رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۶ اسفند ۱۳۸۵
گزارش يك زندگى- بخش چهارم

گناه زن بودن

شهرنوش پارسی پور

چهارمین بخش خاطرات خانم شهرنوش پارسی‌پور را از اینجا بشنوید.

محتوای فایل صوتی اندکی با متن متفاوت است.


زن در چادر سفید، مادربزرگ،طوبا غفاری، تابستان 1325

پیش از این در گزارش زندگی‌ام گفتم که احساس ترس و گناه در من زمانى شديدتر شد كه مادر بزرگ مرتب درباره بكارت با من صحبت مى كرد. آدم اگر بى سيرت مى شد ديگر نمى توانست زنده بماند.

هنگامى كه مى پرسيدم بى سيرت يعنى چه؟ مى گفت، ”يعنى اين كه پوست صورت آدم را بكنند و آدم را در چاهى بيندازند.“ البته اين پاسخ ترسناك كه هيچ ربطى به مسئله بكارت نداشت بيدرنگ پس از حرف زدن درباره بكارت به ميان مى آمد و مرا به شدت مى ترساند. روشن است كه مادر بزرگ به خود اجازه نمى داده به طور سر راست و روشن درباره مسائل جنسى حرف بزند. اما ابعاد كنده شدن پوست صورت در ذهن من بسيار عظيم بوده. بدون آن كه برايم روشن باشد چرا اين پوست كنده شده صورت را به دو ماجرائى كه برايم پيش آمده بود ربط مى دادم.

مطمئن هستم بخش قابل تامل حالت حجب و شرمندگى، زود رنجى و اضطراب دائمى من در كودكى به دليل همين دو خاطره بوده است.

مادر بزرگ داستان ديگرى نيز تعريف مى كرد كه به اندازه خودش ترسناك بود. دخترى با يك غلام سياه به سوى خانه حركت مى كنند. شب است. دارند از گورستانى رد مى شوند. غلام دچار حس شهوت مى شود و به دختر حمله مى برد و او را به مقبره اى مى كشاند. دختر به شدت مقاومت مى كند. غلام چاقوئى درآورده و دختر را تهديد مى كند و دختر ناگهان چاقو را از دست او خارج كرده و به قلب غلام سياه فرو مى كند. مرد درجا مى ميرد و دختر كه در شب تاريك نمى تواند حركت كند در همان مقبره مى نشيند. در همين موقع چند دزد براى تقسيم اموال دزدى وارد مقبره مى شوند. دختر با كمال شجاعت دست غلام سياه را مى برد و به طرف آنها مى اندازد. دزدان وحشت زده فرار مى كنند و روز بعد دختر سربلند و مغرور به خانه برمى گردد و ماجرا را شرح مى دهد...

البته نكاتى در اين داستان هست كه آدم را به فكر وامى دارد. در همان كودكى من فكر مى كردم چرا غلام سياه است؟ چرا بايد فكر كنيم كه سياهان متجاوز هستند؟ عمل دختر هم به نظرم ترسناك مى آمد، چون در خودم آن قدرت را نمى ديدم كه كسى را بكشم، اما در خيالبافى هايم در يك چنين صحنه اى وارد مى شدم و موفق مى شدم با سخنرانى هاى طويل و كسل كننده غلام سياه را وادارم تا دست از سرم بردارد.

گناه بچگی، عقوبت بزرگسالی

چهل و چهار ساله هستم. در حمام هاى آب گرم رامسر در حوض كم عمقى نشسته ام و به اهالى روستائى وار رامسر نگاه مى كنم كه مشغول تن شوئى و سر شوئى هستند. دختر بچه شش هفت ساله اى از برادر سه چهارساله اش مراقبت مى كند و با او بازى مى كند. بعد من متوجه مى شوم كه دختر بچه به طور مرتب تن خود را به پسر بچه مى مالد.

در همان آب هاى معدنى رامسر، در حمام ديگرى هستم. باز روستائيان جمع شده اند. پسر بچه هفت هشت ساله اى به همراه آنهاست. من به شوخى مى گويم، ”اين پسر ديگر به اندازه شمشير شده و نبايد به حمام زنان بيايد.“ زن شوخى از اقوام پسر مى گويد، ”نگران نباش! پيش از آن كه بيائيم دول او را بريديم و گذاشتيم دم آينه.“ مى خندد. پسر بچه خشمگين است بسيار به او برخورده است. شلوارش را پائين مى كشد و شروع به شاشيدن مى كند تا من دولش را ببينم و بفهمم كه آن را نبريده اند، و ناگهان در روانشناسى مرد و زن چيزى به نحوى مبهم، برايم روشن مى شود


به نظر مى رسد زن به طور كلى دچار احساس گناه است. مسئله به سادگى اين است كه در رابطه جنسى، حالت بدنى او به گونه اى ست كه گويا هميشه مورد هجوم قرار مى گيرد. اين در حالى ست كه مرد "دخول" مى كند و حالت "فاعلى" دارد. از آنجائى كه بسيارى از زنان به راستى مورد تجاوز قرار مى گيرند بايد باور كرد كه خاطرات جنسى دوران كودكى نقش بسيار مهمى در شكل دادن به شخصيت آنان دارد. او در بچگى "گناه" كرده، و حالا در بزرگى مورد تجاوز قرار مى گيرد. آيا تمايل به خود پوشى، كه در فرهنگ ايران گاهى تا مرحله جنون آميز به كلى خود را پوشاندن پيش مى رود ريشه در اين خاطرات كودكى دارد؟

