رادیو زمانه > خارج از سیاست > بررسی و معرفی کتاب > «سرخى تو از من» | ||
«سرخى تو از من»شهرنوش پارسیپور
سلام بر شنوندگان عزیز رادیو زمانه. امروز دربارهی نویسندهای با شما صحبت میکنم که متاسفانه در فتوکپیای که از کتابش به دست من رسیده است شناسنامهی کتاب مشخص نیست، ولی بههرحال اسم کتاب هست «سرخی تو از من» و نویسنده نامش هست «سپیده شاملو». سپیده شاملو نویسنده جوان و با استعدادیست که از او تا بحال دو کار دیگر انتشار پیدا کرده است. یکی از آنها رمانیست بنام «انگار گفته بودی لیلی». این کتاب در سال ۱۳۷۹ چاپ شده است و تا زمان انتشار این رمان جدیدش، «سرخی تو از من»، به چاپ ششم رسیده است و ضمنا جایزهی «بنیاد گلشیری» را در سال ۱۳۷۹ بهعنوان بهترین رمان به خودش اختصاص داده است. کار دیگری که از سپیده شاملو چاپ شده است، عبارت میشود از «دستکش قرمز»، شامل ده داستان کوتاه که در اواخر سال ۱۳۸۰ منتشر شده است. من قبلا در یکی از نشریات دربارهی «انگار گفته بودی لیلی» مطالبی نوشتم. «انگار گفته بودی لیلی» رمان بسیار قابل بحث و بررسی است، دربارهی نوعی از روابط و ضوابط که در ایران ما وجود دارد. یعنی انجمنها و گروههایی که داعهی عرفان دارند و کارهای محیرالعقول میکنند، یعنی پرواز میکنند، یعنی مردم را وامیدارند که پرواز کنند، یعنی حرفهای عجیب میزنند. خارق عادت را به اصطلاح تشویق میکنند. البته به نظر من محدودکردن عرفان به این مفهوم کار غلطیست. یعنی عرفان دو معنا دارد. یکی معنایی که فرض کنید در آثار عطار میبینید، مثلا منطقالطیر یا در اشعار مولانا رومی مثلا غزلیات شمس و بعد حالتیست که عدهای دنبال ماوراء الطبیعه و حرکات عجیب و غریب هستند و دکانی باز میکنند و جوانان را به طرف خودشان میکشند و گرفتاری و دردسر درست میکنند. «انگار گفته بودی لیلی» به این مفهوم توجه دارد و رمان بسیار قابل تاملی را میسازد. یعنی ما سرگذشت زن بدبختی را پی میگیریم که متوجه شده است، از طریق خویشاوندیی که خواهرش پیدا کرده با یک مرد، که یک دکان عرفانی باز شده و مشغول پروازکردن و حرکات غیرعادی هستند، با استفاده از مواد مخدر و تحریک کردن مردم به این صورت. بعد پسر جوان نویسنده وارد این مجمع میشود، حرکاتی میکند برای اینکه کشف کند و کشف میکند واقعیت را، ولی متاسفانه جانش را بر سر این کار میگذارد. رمان بسیار قابل تامل است و قابل بحث و بررسی. اما رمان جدید سپیده شاملو، «سرخی تو از من»، که در این رمان هم دیده میشود این نویسنده دارای استعداد فوقالعادهایست و میتواند کار ادبی قابل تاملی عرضه بکند، شرحیست بسیار دردناک از نوعی از روابط اجتماعی در ایران که بهعنوان تابو و حالتی که جامعه از آن هیچوقت صحبت نمیکند مسایلی را مطرح میکند. این مسئله «زنای با محارم» است که نویسنده سعی میکند در داستانی آن را باز کند و داستان را بسیار خوب پیش میبرد. یعنی ما از طریق زندگی یک زن جوانی که خودکشی کرده و از طریق زندگی زن جوان دیگری که خانهی این زن خودکشیکرده را اجاره کرده است، وارد بررسی ماجرای عجیب و غریبی میشویم. کسی که ما را در این ماجرا راه میبرد، یک خانم روانشناس است که این مسایل را تعقیب و دنبال میکند. فکر میکنم بهترین کار این است که ما چند خطی از آغاز کتاب را بخوانیم. این رمان از بیست و ششم اسفندماه ساعت هفده، یعنی پنج بعدازظهر، شروع میشود و در هفتم خرداد ساعت هجده به پایان میرسد. یعنی شرحیست در سهـ چهارماه که از طریق آن ما وارد یک درام اجتماعی میشویم که جامعهی ما قادر نیست دربارهاش صحبت کند. چون بطوری که میدانید در