که باید برگردد. به طوری که میبینید نثر، سنگین و موزون است و خواننده را میکشد. نشان میدهد که خانم بهیه پیغمبری به راستی نویسنده است. ولی من خوشحال میشوم که بفهمم کتاب آیا ویرایشگر داشته یا نداشته. چون رسم ویرایشگری در ایران کم است؛ محدود است و نویسندگان معمولاً خودشان مینویسند، خودشان تصحیح میکنند و خودشان چاپ میکنند. ولی این کتاب یک حسی به من میدهد که نویسنده یک ویرایشگر داشته و این ویرایشگر باید قاعدتا یک آقایی باشد و این آقا باید سواد قدیمی بسیار خوبی داشته باشد که بتواند از اصطلاحات قدیمی استفاده بکند و فضاهای قدیمی ارسی و ... چه میدانم پنجدری و غیره را شرح بدهد و تصویر کند. ادبیاتی از این نوع، یعنی ادبیات به اصطلاح من اسمش را میگذارم پاورقی، میتوانیم بگویم، کتابهایی که چاپ میشوند معضل و پیچیدگی فلسفی ندارند و داستانی را با هیجان و جذابیت تعریف میکنند و مردم را به خودشان جلب میکنند، معمولاً در جهان اقبال پررنگی برای خوانده شدن دارند و خوانندگان ویژهای متوجه این نوع داستانها میشوند. «بخت طوبی» شاید بشود گفت یکی از پاروقیهای خوب زبان فارسی است و از کتابهایی است که داعیه فلسفی بودن ندارد و فقط یک داستان را روایت میکند. داستان سادهای را که بایستی با خواندن آن به یک نتیجهای برسیم و شرح یک زندگی را پی بگیریم. البته شاید بتوان گفت که ادبیات چیزی بیشتر از این حرفهاست. یعنی ادبیات علاوه بر آن که یک داستانی را برای ما شرح میدهد، در عین حال باید چیزی به ما بیفزاید؛ به زندگی ما رنگ جدیدی بدهد. ادبیات پیشدرآمد تمام تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است. ادبیات است که نشان میدهد یک چیزی دارد عوض میشود یا باید چیزی را در ساختار جامعه عوض کرد. در بخت طوبی اما ما با نوعی از ادبیات طرف هستیم که نه داعیه عوض کردن چیزی را دارد، نه میخواهد عوض کند. بلکه فقط یک داستان هیجانانگیز را برای ما شرح میدهد و کتاب بدی نیست. میتوانید بخوانیدش. خوانندگان ایرانی آن را به چاپ چهارم رساندهاند. شما به عنوان خوانندهی جدید میتوانید آن را به چاپ هفتم برسانید. |
نظرهای خوانندگان
چطوري ميتوانم اين كتاب را تهيه كنم
-- سعادت ، Nov 17, 2007 در ساعت 05:31 PM