به موردى كه در زندان شنيدم مى انديشم. در آنجا زندانيانى را كه از نظر روانى به هم ريخته بودند به بندى برده بودند و بى آن كه آنها را معالجه كنند به حال خود واگذاشته بودندشان. يك زندانى شاهد رفتار عجيب دو زندانى ديگر بوده است. يكى از اين دو زندانى خود را به گونه اى مى پوشانده كه حتى چشمانش ديده نمى شده، و دومى آنچنان زنجير پاره كرده بوده كه حتى شورت را تحمل نمى كرده. زندانى نخستين به شدت مورد توجه و محبت پاسداران زن بوده. زندانى دوم برعكس دائم كتك مى خورده. در مسئله حمام كردن هردو زندانى مشكل ايجاد مى كرده اند. يكى مى خواسته با تمام لباس هاى تنش به حمام برود و دومى كاملا لخت راهى حمام مى شده. آيا اين دو زندانى محصول تجاوز در كودكى هستند؟

اگر فرض كنيم دخترى كه من در حمام آب معدنى رامسر ديدم بچگى هردوى اين دخترها باشد مى توان باور كرد كه اگر رفتار دختر كشف و به شدت مورد تنبيه قرار گرفته باشد مى تواند شبيه دخترى بشود كه دائم خود را مى پوشاند، و يا شايد هم برعكس، در يك واكنش روانى، دچار ميل لخت شدن دائمى بشود. برعكس، اگر كارى كه او مى كند كشف ناشده باقى بماند صورت هاى مختلف رفتارى بروز خواهد كرد كه يكى از آنها مى تواند احساس دائمى گناه و جدا شدن از پيكره اصلى جامعه باشد.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

ahsant be too ay zan ghalamat ra mibosam va goftare sadeghaneh at ra .

-- بدون نام ، Feb 10, 2007 در ساعت 08:20 PM

کاش بانوان دیگری هم از این دست می‌نوشتند تا بهتر می‌شد تحلیل کرد که این احساسات و رفتارها عمومی است یا فردی؟ متاسفانه کمتر کسی حاضر است این چنین بنویسد و از انگ خوردن نترسد.

-- مهران ، Feb 11, 2007 در ساعت 08:20 PM

از کجا بشنویم؟

-- بدون نام ، Feb 11, 2007 در ساعت 08:20 PM

لطفا فایل صوتی را نیز در صفحه قرار دهید.

-- واله ، Feb 11, 2007 در ساعت 08:20 PM

مردان در درون خویش به طور خاصی دچار نوعی وحشت غریب از زنان هستند. احتمالا این حالت ابتدا به ساکن و در دوران بسیار دور گذشته وجود نداشته است اما پس از گذر از دوره های تاریخی بسیار و سختی های گوناگون، به ویژه در مناطقی خاص همچون ایران، این حالت برتری جویی مردان نسبت به زنان، به این شکلی که می بینیم درآمده. نوعا و در یک نگاه سرسری، چه بسا ریشه این ترس توام با یک احساس حقارت ناخودآگاه به دوران مادرسالاری بازگردد که نقش فاعلی مردان در امور اجتماعی و به طور اخص در تصمیم گیریهای بزرگ بسیار کمتر از زنان بوده است. بعدها که پایگه قدرت اجتماعی و خانوادگی بیشتر به دست مردان افتاده (چه بسا به خاطر اشتباهاتی که زنان مرتکب شده اند و طبعا در هر دستگاه فدرتی رخ میدهد چه مردان ادراه کننده آن باشند چه زنان) در عین حال و به قول گروهی از صاحبنظران روانشناسی اجتماعی، آن حس راستین، سالم و انسانی "حمایت از زنان" که یک ویژگی روانشناختی خاص و بسیار درست در مردان است (و زنان خود آن را کاملا ستایش میکنند) در جوامع مذهبی همچون عربستان یا ایران و مانند آنها، گونه ای افراطی و بیمارگونه بخود گرفته تا این حد که اصل موضوع "حمایت از جنس زن" یا به واقغ "حمایت از نیروی مولد جامعه" صورتی متضاد یافته و به "آزار دادن جنس زن" تبدیل شده است.

(men's "protective" role turns into an "over-protective" and harassing one instead!)

نکته قابل توجه این است که حتی در جوامع پیشرفته هم با وجود آزادی بیشتری که زنان از آن برخوردار هستند متاسفانه حمایت درونی و قلبی و توام بامهر و محبت و توجه کافی از جانب مردان نسبت به آنها نمی شود. شاید به همین دلیل است که زنان آزاد در جوامع پیشرفته بیشتر دچار سرگشتگی روحی هستند تا یک حس استقلال و آزادی محکم، کامل و پایدار.
- شپ

-- شرمین پارسا ، Mar 17, 2007 در ساعت 08:20 PM