مذهب اسلام اگر پدری به دخترش تجاوز بکند، جزایش مرگ است، یعنی او را به طرز فجیعی میکشند. نتیجه اخلاقی این است که جامعه هیچگاه دربارهی این مسایل صحبت نمیکند. وقتی جامعه در این باره صحبت نمیکند، حادثه همیشه اتفاق میافتد و دختران زیادی قربانی میشوند، بدون اینکه اجازهی حرفزدن یا طرح مسایل را داشته باشند. من آغاز رمان را که «خاکستری رنگ» است، برای شما میخوانم: اینجا تهران است. سهشنبهی آخرسال است و هوا بوی دود میدهد. صدای سیگارت، فشفشه و نارنجک لحظهای قطع نمیشود. آسمان یکدست خاکستریست. و بادی ملایم لباسها و ملافههایی را که روی بند رختها پهن شدهاند تکان میدهد. ادارهی هواشناسی پیشبینی کرده است امروز باران خواهد بارید. گلفروشهای سرچهارراهها فشفشه و موشک میفروشند. هرازچندگاه رانندهای، در حالیکه یک چشمش به چراغ قرمز است، شیشه را پایین میکشد، قیمت میگیرد و چانه میزند. گاهی معاملهای هم انجام میشود. از رادیو اعلام میشود، حرکت خودروها در خیابان ولیعصر از راهآهن تا تجریش بعلت چند تصادف در تقاطعهای امام خمینی و حافظ به کندی صورت میگیرد و در آزادراههای چمران، نیایش رسالت، آهنگ، بسیج، خاوران، امامعلی و بعثت ترافیک سنگین است. گوینده از مردم میخواهد که اگر در این ساعات کار ضروری ندارند، با خودروهای شخصی در شهر تردد نفرمایند. بهطوری که میبینید شهر تهران این غول بزرگی که بدون علت بزرگ شده، بدون اینکه شخصیت داشته باشد و مردم از سرتاسر کشور آمدهاند و به آن هجوم آوردهاند و خانهها را رویهم تلنبار کرده و ترافیک ترسناکی بوجود آوردهاند و دود و گازوییل و دم و کثافت ما را تعقیب میکند در این شهر، داستان با این نمایش زیبا و غمگین از حالت شهر تهران آغاز میشود. بانوی روانشناسی کوشش داشته یکی از بیمارانش بهنام «فرزانه» را نجات بدهد. ولی فرزانه بهطور دائم در فکر خودکشی بوده و بارها اقدام به خودکشی کرده و بعد واقعا خودش را میکشد. خانم دکتر نگران و ناراحت است. ما در این داستان زندگی خود خانم دکتر را هم پی میگیریم. یعنی میبینیم که شوهرش با زن دیگری ارتباط دارد و این ارتباط را پنهان نمیکند و خانم دکتر زیاد این مسئله برایش مهم نیست. به این دلیل که بعد از سالها و سالها زندگیکردن با شوهر احساسش این است که میتواند خب بهرحال تحمل بکند این داستان را. ولی در عین حال خود خانم دکتر یک عاشق واقعی دارد، یک پزشک روانکاو که بهر شکلی حاضر است او را به همسری بگیرد یا در کنارش باشد. منتها خانم دکتر یک زن ایرانیست و بهخودش اجازه نمیدهد در حالی که شوهرش میرود و روابطی دارد، او هم روابطی داشته باشد. در این حال و احوال خانم دکتر «نگار» را پیدا میکند. نگار خانهای را پیدا کرده است که فرزانهی روسپی، که خودکش کرده، در آنجا زندگی میکرده است. و بعد داستان در پیچاش و چرخش غریبی ارتباطی را بین نگار و فرزانه، خانم دکتر و نگار و خانم دکتر و فرزانه باز میکند. یک مثلث زنانه که میکوشد برای مشکلات جامعه ایران راهحلی پیدا بکند. هر دو دختر قربانی یک ارتباط درون خانوادگی هستند و بیماریی که آنها را تعقیب میکند که یکی را به مرگ میکشاند و دیگری را دائما در حالت بیماری نگهداشته است. نگار را از کودکی به پرورشگاه سپردهاند، به این دلیل که پدر خانواده به او نظر خاصی داشته است. و حالا نگار در سن بالا بهعنوان زنی تنها که دارد زندگی میکند و یک ازدواج ناموفق پشت سرش دارد، چون دختر پرورشگاهی بوده و خانوادهی شوهر این را برنمیتابند، طلاق گرفته و خانهای برای خودش گرفته و حالا مردی توی زندگیاش پیدا شده است. مردی که قبلا