ريشه های هوموفوبيانوشتهی تامس هريسون بخش اول ـ اينجا کليک کنيد. سالهای ميان ۱۹۳۰ و اواخر ۱۹۶۰ برای جنبش حقوق همجنسگرايان دوران پسرفت و ارتجاع محسوب می شود. هوموفوبيای کينتوزانهی روسيهی استالينيست شده به تمام احزاب کمونيست جهان سرايت کرد و پس از جنگ جهانی دوم در رژيمهای بوروکراتيک و جمع گرا (کلکتيويست)ی اروپای شرقی، آسيای شرقی، و کوبا نيز نمود پيدا کرد. در آلمان غربی، قانون ۱۹۳۵ سـادومي ِ نازیها به قوت خود باقی ماند و ديوان عالی تا سال ۱۹۵۷ آنرا به اجرا می گذاشت تا اينکه سرانجام در سال ۱۹۶۹ به الغای آن مبادرت کرد (در ميان کشورهای کمونيستی فقط آلمان شرقی بود که در سال ۱۹۶۸ همجنسگرايی را از فهرست جرايم حذف کرد. کوبا اين اقدام را تنها در سال ۱۹۹۲ به انجام رساند. بازماندگان همجنسگرای اردوگاههای کار اجباري ِ نازیها هرگز مشمول دريافت غرامت نشدند و حتا برخی از آنان تا سالهای ۱۹۶۰ در زندان محبوس ماندند. در ايالات متحدهی آمريکا و بريتانيا در سالهای ۱۹۵۰، يعنی دورهی مککارتی و شکار چپها و کمونيستها، هزاران تن از مردان گـِی قربانی پاکسازیها و ليستهای سياه شدند. «انجمن روان پزشکی آمريکا» (American Psychiatric Association) تا سال ۱۹۷۳ همجنسگرايی را به عنوان بيماری روانی طبقه بندی می کرد. در جنبش چپ جهانی، تمامی سنت پيش از ۱۹۳۰ [در اروپا و روسيهی بلشويکي] به کلی به دست فراموشی سپرده شد. [. . . .] تحولات مثبت در ايالات متحده تنها با «قيام ستون وال» (Stonewall Riots) و تشکيل «جبههی آزادی بخش گـِي» (Gay Liberation Front) دوباره رو به اعتلا گذاشت و مددکار آن نيز جنبش زنان و «انقلاب جنسي» ی اواخر سالهای ۱۹۶۰ بود. اين رويدادها بار ديگر در ميان گروهها و سازمانهای مترقی و سوسياليست، بيداریهای تازه را سبب شد (هرچند هواداران برژنف، مائو، و انورخوجه کماکان در تاريک انديشـي ِ هميشگي ِ خويش باقی ماندند.) بار ديگر جنبشهای آزادیهای جنسی بخش اساسی از مبارزه وسيعتر برای تحول راديکال اجتماعی به حساب آمدند. [. . .]
بنابراين، به نظر می رسد هوموفوبيا ريشه های فرهنگي ِ عميق تری دارد. مارتا نوسبام درکتاب خود «مخفی شدن از انسانيت: احساس انزجار، شـرم، و حکم قانون» چنين استدلال می کند که هوموفوبيا ريشه در احساس «شـرم» [خجلت زدگی و احساس چندش از ننگين شدن] دارد، يعنی يک نوع اضطراب روحی در قبال بدن خودمان، و انزجار از واقعيت فيزيکي ِ چسبناکی، بويناکی، و حيوانيت انکارناکردني ِ بدن انسانيمان. اين احساس انزجار امری اکتسابی است و در طفوليت به چشم نمی خورد. اکثر مردم، برای آنکه خود را از شـّر اين انزجار باطنی نسبت به خويشتن و تن خويش برهانند، احساس انزجار و شـرم را برونفکن کرده و به گروه های اقليت [متفاوت، کم قدرت] تـسـرّی می دهند؛ به زنها، به اقليت های نژادی، يهوديان، فقرا (مثلاً در هند به کاست «نجسها»)، و البته به همجنسگرايان که به زعم آنها آلوده، ناطاهر، و پستاند. طی تاريخ و در بسياری از فرهنگها، زنان خوار و ذليل می شدند زيرا دريافتکنندهی مايهی انزال مردان بودند و آنها را پشت انواع منهيات و منکرات سرکوب می کردند به اين خاطر که آنها را با تراوشات مايعات بدن قرين می پنداشتند (به هنگام عمل جنسی، به هنگام وضع حمل، به هنگام خونريزی ماهيانه و غيره). تاريخنگاران نشان داده اند که چگونه در مغربزمين، لايه های متعدد دامن و زيردامن زنان که تا سالهای ۱۹۲۰ پوشش رايج بود، امری ضروری محسوب می شد تا همان وجوه خفت بار بدن را در خود پنهان نگه دارند. به نظر می رسد احساس انزجار مردان نسبت به اعضای بدن زنان يکی از عوامل قيادت زن در جامعه بوده است. در جامعهی مردسالار، مردان گـِی (به مراتب بيشتر از لزبينها) موجودات مشمئز کننده ای به شمار می روند. نزد مردان هتروسکسوال، فکر دخول چيزی به مقعد آنها به طرز ويژه ای باعث وحشت و تنفر شديد می شود. مردان همجنسگرا چنان نجس به چشم می آيند که گويی هرلحظه ممکن است