با زن روسپی رابطه داشته است و حالا دنبال نگار است. و این درام ترسناک ما را تا بهجایی پیش میبرد که رابطهی نگار و این مرد را باز کنیم از نظر شخصیتی با کمک دکتر روانکاو. من صحیح نمیدانم راجع به ساختار این داستان بیشتر از این توضیح بدهم، چون خوانندگان باید آن را بخوانند و من شک ندارم که این رمان میتواند فروش بسیار خوبی داشته باشد و حتما دارد. ولی نظرم این است که سپیده شاملو یکی از موفقترین نویسندگان آیندهی ایران هست. چون به مسایلی توجه میکند، تا آنجایی که من متوجه شدهام، دیگران به آن توجهی ندارند. این درحالیست که او سعی نمیکند این مسایل را به شکل مبتذلی بیان کند، بلکه میکوشد در راستای نوعی از داستانهای ادبی حقیقی و شکل میدهد به داستانهایش. بخشی از کتاب را میخوانیم: نهم اردیبهشتماه ساعت نوزده، تا نه صبح دهم اردیبهشت. نگار کلید میاندازد و در را باز میکند. آشغالهای روحی یعنی چه؟ یعنی او هم بعدا میتواند آشغالهای روح خانم دکتر را دربیاورد. اگر درس میخواند، شاید. دیپلماش را به زور گرفت و زود هم آن را قایم کرد، با آن همه تک ماده. وقتی دیپلم میگرفت، خانهی خودشان بود. خانهی خودش و آزاده. چقدر پلهها را میسایید. پلهها مال کجا بودند؟ پلههایی که میسایید کاشی بودند و پلههایی که میبیند سیاه است، گرانیت سیاه. او از پلهها پایین میرود. نگار پایین میرود. شاید هم نگار نیست. او فقط پلهها را میبیند. چقدر پله. اندازهی قبر کورش تا پاسارگاد. کورش و داریوش. پایین میرود. این پلهها مال کجا هستند؟ چرا خانم دکتر فکر میکند، ببیند پلهها مال کجا هستند؟ یعنی به آشغالها مربوط میشود؟ یکراست میرود توی آشپزخانه. یک کیسه، دو کیسه، سه کیسهی بزرگ آشغال دارند. برشان میدارد و میبرد پایین. بهروز میگفت، صبر کن ساعت نه بشود. نگار خاطراتش را فراموش کرده است. او دچار چند شخصیت مختلف است. یعنی برای اینکه بچگی دردناکش را فراموش کند، نامش راعوض کرده است. دوباره برای اینکه خاطرات نوجوانیاش را فراموش کند، نامش را عوض کرده است و در این عوضکردن نام کم کم تغییر شخصیت و تغییر ماهیت داده است. من در خواندن این رمان اغلب اوقات به یاد فیلمی میافتادم که حتما از روی یک رمان ساخته شده است به اسم «سه چهره، یک ایو». در این فیلم هم ما با زنی روبهرو هستیم که چند شخصیت دارد. شخصیت اولش زنیست محجوب، توسری خورده و تحقیرشده. شخصیت دوم زنیست بسیار عصبی، دلبر و حرکات غیرعادی روسپیوار دارد. و بالاخره سوم شخصیت بههنجاریست که در پس و پشت این دو شخصیت پنهان شده است و همه چیز در گروه خاطراتیست که در بچگی آن شخص داشته است. در کتاب «سرخی من از تو» نیز، ما با چنین برشی روبهرو هستیم. رمان سپیده شاملو بدون شک از نوع رمانهای روانشناسانه است و این نوع ازرمان ما در ایران زیاد سابقهاش را نداریم. میشود گفت که سپیده شاملو آغازگر نحوهی نوشتاری جدیدیست که از طریق آن ما را به دنیایی میبرد که بیشتر دنیای زنان است و گاهی دنیای جامعهای که بر مبنای روابط ويژهای افراد را هدایت میکند به طرف جادو و گرفتاری. من در آینده امیدوارم کتاب «انگار گفته بودی لیلی» را پیدا کنم و در مورد آن هم با شما صحبت کنم. خواندن رمان «سرخی تو از من» را به همهی شما توصیه میکنم، چون رمان بسیار خوبیست. ----------------------------------- |
نظرهای خوانندگان
با عرض سلام
-- منصور ، Jul 28, 2007 در ساعت 07:39 PMلطفاَ در مورد کیفیت صدا دقت فرمایید. صدا بسیار ضعیف شنیده می شود .
واقعا" از خوندن مطالبتون لذت ميبرم.
-- قصل گستاخي ، Jul 29, 2007 در ساعت 07:39 PM