نجاست را به سايرين هم سرايت دهند. حتا نگاه انداختن در چشمان مرد ِ گی «آلودگي» به بار می آورد و همين «نگاه» ِ مرد همجنسگرا بارها در دادگاه عليه آنها به کار رفته تا حکم متهمانی که به آزار گی ها مبادرت کرده اند تخفيف يابد يا آزادشان کنند. در آمريکا، همين تنفر قوی و ترسی که از آن برمی خيزد همراه با احکام دينی و نگرانی در قبال آيندهی ازدواج هتروسکسوالها، توضيحدهندهی هراس از گسترش همجنسگرايی است. مردان گی را به شدت خطرناک جلوه می دهند که گويی به طور مدام قصد اغفال کودکان را داشته و در صددند شيوهی زندگی و عادات خود را تبديل به هنجار پذيرفته شده کنند. به روشنی پيداست که «آلودگی زدايی از بدن» (به قول مارتا نوسبام) در فرهنگ ما کار ساده ای نيست. در حقيقت چنين تحول بنيادينی در پنداشتهای ما بدون يک تغيير فرهنگی انقلابی صورت نخواهد پذيرفت. بی ترديد مبارزه عليه هوموفوبيا و در راه تحقق برابر جنسي ِ کامل بايد در همين شرايط کنونی تداوم داشته باشد، اما اگر به اين ريشه های عميق فرهنگی آن توجه نشان دهيم خواهيم ديد که تنها در جهانی که تحولی اساسی را از سرگذرانده باشد می توان هراس ِ غيرعقلانی از نجاست تن و روان ناپديد شود و خيالات واهی در مورد آسيب ناپذيري ِ پولادين و توانايی های پراقتدار بدنی [در مردان] رنگ ببازد. [. . .] در اين زمان شايد هنوز نتوانيم تصور درستی داشته باشيم از اينکه در جهانی فارغ از تبعيض و اجحاف، بدون سلسله مراتب قدرت و سلطه جويی، چگونه نقش جنسی نيز تحول پيدا می کند و در چنين جهانی چگونه نيازها و ضرورتهای اقتصادی هرگز به شکل سرکوب يا والايش خصلت اروتيک [جنسی، بدنی، شهواني] بروز نمی کند. اين احتمال، قريب به واقعيت است که دنيايی اجتماعيگرا (سوسياليست) همان دنيايی خواهد بود که در آن احساس انزجار و خجلت به تمامی رخت بربندد. در چنين دنيايی، ديگر از عقل به دور نيست که فرض بگيريم انسانها فارغ از اجبار همرنگی با قالبهای کليشه اي ِ «مردانگي»، «زنانگي»، و «نورمال بودن» قادر باشند خود را از لحاظ جنسی به طور آزادانه، با فرديت و تنوع بيشتری که هرگز به تصور در نمی آمده، ابراز دارند. پايان منبع |
نظرهای خوانندگان
بابا سرويس كرديد ما را با اين همجنس بازي.اين مشكل هفت درصد مردمه
-- بدون نام ، Aug 21, 2009 در ساعت 02:06 PMآقای عزیز حتی اگر اینو اسمشو بزارین مشکل،که به نظر من مشکل نیست حتی اگر نیم درصد هم درگیر باشن باید در موردش بحث کرد.ما فقط یاد گرفتیم مثل کبک زندگی کنیم و به اطراف و آدمها زیاد توجه نکنیم.از مسئولین زمانه سپاسگزارم به خاطر پیگیری این موضوع خاص که در ایران یک قدغن بزرگ است.
-- داریوش ، Aug 22, 2009 در ساعت 02:06 PMاین موج جدید از رادیوزمانه، حرکت بسیار بدیع و پسندیده ایست.
-- eX ، Aug 22, 2009 در ساعت 02:06 PMدر مورد نظر اول باید عرض کنم حتی اگر مطابق گفته های شما بخواهیم حساب کنیم هفت درصد هفتاد میلیون میشه " 5 میلیون" که عدد بسیار بزرگیست!
آقايی که بدونِ نام پيام گذاشتيد و نوشتيد "اين مشکلِ 7 درصدِ مردن است..."
-- ميم ، Aug 22, 2009 در ساعت 02:06 PM1-همجنس بازی نه و همجنس گرايی
2-اين مشکل نيست،يک واقعيت است
3-کاش يک بار يکی از اين مطالب رو کامل خونده بوديد.
4- خيلی از اديانِ معروفِ جهان کم تر از 7% جمعيت کره زمين رو تشکيل می دهند...مثلِ زرتشتيان،يهوديان و ... اگر حقوقشان نقض شد،نبايد در موردشون صحبت کرد؟
5- جامعه با همين چند درصد ها ساخته می شوند.
6 - پيروز باشيد.اگر اين مظالب شما را می رنجاند،مطالعه نکنيد.
7-...
جهان سهمِ همه یِ جهانيان است.
آقای کلانتری: ممنون از این نوشته هایتان. لطفا اگر امکانش را دارید تمامی این پنج بخش را یکجا بصورت پی.دی.اف در آورید که چاپش اسان گردد.
-- ارامیان ، Aug 22, 2009 در ساعت 02:06 PMاینکه 7 درصده اگه 1 درصد از جمعیت هم بود بازم جزئی از جمعیت بودند. دموکراسی یعنی همین
-- آرمان ، Aug 22, 2009 در ساعت 02:06 PM